پایان هر سال آغاز من است | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۴۰
کد خبر: ۱۲۵۵۰۰
تاریخ انتشار: ۱۲:۳۱ - ۰۲ فروردين ۱۳۹۴

آساره کیانی/ پایان هر سال آغاز من است و بعید است که در هر آغاز به مرگ نیاندیشده باشم. پیش‌تر هم گفته بودم یا نوشته بودم، نمی‌دانم، که مهم‌ترین اتفاقات زندگی‌ام در اسفند رخ می‌دهد؛ تولد، حس آشنایی، احساس رهاشدن، همه دلهره‌ها، گیج خوردن‌ها، نداستن علت‌هاٰ، تپش‌های قلب، درد و هیچ بعید نیست مرگ. سردبیر می‌گوید در ویژه‌نامه بهار راجع به مرگ بنویس. شاید برای من که از کودکی آموخته‌ام مرگ از رگ گردن هم به آدم نزدیک‌تر است و با مقوله مردن به اشکال مختلف در ذهنم کلنجار رفته‌ام نوشتن هم درباره‌اش سخت نباشد؛ دنیای کودکی همراه بود با ترس عجیبی از مرگ، قبر، قبرستان، دنیای عجیب پس از مردن و سوال‌های عجیب و غریبی که هیچ وقت از سر معلم دینی دست‌بردار نبودند و آن‌قدر دست‌بردار نبود که معلم را کلافه می‌کرد و تو تنها می‌ماندی با کوهی از سوال‌ که با خودت به دوران نوجوانی می‌بردی و گاه آن‌چنان دچار یاس فلسفی می‌شدی که قلم پرت می‌کردی و در حالی که حتی با انگشتان دستت بیگانه بودی سرت را توی دست‌هایت قایم می‌کردی و دست‌ها را حلقه می کردی دور زانو و تا مدت‌ها همین‌طور می‌ماندی. حالا دستم خودش قلم را برمی‌دارد و روی کاغذ راه می‌رود. قرار نیست راجع به مرگ خودم بنویسم چون زنده‌ام هنوز! آدم‌های مهمی که در سال 1393 شمسی- سالی که شاید وقتی شما مجله را می‌خوانید به سال گذشته تبدیل شده باشد- مرده‌اند موضوع نوشته هستند؛ باید ببینم که این‌ها چه خاطره‌هایی برای مردم ساختند و رفتند؟

وقتی اسم چند نفر از آن‌ها را از زبان سردبیر می‌شنوم یاد همان دوران کودکی می‌افتم که توی تلویزیون گفتند یک بازیگر معروف مرده و من کشف کردم وقتی معروف باشی اگر بمیری هم نمرده‌ای چون مردم می شناندتت و شاید برایشان خاطره شده باشی؛ پس تصمیم گرفتم معروف شوم؛ دفتر انشایم را باز کردم؛ می‌خواهید در آینده چه کاره شوید؟ جمله‌ای را که پیش‌تر نوشته بودم خط زدم؛ می‌خواهم در آینده مجری برنامه کودک باشم. به جایش نوشتم می‌خواهم در آینده معروف شوم تا نمیرم.

و تئاتر هم معجزه نکرد، وقتی محرومیت بود

جستجو در اشخاص معروفی که در سال 93 مرده‌اند نشان می‌دهد بیشتر آن‌ها بعد از مرگشان معروف شده‌اند؛ بازیگر تئاتری یا مستندسازی که در گوشه‌ای از جهان تنهای خود دست به آفرینش می‌زند، درشکوه جوانی یا اواخر میانسالی خود بی‌نام می‌میرد و تنها نوشته‌هایی از دل‌سوختگان اهالی تئاتر یا سینما ممکن است تو را متوجه آن آدم می‌کنند هرچند باز هم عموم مردم آن فرد را نخواهند شناخت.

