آنچه امروز در مرزبندي دو حوزه فرهنگ و سياست عملكرد بنيادين دارد، همانا روش اعمال سلايق گوناگون است كه گاه به غلط، نمودي ناصحيح درپيشبرد اهداف مشترك اين دو حوزه دارد و راه را بر تعامل فرهنگي ميبندد. گذشته از اين، سياست زماني حركتي رو به رشد خواهد داشت كه در سايه فرهنگ، كليه دستاوردهاي فرهنگي اعم از درون و برونمرزهاي رايج جغرافيايي و سياسي را در چارچوبي قابل قبول پذيرفته و بر درستي آن صحه بگذارد. حال اين دستاورد ميتواند از طرفي در قالب اثر ملموس فرهنگي برفهم وآگاهي جوامع تاثيرگذار باشد يا از طرفي ديگر با رفتاروكرداري فرهنگي همراه باشد كه جوامع را به يكديگر نزديكتر ساخته يا بر عكس با عملي ناشايست آنها را از هم دور سازد. امروزه حكومتها، از طريق پيامهاي گوناگون چه درزمينه سياسي وچه فرهنگي سعي در مراودات مختلف دارند تا از اين رهگذر به منافع ملي خود كمك كرده وبستر را براي همكاريهاي بيشتر فراهم سازند. چالشي كه اين روزها بر سر اجراي وصيت ريچارد فراي نويسنده، محقق، پژوهشگر تاريخي، شرقشناس، ايران پژوه و ايران دوست برسر دفن او در اصفهان درجريان است ازهمين دست اثراتي است كه به طور ناخود آگاه در سطح جامعه امروز ايران به بروز اختلافات سياسي دامن ميزند و از ايران چهرهيي مخدوش در جوامع سياسي فرهنگي از خود به جا ميگذارد. اگر در اينجا از دو واژه «ايراني» و «امريكايي» چشمپوشي كرده و خارج از مرزبنديهاي موجود، آن هم در كليه سطوح، به تاثيرات همگراي فرهنگي بپردازيم، اين گونه «همپذيري فرهنگي» زمينه را فراهم ساخته تا در آيندهيي نزديك به فوايد آن پي برده واز مواهب آن بهرهمند گشته و علت و معلول را در منازعات گوناگون شناخته و درصدد رفع آن بر آييم. اينكه پژوهشگري ايران دوست ولو بيگانه سالها تمام تلاش خود را مصروف به تحقيق و كنكاش در زواياي گوناگون تاريخ، فرهنگ وهنر كشورمان در قالب چندين كتاب كرده است نهتنها مذموم نيست كه جاي تقدير هم دارد و اجراي وصيت او ميتواند ايران را در حال حاضر به كانون توجهي ديگر مبدل سازد. از ياد نبريم زماني كه اوراق پژوهش در كشورمان در ساليان متمادي قبل از انقلاب كمتر ورق ميخورد علاوه بر فراي چهرههاي شاخص ديگري نيز چون رومن گيرشمن، آرتور پوپ، آندره گدار، ارنست هرتسفلد، اشميت، ديويد استروناخ و... نقشي بسزا در تنوير و شناساندن فرهنگ ايراني به جهانيان داشته و چهره واقعي تاريخ ايران را معرفي كردند، چه آنجايي كه به صورت حفاريهاي باستاني همراه بود و چه آنجايي كه در قالب پژوهش به رشته تحرير در آمده است. نگارنده به عنوان دانشآموخته باستانشناسي و تاريخ هنر، به دور از همه سلايق سياسي گواهي ميدهم چنانچه اين گونه پژوهشها در حيطه تاريخ، فرهنگ و هنر ايراني انجام نميشد شايد امروز تصويري ديگرگونه از ايران پهناور داشتيم. به همين دليل جا دارد در فضاي كنوني كمي دور از سلايق سياسي و تعصبات فرهنگي به حدود و ثغور ديپلماسي فرهنگي نزديك شويم و با «فرهنگپذيري» تحمل و ظرفيت خود را درقبول معاهدات فرهنگي و بينالمللي بالا برده و از اين راه به اهداف توسعهگراي نظام موجود بيشتر بينديشيم.