سیاستمدارانی که خطر جنگ را قبول نداشتند امروز مدعی دفع خطر جنگ شدهاند.
به گزارش روز نو؛ طی ماههای گذشته از زمان اجرایی شدن برجام، بعد از آن زمانی که پیامی منتسب به آیتالله هاشمی رفسنجانی در مورد نقش موشک و گفتگو در جلوگیری از جنگ مطرح شد، مباحث زیادی در مورد عواملی که باعث جلوگیری از تحمیل جنگ علیه ایران شد بیان شدهاند. بسیاری از این ادعاها در جایگاه خود واقعی و قابل قبول هستند، اما گاهی مدعیان تلاشهای گروهها و مقامات دیگر را در این امر ناچیز یا بیاهمیت میشمارند.
روز گذشته هم فرمانده سپاه گفته بین سالهای ۸۴ تا ۸۶ یعنی دوران حاکمیت تفکر اصولگرایان در کشور با مدیریت محمود احمدی نژاد اجتمال حمله به کشور وجود داشت.
از سوی دیگر همانگونه که رهبر معظم انقلاب در سخنان ماه گذشته خود در ماه گذشته در جمع فرماندهان سپاه فرمودند: «در طول سالهای گذشته گاهی اوقات سخنانی از جانب برخی مسئولان مطرح شده مبنی بر اینکه رفع تهدید نظامی و جنگ به دلیل فلان اقدام بوده است، در حالی که این سخنان صحیح نیست، زیرا تنها عامل رفع تهدید نظامی، «اقتدار دفاعی و نظامی» و «ایجاد ترس و رعب در دشمن» بوده و خواهد بود.» ایشان با این حال در ادامه تاکید کردند: «اگر ما انگیزه، ایمان و عزم راسخ خود را حفظ کنیم و عقل و تدبیر را بهدرستی به کار ببندیم، بر تدابیر همهجانبه دشمنان فائق خواهیم آمد و برخلاف تصور برخی که خیال میکنند، محاصره شدهایم، همه دشمنان را به خاک خواهیم نشاند.»
آنچه از متن سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع فرماندهان سپاه به نظر میرسد، اعتقاد راسخ ایشان به عقل و تدبیر و عوامل متعدد برای رفع خطر جنگ بر علیه ایران است. با این حال گروههای مختلف سیاسی و مقامات بخشهای مختلف طی هفتههای گذشته به صورت گستردهای در اظهاراتشان از نقش «فلان اقدام» در رفع خطر جنگ علیه ایران شدهاند. در این خصوص پای سخنان دکتر احمد شیرزاد نشستیم تا از او در مورد شرایطی که باعث ایجاد شبح جنگ برفراز ایران و شرایطی که عامل رفع این خطر شد سؤال کنیم.
شیرزاد که نماینده مردم اصفهان در مجلس ششم بود میگوید در جلسات متعدد با مقامات سیاسی مواجه شدهاست که اصولاً خطر احتمال جنگ بر علیه ایران را هم باور نداشتند و همه این حرفها را بلوف سیاسی میدانستند. به گفته شیرزاد بسیاری از همین سیاستمداران امروزه خود را عامل اصلی جلوگیری از تحمیل جنگ بر علیه ایران معرفی میکنند.
طی هفتههای گذشته بحثها و بگومگوهایی در تریبونهای مختلف سیاسی شکل گرفتهاست که هر کسی ادعا میکند به تنهای عامل رفع شبح جنگ بر علیه ایران بوده. به نظر شما اصولاً وجود چنین تهدید و مخاطرهای برای جنگ واقعی است؟
رویکردی که اصولگرایان تندرو طی سالهای گذشته داشتند عموماً انکار مساله وجود خطر تحمیل جنگ علیه ایران بود. البته حالا که چندین سال گذشته و آن مسائل پشت سرگذاشتهشدهاند خیلی از آنها تأیید میکنند که چنین مسالهای وجود داشت. حالا هر یک از این افراد و سیاستمداران دلایل خاص خودشان را داشتند. مثلاً برخی تحلیل سیاسی و جهانبینی خاص خودشان را داشتند. آقای احمدینژاد معتقد بود که اینها کاغذپاره و ورقپاره است و هیچ کس هیچ کاری نمیتواند بکند. او تصور میکرد که عنقریب است که استکبار جهانی ظرف یک یا دو سال فرو میریزد و در چاه میرود و دنیا دستش را دراز خواهد کرد تا راهنمایی راستین را از ما بخواهد.