اجرای نمایش پانتومیم در بلندترین صحنه نمایش جهان؛ قله دماوند به تنهایی می‌تواند اسم یک هنرمند تئاتر را در ذهن لااقل اهالی تئاتر زنده نگه دارد شاید به اندازه جملاتی که از زبان این بازیگر سی و شش ساله در اواخر عمرش شنیده شد؛ وقتی روی صحنه تئاتر هستم احساس بیماری نمی‌کنم. یا؛ اگر خوب شوم می‌خواهم به همه ثابت کنم تئاتر معجزه می‌کند. "بهرام ریحانی" نویسنده و کارگردان و بازیگر پانتومیم بود؛ آخرین درگذشته نامدار سال 93 تا پایان نوشتن این گزارش؛ کارگردان و بازیگر طولانی ترین نمایش پانتومیم جهان در سال 2006 به مدت یک سال به اجرای زنده پانتومیم در شبکه اول تلویزیون در برنامه خانواده در سال 1387 پرداخت. اجرای بیش از چهارصد نمایش پانتومیم در جشنواره ها مختلف داخلی و سراسر کشور و برگزاری دوره‌های آموزشی پانتومیم و ورک شاپ های گوناگون در شهرهای مختلف ایران برای یک جوان کارنامه سنگینی است و برای دیده شدن او کفایت می‌کرد. او در روزخاکسپاری زنده یاد "مجید بهرامی بازیگر جوان سینما و تئاتر ایران که طی چند سال اخیر با بیماری سرطان دست و پنجه نرم می‌کرد و روز شنبه ۲۴ آبان‌ماه ۱۳۹۳ درگذشت، در میان جمعیت اندکی که دلسوختگان و دلسوزان تئاتر بودند بربالای جایگاه سخنرانان بر سینه بیمار خود کوفت و گفت؛ من می‌خوام فریاد بزنم  و با همه توش وتوان اندک خود، به برنامه مجله تئاتر اعتراض کرد؛ که چرا زمانی که مجید بهرامی در بستر بیماری افتاده بود، به جای تهیه برنامه‌ای از او، آنونس تئاترهای کودکانه پخش کرده‌اند. علاوه بر بهرام ریحانی و مجید بهرامی، بازیگر جوان دیگری از حوزه تئاتر در اوایل سال 93 و او هم بر اثر ابتلا به سرطان از دنیا رفت؛ "ماه‌گل مهر". شاید مرگ ریحانی در پنجم اسفند ماه نشان داد که تئاتر با همه توان و اثرگذاری عمیق خود هم نمی‌تواند معجزه کند وقتی غولی به نام سرطانی با طعم فقر و محرومیت و مهجور ماندن یک رشته هنری گریبانگیر آن شود.

 

 

پس از مرگ هم می‌توان آموخت

 "زاون قوکاسیان"؛ او هم در انزوا و گمنامی درگذشت؛ نویسنده و منتقد قدیمی سینمای ایران بعد از تحمل یک دوره بیماری سخت(سرطان)، ظهر جمعه اول اسفندماه 1393 در سن 64 سالگی در زادگاهش اصفهان از دنیا رفت.  او سال‌ها به عنوان منتقد در فستیوال ویناله که هر سال در آبان ماه در اتریش برگزار می‌شود، شرکت می‌کرد اما امسال در زمانی که قرار بود به وین برود و همانند سال‌های گذشته در سانس‌های پیاپی روی صندلی سینما از دیدن فیلم لذت ببرد، روی تخت بیمارستان «آ - کا - ها»ی وین بستری شد. دوستانش می‌گویند روحیه‌اش خوب بود و مثل همیشه ظاهری خندان و عرق کرده داشت و گاه گاه پلک‌هایش را می‌بست.

 اولین کتاب او در حوزه سینما در سال ۱۳۵۰ که درباره فیلم «چشمه» ساخته آربی آوانسیان نوشته شد در واقع به اولین کتاب درباره یک فیلم بدل شد که تا آن زمان در سینمای ایران نوشته می‌شد.

