جامعه ایران هیچ گاه تا به این اندازه از پیچیدگی برخوردارنبوده است. پیچیدگیهایی که اگرچه به دلیل فشارهای ناشی از تعویق در تحقق مطالبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی طی دهههای اخیر به آنها تحمیل شده است اما وعدههای انتخاباتی روحانی در ظاهر امر نوید دهنده تغییراتی بزرگ برای جامعه ایران بود که البته طی یک سال اخیر نواقص درعملکرد کابینه دولت، کارشکنیهای مخالفان و نگرانی از تحریمهای آمریکا به این نا به سامانیها در جامعه دامن زده است. از این رو نمیتوان وانمود کرد که همه چیز آرام است و جای هیچ گونه نگرانی نیست بلکه برعکس جامعه ایران دلخور از عدم عمل روحانی به وعدههایش و نیز تحقق مطالباتشان است. اما در این میان جریانهایی هستند که بی انصافانه از شرایط موجود و نیز
نا امیدی جامعه نسبت به عدم تحقق وعدههای روحانی و در نهایت افزایش مشکلات دولت سود میبرند و همواره درصدد گرفتن ماهی از آب گل آلود هستند. آنها طی ماههای اخیر بارها تلاش کردند که اوضاع را به مراتب بدتر نشان دهند و بارها به تخریب چهرههای سرشناس اصلاح طلب پرداختند و جامعه را
به خاطر حمایت و رای به روحانی ملامت کردند و به تضعیف دولت روحانی پرداختند در حالیکه در چنین شرایطی و ادامه روند تضعیف دولت نمیتوان انتظار بهبود شرایط را داشت. از این رو، با تقی آزاد ارمکی جامعه شناس برجسته و استاد دانشگاه درباره مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به گفت و گو پرداخته است که در ادامه آن را میخوانید.
به گزارش روز نو : امروز با یک نابسامانی و پیچیدگی در زمینه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی روبهرو هستیم، علت این نابسامانیها چیست؟
شرایط کنونی اگرچه یک وضعیت استثنایی قلمداد میگردد اما از منظری هم یک شرایط استثنایی تلقی نمیشود بلکه ادامه همان شرایط پیشین است. از این جهت وضعیت کنونی در یک کلام سخت و استثنایی است. زیرا بیش از هر چیز با مشکل در عرصه اقتصاد روبهرو هستیم و نظام اقتصادی دچار یک نابسامانی شده که مولفههای این نظام اقتصادی نیز نظام ارزی، پولی، اعتباری، بانکی، معاملات و خرید و فروش است که دچار نابسامانی فراگیر شده و باز همه موارد مذکور را ناشی از تغییر قیمت دلار و افت پول ملی میدانیم. حال آنکه بیش از اینکه قیمت دلار علت و عامل این مشکلات باشد مهمترین علت آن بحران بنیادی و ساختاری است که در نظام اقتصادی کشور وجود دارد. نظام اقتصادی که با آن زیست میکنیم، تابعی از حوزه سیاست است و به هیچ روی مستقل از آن نیست به همین دلیل هم کنشگران در عرصه اقتصادی هم بازیگران سیاسی هستند به عبارتی نظام اقتصادی بیشتر تابع حوزه سیاسی و رخدادها در این عرصه است. اگر اقتصاد از این استقلال نسبی برخوردار بود به عبارتی بر نظام اقتصادی، بومیو ملی مبتنی بود و در صورتی که در میان تجار، بازاریان، سرمایه گذاران و توزیع کنندگان و مصرف کنندگان در نظام تعامل وجود داشت، هر شوکی که در نظام تعامل نسبت به رخدادهای اقتصادی میافتاد تا این میزان نمیتوانست روی جامعه و اقتصاد اثرگذار باشد. چون بازیگری در حوزه اقتصاد ملی وجود ندارد هر شوک و رخدادی در نظام سیاسی مداخله گری به حساب آمده و سپس حوزه اقتصاد را متاثر میکند. بنابراین جامعهای را برپا کردیم که عرصه اقتصادی آن معطل و تابعی از عرصه سیاسی است. بنابراین با یک شرایط بسیار نابهنجار روبهرو هستیم از افت ارزش پول ملی تا جهش لحظه به لحظه دلار، افزایش قیمت اجناس و کاهش قدرت خرید و تولید جامعه را در وضعیت دشواری قرار داده است.
