پخش کننده فیلم‌های اخیر کیارستمی: قرار است رمانتیک خیلی مسائل را حل کنند | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۰:۴۰
کد خبر: ۶۰۵۷۳
تاریخ انتشار: ۱۲:۱۳ - ۲۶ اسفند ۱۳۹۲

رامین رحیمی، پخش‌کننده فیلم و کارشناس سینماست که بیشتر او را به عنوان پخش‌کننده آثار عباس کیارستمی می‌شناسیم. رحیمی سینما و اقتصاد سینما را به خوبی می‌شناسد و تحصیلات مرتبطی در این حوزه دارد. او را به بهانه گفت‌وگو درباره ساز و کار سینمای ایران و جهان دعوت کردیم. البته از هر دری به صورت تفصیلی سخن گفتیم؛ از برخی ابهامات راجع به آکادمی اسکار، تا کمپانی ممنتو و دلایل انتخاب فیلم گذشته. بخش اختصاصی این گفت‌وگو که درباره ساز و کار صنفی خانه سینماست در روزهای آینده منتشر می‌شود.
***
به گزارش کافه سینما یکی از دغدغه‌هایی که دنبال می‌کنیم ارزیابی نسبت تنگاتنگ سیاست و سینما در فضای امروز ایالات متحده است. آنقدر که باراک اوباما با اهالی سینما تعامل دارد، جورج بوش تعامل نداشت و اتفاقاتی که در هالیوود می‌افتد اغلب پیوست سیاسی دارد.
در دوران دموکرات‌ها فضای سینما سیاسی‌تر است چون قرار است رمانتیک خیلی مسائل را حل کنند تا با چماق و جنگ. به همین دلیل جریانات سیاسی- اجتماعی در دوران دموکرات‌ها پررنگ‌تر است ضمن اینکه فضای سیاسی کنونی هالیوود دست کمی از دوران جنگ سرد ندارد. هرچند آن دوره هالیوود خیلی سیاسی‌تر بود اگر منظور مقایسه این دوره و آن دوره باشد، جنگ سرد و بحران‌هایی مثل حمله موشکی کوبا و افسانه جدال اتمی بلوک شرق و غرب بر روال و سیاق سینما تاثیر فراوانی گذاشته بود.
تا جایی که هیچکاک هم آلوده این بازی شد و حتی یک عاشقانه سیاسی در ستایش جنگ سرد ساخت.
هالیوود در دوران جنگ سرد، تقریبا همه را بسیج کرده بود. آن دوره سیاسی‌ترین دوره هالیوود به شمار می‌رود و قبل‌تر هم دوران مک کارتیسم بود که اغلب سینمادوستان ماجرا را به صورت کاملی می‌دانند و می‌توانند تصویر آن دوران را در فیلم مجستیک (فرانک دارابونت) جست‌وجو کنند.
این نقطه تاریخی از این حیث برای من اهمیت دارد که جوایزی مثل گلدن‌گلوب و اسکار همراه با نظارت سیاسی اعطا می‌شود. این مساله را از این جهت مطرح می‌کنم که عده‌ای با شعار «هنر برای هنر» می‌خواهند جو سیاست‌زده هالیوود را تطهیر کنند. شما به دلیل فعالیت و همکاری با بسیاری از کمپانی‌های بزرگ بین‌المللی این شرایط را چگونه توصیف می‌کنید؟
برخلاف نظر شما باید به این موضوع اشاره کنم که هالیوود سیاست را اداره می‌کند نه سیاست هالیوود را. ساز و کار هالیوود مبتنی بر اقتصاد و سرمایه است. سرمایه در آمریکا حرف اول و آخر را می‌زند یعنی رئیس‌جمهور هم با حمایت‌های سرمایه‌داران بزرگ تعیین می‌شود چون قرار است چند میلیارد دلار هزینه تبلیغات برای فلان رئیس‌جمهور شود و رای بیاورد. هالیوود هم جدای از این جریان سرمایه‌محور نیست. طبیعت جریان رسانه در آمریکا این است که خیلی مواقع رسانه‌ها جریانات سیاسی آمریکا را تغییر داده‌اند یا خیلی مواقع هالیوود به داد سیاست‌ورزی رسیده است. این جریان از دهه 30 آغاز می‌شود. دورانی که آمریکا از جنگ دور بود و ضمن دست و پنچه نرم کردن با مشکلات اقتصادی صنعت سینمای خود را ارتقا داد. تولد یک ملت گریفث در دهه قبل بیست و بعد دوران وسترن‌های قهرمانانه و کمی بعد‌تر فیلم‌هایی با قهرمانان پیلتن مثل بن هور شروع دوران هویت‌سازی برای ملیت آمریکایی بود. اروپا چند دهه درگیر جنگ بود و سکان هدایت جریان تولید و توزیع را عملا از دست داد و هالیوود در حوزه تولید و توزیع جای کمپانی‌های بزرگ اروپایی را گرفت. آمریکا از موقعیت جنگ اول و دوم جهانی استفاده کرد و چرخه صنعتی هالیوود را شکل و گسترش داد و با راه‌اندازی چرخه اکران بین‌المللی در همان دهه‌ها نبض مخاطبان جهانی را در دست گرفت.