 نگارش یادداشت و نقدهای سینمایی، تالیف چندین عنوان کتاب در حوزه سینما و سینماگران و کارگردانی چند فیلم کوتاه، مستند و داستانی بخشی از بیشمار فعالیت‌های او بود، تلاش‌های عاشقانه‌ای که دوستان و همکارانش را به گفته این جملات وا می‌‌دارد؛ "من شاهد این بودم که چه‌قدر در راه اعتلای سینما در میان جوانان و نسل جدید فعال بود." "هرگز در هیچ کدام از کتاب‌هایش چه مجموعه مقالات و چه گفت وگوهایی که در باره فیلم سازها کار کرد، خودش را تکرار نکرد. در کار خودش متوقف نشد. به فرم‌ها و الگوهای جدید سینمایی که فیلمسازها به آن‌ها دست پیدا می‌کردند توجه می‌کرد."

قوکاسیان که به گفته اهالی سینما از دلسوزترین، فعال ترین و سالم ترین افرادی بود که  بیش از ۴۰ سال در سینمای ایران فعالیت می‌کرد. او تا مدتی پیش از مرگش هم به "ضبط تصویری تاریخ سینمای ایران در موزه سینما" مشغول بود و تا آخرین لحظات زندگی‌اش فکرش از تربیت جوانان و نسل جدید دور نمی‌شد؛ جوانانی که شاید بسیاری از آن‌ها پس از مرگش شاگرد او شوند.

مرتضی احمدی و دیگر هیچ

"آن مرد گنجی در سر دارد / که میان شما پخش می‌کند. / گنج مردم نادار؛ / مردمان دریغ شده! / گنجی از ناداری / گردآوری شده از روزمرگی / در جهان رو به دگرگونی/ آن مرد سرود گمشده می‌خواند / تا بیابد خود بی خویشِ خویش را / در بَم و زیرهای آن / در تهران گمشده" و بهرام بیضایی این‌گونه "مرتضی احمدی" را توصیف می‌کند.

رشته‌های متفاوت هنری اما در درجه شناخته شدن فرد موثر هستند؛ عموم مردم با سینما و تلویزیون ارتباط بیشتری دارند و این سبب می‌شود زمانی که در تاکسی نشسته‌ای راننده که سن و سالی هم از او گذشته بگوید خدابیامرزد مرتضی احمدی را چه‌قدر خاطره داریم از او. یا بگویند: پدر برزو ارجمند بود، برادر داریوش؛ "انوشیروان ارجمند"؛ بازیگر مختارنامه، روایت عشق، امام علی.

بعضی آدم‌ها نامشان هزاران خاطره می‌آورد؛ تصاویری که نیاز نیست نوشته شوند، خودشان در ذهن می‌آیند و می‌روند و گاه با یادآوری صدایی طناز و دلنشین ناخودآگاه خنده بر لبانت می‌نشانند هر کجا که باشی؛ مرتضی احمدی می‌تواند از آن قسم آدم‌ها محسوب شود؛ فردی که پیش از مرگش به یکی از نمادهای بی‌کم و کاست تهران بدل شده بود؛ به درستی می‌گویند که او کسی بود که از هر انگشتش هنری در حد کمال یا دست‌کم نزدیک به کمال‌یافتگی می‌بارید و خالق چند هنر مختلف به شمار می‌رفت؛ بازیگری برای سینما و تلویزیون، تئاتر، صداپیشگی و خوانندگی  و این اواخر هنر نوشتن در گردآوری و نگارش فرهنگ عامیانه (فولکلور) تهران که حاصلش "کهنه‌های همیشه نو"، "فرهنگ بر و بچه‌های تِرون" و "پرسه در احوالات تِرون و تِرونیا" شد و این تالیفات به همراه بازخوانی برخی از قدیمی‌ترین ترانه‌های کوچه‌بازاری تهران بود. فعالیت‌ها، زندگی و منش مرتضی احمدی همگی گویای این مطلب بودند که حفظ و ارتقاء فرهنگ عمومی چه‌قدر برای او مهم است؛ خواه این فرد در جنوب تهران و از خانواده تفرشی تبار به دنیا آمده باشد خواه از هر کجای ایران صدای نمکین، طنز آلود و خش‌دارشش را به گوش مردم رسانده باشد؛ شاید در قالب آلبوم‌های صدای تهرون قدیم  و شاید سرّ این که علی حاتمی و آهنگسازش اسفندیار منفردزاده، برای راوی نخستین فیلم حسن کچل (سال ۱۳۴۸) به سراغ مرتضی احمدی رفتند و شش دقیقه ابتدایی فیلم را با نقالی او آغاز کردند به  آشنایی عمیق احمدی از فرهنگ شفاهی و پیش پرده‌خوانی‌هایی که از حفظ بود، ارتباط پیدا می‌کرد.