اثرات اجتماعی این وضعیت روی جامعه چه میتواند باشد؟
اثرات اجتماعی این وضعیت منجر به افزایش نابرابری اقتصادی و اجتماعی میشود. نخستین تاثیر خود را بر میزان فقر میگذارد و این وضعیت منجر به هزار برابر شدن جمعیت فقر در کشور میشود. این افراد کسانی هستند که باید یارانههای جدید بگیرند که خود فاجعه بسیار بزرگی است. نابهنجاری حوزه اقتصادی به سرعت در حوزههای دیگر به طور خاص اثرگذار بوده و منشا حوادث جدید از جمله به همریختگی نظامهای اجتماعی، نابسامانی و بحران و شورشهای اجتماعی خواهد بود. اما آنچه که در وهله نخست خود را نشان میدهد این است که وضعیت مذکور بسیاری را از صحنه مشارکت اقتصادی خارج خواهد کرد. به طور مثال قبل از رخدادها و به هم ریختگی کنونی وضعیت اقتصادی افراد با توجه به درآمدشان میتوانستند سطحی از زندگی را برای خود تعریف کنند اما امروز دیگر امکان چنین امری فراهم نیست. این جمعیت به یک وضعیت تحت فشار اقتصادی سوق مییابند که ناگزیر باید در زندگیشان دست به تغییر رفتار اجتماعی بزنند. اما چون وضعیت همچنان بلاتکلیف است، اکنون افراد در جهت تغییر رفتار اجتماعی شان حرکت نمیکنند بلکه همچنان در جهت اوضاع پیشین خود درصدد زیست هستند که نمونه بارز آن اوضاع کنونی جامعه ایران است. زیرا افراد حاضر نیستند که موقعیت شان را به دلیل تغییر موقعیت اقتصادی شان تغییر دهند. آنها تلاش بسیاری کردند تا به موقعیت کنونی دست یابند. تغییرات اقتصادی و بازگشت به موقعیت پیشین امکان پذیر نیست. به طور مثال اگر تا دیروز افراد علیرغم مشکلات اقتصادی با یکدیگر زندگی میکردند اکنون با توجه به تشدید مشکلات اقتصادی دیگر حاضر نیستند کنار یکدیگر زیست کنند. چنین وضعیتی، نارضایتی عمده اجتماعی را به دنبال دارد و این خود منشا ایجاد رخدادهای عجیب و غریب در جامعه ایرانی خواهد بود. آثار این وضعیت فشل شدن حوزه اقتصاد از جمله نظام مالی، بانکی، اعتباری، ارزی و واردات و صادرات است. نخستین اتفاق بد برای جامعه ایرانی، بروز بحران در عرصه اقتصادی و نابه سامانی اقتصادی است و اثرات آن در اوضاع اجتماعی منجر به عقب افتادگی و عقب نشینی عمده ای در جامعه میگردد. مسئله سوم تعطیلی پروژههای توسعه است. اگر در گذشته با وجود نظام اقتصادی سابق و تابع نظام سیاسی توان طراحی ساز و کارهای توسعه را داشتیم با توجه به وضعیت کنونی هیچ امکانی برای بازده توسعهای، عمران و آبادانی، جادهسازی و سدسازی وجود ندارد، همه این مسائل به تهیه ضروریات زندگی تعدیل میشود. در چنین شرایطی افراد به فروشگاهها برای تهیه ضروریات و کالاهای اساسی شان هجوم میآورند. در واقع تهیه نیازهای اساسی در جامعه ایرانی بیش از هر زمانی اهمیت پیدا میکند و این خود منشا نابسامانیهای اجتماعی است. اما در این میان دلهره فراگیر میشود اگرچه تا اندازهای شرایط مذکور با شرایط زمان جنگ متفاوت است. زیرا در شرایط کنونی جنگی وجود ندارد اما یک اتفاق پنهانی وجود دارد که بازیگران آن خارج از شهر هستند و این وضعیت مبهم به نظر میرسد. در چنین شرایطی همه به دنبال پیدا کردن مقصرند و افشاگری صورت میگیرد. از همه مهمتر همه افراد یکدیگر را متهم میکنند و یک بیاعتمادی مفرطی در حوزه سیاسی و در میان مسئولان در سطح جامعه القا میشود و شکافها روز به روز میان مردم و مسئولان افزایش مییابد. توجیه مسئولان و پذیرش این مسئله از سوی مردم کار بسیار دشواری است. به همین دلیل جامعه هم تصورش بر این است که همه دلایل آن داخلی بوده و مسئله ناکارمدی سیاسی و اقتصادی است. این وضعیت و در نتیجه مهم شدن ضروریات زندگی کلید اصلی به هم ریختگی بازار و عرصه اقتصادی است. از این رو به نظر میرسد که وضعیت کنونی همچنان مستقر است و قرار نیست به این زودی تمام شود. زیرا نخست شرایط بین المللی