سالهای دور زمانی که به مدرسه میرفتم، پدرم از من خواست که در تعطیلات تابستان، کتاب «منتهی الآمال» شیخعباس قمی را بخوانم. این کتاب در شرح زندگی امامان معصوم است و از نگاه یک عالم و محدث بزرگ شیعی به جمعآوری اطلاعات راویان اخبار و مولفان تاریخ اسلام پرداخته و واقعا به زبان شیرین و شیوا، اثری ماندگار و بسیار پرخوان پدید آورده است. در حین مطالعه کتاب به دوران زندگانی حضرت فاطمهزهرا سلام ا... رسیدم و هنوز مطلب را آغاز نکرده بودم که با پایان آن مواجه شدم. برایم بسیار عجیب بود چگونه ممکن است شرح احوال بانویی که از مرتبتی بسیار بالا برخوردار است این همه کوتاه باشد؟ در پاسخ این پرسش، پدرم گفت برخی از فقها و مورخان نمیخواستند کسی از علل ایستادگی فاطمه در برابر «بیعت» آگاه شود و تا جایی که توانستند کوشیدند تا مخالفت ایشان، مسکوت و متروک بماند. بخشی از این رازها نیز از کلام فرزندان معصوم آن حضرت است که بعدها گفتهاند اما همانها نیز مصلحت را در بیان همه آن مطالب ندانستند. از اینرو مثلا مزار ایشان همچنان ناپیداست. با آنکه مدفن علی امیرالمومنین نیز تا زمان جعفربنمحمد امام صادق، پنهان بود اما در آن روزگار این راز گشوده شد ولی ماجرای شهادت، خاکسپاری و مخفیبودن حضرت صدیقه کبری از گونهای دیگر است. پیامبر اکرم در بستر رحلت به فاطمه (علیهاسلام) دختر محبوب خود فرمود: «تو سرور بانوان جهان هستی و زودتر از هر کسی به من ملحق خواهی شد» و فاطمه لبخند زد. 50سال بعد در کربلا حسینبنعلی (علیه السلام) بارها خود را «پسر فاطمه» خواند و اشقیا نیز او را همینگونه خطاب کردند. از نمونههایی از این دست پیداست که فاطمه زهرا چه جایگاه بلندی نزد همه مسلمانان داشته است. اما چگونه میتوان به این پرسش بزرگ پاسخ داد که چرا در تاریخ، سهم آن حضرت تا این اندازه اندک و ناچیز است.
تا آنجا که بسیاری از نکتهها در احوالشان بر ما پوشیده است و حتی محل دفن پیکر پاک او از همان سالهای نخست در پرده ابهام بوده است؟ چه مسایلی موجب بیماری آن حضرت شد و سبب ناخشنودی او چه بود؟ چرا از آن همه اصحاب پیامبر، جز تنی چند در خاکسپاری او حضور نداشتند و بسیاری پرسشهای دیگر.حال آنکه درباره بسیاری دیگر از جمله برخی همسران رسول خدا، دانستهها فراوان است آیا راویان در اینباره کوتاهی کردند یا سبب دیگری در کار بوده است؟ شاید بتوان گفت این کمبود اطلاعات، ناشی از کوتاهی زندگی حضرت بوده است اما همهچیز در این خلاصه نمیشود. بیماری و شهادت فاطمهزهرا از همان اوایل پنهان بود و هر چه زمان بیشتر میگذشت این «حصار»، سختتر میشد. گرچه آثار روایی آکنده از فضایل و مناقب ایشان است و در میان آن روایات گاه نکتههایی هم از پرده بیرون آمده و بهدست ما رسیده که از طریق همان روایات معدود، میتوان به راز این سکوت پی برد و درک کرد که سبب ننوشتن برخی حوادث پس از رحلت پیامبر چه بوده است.
درواقع ایشان نماد ایستادگی در برابر طرز تفکر و تلقی خاصی از اسلام بود که خود را حق میدانست و بیعت مردم با حاکم را حتی به زور، واجب میشمرد و حاکمی از اینگونه را همسنگ پیامبر میشمرد. آموزهای که بعدها اثر آن در مسیر خلافت خود را نشان داد. این طرز تلقی از خلافت بود، حتی قتل حسین سیدالشهدا در کربلا را به جرم امتناع از بیعت واجب میدانستند. از این طرز تلقی از اسلام و بیعت، تا شهادت حسینبنعلی در کربلا فاصله چندانی نبود.
فاطمهزهرا ایستاد تا بطلان این طرز تلقی را نشان دهد و بعدها فرزندان آن حضرت همین مسیر را پیمودند. ایستادگی آن بانوی بزرگ درواقع، نظریه شکلگیری خلافت را متزلزل ساخت. شاید به همین سبب است که شماری از بزرگترین مورخان نمیخواستند کسی از اسباب و علل ایستادگی ایشان آگاه شود و تا حد ممکن کوشیدند مرگ حضرت را ناشی از بیماری و حزن بسیار از اندوه دوری پدر جلوه دهند. عمر فاطمه همچنان که پدر بزرگوارش پیشبینی کرده بود بسیار کوتاه بود. انگار اصلیترین ماموریت او جلوگیری از این انحراف در اسلام بود و با انجام آن، درنگ نکرد و به زودی به پدر بزرگوارش ملحق شد. هر چند این شتاب، علی امیرالمومنین را برای همیشه بیتاب و سوگوار کرد. آنچنان که در خاکسپاری او چنین گفت: «ای رسول خدا! فاطمه امانتی بود که از من گرفته شد (نه اینکه من کوتاهی نموده باشم). حزن و اندوه من، دیگر همیشگی است. از این حزن، به خدا شکوه میبرم.»