علاوه بر تازگی و طراوت آثار و شخصیت مرتضی احمدی باید گفت که تنها نامش ایجادکننده  نوعی حس نوسالژی برای قدیمت‌ترها هم هست. او که بیش از چهارصد ترانه ضربی و صد و پنجاه ترانه فکاهی خوانده است در سال ۱۳۲۲ ترانه گلپری جون را اجرا کرد، که بسیار محبوب شد و به خاطر آن برای کار در رادیو تهران دعوت شد. در یکی از پیش پرده‌ها ترانه‌ای دیگری به نام «کارگرم من» را اجرا کرد که به استقبال و پس از آن به اعتصاب کارگران راه آهن منجر شد که در نتیجه مرتضی احمدی پس از پایان اعتصاب دستگیر شد و در کلانتری تعهد کرد از آن به بعد ازاجرای آن پیش پرده خوداری کند. او در نظرخواهی ‌از مردم در سال ۱۳۵۶ به‌عنوان محبوب‌ترین هنرپیشه رادیو انتخاب شد. در ۱۳۲۶ گوینده فیلم‌های خارجی شد. صدای مرتضی احمدی به جای بابا علاءالدین در مجموعهٔ سندباد و نقش روباه مکار در مجموعه پینوکیو از نمونه دوبله‌های فراموش نشدنی هستند.

از جمله کارهای اخیر آقای احمدی زمانی که هنوز نود ساله نشده بود، تک آهنگ "حاجی فیروزه سالی یک روزه" بود که سال ۹۲ منتشر شد. ترانه-ضربی‌ای که روحیه طنز و انتقاد از اوضاع اجتماعی و اقتصادی تهران را می‌توان در آن به عینه مشاهده کرد به خصوص آن‌جا که می‌خواند: سالی که گذشت سال بد بود...

دوباره یک روز آشنا، به شعر خود رنگ می‌زنم...

"سیمین بهبهانی" را اهالی فرهنگ و هنر به خوبی می‌شناختند؛ در تشییع جنازه او کمتر می‌شد افرادی را پیدا کرد که ارتباطی با حوزه ادب و فرهنگ و هنر نداشته باشند؛ پیکر این بانوی 87 ساله در بهشت زهرای تهران دفن شد هرچند خودش ترجیح داده بود در امامزاده طاهر کرج کنار همسر و نوه‌اش دفن شود. به نظر می‌رسد محقق شدن آرزوها برای برخی افراد پس از مرگ هم ادامه دارد؛ شاید نویسنده و غزل‌سرای معاصر ایرانی که از بنیان‌گذاران کانون نویسندگان ایران هم بود یکی از این افراد باشد؛ او در طول زندگی‌اش بیش از ۶۰۰ غزل سرود که در ۲۰ کتاب منتشر شده‌اند. او به خاطر سرودن غزل فارسی در وزن‌های بی‌سابقه به «نیمای غزل» معروف است.

سیمین بهبهانی پیش از انقلاب برای رادیو ترانه هم می‌سرود و خوانندگانی چون شجریان، الهه، گلپایگانی، داریوش، ایرج، عارف، سپیده، کورس سرهنگ زاده، رامش، عهدیه، سیما بینا، پوران، دلکش و مرضیه... سروده‌های او را خواندند. اشعار سیمین بهبهانی از این دست است که در جوهر خود چه در محتوا و چه صورت، خاصیت تبدیل به ترانه و تصنیف را دارد. سیمین بهبهانی اگر چه در غزل شاعری چیره‌دست بود، اما از سال ۱۳۴۵ شروع کرد به سرودن ترانه بنا به گفته خود او دلیل اصلی گرایشش به ترانه‌سرایی احتیاج مالی بوده. در کارنامه حرفه‌ای بهبهانی همکاری باآهنگسازانی چون خالدی، همایون خرم، مرتضی محجوبی و جواد معروفی، منوچهر لشگری، جواد و بزرگ لشگری که اولی عموی دو تن دیگر بود، و سایر آهنگسازان نامی وجود دارد.

