ما بايد در راستاي آرمانهاي خود به مردم كشور وفادار باشيم و درست است كه در شرايط و موقعيتهاي سياسي گوناگون مساله انتخاب تاكتيك عملي مطرح است و...
روزنو :يكي از مهمترين عناصر دموكراسيساز در كشورها احزاب هستند. احزاب با رويكرد تمركز بر بدنه اجتماعي مطالبات خود را هرچه بيشتر به سمت و سوي نيازها و خواستههاي مردم نزديك ميكنند و در نتيجه جريانهاي سياسي هرچه بيشتر در جهت واقعي نيازهاي جامعه حركت خواهند كرد. اما سوال مهمي كه طرح آن در كشور ما ضروري به نظر ميرسد اين است كه چرا احزاب ما معمولا ناپايدارند؟ به نظر ميرسد كه تحليل درستي از اين مساله هرچه بيشتر و بهتر كشور ما را به تحقق همهجانبه دموكراسي نزديك ميكند. سعيد ليلاز، فعال سياسي اصلاحطلب در اين باره معتقد است كه حيات احزاب كاملا بستگي به تحولات اجتماعي و مردم جامعه دارد و بنابراين ويژگي ناپايداري و در حال گذار بودن جامعه ايران را دليل اصلي ناپايداري احزاب ميداند. ليلاز در همين رابطه درباره فعاليت حزبي اصلاحطلبان ميگويد كه احزاب اصلاحطلب حتي اگر همچنان با سد مخالفت روبهرو شوند در چارچوب آرمانهاي اصلاحطلبانه به فعاليت خود ادامه خواهند داد.
راهبرد اصلاحطلبان براي انتخابات مجلس چيست؟ آيا در انتخابات مجلس اصلاحطلبان ميتوانند با رويكرد هميشگي خود و هويت تعريف شده خود وارد شوند يا بايد در اين مقطع مشخص راه ديگري براي موفقيت در اين انتخابات برگزينند؟
من فكر ميكنم رويكرد اصلي اصلاحطلبانه و مباني اصلي و هميشگي اين جريان همواره بايد حفظ شود. چراكه هويت هر جريان بايد پايداري و استحكام خود را داشته باشد. رويكرد اصلاحطلبانه در ساختار سياسي كشور ما هنوز يك ضرورت تعويقناپذير و مهم است. رويكرد اصلاحطلبي به معناي بهبودخواهي در درون حكومت و با همان شيوه آرمانخواهانه در كشور است و ما بايد با همان آرمانهاي گذشته خويش در عرصه انتخابات نيز وارد شويم. مردم هم همواره در طول اين سالها با همين ديدگاه به اصلاحطلبان راي دادهاند. البته تاكتيكها براي اتحاد در صحنه سياسي كشور ميتواند متفاوت و مختلف باشد. اما به هر حال تابلوي اصلاحطلبي هنوز در كشور كار ميكند. در ايران هم تغيير تاكتيكهاي جزيي جز جداييناپذير فعاليتهاي سياسي است به دليل اينكه سازوكار فوري و قطعي به نيازها درمورد مسائل كشور كاملا ضروري به نظر ميرسد.