به ویژه موضع آمریکا در قبال ایران و نیز ناکارآمدی حوزه اقتصادی در جامعه دست به دست یکدیگر داده و وضعیت را مستمرتر و طولانی تر خواهد کرد. زمانی نه چندان طولانی عنصر اقتصادی حذف خواهد شد و مسائل اجتماعی مهم تر خواهد شد. مردم آرزوها و انتظاراتی که قبل از این داشتند اکنون به دلیل وضعیت اقتصادی متوقف خواهد کرد. متخصصانی که دانش پیدا کردند اما جایی برای کار و بروز تخصص شان وجود ندارد و زنان نیز امکان مشارکت در جامعه ندارند. زیرا دولت پول کافی برای توزیع در نظام سیاسی ندارد تا دانشگاهها دانشجو بگیرند. اینجاست که مهم شدن خواستهها در کنار اهمیت کالاهای اساسی و ضرورتها موجب حجم انبوهی از انتظارات و فشارهای اجتماعی میشود و در نتیجه نارضایتی را افزون خواهدکرد.
راهی برای برون رفت از شرایط کنونی وجود دارد؟
بله، همواره برای برون رفت از مسائل راهحلهای مرحلهای وجود دارد. نخست؛ باید از انباشت ساحت بحرانی جامعه اجتناب کرد یعنی نباید فضایی شکل بگیرد که بحران عرصه اقتصادی به بحران عرصه سیاسی و اجتماعی تبدیل شود و به کلیت نظام ایران تعمیم یابد. نخستین گام این است که بحرانها را حوزه ای تعریف کرد. حوزه اقتصاد دچار ناکارآمدی است و به رابطه اجتماع و سیاست ارتباطی ندارد. در این شرایط متخصصان اقتصادی وارد عرصه میشوند و نباید اقتصاد را سیاسی و امنیتی کرد . اما متاسفانه برخی از جریانها از جمله اصولگرایان درصددند که از طریق مشکل اقتصادی تضعیف دولت را به جامعه القا سازند. این بدترین انتخاب و تصمیمیاست که میتواند باشد. نمونه بارز این مهم همان سخنان اخیر احمدی نژاد درباره استعفای دولت است که مسئولان ارشد نظام در مقابل گفتند که دولت باید تحت هر شرایطی به کارش ادامه دهد. در حالی که استعفای دولت همان فروپاشی نظام سیاسی است. در چنین شرایطی باید کنشگران حوزه اقتصادی وارد میدان شوند به عبارتی بانکداران، صاحبان ثروت و پول باید توضیح دهند که چه اتفاقی در عرصه اقتصادی رخ داده و مسئولیت خطاهای خود را بپذیرند تا اینکه در گوشه ای بشینند و دست روی دست بگذارند و کنشگران سیاسی وارد عرصه شوند. در این صورت برای مشکل اقتصادی بحث اقتصادی صورت میگیرد و فرصتی برای سامان بخشیدن عرصه اقتصادی در کشور ایجاد میگردد. این وضعیت بهتر از امنیتی کردن پدیده است. وقتی بانکداران و تاجران حل مسائل اقتصادی را مورد پیگیری قرار دهند. بنابراین وقتی سهم اقتصاد مشخص شد سایر عرصهها از جمله عرصه سیاسی، روابط بین الملل، اجتماعی و ... آزاد شده و راحت تر مدیریت میشود. بنابراین در ایران وقتی اقتصاددانان، بانکداران و تاجران برای حل مشکلات اقتصادی پیشقدم نمیشوند مسائل اقتصادی تبدیل به مسئله سیاسی میشود. در چنین وضعیتی کلیت نظام سیاسی با همه مولفههای خود برای حل مشکل وارد عرصه میگردد و چون نمیتواند مشکل را حل کند دچار ناکارآمدی سیاسی میشود. در حالی که هر حوزه ای باید کار تخصصی خود را انجام بدهد و عرصه اقتصادی باید به کارشناسان و متخصصان خود واگذار گردد. در این صورت خطاها مشخص میشود. به طور مثال بسیاری فساد مالی و چپاول در نظام بانکی را به عنوان یک پدیده سیاسی معرفی میکنند و در نتیجه به جای برخورد با فرد متخلف، او به حال خود رها شد. در حالی که اگر این مهم در عرصه اقتصادی مورد بررسی قرار میگرفت دیگر وضعیت این چنین نبود بلکه به دنبال بررسی این مهم میرفتیم که نظام بانکی، ارزی، مالی و معاملاتی چه مشکلی دارد که در آن فساد و رانت تولید میشود. به هر روی، شرایط موجود به جامعه فشار میآورد و چنانچه تحریمها بازگردد همه متخلفان تبدیل به بازیگران اصلی در حوزه اقتصادی میشوند. مرحله سوم؛ تاثیر این وضعیت بیش از هر چیز در جامعه محسوس است که در این مرحله مسئولان باید به دنبال مجاب کردن مردم بروند.