شما در گفته‌هایتان درباره جریان سینما در هالیوود از لفظ رسانه استفاده کردید. نمی‌خواهم از بحث اصلی منحرف شویم اما پرداختن به این موضوع- به دلیل تعاریف متکثر داخلی- از اهمیت دوچندانی برخوردار است. بالاخره صنعت یا رسانه؟
سینما به نظرم صنعت است که در هالیوود وجه رسانه‌ای آن مهم‌تر است؛ صنعتی که تاثیر رسانه‌ای فوق‌العاده‌ای دارد. از ابتدای شکل‌گیری هالیوود این جریان رسانه‌ای وجود داشته اما برای اینکه از بحث دور نشویم، اشاره می‌کنم که هالیوود برای ایالات متحده هویت‌سازی کرده و می‌کند. سینما برای ملیت آمریکایی، هویت می‌سازد، تاریخ می‌سازد. چنین هویت‌سازی با سایر ابزارهای رسانه‌ای مثل تلویزیون یا حوزه نشر تقریبا غیرممکن است. باید پذیرفت که سینما ابزار مسلطی است که برای آمریکایی هویت ساخته است.


کمی مصداقی‌تر صحبت کنیم در نسبت‌سنجی سینما و سیاست. غیر از هویت‌سازی، زمینه‌چینی‌های سیاسی درباره ساز و کار هالیوود مصداق پیدا می‌کند. مثلا سریال اوباما (24) و تصویر متعالی سیاهان در به قدرت رسیدن رئیس‌جمهور آمریکا تاثیر گذاشته است. مثلا خیلی از رسانه‌های بعد از انتخابات 2008 تیتر زدند که سریال 24 اوباما را به قدرت رساند.
من خیلی مخاطب آثار تلویزیونی نیستم، با اینکه سریال «گمشدگان» را دوست داشتم اما به صورت مدام دنبال نکردم اما می‌دانید که ستاره‌های هالیوود به حمایت اوباما آمدند. «رابرت دنیرو» جزو نخستین کسانی بود که از اوباما حمایت کرد. جریانی شکل گرفت که هالیوود در 3دهه اخیر قبل از انتخابات ۲۰۰۸ سیاهان را در آثار سینمایی و تلویزیونی برجسته می‌کرد و فیلم‌هایی از این جنس ساخته می‌شد.


این تبلیغات 3 دهه‌ای منجر شد که حتی ابرقهرمانی نظیر هنکاک زاده شد که سیاهپوست است یعنی اغلب ابرقهرمانان مثل بتمن، سوپرمن و اسپایدرمن سیاهپوست نیستند اما درست قبل از انتخابات ریاست‌جمهوری ناگهان ابرقهرمان سیاهپوستی متولد می‌شود.
البته دوست ندارم از این دریچه تولیدات سینمای هالیوود را بررسی کنم و بگویم که هر چیزی که ساخته می‌شود سیاسی است یا تعابیر نمادین سیاسی از آنها استخراج کنیم اما هالیوود این پیش‌بینی‌‌ها را کرده است برای اینکه حرف نویی را بتواند ارائه بدهد. هالیوود شاید برای ما ساده به نظر می‌رسد اما سینماهای دنیا را فتح کرده که اصلا کار ساده‌ای نبوده و نیست. تاریخ سینما را که مرور می‌کنیم، رقبای مختلف اروپایی قدری در مقابل هالیوود وجود داشتند اما در حال حاضر همه کنار رفته‌اند. تولید در هالیوود خیلی حساب شده است. آنجا کارشناسان مختلف سیاسی، اقتصادی، روانشناسان و کارشناسان مسائل اجتماعی وجود دارند که در شکل‌گیری سناریو مشارکت می‌کنند. یکی از ایده‌های جذاب برای مخاطب پیش‌بینی اتفاقات آینده است. سانس‌فیکشنی و فیوچریستی (آینده‌نگرانه) عمل می‌کنند و اتفاقات آینده را حدس می‌زنند تا نشان دهند ما جلوتر از توده‌ها حرکت می‌کنیم یا اکتشافات مختلف را قبل از کشف روی پرده سینما نمایش می‌دهند. نمونه‌اش را در هالیوود زیاد داشتیم مثل بحث اتم. مثلا در دهه 40 و 50 بسیار می‌توان جست فیلم‌های اینچینی که ساخته می‌شد که جهش‌های ژنتیکی را به نمایش می‌گذاشتند و غیرمستقیم به تکنولوژی اتمی می‌پرداختند.