دو ترانه "هوای گریه" و "چرا رفتی"، اولی به آهنگسازی محمدجواد ضرابیان و دومی با آهنگسازی تهمورث پورناظری از جمله آثاری است که یکی در سال‌های اولیه دهه هشتاد و دیگری در سال جاری به ترانه‌های محبوب علاقه‌مندان به موسیقی سنتی تبدیل شد.

بعد از انقلاب اگرچه سیمین ترانه‌سرایی حرفه‌ای را کنار گذاشت اما اقبال او به سرودن غزل‌هایی با مضامین سیاسی و اجتماعی و میهنی، ظرفیت تازه‌ای را به گنجینه شعری ایران اضافه کرد و همین توجه و تمرکز او بر مضامینی که با زندگی اجتماعی مردم در ارتباط تنگاتنگ بود سبب شد- علاوه بر استعداد و قریحه شعری که شامل اشعار دیگر او با مضامین دیگر هم می‌شد- اشعارش در ذهن و خاطر جمعی باقی بماند.

پاشایی و مراسم خاکسپاری‌اش

بر خلاف مراسم‌های تشییعی که در سال 93 با جمعیت اندک برگزار می‌شد یا افرادی مرتبط با تخصص و استعداد شخصیت متوفی در مراسم حاضر می‌شدند، مراسم تشییع "مرتضی پاشایی" نوازنده و خواننده پاپ نه تنها به پرجمعیت‌ترین مراسم تشییع در سال 93 تبدیل شد که حضور چنین جمعیتی به تاریخ پیوست؛ تا آن‌جا که بسیاری از جامعه‌شناسان و نظریه‌پردازان را بر آن داشت تا به علت‌یابی و ریشه‌یابی بپردازند؛ این‌که چرا جوانی سی ساله که با قرار دادن ترانه‌هایش در اینترنت به شهرت می‌رسد باید تا این حد نزد مردم به ویژه نسل جوان محبوبیت کسب کند؟ البته دلایل متفاوتی برای این حضور گسترده می‌توان ذکر کرد؛ مرتضی پاشایی عمده محبوبیت خود را در دوران بیماری خود کسب کرد؛ او با برگزاری کنسرت‌های متعدد به یکی از پرکارترین خواننده‌ها در آن دوران تبدیل شد. هر چند پیش از پررنگ شدن جریان بیماری او ترانه‌های عاشقانه‌اش به مذاق قشر خاصی از جوان‌ها- که با توجه به مراسم تشییع او می‌توان گفت قشر غالب جوان‌ها- خوش آمده بود و می‌توانست زوج جوانی را از مسیر تهران تا شمال همراهی کند. جوان‌مرگی هم از نقش بسزایی برخوردار است به ویژه اگر دلیل مرگ چیزی باشد مثل سرطان. افراد شناخته شده‌ای که در جوانی به دلایلی نظیر مصرف قرص و... می‌میرند، بعد از مرگشان تا این حد محبوب نمی‌شوند؛ سرطان دل آدم را به رحم می‌آورد. اما شاید نقش صدا و سیمای جمهری اسلامی ایران از همه پررنگ‌تر باشد؛ تبلیغات زیادی به ویژه در ماه رمضان از سوی صدا و سیما در مورد پاشایی انجام گرفت؛ پخش روزانه ترانه‌ای از او با فرمی جدید که عموم مردم را بیشتر در جریان بیماری او قرار داد؛ مرگ او یکباره نبود.

حالا و در اواخر سال 93 با گذشت چند ماه از مرگ پاشایی اگر دقت کنید هنوز هم ترانه‌های او از اتومبیل‌ها به گوش می‌رسد. سوای طولانی بودن پاسخ این سوال که چه اقداماتی از سوی مسئولان، فرهنگ و گرایشات غالب نسل جوان را شکل می‌دهد اگر هم نظرات بسیاری از افراد را بپذیریم باز هم نمی‌توان روحیه بالای پاشایی و ایستادگی او برابر سرطان را نادیده گرفت اگر لحظه‌ای، حتی لحظه‌ای خود را جای او بگذاریم.

