سام پورمهدی این هجمه را در سه سطح میتوان دستهبندی کرد.
اول: به اعضای ورزشکار شورای شهر
دوم: به اعضای ورزشکار و هنرمند (یک نفر هنرمند)
سوم: به اعضای اصلاحطلب شورای شهر.
در هر سه سطح متأسفانه منتقدان به جای نقد دقیق و تکیه بر هویت و پیشینه فرهنگی و سیاسی و فکری هر فرد، به آن گروه یا طبقهای که فرد از آن برخاسته یا منتسب به آن است، حمله میکنند و میگویند اصولا فلان گروه یا دسته نباید عضو شورای شهر شوند.
نفس اینکه چه کسی عضو شورای شهر شود یا نشود، یک حق شهروندی است و کسی نمیتواند بگوید و حکم کند چه کسی عضو شود یا نشود و این مردم هستند که در نهایت با رأی خود تصمیم میگیرند و افراد را انتخاب میکنند. از این منظر سخن این افراد غیرحقوقی و غیرکارشناسانه است. در مرحله بعد اگر انتقادی به کارکرد هر فرد در شورا وجود دارد، این انتقاد به خود فرد باید صورت گیرد و نه به گروه یا طبقهای که آن فرد عضو آن است. وگرنه در میان ورزشکاران همین شورا نیز باید قائل به تفکیک شد. برخی دارای بینش سیاسی و اجتماعی خوبی هستند و برخی نه؟ برخی از رانتها استفاده کردند و برخی نه؟
در میان هنرمندان هم خوشبختانه تکلیف مشخص است. برخلاف نظر یکی از دوستان که در صفحه ۱۱ روز یکشنبه (هفته گذشته) روزنامه «شرق» نوشته بود در شورای شهر متخصص علوم اجتماعی نیست (در یک مقاله بلند دوصفحهای)، همین آقای مختاباد و نیز آقای مسجدجامعی دارای تحصیلات عالی علوم اجتماعی از دانشگاه تهران هستند؛ آن هم در دورهای که نه سهمیهای بود و نه رانتی و نه حتی دانشگاه آزادی؟ در آن دورهای که کمتر کسی را یارای دفاع از استاد شجریان بود، ایشان در یک مقاله بلند به دفاع از استاد برخاستند و البته باز هم هزینههایش را دادند به نحوی که حتی در زادگاهش ساری هم اجازه کنسرت را از او ستاندند. سال ۱۳۹۲ مجلس قبلی، ایشان را ردصلاحیت کردند. به نظر منتقدان هنرمندی در تراز ایشان که بهراحتی و با یک چرخش و خواندن دو کار سفارشی میتوانست کلی امکانات و رانت برای خود فراهم کند، باید چهکار میکرد که دارای بینش شود؟ ایشان اما نهتنها کار سفارشی نکرد که با ساخت قطعهای روی شعر معروف مرحوم احمد شاملو «بر سنگفرش خیابان نظر کنید...» را اجرا کرد.
اما نکته مهمتر تجربه ایشان در مشارکت در کارهای فرهنگی و هنری شهر تهران است که متأسفانه از دید دوستان منتقد دور مانده است.
چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل درون دیده شد
آقای مختاباد از سال ۱۳۷۳ با مدیریت یک خانه فرهنگ در جنوب شهر کار خود را آغاز کرد و بعد در سال ۱۳۷۵ و همزمان با افتتاح فرهنگسرای سرو با حضور آیتالله هاشمیرفسنجانی مدیریت این فرهنگسرا را بر عهده گرفت و تا قبل از رفتن برای ادامه تحصیل به خارج از ایران با زیروبم و مشکلات و دقایق و ظرایف کار فرهنگی در شهر آشنا شد. پس از بازگشت هم به عنوان ایدهپرداز و مدیر، نخستین نمایشگاه موسیقی و آثار شنیداری را در تهران برگزار کرد که در همان سال و از دید اهالی موسیقی مهمترین رخداد موسیقی سال لقب گرفت چراکه با یک ایده ابتکاری توانست تمامی اهالی موسیقی از هر طیف و دستهای را در یک مکان و به مدت هفت روز گرد هم آورد و بخش خصوصی اقتصاد هنر را با یک امکان و بستر تازه برای عرضه کارشان مواجه کند.از دید منتقدان، چنین فردی این تخصص را ندارد که در زمینه مسائل فرهنگی شهر از ساخت سالن گرفته تا... نظر دهد؟ و تنها متخصص معمار و شهرساز و محیط زیست میتوانند نظر دهند؟
پیش از آن هم البته در سالهای دانشجویی دهه ٦٠ در دفتر نخستوزیری همکاری میکرد.
تجربه حضور و تحصیل در غرب او را با نهادهای دولتی و مدنی غرب از نزدیک آشنا کرد.
اما اینکه آقای مختاباد یا دیگر اعضای اصلاحطلب شورای شهر آنگونه که مورد انتظار گروهی از منتقدان (و نه همه شهروندان) است فعالیت نکردند، به دو عامل اصلی بازمیگردد.
نخست در اقلیتبودن گروه نمایندگان اصلاحطلب و نبودن مدیریت اجرائی (شهردار) در طیف آنها. این اقلیتبودن سبب شد تا عملا نمایندگان جز تذکر و در نهایت انتقاد و اعتراض در صحن علنی شورا یا نشستهای کمیتهها، کاری دیگر از دست آنها برنیاید. آنها نه قدرت استیضاح شهردار را داشتند، نه تحقیق و تفحص از شهرداری را (وقتی تحقیق و تفحص در مجلس هم رأی نیاورد با وجود ۳۰ نماینده اصلاحطلب تهران در مجلس) و تنها کاری که از دستشان برمیآمد همین تذکر و انتقاد بود که با نگاهی به سایت شورای شهر و سرکشی به مطبوعات میتوان این موارد را بهراحتی رصد کرد. به همین دلیل است که عملا ۸۰ درصد ظرفیتهای کارشناسی امسال مختاباد عملا تحقق پیدا نکرد و اگر مدیریت شهری با گروه اصلاحطلبان یکسان شود و از سویی رهبری واحد و منسجمی هم در شورا به وجود آید، آنگاه است که میتوان نقدها را از منظری جامعتر مطرح کرد.
نکته دوم نداشتن یک استراتژی واحد و رهبری منسجم. کاری که انتظار میرفت آقای مسجدجامعی به عنوان پیشکسوت این مجموعه انجام دهد که بهتر است روزنامهنگاران با خود آقای مسجدجامعی یا دیگر اعضای شورای شهر کنونی به گفتوگو بنشینند و به جای دادن و انتشار چنین حکمهای کلی، دلایل آن را برای مردم و شهروندان روشن کنند و در نهایت تصمیم به انتخاب را بر عهده همین مردم بگذارند.