سرنوشت تلخ برای مهربان ترین مادر دنیا | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۴:۴۳
کد خبر: ۳۳۲۸۸۶
تاریخ انتشار: ۱۰:۰۰ - ۰۳ شهريور ۱۳۹۷
سال های زیادی بود که جوانی ام را فدای فرزندانم کردم تک تک روزهایی را که کنارشان ماندم و شب هایی را که نخوابیدم تا آن ها آرام به خواب بروند خوب به خاطر دارم قد کشیدن شان را می دیدم و لذت می بردم بیشتر کار می کردم تا آن ها احساس راحتی کنند اما تصور نمی کردم که روزی همین فرزندان مرا کتک می زنند و با چشمانی گریان و دلی شکسته از خانه ام بیرونم می کنند و ...
  زن 52 ساله در حالی که بیان می کرد از فرزندانم شاکی هستم اما نمی خواهم پای آن ها به کلانتری برسد و خجالت زده شوند به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: 17 سال قبل مهر طلاق بین من و همسرم فاصله انداخت و از یکدیگر جدا شدیم. او به مواد مخدر Drugs اعتیاد داشت و من نمی توانستم رفتارهای خشن او را تحمل کنم به همین خاطر زندگی بدون همسرم را ترجیح دادم و تصمیم گرفتم باقی مانده عمرم را در کنار فرزندانم سپری کنم آن زمان 35 سال بیشتر نداشتم که حضانت 5 فرزندم را به عهده گرفتم و به آینده دل خوش کردم با آن که شرایط ازدواج دوباره برایم فراهم بود اما به خاطر فرزندانم ترجیح دادم دیگر ازدواج نکنم بااین وجود تامین هزینه ها و مخارج فرزندانم بسیار سخت بود تا این که کمر همت بستم و با کار در منازل مردم و پرستاری از سالمندان و خردسالان هزینه های زندگی را تامین کردم.

 
فرزندانم قد می کشیدند و من با دیدن این صحنه ها لذت می بردم وهمه تلاشم را به کار بردم تا در تحصیل آن ها خللی به وجود نیاید با هر زحمتی بود نمی گذاشتم فرزندانم نزد همکلاسی های شان سرخورده شوند یا به خاطر پول از ادامه تحصیل باز بمانند. بالاخره همه آن ها وارد دانشگاه شدند و من هم با کار شبانه روزی مخارج شان را می پرداختم تا این که بعد از اتمام تحصیلات عالیه هرکدام از آن ها درجایی مشغول کار شدند.
 
به جز پسرم که تنبلی را پیشه کرد و به دنبال کار نرفت در این میان دختر بزرگم در یکی از سازمان های خدماتی استخدام شد او گاهی از درآمدش در امور زندگی یا کمک به تحصیل یا ازدواج دو خواهر دیگرش کمک می کرد ومن از این بابت بسیار خوشحال بودم بالاخره با هر سختی بود دخترانم خوشبخت شدند چرا که همسران شان انسان هایی مومن و قدردان هستند ولی پسرم ناخلف از کاردرآمد به طوری که برای گرفتن پول مرا به باد کتک می گرفت در همین شرایط به پاس زحمات دختر بزرگم منزل شخصی ام را به او بخشیدم به شرط آن که تا آخر عمر در آن جا ساکن باشم و بعد از مرگم او منزل مسکونی را صاحب شود ولی برای آن که دیگر فرزندانم اعتراض نکنند به دروغ بیان کردم که خانه را به دختر بزرگ ترم فروخته ام با آن که صاحبکارم به عنوان شاهد اصرار می کرد مدرکی در این باره از دخترم بگیرم ولی من از این کار ابا داشتم چرا که او دخترم بود! چندین ماه از این ماجرا گذشت تا این که روزی یکی از دخترانم به اتفاق همسرش مهمان ما شدند و در این میان اختلافی جزئی بین دو خواهر به وجود آمد من به دختر بزرگم اعتراض کردم که آن ها مهمان ما هستند و نباید به آن ها بی احترامی کند همین جمله بهانه ای شد تا دختر بزرگم به من بگوید خودت هم زیادی هستی! این جا خانه من است هرکس را دلم نخواهد راه نمی دهم و سپس مرا به همراه دختر و دامادم از خانه بیرون کرد حالا هم آن چه را بخشیده ام پس نمی گیرم اما دلم شکسته است و...
ویژه روز
عکس روز
خبر های روز