سیاست و محبوبیت

سیاست اما سوای فرهنگ و هنر و شرایط اجتماعی استٰ؛ مرگ یک فعال سیاسی، مقام حکومتی، تصمیم‌گیر یا روحانی به طور عام رسانه‌ای می‌شود و خواه ناخواه همه متوجه خواهند شد و این علاوه اهمیت نقش یک مقام مسئول و میزان محبوبیتش بر نقش رسانه‌ها به ویژه صدا و سیما تاکید می‌کند؛ "آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی" زاده ۱۴ مرداد ۱۳۱۰ در  ۲۹ مهر ۱۳۹۳دار فانی را وداع گفت. او ریاست مجلس خبرگان رهبری همچنین دبیر کلی جامعه روحانیت مبارز (مهم‌ترین حزب اصول‌گرای ایران) را بر عهده داشت. او از تاریخ ۱۴ خرداد سال ۹۳ در پی حمله قلبی به کما رفته بود.

آیت‌الله مهدی کنی پیش از انقلاب ۱۳۵۷ از روحانیون مخالف حکومت پهلوی بود و پس از انقلاب یکی از پنج روحانی‌ای بود که هسته اصلی شورای انقلاب را تشکیل می‌دادند. پس از آن به عنوان وزیر کشور در دولت‌های شورای انقلاب، شهید رجایی و دکتر باهنر و کفیل نخست‌وزیر پس از ترور رجایی و باهنر بوده و در همین دوره از سوی آیت‌الله خمینی مامور تشکیل کمیته‌های انقلاب و ساماندهی آن‌ها شد.

 

اما سال 93 افراد شناخته شده دیگری هم از دنیا رفتند که می‌توانند کنار هر یک از گروه‌های ذکر شده جای بگیرند؛

-          غلام‌علی پورعطایی، (۱۳۲۰ ۱۳۹۳) نوازنده دوتار و سرآوازهای عارفانه و عاشقانه خراسان و پیشکسوت موسیقی نواحی خراسان. عطایی برای خواندن "نوایی نوایی" و دیگر عاشقانه‌های خراسانی شهرت و محبوبیتی فراوان داشت او همیشه می‌گفت: دوتار ساز دل است.

 

-          عظیم جوانروح (1324 - ۱۳۹۳) فیلم‌بردار ؛ فیلم‌برداری مجموعه تلویزیونی قصه‌های مجید و مختارنامه از نمونه کارهای او هستند.

 

-          صادق طباطبایی (۱۳۲۲، ۱۳۹۳) ، سخنگوی دولت موقت ایران در دوره مهدی بازرگان که بر اثر ابتلا به بیماری سرطان درگذشت او از افراد نزدیک به آیت الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی محسوب می شد و به سبب ویژگی های فردی از جمله ظاهر و پوشش متفاوتش با دیگر نزدیکان آیت الله خمینی و انقلابیون مشهور بود. طباطبایی برادر زن احمد خمینی (فرزند آیت الله خمینی) و برادرزاده امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان بود.

 

-          غلام‌حسین مظلومی (۱۳۲۸- ۱۳۹۳)، بازیکن پیشین و مربی فوتبال؛ مظلومی در دوران بازیگری، عضو باشگاه استقلال تهران و تیم ملی ایران و مشهور به «سر طلایی فوتبال ایران» بود. او در گذشته سرپرست تیم فوتبال استقلال تهران بود.

 

-          احمد بیگدلی (۱۳۲۴ - ۱۳۹۳) ؛ از دهه شصت کار نویسندگی را به طور حرفه‌ای آغاز کرده است. رمان اندکی سایه رمانی از این نویسنده توانست جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را برای او به دنبال داشته باشد. او در سال ۱۳۵۶ به دانشکده هنرهای دراماتیک راه پیدا کرد و در سال ۱۳۶۰ آن را رها کرد، به یزدانشهر در حاشیه نجف آباد، مهاجرت کرد و تا پایان عمر به اتفاق خانواده‌اش در آن‌جازندگی کرد.

