عبدالجبار کاکایی از جمله شاعران و ترانه سرایانی است که نیازی به معرفی ندارد. «آوازهای واپسین»، «مرثیهٔ روح»؛ «سالهای تاکنون»؛«حتی اگر آیینه باشی»؛ «با تو این ترانه ها شنیدنی است»و... برخی آثار منتشر شده او هستند.کاکایی اخیرا به عنوان دبیر هشتمین جشنواره بین المللی شعر فجر نیز انتخاب شده است. این گفت وگو پیش از به عهده گرفتن این سمت با او صورت گرفته است.
به نظر شما، ویژگی شعر امروز چیست و اصولا شعر معاصر ما چقدر مبتنی بر واقعیت ها است؟
شعر امروز ما در حال گذار است.اگرچه،کم و بیش این مرحله گذار طولانی شده است.از آنجایی که جامعه ما رشد کندی به سمت دوران جدید دارد،شعر هم از این قاعده مستثنی نمانده است.یعنی از انقلاب مشروطه،جامعه ما قصد ورود به مدرنیته با مفاهیم آرمانی مثل استقلال و آزادی داشته ولی این امر تحقق كامل نیافته است.این حرکت کند و آرام سبب شده که شعر نیز همین وضعیت را داشته باشد.با وجود این که در شعر دوران جدیدی شروع شد كمتر کسی فکر می کرد که دوباره غزل احیاء شود و خودش را در شکل دیگری نشان دهد.کسی فکر نمیکرد که قالبهای کلاسیک دوباره میداندار شوند.واقعا دهه سی و چهل دیگر كمترکسی فکر میکرد که شعر کلاسیک دوباره زنده شود اما این قالبها دوباره احیاء شد و حیات جدید یافت و درجهان امروز مانند غولی در برابر جریان شعر آزاد ایستاد.ساختار و شکل ظاهری غزل عوض نشده است.غزل هم چنان تابع عروض و قافیه و شکل های صوری است اما زبان آن تغییر یافته است درواقع،نگاه غزل عوض شده است.اگر نگاه و زبان را بخشی از ساختار شعر قلمداد کنیم غیر از محتوای شعربه این نتیجه می رسیم که تغییراتی در زبان و نگاه غزل ایجاد شده است.غزلی که امروز به نام غزل مدرن باب شده،کاملا ازاین دو منظر با غزل سنتی تفاوت دارد.این غزل ازعناصر،زبان و واژه های جدید تشکیل شده است.درواقع،می توان گفت بیشتر از زمان مشروطیت،تغییراتی در زمینه غزل ایجاد شده و باعث شده غزل به مرور زمان آراسته تر شود و امتزاج هوشمندانه ای پیدا کند.این ویژگی هاست که باعث بقای حیات غزل و ادامه دار شدن آن در دوره های جدید نیز شده است زیرا شعر ما همان طور که گفتم،تابعی از شرایط اجتماعی و سیاسی ما است.هر اتفاقی که درجامعه بیفتد مثل سلسله جنبان که سر این سلسله را تکان بدهی،تا انتهای آن تکان میخورد،شعر هم به همان وضعیت دچار میشود.جامعه ما در مواجهه با عصر مدرنیته دوره پهلوی،دچار سکته و برگشت شده است.به بیان ساده تر،جامعه درآن زمان می خواست دوباره به بازسازی هویت سنتی خود دست بزند که با حمایت روشنفکران دینی و روحانیت به بازسازی سنت های گذشته و تطبیق با جهان مدرن پرداخت که حاصل این مسئله،انقلاب اسلامی شد.درباره غزل هم همین اتفاق افتاد یعنی احیاء شد.بنابراین،اگرچه،شعر در جامعه ما روند کندی را طی میکند ولی باید شرایط آن را به نسبت دوره گذار تعریف کرد.در واقع،شعر این دوره شعری است که تا حدودی میل دارد وارد جهان جدید شود.منتهی با ریسک و ملاحظه کاری و احتیاط.
پس این امکان وجود دارد که ورود شعر به دنیای جدید موفقیت آمیز باشد؟
قطعا،ورود شعر به دنیای جدید موفقیت آمیز خواهد بود. اما این ریسک ها و احتیاط ها که نسل به نسل منتقل شده همچنان به قوت خود باقی خواهد بود.به عنوان مثال،رویکردهایی که نسبت به سبک هندی و عراقی وجود دارد ممکن است در
نسلهای بعدی کم شود اما از بین نمیرود.زنده یاد قیصرامین پور در حوزه نظریه پردازی،طرفدار این شرایط بود و می گفت:«درست همین است که در عین حفظ
سنت ها،نوآوری را هم ضمیمه کنیم و بافت حرکت ما تلفیقی از سنت و مدرنیته باشد».به نظر من هم حرف او کاملا درست بوده است زیرا این سیر،امروز هم در حال طی شدن است.تنها ایرادی که می توانم به این جریان بگیرم این است که حرکت کندی دارد.