مسئولان در چنین وضعیتی چگونه میتوانند فضا را آرام سازند؟
مسئولان باید به مردم توضیح دهند که چه گذشت. متاسفانه مسئولان در ایران قدرت توجیه کردن و معنا دادن به اتفاقات جامعه را ندارند و درست به مردم درباره مسائل توضیح نمیدهند. زیرا نگرانندکه مبادا شرایط تغییر کند و جامعه از آنها عبور کنند. وقتی توضیح داده شود قطعا جامعه مراقب رفتارش خواهد بود. جالب است یکی از خطاهای نوبخت سخنگوی سابق دولت این بود که گفت چه اشکالی دارد مردم احساس کنند ارزش پول ملی آنها کاهش یافته و به همین دلیل هم به دنبال خرید سکه و طلا بروند.
در حالی که وقتی مسئله در جای خودش یعنی اقتصادی مطرح میشود افراد به درستی تصمیم میگیرند و کنشهای درست و به جایی انجام میدهند. بنابراین باید به سراغ اثرات اقتصادی در جامعه رفت و مردم را توجیه کرد. در چنین شرایطی نباید به مردم دستور داد بلکه به جای دستور باید از آنها خواهش کرد که رفتارهای بهنجار انجام دهند این رفتار بهنجار منجر به کنش معطوف به موقعیت شود. بسیاری از نظامها در شرایط حساس به مردم توضیح میدهند . زیرا توضیح بهتر از این است که جامعه در شرایط بلاتکلیفی بماند. راه حل دوم، مدیران کشور باید قدرت توضیح خطاهای صورت گرفته از سوی خود و عذرخواهی آن را به جامعه داشته باشند در غیر این صورت ابهام تشدید گشته و دشمن نماینده تغییرات سیاسی و اجتماعی در جامعه میشود. با نگاهی به فضای مجازی و روابط بین الملل میتوان دریافت که در وضعیت کنونی دشمن بازیگر اصلی است. زیرا مسئولان جامعه را به اندازه کافی مجاب نکردند. مردم بیش از اینکه تلویزیون ببینند بیشتر
بی بی سی و من و تو نگاه میکنند. در ایران افراد با نفوذ زیادی هستند اما اجازه شنیده شدن صدایشان را نمیدهند.
آیا امیدی به بازگشت این اعتماد سلب شده از سوی جامعه نسبت به مسئولان وجود دارد؟
این اعتماد سلب شده بازمیگردد البته در صورتی که خطاکاران، خطاهایشان را بپذیرند و همچنین قبول کنند که در حل مسائل اقتصادی، سیاسی و ... ناتوان بودند. زیرا نمیتوان به تاجران و سرمایه گذاران داخلی برچسب دزد بودن را زد و سپس از آنها خواست سرمایه شان را به بازار بیاورند تا قیمت دلار کاهش یابد. به طور مثال به یک کنشگر سیاسی را نمیتوان در زندان انداخت و بعد به مردم گفت که مشارکت سیاسی تان را افزایش دهید. به دانشگاهیان بگویند شما سکولارید و آنگاه از آنها انتظار مشارکت در انتخابات را داشت. بنابراین باید از این کلیشهها عبور کرد و این مهم نیز در دست افراد بانفوذ و در صحنه قدرت است. ثروتمندان و بنیادهای بزرگ اقتصادی در کشور باید پول شان را وارد عرصه مبادلات و مراودات اقتصادی کنند و جامعه را از این شرایط نجات دهند. به عبارتی ایران نیاز به یک آشتی ملی در سطح نخبگان، سیاسیون و... نیاز دارد.