همان طور هم كه ميبينيم حتي در مسائل زيستمحيطي و كمبود آب و خشكسالي هم ضرورت ديدگاه اصلاحطلبانه به وضوح ديده ميشود. رويكرد اصلاحطلبانه از مسائل سياسي و اقتصادي و فرهنگي فراتر رفته است. عدهيي تصور ميكردند كه مسائل زيست محيطي كاملا جز مسائل فني و نه سياسي است و عناصر غيراصلاحطلب قايل به عدم دخالت اصلاحطلبانه بودند. اما مشاهده كرديم كه راهبرد سياسي اصلاحطلبانه لازمه پاسخگويي و حل مشكلات كشور است. اين مشكلات را با تماميت خواهي نميتوان حل كرد. بلكه رويكرد كارشناسانه و كمك مردم و توجه به توسعه پايدار امري ضروري در حل اين گونه بحرانهاست. در تمامي امور بايد راي مردم در نظر گرفته شود و اين براي نجات از بحران در كشور ما كاملا امري گريزناپذير است. در عملكرد يك ساله دولت آقاي روحاني هم ديديم كه رويكرد كارشناسانه و اصلاحطلبانه چقدر ميتواند در كشور راهگشا باشد. بنابراين ما در مورد انتخابات مجلس نيز كه يك دستگاه مهم در عرصه سياسي كشور محسوب ميشود بايد با همان رويكرد موثر اصلاحطلبانه خود وارد شويم و البته تنظيم تاكتيك هم با توجه به فضاي سياسي كشور لازم است. مردم هم ضرورت نگاه بهبود خواه را در كشور احساس ميكنند. تمامي حوزههاي كشور ما كه يك جامعه در حال گذار و تحول است نيازمند ديدگاه تحليلگر و خواهان اصلاح است. فكر ميكنيد براي شكلگيري انسجام و اتحاد در ميان عناصر مختلف اصلاحطلب چه راهي را بايد دنبال كرد؟ آيا اصلاحطلبان در برابر موانع و فشارهايي كه بر سر راهشان هست راهكار عملي دارند؟ اين راهكارها چه ميتواند باشد؟
ما بايد در راستاي آرمانهاي خود به مردم كشور وفادار باشيم و درست است كه در شرايط و موقعيتهاي سياسي گوناگون مساله انتخاب تاكتيك عملي مطرح است و به هر حال اصلاحات در ذات خود پرهيز از راهحل راديكال را دارد، اما بايد شيوهيي را به كارگيريم كه حكومت ناگزيري از پذيرش اصلاحات در كشور را به چشم ببيند. ما نيز بايد از خشونت پرهيز كنيم و اعتقاد به قانون اساسي را حفظ كنيم. البته اگرچه واقعيت جامعه ايران به سمت اصلاحات گرايش دارد و اين مساله ناگزير است. ما به هر حال در مقابل عدم پذيرش اصلاحات توسط حكومت كاري نميتوانيم بكنيم. اما مساله گرايش طبقات و اقشار جامعه به سمت مطالبات اصلاحطلبانه مسالهيي واقعي است و نميتوان از جريان طبيعي حركت جامعه چشمپوشي كرد يا آن را ناديده گرفت. آيا احياي احزاب اصلاحطلب ميتواند در افزايش انگيزه عناصر سياسي كشور مفيد باشد؟ اگر بنا باشد مخالفان اصلاحطلبان جلوي فعاليتهاي حزبي اين جريان را بگيرند، اصلاحطلبان چه سازو كار ديگري براي فعاليتهاي خود مد نظر دارند؟
درست است كه تاثير فعاليت حزبي در يك جريان مسالهيي مهم است اما به عقيده من اين موضوع تعيينكننده نيست. مسالهيي كه در شكلگيري و از بين رفتن احزاب سياسي كشور موثر است، با نظر و خواست انواع جناحهاي سياسي نيست. احزاب با نحوه تفكر طبقات اجتماعي به دنيا ميآيند و ميميرند. اينكه يك دستگاه قضايي يا نظر هر جناحي امر به انحلال حزبي كرده باشد به معني مرگ آن حزب نيست. بلكه حزبي كه پيشينه در ميان طبقات اجتماعي داشته باشد ميتواند متولد شود و به كار خود ادامه دهد و اين فعاليت تا زماني ميتواند ادامه پيدا كند كه پيشينه و حمايت طبقه اجتماعي را در پشتوانه خود داشته باشد. مثلا حزب توده كه به عنوان حزب پايدارتري به نسبت ديگر احزاب موجود در تاريخچه ايران فعاليت كرده است. اين حزب حدودا از سال 1300 تا اواخر 1360 فعاليت داشت. در اين 40 الي 50 سال اين حزب در صحنه سياسي كشور ديده ميشد و در نهايت هم به مرگ طبيعي مرد. مساله اين است كه از بين رفتن احزاب با مرگ طبيعي و همچنين با تغيير و تحولات طبقات اجتماعي و مردم رخ ميدهد و حزب توده نيز پس از اتمام فعاليتهايش به احزاب ماركسيستي و قالبهاي ديگر تبديل شد. اين اتفاقات روند طبيعي و فعل و انفعالات مردمي حوادث سياسي را نشان ميدهد. بنابراين احزاب كار خود را انجام ميدهند، چه اجازه كار به صورت رسمي به آنها داده شود، چه اجازه كار نداشته باشند يا حتي انحلال آنها اعلام شود. علت ناپايداري حزب در ايران هم به عقيده من در همين موضوع است. اينكه ساختار اجتماعي ايران شكلگذاري و ساختار متلاطم و در حال تحول را دارد دليل اصلي ناپايداري احزاب در ايران است.