تجلی نگرش‌های سیاسی در اعطای جایزه در آکادمی‌ها و فستیوال‌های آمریکایی نمود پیدا می‌کند و اگرجوایز دوسالانه اخیر اسکار و گلدن‌گلوب را بررسی کنیم ردپای تصمیمات سیاسی در لوای شوهای هنری بیشتر نمود پیدا می‌کند. مثلاً در سال 2012 فیلمی از ایران اسکار می‌گیرد و سال بعد فیلمی که به‌زعم همه ایرانی‌ها با نگرش‌های سیاسی ضدایرانی تولید شده، جایزه می‌گیرد؛ تحلیل شما از 2 اسکار متوالی جدایی و آرگو چیست؟
من تاکید می‌کنم فیلم «جدایی» را دوست دارم. فیلمی که به زعم من سعی می‌کند با یک قصه بومی (Native) موفقیت‌هایی را کسب کند. چون من معتقدم تا فیلمی بومی نباشد جهانی نخواهد شد. نمی‌توانیم کپی فیلم خاصی را بسازیم، بعد در جشنواره شرکت کنیم و جایزه بگیرد و بگوییم حالا فیلم ما را تحویل بگیرید. خود فیلم پتانسیل‌هایی را برای بردن اسکار داشت. از سوی دیگر فرم، ساختار، سناریو و الگوی روایی به نظرم از جنس سینمای آمریکاست، یعنی تاثیر می‌گیرد از سینمای آمریکا و به‌تبع آن با تم‌هایی مثل طلاق و مهاجرت که دستمایه‌های اجتماعی مشترکی در همه جای دنیا هستند، فیلم ساخته شده است. از این زاویه فیلم از مضمونی جهانی برخوردار است. همه این ویژگی‌ها که پتانسیل خود فیلم است را باید اضافه کنیم به دیپلماسی فرهنگی که آمریکا چندین سال است برای گفت‌وگو با ایران آغاز کرده و من مطمئنم این دیپلماسی در اعطای جایزه اسکار به این فیلم بی‌تاثیر نیست. دامنه این دیپلماسی از «بچه‌های آسمان» آغاز می‌شود و بعد با «رنگ خدا» ادامه پیدا می‌کند. حالا چرا این جنس سینمای اشک‌انگیز مورد توجه اسکار است بحثی مستقل است اما ملودرام بودن و انتخاب فضای دردناک فیلم، مولفه‌هایی است که در گرفتن اسکار بی‌تاثیر نیست. تاریخ آکادمی را که جست‌وجو کنیم بسیار از این فیلم‌ها پیدا می‌کنیم.
تلقی قابل بحث درباره این 2 جایزه متوالی این است که با توجه به ساز و کار سینمای هالیوود که عمدتا امیدبخش است در بخش خارجی به فیلم‌های اشک‌انگیز سیاه، جایزه می‌دهند. مثلا فیلم هانکه، عشق، که همین جایزه را برده است تقریبا از مضمون سیاه و نهیلیستی بهره می‌برد.
به نظرم فیلم‌های تلخ خیلی از اسکارهای بخش خارجی را گرفته‌اند. اگر لیست فیلم‌هایی که اسکار گرفته‌اند را مرور کنیم معمولا مضامین تلخی دارند و اعضای آکادمی کاری ندارند که این فیلم متعلق به کدام کشور است.
اما نمی‌توانیم منکر شویم که فضای حاد و متشنج سیاسی سال 88 پیوست می‌شود به اسکار و بیشمار جوایز جهانی و توجه به فیلم جدایی. تقریبا اگر قضاوت منصفانه کرده باشیم بخشی از این جوایز جنبه سیاسی هم پیدا می‌کند چون دیپلماسی فرهنگی آمریکایی در شرایط متشنج سیاسی ایران شروع به کار می‌کند. اگر قرار بود این دیپلماسی فرهنگی به جریان بیفتد فیلم «درباره الی...» هم با همین اسلوب‌ها و نگرش استحقاق اسکار را داشت.
سعی کنید این ارزیابی را به وقایع سال 88 پیوست نکنید. گفتمان دیپلماسی فرهنگی با ایران را آمریکایی‌ها از خیلی قبل‌تر به جریان انداخته بودند. به نظرم اشتباه است که این تعبیر را پیوست کنیم به اینکه ایران در 88 برجسته شد.


