پوریا عالمی در شرق نوشت:
بهاءالدین خرمشاهی، که در کار حافظ است و میپژوهدش و در کار تولید کتابهای بهکوششی است، یقه ما را گرفته و ماستخور ما را چسبیده و از آمبولانس کشیده بیرون و میگوید: «معترضان به خودسانسوری خودشان را لوس میکنند.»
همانطور که یقه ما را چسبیده بود، پرسیدم: خرمشاهیجان، وا استادا، جان آمبولانسچی تا حالا صابون ممیزی به پوستت خورده؟
خرمشاهی گفت: من به ایسنا هم گفتم «خود من تا به حال دچار ممیزی نشدهام. اما معترضان به خودسانسوری خودشان را لوس میکنند.»
حافظ که نشسته بود لب جوی خیابان ولیعصر و گذر عمر میدید، گفت: «ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست، احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است؟»
خرمشاهی گفت: بله، «ما در همه شوون زندگی جاری خود به نظارت احتیاج داریم، حتی در پوشاک، گفتار و رفتار. اما چرا وقتی میخواهیم کتاب بنویسیم خودمان را لوس میکنیم؟»
حافظ چشمهاش شد چهارتا و با اشاره چشم و ابرو به من گفت: فاز این خرمشاهی چیه؟ آمبولانسلازم استها...
در همین لحظه چندنفر آمدند به پوشاک و گفتار و رفتار خرمشاهی نظارت کردند و احتیاجات خرمشاهی را رفع کردند و رفتند.
خرمشاهی برای اینکه خلاقیتش را نشان بدهد، گفت:ح «خودسانسوری به خلاقیت در حوزه ادبیات لطمه نمیزند.»
با شنیدن این حرف طفلکی، حافظ پس افتاد و من دویدم براش کاهو سکنجبین و قاووت ببرم جان بگیرد.
خرمشاهی که داشت خودش را لوس نمیکرد گفت: «سانسور به خلاقیت ضربه نمیزند. من خودم دست به همهجور قلمی زدهام، طنز نوشتهام که حساس بوده است...»
ما نگاه کردیم دیدیم دقیقا خرمشاهی دست به همهجور قلمی زده است و دستش قلمی شده و چندتا هم قلمه زده است، البته خوشبختانه با اینکه طنز حساس بوده، او حساسیت نداشته و ضربه نخورده است.
حافظ در این لحظه لای چشمش را باز کرد و گفت: خرمشاهیجان، سیکن... کاکوجان، تو واقعا حافظپژوهی کردی و رو من کار کردی؟ روی من چیکار کردی واقعا؟ هان؟ یا دیوان حافظ را میگذاشتی زیر مجله خانواده و جدول حل میکردی؟