بنابراين احزاب در پايگاه اجتماعي مناسب مربوط به خود شكل ميگيرند و بر اساس مناسبات خود حركت ميكنند. اينكه حمايت دستگاهي يك حزب را پايدار نگه دارد هم نميتواند مرگ يك حزب را به تاخير بيندازد يا حتي سبب پايداري آن باشد. همان طور كه در مورد حزب جمهوري اسلامي ديديم كه چه تلاشها و حمايتهايي براي ماندگاري آن صورت گرفت اما نهايتا بينتيجه و نا موثر ماند. علت آن هم اين است كه آن طبقه اجتماعي حمايتگر ديگر براي آن حزب به صورت پشتوانه وجود ندارد. عكس اين مساله هم ممكن است. حزبهاي ديگري هم بودند مانند حزب مشاركت كه با وجود تمام فشارها و موانعي كه بر سر راهش وجود داشته است، هنوز طبقه اجتماعي خود را دارد و فعاليتهاي موثر در عرصه جامعه دارد. بنابراين با فرمان يك بروكرات و قاضي و دستگاه يك حزب منحل نميشود بلكه تولد و مرگ احزاب متناسب با تحولات اجتماعي است و تمام تلاشها براي اعمال فشار و زور در اين عرصه كاملا بيهوده است.
اصلاحطلبان در انتخابات سال 92 تجربه ائتلاف تاريخي و موثري را دارند كه به نظر ميرسد در موفقيت آنان در انتخابات، تاكتيك درست و كار آمدي بوده است. آيا براي تصميمگيريها و سياستهاي كلي اصلاحات ميتوان شوراي عالي سياستگذاري را به صورت يك حزب فراگير در آورد؟ آيا چنين ضرورتي در حال حاضر احساس ميشود يا خير؟
فكر ميكنم تشكيل جبهه فراگير در برخي موضوعات خاص ممكن است. مثلا در حال حاضر به عنوان يك استراتژي، تشكيل يك حزب در جهت سياستهاي كلي مذاكرات هستهيي و رويكرد آقاي روحاني و مقام معظم رهبري مورد نياز است. حتي تشكيل چنين حزبي در سريعترين زمان ممكن ميتواند براي كشور مفيد باشد تا كشورهاي غربي بدانند كه اين رويكرد ايران در برابر مذاكرات هستهيي با پشتوانه مردمي و پايگاه اجتماعي است و مذاكرهكنندگان هستهيي بتوانند با قدرت در اين مذاكرات حضور پيدا كنند و پيام حزب به گوش كشورهاي غربي برسد. به عقيده من حزب فراگير وقتي ممكن است كه كل طيف اصلاحطلبي داراي يك صداي واحد و تك حرفي شده باشد. يعني حزب فراگير هم مانند تشكيل انواع حزب نيازمند زمينه اجتماعي خود در ميان مردم است. در صورتي كه احزاب متفاوت نشاندهنده نگاهها و مطالبات متفاوت است و اين هم برخواسته از مطالبات اقشار اجتماعي است. به عقيده من تشكيل يك حزب فراگير يك فرآيند طبيعي برخاسته از پايگاه اجتماعي است. بنابراين تشكيل آن بستگي به مردم دارد. اصلاحطلبان در سال 84 متفرق شده بودند و در سالهاي بعد به سمت انسجام پيش رفتند و همچنين در سال 92 اين انسجام كاملتر و موثرتر جلوه كرد.
اصلاحات هم داراي طيف گستردهيي است. به هر حال در مورد هر حزبي گفته يا ناگفته اگر در معرض انشعاب قرار بگيرد اين روند كاملا طبيعي اتفاق افتاده است و ديگر نميتوان مقابل آن ايستاد. مثل حزب كارگزاران كه در سال 88 دچار انشعاب شد.