 

-          محمدابراهیم باستانی پاریزی (۱۳۰۴–۱۳۹۳)؛ تاریخ‌دان، نویسنده، پژوهشگر، شاعر، موسیقی‌پژوه و استاد بازنشسته دانشگاه تهران. او در ژاریز از توابع استان کرمان به دنیا آمد و شوق نویسندگی از دورتن کودکی و نوجوانی در او ریشه دواند. بر خلاف عمده کتاب‌های تاریخی که نثری سرد و سنگین دارند، بیشتر نوشته‌های تاریخی باستانی پاریزی پر از داستان‌ها و ضرب‌المثل‌ها و حکایات و اشعاری است که خواندن متن را برای خواننده آسان‌تر و لذت‌بخش‌تر می‌کند. آثار او به بخشی از تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم تبدیل شده است.

 

-          اکبر خواجویی(1326-1393)، کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس و تهیه‌کننده سینما و تلویزیون؛ کارگردان مجموعه تلویزیونی پدرسالار.

 

-          باقر صحرارودی، (۱۳۲۱-۱۳۹۳)، بازیگر سینما تلویزیون از پیش از انقلاب تا پایان عمر؛ از مجموعه صمدها تا مسافران و سگ کشی و مجموعه‌های تلویزیونی ترش و شیرین، بی بی یون و امام علی.

 

-          هوشنگ سیحون(1299-1393)، معمار، طراح، نقاش و مجسمه‌ساز؛ طراح بنای یادبودی آرامگاه بوعلی‌سینا و طراح آرامگاه‌های خیام، نادرشاه افشار، فردوسی و کمال‌الملک

 

-          محمدرضا لطفی(1325-1393)، نوازنده سرشناس تار، سه‌تار و ردیف‌دان، موسیقی‌دان و آهنگ ساز، همچنین پژوهشگر و مدرس موسیقی سنتی ایرانی. اودر کنار تار و سه‌تار،کمانچه، دف و نی نیز می‌نواخت؛ اثار بسیاری از او به جای مانده که هر کدام می‌تواند برای افردای که با او آشنایی داشتند خاطره‌ساز باشد.

 

-          حسین معدنی(1350-1393)، بازیکن، سرمربی و مربی سابق تیم ملی والیبال ایران؛ مرگ ناگهانی او که در دوران اوج تیم والیبال کشورمان اتفاق افتاد خبرساز شد.

 

-          عطاء‌الله خرم(1305-1393)، نوازنده ویولن و آهنگساز؛ پرکاری و خلاقیت و آفرینندگی ملودی‌های زیبا و جاودانه ایرانی از ویژگی‌های کارهای او بود.

 

-          احمد رسول‌زاده(1309-1393)، مدیر دوبلاژ و از صداپیشگان پیشکسوت ایران؛ دوبلهشخصیت‌های عمر مختار و آنتونی کوئین.

 

-          صادق ماهرو(1318-1393)، مدیر دوبلاژ و از صداپیشگان پیشکسوت ایران؛ صدای گوریل‌انگوری، داروغه ناتینگهام در رابین‌هود و سیرعلی قصاب در دائی‌جان ناپلئون.

-          و زندگی ادامه دارد...

زندگی ادامه دارد؛ از دور که نگاه کنی شاید به اندازه آن‌ها که می‌روند یک عده هم می‌آیند و به زندگی سلام می‌کنند. کوچک که بودم از مرگ می‌ترسیدم، از قبر، قبرستان و... حالا اما فکر می‌کنم می‌توان معروف هم نبود، می‌توان گمنام ماند و فروتنانه زندگی کرد، فروتنانه دوست داشت و فروتنانه کار کرد آن وقت است که می‌بینی ذهن‌ها و خاطره‌هایی هستند که تو را از یاد نخواهند برد حتی روزی که دیگر نباشی...

نظر شما
نظراتی كه حاوی توهین و مغایر قوانین کشور باشد منتشر نمی شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید
نام:
ایمیل:
* نظر:
عکس روز
خبر های روز