منظورم همراهی با حوادثی است که در سال 88 در ایران رخ داد. ایران از 88 تا الان تیتر اغلب رسانه‌های مهم دنیاست. مسلم است که در محافل فرهنگی به این موضوع توجه می‌کنند. مثلا شیرین نشاط که فیلم بسیار ضعیفی ساخته با یک جمله فیلمش را تقدیم هواداران جنبش سبز می‌کند و به سادگی جایزه معتبر جشنواره ونیز را می‌گیرد، در صورتی که فیلمش ربطی به جنبش سبز ندارد. ضمن اینکه وقایع مرتبط با ۲۸ مرداد و حرکت مصدق را تحریف می‌کند.
قبول دارم موضوع ایران در همه‌جا برجسته بود و برخی اتفاقات این سال‌ها را در تاثیر برخی جشنواره‌های کوچک و بزرگ می‌پذیرم.
ولی بستر برای دیپلماسی فرهنگی آمریکایی بیشتر فراهم و فضا به نوعی تشدید ‌شد. من هم به توهم توطئه اعتقاد ندارم اما در یک برآیند کلی از سال 88 تا 92 به هر فیلم ضعیفی از ایران در هر جشنواره‌ای در ناکجاآباد جایزه‌ای می‌دادند.
فیلم جدایی این پتانسیل را برای گرفتن اسکار داشت. خود فیلم را که بررسی می‌کنیم هم از لحاظ مضمون، جهانی است همه از لحاظ فرم. مهم‌ترین نکته جدایی خانواده است. تمام فیلم‌های آمریکایی در مدح و ستایش خانواده ساخته می‌شود؛ از وسترن جویندگان تا کمدی رمانیتک‌های جاد اپتو. اما جدایی به صورت غیرمتعارفی نگاه تلخی نسبت به خانواده دارد. در مطالعات فیلم و نسبت‌های جامعه شناختی که ورود می‌کنید آمریکایی‌ها دوست دارند سینمایی از جنس خودشان را ببیند و حمایت می‌کنند و فیلم جدایی از جنس خود فیلم‌های آمریکایی است. شما ملاحظه کنید که این فیلم در فرانسه با استقبال خوبی از جانب مخاطبان مواجه می‌شود. بگذریم که در حوزه آسیا نمی‌تواند اکران خوبی داشته باشید. در ترکیه یک هفته اکران شد. در دوبی در یک سالن معمولی. خیلی در خاورمیانه اتفاق خوبی برایش نیفتاد. بازار این فیلم را می‌توانیم در سینماهای آمریکا و اروپا جست‌وجو کنیم. می‌دانید چه چیزی در اسکار گرفتن جدایی تاثیر بیشتری داشت؟ پخش‌کننده فیلم. پخش‌کننده فیلم خرج می‌کند که رای بگیرد. رای‌دهندگان آکادمی چندین هزار نفر هستند، البته کسانی هستند که خودشان نامزد شده‌اند یا موفق به دریافت جایزه شده‌اند اما برای گلدن‌گلوب و اسکار، کمپانی‌های میجر هستند که خط و ربط جوایز و سمت و سو برای آن تعیین می‌کنند.


این نکته را در نظر داشته باشیم میجر‌ها چندین سال است که ما را تحریم کرده‌اند (از سال1981). حالا یکی از پخش‌کنندگان میجر حامی فیلمی از ایران است. این مساله تناقضات دیپلماسی فرهنگی آمریکایی‌های را نشان نمی‌دهد؟
اولا پول نداریم رایت فیلم‌های آنان را بخریم. این نکته را هم در نظر بگیرید که خاورمیانه را سرزمین اعراب تعریف می‌کنند تا ایران. برخی از این فیلم‌ها را کمپانی‌هایی تولید و پخش می‌کنند که نمایندگانی در لبنان دارند که با واسطه به ما رایت فیلم می‌فروشند ولی مبالغ بالاست. پخش‌کننده‌های ما حاضر به پرداخت چنین ارقامی نیستند اما اتفاقی که در 10 ساله گذشته افتاده این است که وقتی بازار پخش ما با سیاست‌های کمپانی‌ها همسو نیست به نماینده اعلام می‌کنند با هر قیمتی که شد رایت فیلم‌ها را واگذار کنید و قصدشان این است که فیلم‌ها در خاورمیانه دیده شود. خیلی روی بازگشت سرمایه و بیزنس در حوزه خاورمیانه حساب نمی‌کنند. کل کشورهای عربی مگر چقدر جمعیت دارد؟ دوبی 5 میلیون، عربستان 25 میلیون و ... مشخص است که برای تولیداتشان چارت بیزنسی خاورمیانه‌ای ندارند.


حمایت از جدایی و دیده‌شدن توسط اعضای آکادمی برای کمپانی سونی سودآوری مالی داشت؟
رایت جهانی فیلم در اختیار کمپانی ممنتو است. ممنتو است که با سونی پیچکرز معامله کرده است و فکر می‌کنم رقم یک‌میلیون دلار برای این فیلم پرداخت شده است. چند برابر این هزینه صرف تبلیغات فیلم در آمریکا شده است اما سونی پیکچرز کلاسیک یکی از مستقل‌های کمپانی سونی است که در حوزه پخش فعالیت می‌کند و این پخش‌کننده از کمپانی‌های صاحب سینما به شمار می‌رود. فیلم‌هایی را که خریداری می‌کنند، در مجموعه سینماهای خودشان اکران می‌کنند و مدیریت اکران را به نوعی در دست دارند. چرا می‌آیند فیلم جدایی را می‌خرند؟ چون برایشان مفر بیزنسی را باز می‌کند و این مفر بیزنسی سودآور است. چه چیزی می‌تواند فیلمی را برجسته نشان دهد غیر از نامزد شدن در گلدن‌گلوب و اسکار. حتی اگر جایزه هم نبرد اما نامزد شدن و دیده شدن در این دو جشن برد رسانه‌ای برای خود اثر دارد. کمپانی سونی پیچکرز کلاسیک پس از مطرح شدن فیلم در اسکار با فروش بالای رایت فیلم جدایی به کشورهای مختلف توانست درآمد تبلیغاتی فیلم را بازگرداند و به سودآوری هم برسد چون سونی وقتی دست روی فیلم خاصی می‌گذارد اغلب کشورهای خریدار رایت به خاطر بده و بستانی که سر فیلم‌های مهم دارد رایت فیلم را تهیه خواهند کرد. می‌دانید که تولید و توزیع فیلم‌ها را کمپانی‌های میجر بین خودشان تقسیم کرده‌اند.