گفتوگوی ملی در سطح نخبگان و سیاسیون چگونه امکان پذیر است؟
باید همدیگر را در مناسبات قانونی بپذیریم. وقتی رقیب را بپذیریم او هم حاضر به مشارکت است در صورت مشارکت دیگران را نیز به مشارکت وا میدارد. در این صورت جامعه شادتر میشود و سپس میتوان برای حضور و بازیگری بیگانگان هم تصمیم گرفت.
قبلا رضایت تقریبا نسبی از روحانی وجود داشت اما با توجه به این اتفاقات به خصوص فشار تحریمها به صف مخالفان روحانی افزوده شده، جریان اصلاح طلب هم به دلیل این فشارها از روحانی فاصله گرفته است، فاصله مردم از آقای رئیس جمهور تا چه اندازه محرز است؟
این اتفاق افتاده است. اما فاصله اصلاحطلبان به طور مفهومیو تحلیلی از روحانی چندان مشخص نیست. زیرا اصلاحات خود اعلام میکند که بی کانون شده است. اگر همه بخشهای این جریان پیرامون فردی مانند رئیس دولت اصلاحات قرار میگرفتند در این صورت اصلاح طلبان قدرت فاصله گیری از روحانی را پیدا میکردند اما چون همه جریان اصلاحات پیرامون رئیس دولت اصلاحات متمرکز نیستند و بخشی از این جریان پیرامون عارف متمرکز شده اند بنابراین شرایط مذکور منجر میشود که این جریان قدرت کافی برای فاصله گیری از روحانی را نداشته باشد. نیروهای اصلاحات در جامعه توزیع شده اند و از سویی برخی از اعضای این جریان مواضع گوناگون اتخاذ میکند. از سویی اصولگرایان به عنوان رقیب همه چیز را به پای اصلاحات میگذارد البته از منظر موضع حزبی امری بدیهی است. اینجا باید یک فهم دیگری از وضعیت جامعه به واسطه اصلاحات درآید و جامعه باید با اصلاحات جدیدی روبهرو شود.
تغییر در جریان اصلاحات آن هم ضرورت بازگشت این جریان به جامعه چگونه ممکن است؟
اصلاحات باید بازگشت به جامعه برایش مهم باشد. جریان اصلاحات روزی در بطن جامعه بود اما از جامعه عبور کرد و به حوزه سیاسی رفت و دیگر بازگشتی به نظام اجتماعی نداشت.
از دوم خرداد 76 که جامعه مدنی وارد حوزه سیاسی شد و منازعات اصلاحات وارد حوزه سیاسی می شود. بنابراین اصلاح طلبان به فهمی از اصلاحات نیازمندند که به عرصه سیاست بی اعتنا بوده و در نتیجه به نظام اجتماعی بازگردد تا بتواند به وسیله آن جامعه را نجات دهد. فریبی که اصلاح طلبان دچار آن شده اند و تصور می کنند که جامعه با اوست کاملا اشتباه است. همانطور که اصولگرایان دچار چنین فریبی شده اند. اصولگرایان وقتی می بینند که جمعیتی به برخی کانونها متصل هستند، تصور میکنند که این جمعیت به این اصولگرایان متصلند. بنابراین در جریان راست هم افراد مدافع مردم که فقرزدایی را دنبال کنند، دیده نمیشوند. در صورت بازگشت اصلاح طلبان به جامعه ممکن است باز هم رئیس دولت اصلاحات، رهبری این جریان را برعهده بگیرد یا اصلاح طلبان جدید، رهبران جدید پیدا کنند. در غیر این صورت یک میرایی نسبی برای اصلاحات به وجود خواهد آمد.
