هاشمی بعد از دوران جنگ، به دنبال بازسازی کشور افتاد و همین معنا باعث شود تا تفاوت دیدگاهها میان هاشمی و دوستان سابقش نمایان شود
به گزارش روز نو؛ این روزها داستان هاشمیرفسنجانی با برخی نسل اولیهای انقلاب کمی پیچیده شده است. آیتالله تبدیل به سیبل اصلی روحانیونی شده است که اکثرا متعلق به نسل اول انقلاب هستند. به نظر میرسد پیچیدگی ایجاد شده به تفاوت دیدگاه هاشمی با این افراد بر میگردد.
به طور مثال سخنان هاشمی در مورد رابطه با عربستان باعث شد تا هجمههای گستردهای به سوی او روانه شود. هاشمی گفته بود:« اگر لازم باشد، ما باید دست اول را به سمت سعودیها دراز کنیم؟ چه اشکالی دارد؛ قبلاً این کار را کردهایم.»
در مقابل این سخنان هاشمی احمد خاتمی در واکنش تندی گفت:« قایی عنوان میکند که اگر لازم باشد برای آشتی [به سوی عربستان] دست دراز خواهد کرد، بهطور حتم ملت دستی که برای آشتی دراز شود، قطع خواهد کرد»
سید احمد علم الهدی نیز میگوید:« یک آقای استحاله شده از راه امام میگوید بروید با عربستان بسازید.» موحدی کرمانی نیز بر این باور است که کسانی که قدرت نظامی کشور را زیر سوال میبرند، در «عقل» خود شک کنند.
قبل از اینها نیز بسیاری از روحانیون شناخته شده علیه هاشمی سخن راندند. آیتالله خزعلی قبل از فوتش گفته بود:« اگر آقای هاشمی بخواهد روی کار بیاید من بمیرم و زمان ایشان را نبینم»
در کنار خزعلی، آیتالله مصباح یزدی نیز بارها و بارها رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را مورد نوازش قرار داده داده و در یکی از کنایه های خود به آیت الله عنوان می کند« گروهي كه دنيا برايشان اصالت دارد، بر حسب تغيير موقعيتها، مواضعشان نيز ممكن است فرق كند؛ يك روز طرفدار انقلاباند، و روز ديگري رو در روي انقلاب؛ يك روز طرفدار رهبري فردي هستند، و روز ديگر از لزوم رهبري شورايي دم ميزنند؛ اين عده در عمل هم به فكر فريبدادن يكديگر هستند. فردي براي از دست ندادن موقعيت و مقام خود، با كساني سازش كرده است كه قبلاً بدترين اهانتها را به وي كردهاند؛ اما او براي حفظ جايگاه و موقعيت خود، چشمش را بر همه آنها بسته، و با آنها سازش كرده است.»
این سخنان نشان میدهد که گسست بزرگی میان هاشمی رفسنجانی و بخشی از نسل اولیهای انقلاب ایجاد شده است. علت ایجاد این گسست را میتوان در دهه 70 و زمان ریاست جمهوری هاشمی جستجو کرد. در دهه 60 تمام این افراد به هاشمی به عنوان دست راست امام خمینی نگاه و سعی میکردند مشکلات خود را از طریق او حل کنند.
هاشمی بعد از دوران جنگ، به دنبال بازسازی کشور افتاد و همین معنا باعث شود تا تفاوت دیدگاهها میان هاشمی و دوستان سابقش نمایان شود. همین توسعه اقتصادی هاشمی باعث شد نگاه مردم به مسائل سیاسی و فرهنگی دچار تحول شود که حاصل آن ظهور دوم خرداد در ادبیات سیاسی ایران شد. بسیاری از نسل اولیها هاشمی را عامل پیروزی گفتمان خاتمی در انتخابات دوم خرداد 76 میدانند.
همراهی هاشمی و دولت اصلاحات، به ایجاد این گسست کمک کرد. از نظر آنها هاشمی دیگر هاشمی دهه 60 نیست و تبدیل به روحانی شده است که دیگر او را نمیشناسند. حمایت همه جانبه این افراد به ویژه این سه نفر یعنی آیات« جنتی، خزعلی و مصباح» از احمدی نژاد در مقابل هاشمی رفسنجانی نشان داد که آنها هاشمی را دیگر به عنوان یک انقلابی قبول ندارند.
این نسل اولیها در حمایت از احمدی نژاد شمشیر خود علیه هاشمی را از رو کشیدند و در تمام اختلافات از شهردار سابق تهران حمایت کردند.
نگاه این شخصیت ها در حکومت داری متفاوت است و این تفاوت باعث شده است که آیتالله خزعلی حاضر است بمیرد و به قدرت رسیدن دوباره هاشمی را نبیند. دقیقا این شکاف را میشود به تفاوت دیدگاههای انقلابیون با آیتالله منتظری تشبیه کرد. بسیاری از روحانیونی از شاگردان این مرجع تقلید بودند، در دیدگاههای سیاسی و فرهنگی با او دچار اختلاف شدند و زمینه ساز یکی از مهم ترین گسستهای فکری در جمهوری اسلامی گردیدند.
امروز هاشمی نماد تفکر باز سیاسی در ایران است و مخالفان او نماد تفکرات انقلابی دهه 60 هستند. به بیان ساده میتوان گفت این دو جریان در دهه 90 شمسی دو نگاه متفاوت به معنای انقلاب دارند. این در حالی است که هنوز هاشمی رفسنجانی جایگاه رفیعی در میان مراجع قم و علمای بلاد دارد. هنوز بسیاری از روحانیون شناخته شده قم و نجف، هاشمی رفسنجانی را بزرگ سیاستمدار ایران میدانند.
*نامه نيوز