عبدالجبار کاکایی: به جای مشغول شدن با لولای پنجره به افق نگاه کنیم | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۷:۰۰
روزنو- عبدالجبار کاکایی گفت: شعرانقلاب در دل حادثه ثمر داد و به شکوفایی رسید.
عبدالجبار کاکایی از جمله شاعران و ترانه سرایانی است که نیازی به معرفی ندارد.«آوازهای واپسین»، «مرثیهٔ روح»؛ «سال‌های تاکنون»؛«حتی اگر آیینه باشی»؛ «با تو این ترانه ها شنیدنی است»و...برخی آثار منتشر شده او هستند.کاکایی، اخیرا به عنوان دبیر هشتمین جشنواره بین المللی شعر فجر نیز انتخاب شده است.این گفت وگو پیش از به عهده گرفتن این سمت با او صورت گرفته است.

سوال بعدی من درباره مقایسه اجمالی شعر و ادبیات داستانی است.به نظر شما کفه ادبیات داستانی انقلاب امروز سنگین تر از شعر انقلاب نیست؟
دلیلش این است که برای موضوعی مثل شعر انقلاب،حالت حیات ادبی ترسیم
می کنیم. در حالی كه زمینه تولید شعر انقلابی وجود ندارد.در اتفاقات بزرگ اجتماعی،مثل جنگ،کودتاها و انقلاب ها،شعر در برهه ای تولید می‌شود که مختص به همان دوره است و دلیلی ندارد که این برهه ادامه پیدا کند.برهه‌ای که شعر در آن تولید می‌شود تمام می شود. مثل دوره مشروطیت که شعری با ویژگی مختص دوران خود داشت و بعد خاتمه یافت.امروز،دیگر چه کسی می‌آید از دوران مشروطه شعر بگوید؟! شعر انقلاب هم همین طوراست. درواقع دوره این شعر تمام شده است.
 
اما درباره شعر دفاع مقدس این رویه هم چنان ادامه دارد و چه بسا به ورطه تکرار هم افتاده است؟
دلیلش وجود همان نهادهایی است که به آنها اشاره کردم.این نهادها بودجه هایی را دراختیار گرفته اند ومی خواهند این ادبیات را سراپا نگه دارند.عده ای هم ازاین کار هم سود می برند.اما به نظر من هیچ ایرادی ندارد که بگوییم موضوع شعر انقلاب و شعر جنگ تمام شده،یا شعر اجتماعی تمام شده،چون حقیقت این است که توپخانه ها خاموش شده اند و با خاموش شدن آنها دوره تاریخی هم تمام شده است.

ممکن است یک دلیلش به این خاطر باشد که داستان، طیف عمومی‌تری را در بر می گیرد،درحالی که چکیده شعر از درک همه مخاطبان خارج است و بیشتر مخاطب خاص دارد؟
درست است.درعین حال،درک شعر که هیچ خواندن آن هم کار آدم های معمولی نیست.چون شعر از نظر فنی شرایط ویژه ای دارد.مقصودم از منظر تاریخی است.در ازا،امروز داستان انقلاب به زمان ثمردهی و شکوفایی اش رسیده است.کما این که شعر انقلاب در طول جنگ،ثمرداد.شعر در دل حادثه ثمر می دهد اما داستان و گزارش نویسی و تاریخی نویسی و هنرهای کلامی دیگر بعد از جنگ و وقایع اجتماعی دیگر اتفاق می افتد.البته شعر امکان اتفاق دارد ولی دیگر قاعده نیست.استثنا است.

برگردیم به مقوله شعر به ویژه غزل که یکی از قالب‌های موردعلاقه شما است.چند سال پیش در گفت وگویی که با محمد علی بهمنی داشتم او به این مسئله اشاره کرد که هوشنگ ابتهاج می‌خواست پلی میان غزل دیروز و امروز بزند که در نهایت هم این کار را کرد و نام آن را پل سایه گذاشت.اما خود از این پل عبور نکرد،چون نمی‌خواست در دوره گذار به زبان فاخرش در غزل ضربه ای وارد شود.می‌خواستم نظر شما را هم در این باره بدانم؟
خب! اگر قرار بود ابتهاج هم از روی این پل عبور کند که دیگر پلی وجود نداشت.او باید آن پروسه چهل پنجاه ساله ادبی خود را صرف استحکام این پل می کرد و طبعا اگر قرار بود خود نیز از روی این پل رد شود ارتباطش قطع می شد.چون همان طور که گفتم وظیفه او ساختن اجزای این پل بود.البته به جز او،حسین منزوی هم درساخت این پل سهم داشت. بهمنی هم در مراحل پایانی ساخت پل و ورود به مرحله جدید نقش زیادی داشت.همین طور منوچهر نیستانی.ابتدای این پل البته با مرحوم شهریار شروع شد.
این ها به هرحال کسانی بودند که در راه غزل جدید و متفاوت قدم گذاشتند.در شعر شهریار،رگه هایی ازاین نگاه متفاوت یافت می شود.کسانی که شهریار را الگو کردند به حسین منزوی و هوشنگ ابتهاج مبدل شدند،آنهایی که ابتهاج را مدل کردند بهمنی شدند و آنهایی که بهمنی را مورد الگو قرار دهند به جهان جدیدتری وارد می شوند.

