![قیمت محصولات کرمان موتور افزایشی شد+ قیمت جدید](/files/fa/news/1403/4/5/373185_528.jpg)
«بحران گفتمانی»؛ این تعبیر غلامعلی جعفرزاده از دلایل اصلی موج جدید فعالیتهای احمدینژاد و تیم اوست. موجی که حالا با شکایتهای سریالی او از مقامات دولتی اوج میگیرد. این نماینده نزدیک به جریان اصلاحات در مجلس نهم اعتقاد دارد که تلاش تیم رئیس دولت سابق برای بازگشت به عرصه قدرت، موضوعی واضح و روشن است. موضوعی که به اعتقاد او تنها زمانی میتواند نتیجه دهد که احمدینژاد قادر گردد تصویر قبلی خود را در منظر قسمتی از افکار عمومی بازسازی کند.
به گزارش خرداد؛ محمود احمدینژاد و نزدیکان او دوباره به صدر اخبار ایران بازگشتهاند. بازگشت آنها با موجی از شکایتها از مقامات دولت یازدهم اتفاق افتاده، موجی که به موازات سخنرانیهای مکرر محمود احمدینژاد و شکستن سکوت دو ساله او پیش میرود. آن هم در شرایطی که صحبت از بازگشت «احمدی نژادیها» به سیاست به بهانه انتخابات مجلس دهم جدیتر از قبل شده است. تا کنون تفسیرها و تعبیرهای متفاوتی از اقدامات اخیر محمود احمدینژاد ارائه شده است. هر چند همه مفسران سیاسی استراتژی رئیس دولتهای نهم و دهم را «بازگشت دوباره به قدرت» ارزیابی میکنند اما سوال اساسی درباره تاکتیک اوست. به عبارت بهتر اینکه او در این مسیر با چه مشکلاتی مواجه است و چه تاکتیکی میتواند او را دوباره در مرکز حلقههای قدرت قرار دهد.
غلامعلی جعفرزاده از نمایندگان هوادار دولت در مجلس درباره ابعاد تاکتیکی اقدامات احمدینژاد در گفت و گویی با «خرداد» به تحلیل موضوع پرداخته است:
در اینکه احمدینژاد تلاش زاید الوصفی برای بازگشت به قدرت انجام میدهد، شکی نیست. سوال اساسی این است که اقدامات اخیر او نظیر همین شکایتهایی که از مقامات دولتی انجام میدهد، در چه راستایی قابل تفسیر هستند؟ شما فکر میکنید زمینه این دست اقدامات چیست؟
مساله مشخص بحران سیاسی جریان احمدینژاد است. احمدینژاد و تیم او شدیدا بحران مشروعیت دارند. این بحران هم در کف جامعه و هم در بین گروههای عمده سیاسی قابل شناسایی است. یعنی هم گروه هواداران وی در جامعه شدیدا تقلیل پیدا کردهاند و هم در بین سیاسیون فعالی که در صحنه هستند. بازگشت او با این شرایط نه تنها سخت، بلکه تقریبا نا ممکن است. بحران مشروعیت او ناشی از دو چیز است؛ یکی بحران نا کارآمدی و دیگری بحران باورناپذیری. در تفسیر بحران ناکارآمدی باید گفت که به هر حال کارناه 8 ساله او و دولتش برای خیلیها نشان داد که شیوه او نخواهد توانست سعادت عمومی را تامین و تضمین کند. یعنی اگر حتی پاکدستی دولتهای نهم دهم را هم بپذیریم، بحث سو مدیریت و عدم داشتن تخصص و نگاه کارشناسانه به مسایل و نداشتن توان برای اداره امور کشور را نمیتوان نادیده گرفت. باور عمومی الان این است که نه احمدینژاد در آن هشت سال در قد و قواره یک رئیس جمهور بود و نه تیم او در حد و اندازه یک دولت. به عبارتی هم جامعه و هم سیاسیون به این نتیجه رسیدهاند که ظرفیت مدیریتی احمدینژاد بسیار پائینتر از سطح رئیس یک دولت بوده و این جایگاه برای او بسیار بزرگتر از اندازه واقعیاش بود. اما مساله دیگر و حتی شاید مهمتر این بود که ادعاهای او همه بعد از این 8 سال نقش بر آب شدند. یعنی نه دیگر کسی ادعای عدالت و مهر ورزی احمدینژاد را قبول دارد و نه ادعای پاکدستی او را. این بحران باعث شده که جامعه دیگر او را باور نداشته باشد. یعنی او را یک عنصر حیلهگر و فریبکار در عرصه سیاست بداند. مجموعه عوامل الان او و تیمش را با بحران مشروعیت عمومی مواجه کرده است. من فکر میکنم شکایتهای زنجیرهای او در راستای حل بحران دوم، یعنی بحران عدم اعتماد عمومی به وی است.