برگردیم سر بحث اصلی. سوال مهم من این است که تولید آرگو برنامه‌ای چند ساله داشت و امکان ندارد فیلم بدون برنامه‌ای مدون و چند ساله ساخته شود. طبق همان دیپلماسی آمریکایی که شما بدان اذعان داشتید برای ساخت آرگو برنامه بلندمدت وجود داشته است. آیا جایزه دادن به آرگو در همان بسته دیپلماسی فرهنگی آمریکا می‌گنجد؟
اینکه ساز و کارش چگونه بود را نمی‌دانم. ولی «سید گانیس» (Sid Ganis) رئیس آکادمی به همراه برخی اعضای آکادمی به ایران آمد. حتی عکس‌ها و پوسترهایشان موجود است. دوستان خانه سینما هم رفتند آمریکا و از استودیوها بازدید کردند. بالاخره تیم خانه سینما توسط گروهی دعوت شدند و تیم آمریکایی هم با یک حمایتی وارد ایران شدند.


ما تجربه نامزد شدن بچه‌های آسمان را داشتیم و تا آنجا که می‌دانم به اصطلاح برای جایزه گرفتن آفساید برنامه‌هایی داشتند؟
اینکه شما چگونه قضیه آفساید را می‌دانید برای خود من هم سوال است چون قضیه فرستادن آفساید و برنامه‌ای که برای این فیلم در گرفته شده بود به هیچ‌وجه رسانه‌ای نشد. بنده راجع به این موضوع صحبت‌های بسیاری شنیده‌ام. ابهامی است که رسانه‌ای نشده و خیلی به صراحت درباره جریان فیلم صحبت نشده است.
شنیده بودیم قصد‌هایی برای دادن جایزه اسکار به جعفر پناهی وجود دارد، تا چه حد صحت دارد؟ تا جایی که اطلاع دارم تام پارکر و پخش‌کننده آفساید، سونی پیکچرز خیلی با فارابی رایزنی کردند تا این فیلم به عنوان نماینده ایران به اسکار معرفی شود.
سونی از فارابی درخواست می‌کند که فیلم را به ما بدهید و طی نامه‌ای اعلام می‌کند شانس زیادی برای گرفتن اسکار دارد. فیلم خرس نقره‌ای برلین را گرفته بود و بعد از سال‌ها که برلین توجهی به سینمای ایران نمی‌کرد، سینمای ایران موفق شده بود یکی از جوایز اصلی این جشنواره را کسب کند. درخواست سونی به فارابی رفت اما فیلم متعلق به حوزه هنری بود و حوزه هنری با پناهی اختلافاتی داشت، حتی وساطت بزرگان سینما هم موجب حل این اختلافات نشد. البته جریان معرفی فیلم‌های آقای پناهی به فیلم دایره بازمی‌گردد و با آفساید ادامه پیدا می‌کند.
آفساید در ایران اکران نشده بود.یکی از مشکلاتش همین بود اما مساله اکران نکته بعدی است. در حقیقت مالکان این فیلم و مدیران آن موقع حوزه هنری دوست نداشتند این اتفاق برای فیلم بیفتد و اختلاف بر سر مسائل مالی اکران نشدنش در ایران و معرفی نشدن به آکادمی را موجب شد.


پس دادن اسکار به یک فیلم ایرانی اراده‌اش از قبل وجود داشته است؟
طبیعی است که وجود داشته، مجید مجیدی مگر نامزد نشده بود؟


حالا بعد از اولین و تنها جایزه اسکاری که سینمای ایران دریافت می‌کند سال بعد یک فیلم ضدایرانی جایزه دریافت می‌کند، چه برداشتی نسبت به جایزه آرگو دارید؟
معتقدم آرگو یک فیلم قهرمان‌محور است که تهیه‌کنندگانش سوپراستارهای سینمای دنیا هستند. یادمان نرود تهیه‌کننده و کارگردان فیلم جزو ستاره‌های هالیوود هستند و خط و ربط دو جشن گلدن‌گلوب و اسکار را هالیوود و کمپانی‌های میجر مشخص می‌کنند. تمام مدعوینش طرف قرارداد این کمپانی‌ها هستند. بسیاری از بازیگران و اعضای آکادمی تحت حمایت و قرارداد میجرها هستند. مشخص است که در حمایت جورج کلونی و بن افلک برمی‌آیند. آرگو به‌زعم آمریکایی‌ها فیلمی قهرمانانه با الگوی‌های سینمای آمریکاست. البته با همان الگوهای کهنه شده و قهرمانانش شبیه بیشمار فیلم‌های آمریکایی هستند. مسلما فیلمی اینچنینی ترغیب، تشویق و حمایت می‌شود. اسکورسیزی چند سال بعد از مهم‌ترین فیلمش طول کشید اسکار بگیرد. اسکورسیزی فیلمساز محبوب قهرمان‌پرور آمریکا نیست و از این رو برای بهترین فیلم‌هایش جایزه نمی‌گیرد و به عنوان نمونه یکی از بهترین آثارش- راننده تاکسی- مغلوب فیلم راکی، با ویژگی‌های قهرمان‌پرور پروپاگاندای آمریکایی می‌شود. اینجا باز به حرف خودم بازمی‌گردم که هالیوود سیاست‌های آمریکا را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد و رئیس‌جمهور را هم می‌کشانند پای معرکه اسکار که شما بیایید جایزه را اعطا کنید.