حالا که صحبت به سایه کشید،یک سوال درباره ویژگی شعر او داشتم.با وجود آن که خود از روی این پل عبور نکرد ولی غزل هایش همچنان در بین نسل قدیم و جوان طرفدار دارد.به نظر شما مفاهیمی که او در این نوع از اشعارش در پیش گرفته باعث شده تا شعرهای او بدون تاریخ مصرف باشند؟
راز ماندگاری ابتهاج در واقع دو علت دارد.یعنی این که شعرهای ابتهاج وار به طور کلی ماندگاراست یک دلیلش به خود او برمی گردد.چون اشعار او با موسیقی تلفیق واجرا میشود.وقتی شعری با موسیقی تلفیق شود در حافظه ها تبدیل به صدای ماندگار
می شود. در این صورت است که دیگر مردم کاری به کهنگی و نو بودن آن ندارند.چون با این شعرها همخوانی عاطفی پیدا می کنند. وقتی او می گوید:
در این سرای بی کسی        کسی به در نمی زند
کسی دیگر به کیفیت شعر و میزان شاعرانگی اش نگاه نمی کند،این شعر با صدای زیبایی خوانده شده و همای سعادت روی دوش ابتهاج نشسته که شعرهایش به اجراهای موسیقایی نزدیک می شوند و خوانندگانی چون محمد اصفهانی،محمدرضا شجریان و...کارهایش را می خوانند.لذا،این اقبال باعث شده تا شعرهای او شنیده شود.دیگر این که ابتهاج در واقع از بستر شعر سنتی ما به خوبی بهره برداری کرده است.خیلی از گوش ها با شعر سنتی بیشتر تربیت شده اند.به ویژه این که پایه شنیداری ایرانی ها بیشتر سنتی است و هرکسی که بخواهد وارد این پایه شود بیشتر مورد اقبال مردم قرار می گیرد.اما هرکسی که بخواهد متفاوت شعر بگوید دیگران تعجب می کنند که چرا این گونه شعر می گوید.

اما  درحال حاضر در بین شاعران نسل جوان درپیش گرفتن این رویه زیاد شده است؟
همین طوراست.جوان ها در سال های اخیر پایه سنتی شعر را کنار گذاشته اند و به شکل های دیگر شعر روی آورده اند که خب دراین مسیر با بی مهری هایی هم مواجه می شوند.همان طور که نوگراها در آغاز با بی مهری روبه رو شدند.ولی در هرحال کم کم مردم عادت می کنند و می پذیرند.روی این اصل،ابتهاج ماندگار است چون از مصالح جهان قدیم شعر بهره می برد.او هم چنان در اشعار خود از کاراکتری چون زاهد یا ساقی استفاده می کند.
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
آن هم شخصیتی مثل ساقی که شخصیتی تراش خورده و برآمده از شعر سنتی ما است.ساقی برگرفته از شعر سنتی ما است .چون حس شنیداری مردم با این کلمات مانوس شده است.واژه هایی مانند زاهد،شحنه و محتسب نشانه صور جمال شناسی قدیم است و استفاده از این پایه ی شنیداری خوب است.اما من آن را نمی پسندم.

چرا؟
چون همان طور که در سوال قبلی تان اشاره کردید، قرار است از روی این پل عبور کنیم،قرار نیست به در و دیوار و بدنه این پل دست بکشیم.به قول معروف پنجره ای به روی شما به سمت افق باز می کنند که افق را ببینید تا جهان جدیدی را کشف کنید،نه این که همه اش با لولای پنجره ور بروید.
+ برنا

ویژه روز
عکس روز
خبر های روز