او چگونه خواهد توانست با چنین دست اقداماتی از این بحران خلاص شود و آن را دور بزند؟
احمدینژاد چند کار را میکند؛ برای حل بحران ناکارآمدی مرتبا کارنامه دیگران را زیر سوال میبرد. قبل از روی کار آمدن دولتهای سازندگی و اصلاحات رقیب او بودند و او کارنامه آنها را لگدمال میکرد. حالا بزرگترین رقیبش دولت یازدهم است و همین کار را میکند. برای بحران باورناپذیری عمومی نسبت به خودش میداند که دیگر راهحلهای گذشته و زدن آن حرفها تاثیری ندارد. البته آن حرفها را میزند و همچنان خواهد زد. چون ماهیت سیاسی او در چارچوب آن گفتمان است. اما باید کار جدیدی بکند و آن اینکه حداقل برای خودش شریک جرم بتراشد. یعنی بیاید و بگوید اگر من مشکل فساد داشتم، بقیه هم داشتند و من تنها نبودم. احمدینژاد و تیم او میدانند که سایه فسادهای اقتصادی تا سالها بالای سر آنها خواهد ماند. بنابراین هم میدانند که فعلا کاری برای آن نمیتوانند بکنند. پس ترجیح میدهند تصوری را ترویج کنند که بر اساس آن همه مجموعه سیاسیون و دولتمردان ادوار مختلف در ایران در فسادهای اقتصادی و اداری سهیم باشند. آنها روزی میگفتند همه مشکل دارند به جر ما. حالا عکس این ثابت شده، یعنی اینکه اگر در تاریخ سه دهه اخیر فسادی در کشور بوده، نقطه تمرکز آن همین دولت احمدی نژاد است. این گفتمان اصلی احمدینژاد و تیم او را با بحران مواجه کرده است.
فکر میکنید که این دست اقدامات بتواند نهایتا برای احمدینژاد نتیجه بخش باشد؟
من فکر میکنم او در شرایطی نیست که بتواند منطقی به قضایا نگاه کند. الان احمدینژاد مثل کسی است که در غل و زنجیر شده و قبل از آن هم چند ضربه سخت خورده و تمرکز خود را از دست داده است. هر چند او تلاش و تکاپوی زیادی دارد که خود را از این زنجیز آزاد کند اما حرکات و تلاشها او الزاما منطقی و عاقلانه نیست. یعنی فقط خود را به در و دیوار میزند و نتیجه آن شاید زخمی شدن بیشتر خودش باشد تا باز شدن زنجیرها. احمدینژاد الان در یک چنین وضعیتی است. او درگیر شدیدترین بحرانهای سیاسی شده و تکمرکز خود را برای رفتار عقلانی از دست داده است.
یعنی با این شرایط شما افقی برای بازگشت او به قدرت متصور نیستید؟
در یک نگاه واقعبینانه نه. یعنی اگر حتی عدم مقبولیت عمومی او را هم کنار بگذاریم، احتمال اینکه مقامات دولتی که بسیاری از مسئولان عالی رتبه آن طعم زندان را میچشند،به قدرت بازگردند بسیار نا چیز است. حتی دولت اصلاحات هم که مورد غضب برخی جریانهای سیاسی گرفت در سالهای ابتدایی بعد از پایان عمرش چنین وضعیت اسفباری نداشت. اینکه احمدینژادیسم آیا باقی خواهد ماند یا نه، بحث دیگری است. اما خود احمدینژاد و تیم او دیگر تمام شدهاند و زمینه چندانی برای بازگشت آنها به قدرت وجود ندارد. از یاد نبریم که آنها چه بحرانها و مشکلاتی را برای نظام آفریدند و قطعا هر چه هم تلاش کنند، راه برای جبران آن اتفاقات بسیار سخت است.
اما به هر حال در کنار این احمدی نژاد مرتبا جلسه میگذارد و حضور خود را استمرار میبخشد. این یعنی هنوز بخشی از رسمیت خود را حفظ کرده است.
اتفاقا اصلا چنین نیست. احمدینژاد دیگر هیچ رسمیتی ندارد. او دچار خفت و خواری شدیدی شده است. شما نگاه کنید به مراسم روز تشییع شهدای غواص در تهران. احمدینژاد چگونه خود را به تریبون میرساند تا برای مردم دست تکان دهد؟ او بالا میرود و بعد از آن مسئولان مراسم یکی یکی دعوت از او را برای حضور در جایگاه تکذیب میکنند. این برای کسی که تا دو سال پیش نفر دوم مملکت بوده، بزرگترین خفت است. اینکه بیایی و بدون دعوت بروی آن بالا. حتی مقامات رسمی کشور در زمانی که در قدرت حضور داشتهاند هم این کار را نمیکردند، چه برسد به دورانی که تبدیل به یک «مقام سابق» شدهاند. یعنی شان کسی که در این جایگاه در عرصه سیاسی است اجازه نمیدهد بدون دعوت و طی یک سری مراحل تشریفاتی چنین کاری بکند. اما احمدینژاد برای اینکه فقط به چشم بیاید و دیده شود و دستی تکان بدهد، بدون اینکه از او دعوت کنند میرود آن بالا. یا مثلا بریا مراسم ترحیم مادرش دور ایران را میگردد. کمتر کسی در فضای سیاسی وجود دارد که شان خود را تا این مرتبه تنزل ببخشد. اینها نشان از آن دارد که احمدینژاد در فضای عمومی یک خفت سیاسی را خواسته یا ناخواسته پذیرفته است.