هالیوود این کار را می‌کند یا خواست کاخ سفید است؟
هالیوود این کار را می‌کند. یک نکته را فراموش نکنیم؛ رئیس‌جمهور آمریکا می‌خواهد ژست مردمی داشته باشد برای همین می‌رود در کافی‌شاپ در قالب یک شو سعی می‌کند خودش را مردمی جلوه دهد. یعنی سلوک غیرکاخ سفیدی دارد و شرایط غیربورژوازی را در رسانه‌ها به نمایش می گذارد.


پس این دعوت از طرف آکادمی صورت پذیرفته است؟
شیوه و روالی که بنده از آن مطلع هستم همینطور است و فراموش نکنیم کمی قبل از اسکار 2013 در مراسم گلدن‌گلوب می‌بینیم که کلینتون می‌آید جایزه لینکلن را اعطا می‌کند. با آمدن سیاستمداران به جشن‌هایی مثل گلدن‌گلوب و اسکار، رنگ و لعاب رسانه‌ای‌تری به خود می‌گیرند. هالیوود به عنوان رسانه آنقدر پرقدرت هست که رئیس‌جمهور تعیین می‌کند و ریگان به عنوان یک هنرپیشه سابق در آمریکا رئیس‌جمهور می‌شود یا بازیگری مثل آرنولد، می‌شود فرماندار کالیفرنیا. به نظرم امتیازی برای اوباما و دولتش بود که همسر رئیس‌جمهور- بانوی اول آمریکا- به فیلمی در راستای مظلومیت و قهرمان بودن آمریکایی‌ها جایزه بدهد و به نظرم خیلی بیشتر به نفع دولت آمریکا بود.


آیا در جایزه گرفتن آرگو نگاه اقتصادی هم مد نظر بوده است؟
قطعا، در بررسی جایزه اسکار به آرگو، نگاه اقتصادی حتما وجود داشته است. دو برند تبلیغاتی- کلونی و افلک- پایشان در میان بود. کمپانی فاکس پشت فیلم بود، در واقع این دو میهمانی- اسکار و گلدن‌گلوب- و هدایت شدن توسط میجرها بر روند اسکار گرفتن فیلم تاثیر می‌گذارد. بگذریم که انجمن‌های رسانه‌های آمریکا و روزنامه‌نگاران آمریکا از فیلم بشدت حمایت کردند.
حالا با یک چرخش 180 درجه‌ای به اتفاقات امسال بپردازیم. نکته مهم بخش نخست این گفت‌وگو این است که عمده سینماگران،کارشناسان سینما و منتقدان در ادامه موفقیت‌های فیلم جدایی- با همه اعتقادی که دارم تمام موفقیت‌های این فیلم سیاسی است- اعتقاد داشتند «گذشته» فیلمی فرانسوی و تولید فرانسه است و استحقاق حضور در اسکار به عنوان نماینده ایران را ندارد اما معرفی گذشته به اسکار هیچ حاصل ملی که برای ما نداشت برای کمپانی ممنتو نفع اقتصادی داشت. می‌خواستم کمی بیشتر راجع به نفع اقتصادی که شامل کمپانی سازنده شده بفرمایید، چون فیلم از ایران معرفی می‌شود اما از برند معرفی به اسکار ممنتو بهره می‌برد.
برای کمپانی تهیه‌کننده و مالکان، فیلم از هر کشوری که به اسکار معرفی شود بولد رسانه‌ای اتفاق می‌افتد. تبلیغات مجانی که برای این فیلم در نشریات و اخبار شکل می‌گیرد اولین امتیازش این است که رایت فیلم افزایش پیدا می‌کند. وارد یک دسته‌بندی می‌شود که بولد رسانه‌ای خوبی خواهد داشت. احتمال برنده شدن، موجب نوشته شدن نقدها، یادداشت‌ها و گفت‌وگوها پس از معرفی فیلم شده و همین اتفاقات باعث دیده شدن فیلم می‌شود و قیمت‌گذاری و ارزشگذاری فیلم بالا می‌رود و به نظر من یک تستی بود که فارابی دست بدان زد. هیات انتخاب فارابی که فیلم را انتخاب کردند بیشتر به نظرم ریسک کردند. «گذشته» شاید بهترین فیلم برای معرفی به اسکار2013 باشد اما فیلمی نبود که با پارامترهای شرکت در بخش خارجی اسکار همخوانی داشته باشد. به هر حال اگر گذشته با همان پارامترهایی که عنوان شد به اسکار معرفی شده است، فیلم «کپی برابر اصل» کیارستمی را هم می‌توانستیم به اسکار معرفی کنیم چون عوامل اصلی این فیلم هم ایرانی بودند اما گذشته از آن جنس فیلم چیزی نبود که مورد پسند و حمایت سینمای آمریکا قرار بگیرد. شاید بهترین فیلم از دید هیات انتخاب بوده است ولی وقتی فیلمی نداریم به اسکار بفرستیم بهتر است این کار را انجام ندهیم و به جای معرفی فیلمی که امکان موفقیت چندانی ندارد، بنشینیم یک بسترسازی برای سال‌های آتی کنیم.
نفع اقتصادی معرفی فیلم به اسکار در جیب کمپانی ممنتو می‌رود اما فیلم از ایران معرفی می‌شود و در نهایت با نبردن جایزه حتی قرار نگرفتن در لیست اصلی، برنده این بازی معرفی به اسکار کمپانی ممنتو است. من نمی‌دانم دوستان در فارابی حقوق‌بگیر و حافظ منافع ایران هستند یا کمپانی ممنتو؟
تا آنجا که بنده متوجه شده بودم زمینه‌سازی معرفی فیلم برای اسکار از کن 2013 آغاز شده بود. تعاملی بین نمایندگان فارابی و سایر آقایان در کن شکل گرفته بود که این فیلم بهترین گزینه است. حالا دوستان فیلم‌های دیگر را هم دیده بودند یا خیر بنده مطلع نیستم اما می‌دانم در کن اتفاق نظری شکل گرفت که تصمیم گرفته شد این فیلم را به عنوان نماینده ایران به اسکار بفرستند. من حس کردم اعضای هیات انتخاب اسکار به این نتیجه رسیدند که از فیلم گذشته گزینه بهتری وجود ندارد و شاید به این اشتباه افتادند که اصغر فرهادی جایزه را یک‌بار برده و اسمش در واقع تیتر دارد و تصور کرده بودند احتمال برگزیده شدن وجود دارد.
ولی رفتارها و واکنش‌های برخی آقایان به گونه‌ای بود که یک‌تنه برای فیلم سینه می‌زدند. برخلاف سال‌های گذشته امضای چند تا آدم بزرگ سینما و یک منتقد فرهادی‌باز را گرفتند تا فیلم را در هیاهوی تغییر دولت و نابسامانی‌های مدیریتی به اسکار معرفی کنند. در صورتی که طبق تعاریفی که من و شما می‌دانیم فیلم به هیچ‌وجه بومی نبود. حتی فرهنگ فرانسوی در آن متجلی نبود.
فرهادی به عنوان فیلمساز تمام تلاش خودش را کرده بود ریتم فیلم، نگاه بازیگران، کلام بازیگران و حس هر صحنه را به فرهنگ فرانسوی نزدیک کند ولی...