به نظر شما برای تسریع این روند چه باید کرد؟
بی تردید این کار نیاز به تحول کلی در جامعه دارد.جامعه است که باید پالسهای مثبت به جهان امروز نشان بدهد.مادامی که نگاه برآمده از سوی جامعه منفی است این تسریع اتفاق نمی افتد و آگاهی ها را سلب می کند.اخیرا دیده ام موسسه ای كه قرنطینه ای و ایدئولوژیک است،شعر را به تقسیم بندی هایی مثل شعر اردوگاهی،شعر پادگانی و...کرده است.این تقسیم بندی ها نشان می دهد که برخی دوست دارند شعر را در قرنطینه نگاه دارند و اجازه اتصال استعدادها با یکدیگر را ندهند.تصور میکنم، برخی کسانی که طراحی بوم فرهنگی را برعهده دارند در راس مدیریتی خودغلط عمل می کند.زیرا همان طور که اشاره کردم،شعر انقلاب را محصور و قرنطینه نگاه داشته اند.در واقع،در این باغ را بسته اند و نمی گذارند عطر و رنگ و بوی آن را کسی بفهمد و احساس کند.در عین حال،در حیطه شعر انقلاب فقط یک قرائت را می شناسند و اگر قرائت دیگری خلاف این باشد،مورد غضب واقع میشود.
درحالی که میبینیم در کشورهای دیگر این طور نیست یعنی آنها هم با وجود آن که مانند ما پیشینه جنگ داشتهاند و به تبع آن ادبیات جنگ، اما به اندازه ما ادبیات جنگشان را محصور نکردهاند؟
تصور میکنم به واسطه دوران گذار که در لابلای گفت وگو اشاره کردم که طولانی شده است،اثرات جنگ نیز بر روی فرهنگ ما دارد طولانی می شود.درحال حاضر،برخی نهادها میراث دار جنگ شده اند و سعی می کنند آن را با خود حمل کرده و توسعه دهند.به بیان ساده تر،جنگ مبدل به آیین شده است.به عنوان مثال،وقتی شعری درباره فتح خرمشهر منتشر می شود دیگر مبدل به بدنه ادبیات اجتماعی ما می شود و دیگر ضرورتی ندارد که برای پررنگ کردن این نوع شعر،پول و سکه وکنگره و جشنواره ترتیب بدهند.کارهایی از این دست دارد کم کم مبدل به نمایشنامه می شود.همان طور که جلال آل احمد درباره آثار محمدعلی جمالزاده می گفت:شخصیت های قصه هایت مثل عروسک های مچاله شده ای است که ته صندوق نگاه داشته ای و هی در می آوری و به مردم نشان می دهی.آن قدر این عروسک ها را داخل صندوق قرار داده ای که چروک و مچاله شده است.امروز،وضعیت شعر انقلاب هم همین شده.نه به آن اجازه داده میشود که با جهان بیرونی ارتباط بگیرد و نه به آن اعتماد میکنند.
اعتماد از چه نظر؟
منظورم این است که با شعر انقلاب طوری برخورد میشود و مانند بچهای است که نمیتواند به تنهایی سراپا بایستد.برخوردها به گونهای است که انگار ترس دارند تا رهایش کنند و میگویند ممکن است شعر انقلاب در این مسابقه ماراتن جهانی،آخر شود.جالب این است که اپوزوسیون به این جریان اعتماد دارد و آن را با وجود چهره هایی چون قیصرامین پور،سیدحسن حسینی و....قوی می بیند.یعنی آنهایی که دگراندیش هستند این چهره ها را باور کرده اند اما متولیان ما به این باور نرسیده اند و شعر انقلاب را در صحنه رقابت قرار نمیدهند.
به همین خاطر است که معتقدید شعر از جهانی شدن بازمانده است؟
من بارها و بارها در قالب یادداشت ها و گفت وگوهایی که انجام داده ام به این نکته اشاره کرده ام که باید به این ادبیات اعتماد کنیم.این ادبیات شکل گرفت چون وقتی جنگ شد،مردم به صدایی احتیاج داشتند و این ادبیات توانست بهترین صدا در آن زمان باشد.
+ برنا