دیشب عجیب‌ترین اسنپ این ۳ سال اخیر را سوار شدم. دکترای شیمی بود، با پراید سفید که بالایش آرم تاکسی زده بود. خوش تیپ، صورت اصلاح کرده و عینک ته استکانی، بسیار خوش لهجه و خوش کلام، ماشین غرق بوی ادکلن. می‌گفت حالم از همه چیز بهم می‌خورد. می‌خواهم به زندگیم تنوع بدهم!!! نیاز مالی ندارم، کلی پول در حسابمه و سالها مدیر پروژه های مختلف بودم. دیگر نمی‌توانم با کسی سرو کله بزنم.

یک پراید خریدم انداختم زیر پام از صبح تا شب می‌چرخم، مردم را می‌رسانم و بیکار هم نیستم ولی با کسی هم دیگر کاری ندارم . نمیدانم راست و دروغشو، ظاهرش که می‌خورد. خداحافظی کردم و پیاده شدم. ولی از دیشب در فکرم که اگر راست می‌گفت واقعا چی می‌شد که یک آدم اینطور می‌زند زیر همه چیز در زندگی‌شو و میره یه راه دیگر!