نشده بود؟
نشدن خیلی اهمیت پیدا نمی‌کند اگر فیلم هم مطابق با فرهنگ فرانسوی ساخته شده بود همانجا باید اتفاقی برایش می‌افتاد اما عملا هیچ جایزه‌ای در هیچ جشنواره مهمی نتوانست کسب کند. نه در کن جایزه‌ای گرفت و نه در اسکار فرصتی برایش فراهم شد. در نهایت جایزه سزار (اسکار فرانسه) را کسب نکرد. غیر از نخل طلای بازیگری کن برای خود فیلم اتفاق مهمی نیفتاد. همانطور که فیلم کپی برابر اصل جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن را دریافت کرد، این فیلم هم همان جایزه را گرفت. با این حال در اغلب جشنواره‌های جهان اتفاق خاصی برایش نیفتد.


پس دوستان در فارابی بیخودی ذوق‌زده شده بودند.
برخی دوستان هیات انتخاب مثال‌های عجیب و غریبی می‌زدند. مثلا یکی از این دوستان در برنامه «هفت» گفته بود فیلم «عشق» به عنوان نماینده اتریش به اسکار رفت اما فیلم در فرانسه ساخته شده بود. آقایان هنوز نمی‌دانند فرهنگ فرانسه و و اتریش چندان از هم دور نیست و هانکه سال‌هاست در فرانسه فیلم می‌سازد و برای نخستین‌بار نیست که فیلمی به زبان فرانسوی ساخته است. ضمن اینکه اروپای امروز در زیر چتر مشترک اتحادیه اروپا- به عنوان یک کل واحد- قرار دارد و کشورهای اروپایی منافع مشترک تعیین شده و تبیین شده فرهنگی مشترکی دارند. هانکه سال‌هاست در فرانسه فیلم می‌سازد یعنی برای هانکه اتریش و فرانسه فرق چندانی نمی‌کند. پولانسکی هم در فرانسه فیلم می‌سازد ضمن اینکه فرهنگ‌ها، نوع اندیشه و سبک زندگی در کشورهای اروپایی خیلی به هم نزدیک است. به نظرم گذشته در فرم و در محتوا پتانسیلی نداشت که بتواند نظر اعضای آکادمی را جلب کند.


حالا که به عنوان نماینده ایران معرفی شد در بازارهای جهانی چقدر از تسهیلات تبلیغاتی بهره می‌برد؟ این سوال را پاسخ ندادید.
هر فیلمی که از هر کشوری به اسکار معرفی می‌شود برای پخش‌کننده 2 تا 5 میلیون دلار تبلیغ خواهد داشت. حداقل تا 2 میلیون دلار تبلیغات خواهد داشت و این نفع تبلیغاتی تا مرز 5 میلیون دلار افزایش پیدا می‌کند و سود حاصل نصیب کمپانی ممنتو می‌شود.


