پوریا عالمی در شرق نوشت:
با آقای محمود احمدینژاد سوار آمبولانس بودیم و داشتیم دنیا را مدیریت میکردیم که آقای احمدینژاد گفت: آمبولانسچی، آن آقاهه را میبینی سر کوچه ایستاده؟ اگر گفتی چی زیر ««لباس»»ش است؟
ما را میگویی، زارت گذاشتم روی ترمز. گفتم: محمودجان، سر صحبت را باز میکنی؟
محمودجان گفت: نه جان آمبولانسچی، بگو ببینم چی زیر «لباس»ش گذاشته؟
گفتم:ایبابا. داریم به کجا میرسیم؟
محمودجان گفت: نگفتی چیست؟
گفتم: ایبابا. همه اینها زیر سر رضا عطاران است. از وقتی گفت برای شادشدن و خندیدن مردم حتی حاضر است «لباس»ش را...، مسیر ما تغییر اساسی کرده و «لباس»محور شده.
محمودجان گفت: بیا بیستسوالی بازی کنیم. حدس بزن زیر «لباس» آن آقاهه چیست.
گفتم: هوووم. خیلی تابلو است که تو جیب که جا میشود.
محمودجان گفت: بله.
گفتم: خوردنی است؟
محمودجان گفت: نه.
گفتم: ابزار اعتراضی طرف است؟
محمودجان گفت: نه.
گفتم: به لولو مربوطه؟
محمودجان گفت: نه.
گفتم: محمودجان، به آخر ستون رسیدیم. جانبهلبم کردی، بیزحمت خودت بگو چیست و جانم بستان.
آقای احمدینژاد گفت: من پنجشنبه، 22خرداد هم در جمع گروهی از هوادارانم گفتم که «محمود احمدینژاد، رییس دولت دهم گفته «ریش» برخی آنقدر بلند است که باید نیمی از آن را زیر شلوار بگذارند.»
گفتم: واقعا من نمیدانم ما داریم توی سیاست و فرهنگ و زندگی به کجا میرسیم. اما مشخص است که قبلا باید کلاهمان را دودستی میچسبیدیم باد نبرد الان باید شلوارمان را دودستی بچسبیم، مساله نشود.
در این لحظه آقای احمدینژاد را کنار اتوبان پیاده کردم و رفتم در افق خودم را گموگور کنم و خلاص.