گروهی دیگر از این سیاستمداران هم بودند که اصولاً مساله را جدی نمیگرفتند و فکر میکردند همه این حرفها شوخی است. واقعیت اینجاست که در دوره آقای جورج بوش ایران واقعاً در معرض خطر بسیار جدی قرار داشت. اقداماتی از سوی بسیاری از افراد چه در داخل ایران و چه در خارج از ایران از سوی صلحطلبان رخ داد که جلوی چنین جنگی گرفتهشود.
آیا شواهد مستند و اسنادی هم در مورد خطر جنگ و فعالیتهایی که برای جلوگیری از آن صورت گرفت وجود دارد؟
بله! اگر بسیاری از نوشتهها و اسنادی که مشاوران دولت بوش در اختیارش قرار دادهبودند را نگاه بکنید میبینید که خیلی توصیههای جدی و عملی برای حمله به ایران به او میکردند. این واقعیت خیلی جدی بود.
یک نکته دیگر در این مورد جایزه صلح نوبلی بود که به آقای البرادعی دادهشد، گزارشهایی که آقای البرادعی برای شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی هستهای تنظیم کرد بسیار در این زمینه مؤثر بود. ببینید دولت جورج بوش در آن سالها به دنبال کوچکترین بهانه و کوچکترین گزارش و سند رسمی بود که ثابت کند ایران برای صلح و امنیت جهانی خطری جدی محسوب میشود تا با استناد به فصل هفت منشور ملل متحد بهانهای برای حمله به ایران داشتهباشد. آقای برادعی از افتادن در این دام اجتناب کرد و کمیته صلح نوبل این رفتار او را دید و متوجه این شد که چقدر عملکرد او در حفظ صلح مؤثر بودهاست.
اما بعد از تغییر مدیرکل آژانس لحن گزارشهای مدیرکل خیلی تندتر شد.
اینجا بحث گستردهتر میشود، بله گزارشهای آقای آمانو نسبت به البرادعی بسیار تندتر بود، اما مساله اینجاست که تغییری که در جای دیگری رخ دادهبود، باعث شد این تند شدن لحن گزارشها به تهدید موثری برای ایران بدل نشود. انتخابات ایالات متحده آمریکا و جانشینی باراک اوباما به جای جورج بوش عامل اصلی بود که باعث شد لحن تند گزارشهای آمانو گزندی به ایران وارد نکند. واقعیت اینجاست که وقتی آژانس بینالمللی انرژی اتمی دید که احتمال شعلهور شدن آتش یک جنگ بسیار کمتر شده، آنگاه لحن گزارشها تندتر و تا حدی به لحاظ فنی جدیتر شد.
در واقع آنها میدانستند که دولت جدید آمریکا هم قصدی برای حمله به ایران ندارد.
البته دولت اوباما هم همواره از قرار داشتن همه گزینهها بر روی میزصحبت میکرد و تهدید میکرد، اما خب این واقعیت مشخص بود که ماهیت این تهدیدات با دوران بوش تغییر اساسی کردهاست.
پس سایه جنگ جدی بود، چه عوامل خارجی دیگری در جلوگیری از آن نقش داشتند؟
بله! به گمان من واقعیت جدی وجود داشت و به اعتقاد من درست به همین دلیل بود که به آقای البرادعی جایزه صلح نوبل دادند، چرا که نقش آقای البرادعی در جلوگیری از وقوع چنین اتفاقی بسیار جدی بود و البته نقش اروپاییها، روسها و چینیها را در جلوگیری از این فاجعه فراموش کرد. به خصوص اروپاییها میلی نداشتند که وارد چنین درگیری نظامی شوند.