اصلاحطلبان هرگز اعلام نکردند که از روحانی فاصله گرفتند بلکه چنین مسئلهای بیشتر در میان نخبگان منتسب به این جریان و برخی از احزاب اصلاح طلب وجود دارد اما اگر روزی به طور کل اصلاح طلبان فاصله خود را از دولت اعلام کنند تکلیف دولت چه خواهد شد؟
دولت کاملا به سمت اصولگرایی چرخش خواهد کرد یا بازی فرمالیته حداقلی را در پی خواهد گرفت تا عمرش به پایان برسد. اما نجات اصلاح طلبان در فاصله گرفتن از روحانی است. زیرا روحانی توانایی حل حتی اصلیترین و مهمترین پدیده آن هم اقتصاد را ندارد و علیرغم این همه تجربه و دانش انسانی باز هم او نه از این سرمایه های انسانی برای حل مشکل استفاده می کند و نه حتی توان هیچ گونه تغییری در مسائل اقتصادی را دارد. او حتی اراده ای نیز برای انجام چنین کاری ندارد به همین دلیل اصلاحات باید گام جدا شدن از روحانی را بردارد.
به هر روی جامعه با لیست امید برای آمدن به پای صندوق رای تشویق شد. آیا
با توجه به این شرایط در انتخابات آتی کسی را دیگر میتوان با «تکرار میکنم» به پای صندوقهای رای کشاند؟
اصلاحات همچنان نزد مردم محبوب است و امکان ظهور مقبولیت جدید وجود دارد. اصلاحات بیش از هر چیز میل و پیوستش به حوزه فرهنگی و اجتماعی است. مراوداتی که با حوزه روشنگری ایران دارد هیچ گروهی یا سیاستمدار صاحب نفوذی تاکنون نداشته است. از سویی دغدغه و ذائقه طبقه متوسط ایرانی از نوع اصلاحات است. اگر بازیگران حوزه مالی، پولی و بانکی ناتوانی های خود را اعلام کنند در این صورت برچسب های منفی از سیاستمداران اصلاح طلب حذف خواهد شد. اصلاح طلبان باید از خطاهای صورت گرفته و فاصله گرفتن ها اجتناب کنند و به سمت جامعه باز گردند و باید یک پیوستی میان این جریان و جامعه ایجاد شود. اگر بازی کنونی همچنان ادامه پیدا کند نتیجه این بازی قفل شدن نظام سیاسی ایران است. به این معنی اصولگرایان می گویند که اصلاح طلبان کشور را به بحران رساندند و اصلاح طلبان هم معتقدندکه اصولگرایان منشا همه مشکلات نظام هستند. اگر چنانچه یک فهم دیگری در کشور ایجاد شود و همه اتفاقات حوزه اقتصادی به این حوزه بازگردد این مهم به مفهوم رها شدن این نیروها برای بازبینی وضعیت هاست. بنابراین با بقای نظام سیاسی و امکان بازیگری سیاسی با یک اصلاح طلبی و اصولگرایی جدید روبهرو
خواهیم بود.
اما اکنون با یک اصلاح طلبی و اصولگرایی پیر روبهرو هستیم و این
در حالی است که حتی این جریان خود هم حاضر به قبول این مهم نیستند با این همه تصور میکنید که باز هم در آینده با
اصلاح طلبان و اصولگرایان جدید روبهرو خواهیم بود؟
اصلاح طلبی و اصولگرایی پیر، ریزش اصلاحات و اصولگرایی را فراهم کرده است. به همین دلیل در آینده با نیروهای جدیدی آن هم از دل این دو جریان روبهرو خواهیم بود که این نیروها احتمالا یکی از اصلی ترین دغدغه شان ایران و توسعه خواهد بود و نگاه شان غیر ایدئولوژیک است. آنگاه جز ضروریات زندگی مسئله دیگری مورد توجه قرار نخواهد گرفت. در ایران با یک چرخش تند اجتماعی روبهرو هستیم که کلید این مهم را اقتصاد به مفهوم ناتوانی و فروپاشی
و از سویی سیاست به معنی ابهام و
ناتوانی زده است. در اینجاست که با نیروهای جدید اجتماعی و فرهنگی روبهرو خواهیم شد و در نهایت ارجاع رهبر اصلاحات اهمیت می یابد.