پس معرفی از سوی ایران برای ممنتو و سونی پیکچرز کلاسیک نفع اقتصادی خوبی داشته است؟
من جای «الکساندر مالگه» مدیر ممنتو بودم قطعا خوشحال می‌شدم چون صددرصد رای نداشت که نماینده فرانسه شود و از همان ابتدا گزینه اصلی برای معرفی به اسکار ایران بود و با قانون پنج‌تایی، یعنی حضور 5 دست‌اندرکار ایرانی راهی اسکار شد.
بعضی از دوستان هم در رسانه‌های‌شان سینه می‌زدند ما به دلیل جذابیت اسم اصغر فرهادی رای به رفتن فیلم به اسکار دادیم اما خود وی در گفت‌وگو با آسمان می‌گوید اسکار گرفتن توسط فردی که در یکی دو سال اخیر جایزه گرفته است برای اعضای آکادمی جذابیتی ندارد و قطعا به او رای نخواهند داد تا روی سن برای کسب مجسمه طلایی ظاهر شود، با توجه به اینکه سابقه نداشته است که هیچ فیلمسازی دو سال پشت سر هم جایزه اسکار خارجی بگیرد. اعضای هیات انتخاب فیلم برای اسکار با برگزیدن گذشته به ممنتو و بهره‌بری از تبلیغات رایگان میلیون دلاری کمک کرده‌اند.
مشابه این اتفاق درباره «یه حبه قند» هم افتاد و اعضای انتخاب‌کننده این فیلم می‌گفتند که یه حبه قند شانس گرفتن اسکار را دارد. گفتن این جمله شوخی خنده‌داری بود. چون یه حبه قند اصلا ربطی به شیوه برگزینی اسکار نداشت.


یه حبه قند در ژانر سفارشی مدیران ساخته شده است؟
مضمون و فرم یه حبه قند در دسته‌بندی‌های هالیوودی نمی‌گنجد. ما به خوبی می‌دانیم سینمای آمریکا از چه نوع فیلم‌هایی حمایت می‌کند. یه حبه قند به هیچ عنوان در هیچ دسته‌بندی قرار نمی‌گیرد؛ نه در مضمون، نه در فرم و نه در ساختار. حالا چه کسی ساخته و سرمایه‌گذار و تهیه‌کننده‌اش بوده کاری ندارم اما این حاشیه‌ها را بیخودی برای این فیلم درست کردند که بهترین فیلمی است که از ایران معرفی شده. اگر بازار سینمای جهان را نمی‌شناسیم بیخودی راجع به آن صحبت نکنیم، ضمن اینکه وقتی فیلمی برای رقابت نداریم اصلا فیلم نفرستیم. ما به اصطلاح مدعی هستیم تمام جایزه‌های مهم فستیوال‌های مختلف را گرفته‌ایم ولی واقعا سینمای اروپا با سینمای آمریکا متفاوت است. اصلا فیلمی که در قالب سینمای هنری مستقل و آوانگارد ساخته می‌شود نباید به عنوان نماینده اسکار ارسال شود.


از ساز و کارهای ایدئولوژیک در تولید فیلم در کشورهای اروپایی و آمریکایی بگویید. اصلا این‌ آقای مالگه که اینقدر حمایت می‌شود و در عرض 10 سال ممنتو را به راه انداخته است، کیست؟
برای تو این نکته خیلی جالب است. مثل دریانی‌های ما که اغلب سوپرمارکت‌ها را در دست دارند، تقریبا بیزنس فیلم دست یهودی‌هاست. یعنی سردمداران کمپانی سونی پیکچرز، کمپانی‌های بزرگ فرانسوی و آلمانی را یهودی‌ها اداره می‌کنند. حالا چقدر اندیشه دینی و ایدئولوژیک در انتخاب و حمایت‌های‌شان معیار است را من خیلی ورود نمی‌کنم اما این را هم دیدم که از هم‌کیشان خود حمایت می‌کنند. تصورکن جوانی مثل الکساندر مالگه با بیست و چند سال سن، کمپانی ممنتو را تاسیس می‌کند و با حمایت‌های بانکی توسط ارتباطات سینمایی حمایت می‌شود. می‌دانی نخل طلا به ممنتو رسیده است (برای فیلم کلاس لورن کانته) و بعد از مدت‌ها استفاده از این حمایت‌ها ممنتو به جایی رسیده که تقریبا یکی از غول‌های تولید فیلم در فرانسه به شمار می‌رود.


چند سال است که کمپانی را تاسیس کرده است؟
فکر می‌کنم 10 سال بیشتر باشد، الان 37 سال دارد. بیست و سه- چهار ساله بود که اقدام به تاسیس کمپانی ممنتو کرد. برای این دفتر وام گرفت. خیلی زیرک است، بازرگانی خوانده و الان صاحب یکی از کمپانی‌های بزرگ تولید فیلم است، عناوین جایزه‌های خوبی را هم در رزومه شرکتش دارد.

عکس روز
خبر های روز