در داخل چطور عوامل داخلی چه نقشی داشتند؟
چیزی که در داخل ایران جالب است این است در تمام سالهایی که من به عنوان یک روزنامهنگار و یک ناظر سیاسی بحران هستهای را دنبال میکردم، کلاً جناح اصولگرا و اصولگرایان تندرو به روی مبارکشان نمیآوردند که چنین خطری وجود دارد. سمبل و نماد این نوع رفتار آقای احمدینژاد بود، آقای جلیلی بودند و قبل از اینها حتی خود آقای علی لاریجانی هم از این دست رفتارها و اظهارنظرها داشتند. به نظر میرسید که در آن دوره خاص یک جناح سیاسی در ایران اصولاً مساله جنگ را جدی نگرفتهبود و اهمیتی برای آن قائل نبود.
شما اگر در طول این سالها به لحن گفتگوهای آقای جلیلی نگاه کنید میبینید که گویا آن سمت سیاست ایران زیاد این موضوع را جدی نگرفته و اصولاً آن را دنبال نکردهاست.
بعد از اینکه آقای اوباما روی کار آمد و حتی اواخر دوره تغییراتی که در منطقه رخ داد کلاً دیدگاهها را در مورد روابط موجود در منطقه بر هم زد و تغییر داد. این عوامل باعث شد که رویکرد آمریکا به سمت و سوی تحریمهای اقتصادی برود که البته به گمان من ضرر و زیانها این تغییر به هیچ وجه کمتر از تهدید نظامی نبود.
حالا سؤال اصلی من این است که آیا این ادعا که فقط یک نهاد یا یک تفکر عامل جلوگیری از جنگ شد، میتواند درست باشد یا اینکه مجموعهای از عوامل مختلف در نظام جلوی این جنگ را گرفتند؟
اجازه بدهید من از ابتدا جواب بدهم نه! جواب من به این معنی نیست که فقط یک عامل در این مساله نقش داشت، بلکه معنیاش این است که مجموعه را گستردهتر باید دید، مجموعه نظام، عوامل داخلی، عوامل خارجی و مؤسسات و نهادها و دولتهای خارجی در کنار هم نقش داشتند.
باید حوزه پاسخ را وسیعتر کرد. من نمیخواهم بگویم که نظر شما را باید تنگتر کرد و به یک عامل ویژه اشاره کرد، بلکه به به نظر من باید این نظر را گستردهکرد و تعداد بیشتری عوامل را در آن دخیل دانست.
در داخل کشور ما شاهد تغییر رویکردهایی بودیم که خیلی از آنها فقط مربوط به دولت روحانی نبود، بلکه کلیت نظام در این تغییر رویکرد مشارکت داشتند. من فکر کنم که خیلی غیرمنصفانه و غیرعادلانهست که بگوییم که رویکردهایی که ما اکنون دنبال میکنیم همان رویکردهاییست که آقای جلیلی دنبال میکرد. برجام یک حادثه بسیار مهم در تاریخ ما است و میتوان آن را به عنوان یک موقعیت بسیار مهم تاریخی از آن یاد کرد.
عامل دیگری را هم باید مورد اشاره قرار دهم که خیلی در تغییر سیاستها در برابر ایران اثر داشت. بسیاری از مسائلی که در منطقه طی سالهای اخیر رخ دادهاست باعث شدهاست که طرز تفکر غرب و کشورهای جهان در مورد عامل اصلی تروریسم تغییر کردهاست. اتفاقاتی که در منطقه افتاد باعث تغییر رویکرد فضای ذهنی غربیها شد و باعث شد نگاه جهانیان نسبت به عوامل خشونت و تروریسم در جهان عوض شدهاست.
البته این موضوع کاملاً حل نشدهاست و قرار کرفتن ما در فهرست حامیان تروریسم ناشی از نوعی کینهورزی و رسوب تاریخی است که باید تلاش کنیم تا برطرف شود، به خصوص که ناشی از تلاشهای جریانهای وابسته به اسرائیل و عربستان است که سعی میکنند که این اهرم ضدایرانی در بایگانی سیاسی غربیها حفظ شود.
*اميد ايرانيان