جنابعالی از ارجاع نظام سیاسی
به رهبر اصلاحات سخن میگویید اما این در حالی است که در فضای مجازی بیش از هر زمان دیگری اکنون دست به تخریب چهره های سرشناس اصلاحات می زنند؟
با این وجود باز هم نظام سیاسی کشور
چاره ای جز ارجاع به سمت رهبر اصلاحات ندارد. افرادی در فضای مجازی دست به تخریب
چهرههای سرشناس اصلاحات می زنند که نخست این تخریب گران چهره های اصلی و حقیقی اصلاح طلبان همان نیروهای رقیب یعنی اصولگرایان قلمداد می شوند که بدون نام و هویت در فضای مجازی دست به تخریب می زنند و سپس براندازها هستند که در یک پیمان نانوشته با اصولگرایان دست به تخریب اصلاحطلبان میزنند بدون اینکه یکدیگر را بشناسند. اصولگرایان تصورشان بر این است که با فروپاشی اصلاحات تنها خواهند ماند در صورتی که اگر اصولگرایان تنها بمانند دیگر امکان بازی ندارند و در نهایت بازنده اند. دوم کسانی که براندازی را دنبال می کنند، نظرشان بر این است اگر چنانچه اصلاحات صحنه سیاسی را ترک کند احتمالا براندازی خشونت آمیز نظامی و با به سخره گرفتن تئوری اصلاح طلبان امکانپذیر است. بنابراین، این همان اصولگرایان و براندازها هستند که دست به تخریب چهره های شاخص اصلاحطلب میزنند. در حالی که این تخریبها سبب میگردد با یک موج جدید و بازگشت نیروهای انقلاب و اصلاحات به مفهوم حقیقی در صحنه سیاسی روبهرو باشیم. در این صورت نیروهای جوان اصلاح طلبی و اصولگرایی جان خواهد گرفت و کنش مهم و اساسی انجام
خواهد داد.
چگونه میتوان جامعه را راضی کرد که تضعیف دولت به نفع نظام نیست؟
دولتهای بسیاری قبل از اتمام عمرشان کار را نیمه تمام رها کردهاند. مشروط به اینکه چنین امری بنیان های قانونی و حقوقی داشته باشد و تخلفی صورت گرفته باشد. همانطور که آمریکا به دنبال استیضاح ترامپ است. به هر روی خطاهای دولتمردان چه در ایران و چه در جهان لزومی ندارد که به طور مستمر ادامه داشته باشد. دولت روحانی فارغ از عملکرد ضعیفش حتی به نظام اجتماعی و فرهنگی هم بی اعتنا بوده است. بنابراین دولتهایی که عملکرد ضعیف دارند باید از صحنه کنار بروند در نهایت دموکراسی کار خود را خواهد کرد.
در چنین شرایطی احمدی نژاد سفرهای استانی خود را از مدتها پیش آغاز کرده و در برخی از این سفرها از او استقبال زیادی صورت گرفته است. آیا این مسئله
به مفهوم بازگشت جامعه به سوی پوپولیست نیست؟
جامعه ایران انتخابهای پوپولیستی داشته و هرگز دموکراسی به مفهوم واقعی در انتخاب جامعه ایران جایگاهی نداشته است. مسئله تنها اخذ رای از مردم بوده است اما متعهد به توضیحی در قبال رای ای که از مردم گرفتند، نبودند. دولتها هم در مقابل از جریان هایی که از آنها رای گرفتند، عبور کردند. همانطور که احمدینژاد از اصولگرایان و روحانی از
اصلاح طلبان عبور کردند. هیچ یک از دولتها خود
را متعهد به رای مردم ندانستند. زیرا هیچ یک از احزاب روسای جمهور را کنترل نکردند. اگر احمدی نژاد علیرغم همه تخلفاتش می تواند به سفرهای استانی برود و موج سواری کند ایرادی ندارد. اما اگر به نیروهای منتقد اصلاح طلب هم اجازه رفتن به سفرهای استانی را بدهند قطعا این چهرهها بیش از دیگران قدرت جلب اعتماد و توجه جامعه را خواهند داشت، این در حالی که فضا و سرمایه در اختیار نیروی متخلف و شبه اصولگرایی مانند احمدی نژاد قرار میگیرد. همه نیروهایی که میتوانند به کشور در حل مسائل کمک کنند باید اجازه مشارکت، بروز و ظهور داشته باشند. اگر احمدینژاد می تواند به سفر استانی برود باید
این اجازه به رقبای او هم داده شود. بنابراین تک صدایی شرایط را خراب می کند.
احمدی نژاد در صورتی میتواند در فضای کنونی بردی داشته باشد که رقیب را هم دعوت کند. رقیب ممکن است که جنسش اصولگرا باشد اما ماهیتا اصلاح طلب باشد.
آفتاب یزد