سایت روزنو | روزنو | Roozno

به روز شده در: ۰۵ تير ۱۴۰۳ - ۰۹:۲۳
کد خبر: ۷۱۴۸۶
تاریخ انتشار: ۱۲:۰۴ - ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۳
روزنو :

ابوالقاسم ایرانی متولد مرداد ماه 1325 و دانش‌آموخته حقوق قضایی و دریایی، شاعر نام آشنایی است. زاد بومش بوشهر است و ساکن همان کرانه خلیج فارس. علاوه بر جُنگ‌های ادبی و هنری نیم‌قرنی می‌شود که شعر، نثر و مقالاتش در مطبوعات و گزیده‌ها چاپ می‌شود. اخیرا نشر نگاه کتابی را از ایرانی به چاپ رسانده با نام «جاده تا آنجا که ایستاده‌ای می‌آید». این مجموعه که برگزیده 170 اثر از اوست؛ اولین مجموعه فردی شعرهای او به شمار می‌آید و از این حیث، کتاب مهمی است. این اتفاق فرخنده، با استقبال دوستداران حوزه شعر و شاعران پیشکسوت و جوان قرار گرفته که در ادامه یادداشت‌هایی را درمورد این شاعر نامی و آثار او می‌خوانید.

 

ایرانی با جهان شعری جوان مانده‌ اش.

جواد مجابی

اواخر دهه چهل بود که بیشتر در کافه فیروز یا نادری وگاهی در گل رضائیه؛ ابوالقاسم ایرانی را با جوانان شاعر وروزنامه‌نگاری می‌دیدم که در اوان جوانی و شور وشر شاعرانگی بودند. بین آن جوانان، ایرانی ذات هوشمند و طبعی شریف داشت و نوعی اعتدال درکارش بود که با افراط کاری بعضی دیگر ناسازگاربود واین منش دوراندیش، مرا بدو علاقه مند می‌کرد و او نیز با مهربانی بی دریغ و ادب ادیبانه اش، سلوکی فرهنگی داشت که از یک خاندان قدیمی می‌زیبد.تاریخ تجدد ایرانی دو دروازه دریائی دارد که ازآن فرهنگ غربی وارد این سرزمین شده است : یکی گیلان است و دیگری که کمتر درباره آن صحبت شده بوشهر به نمایندگی بنادر جنوبی کشور است، که تجدد واردشده از آن جامه لیبرالیسم اقتصادی فرهنگی پوشیده است واین غریبه رنگ وبوی انگلیسی- هندی دارد. ورود سینما وتئاتر و نشریات اروپائی ازیک سو و رونق تجاری بر خاسته از بازرگانی با هند وچین و آفریقا و نفوذ انگلیسی‌ها و گسترش بورژوازی معلق بین آداب بومی ونوگرایی تلفیقی ، دربوشهر نهادهایی پدید آورد که یکی از آن‌ها نوکردن لوازم و ارتباطات تجارت دریائی بودو خاندان ایرانی از کوشندگان نوگرائی درکشتیرانی و بازرگانی دریائی بوده‌اند.دهه پنجاه آمد و تهران پوست ترکاند و فرهنگ و اجتماعیات بازارگرمی یافت و ابوالقاسم را با عکس و شعرهایش در مجلات می‌دیدم وکمتر مجال دیدار دست می‌داد. تا شنیدم به بوشهر برگشته است. دیگر او را ندیدم اما دورادور خبرش را داشتم. ما / دردهایمان را / می‌بردیم/ که با اشک‌هایتان رسیدید و / کوچه / کوچک شد... و او در بوشهر زندگی درونی خود را گره می‌زد به سرنوشت بومیان دریانورد و ساحلی که خیزابه‌های بلند فرهنگی و اقتصادی جهان پیرامون کناره‌های آن را می‌سود و درآن پیشروی می‌کرد : مردان کوچکی که / هرشب / به دور ماه / جمع می‌شوند. / چای، قهوه، نوشابه، آبِ یخ / می‌نوشند با ماه. / با ماه می‌روند. / سُر می‌خورند / با ماه. / و درافق / ناپدید می‌شوند. دهه‌های دشوارگذشتند. از او خبری نداشتم تا تلفن زد و شعرهایش را برایم فرستاد و به مهربانی دعوتم کرد به بوشهر که میسر نمی‌شد.عاقبت سال پیش او را در زادگاهش دیدم، هردو تا حدی سالخورده گشته بودیم و با دوستان همدل به دیدار دریایی رفتیم که ازتاریخ هم سالدیده‌تر بود. بر ساحل دریای بوشهر شعر خواندیم و خرچنگ‌های رنگارنگ با طعم آتش و نمک دور و برمان بودند و بالای سرمان مرغان سفیدبال هلهله‌گر در ستایش دستکار رازی، و فراغتی دیریاب و به دست آمده. شعرش متفاوت شده بود اما همچنان جوان مانده بود. مقصودم شعری به شیوه جوانان نیست. در ایران کهن ما، شعر با عمر هزار واندساله‌اش پیرشده است به سال وبه معنا و ظاهرش هم. شاعران واقعی درهرعصری به جوان‌تر شدن شعر می‌اندیشیده‌اند و می‌اندیشند، به جهانی نو در شعر که پویا و پرتوان است و از کسالت تکرار دورشده است و از ژرفای نیاز انسان دردمند و شوریده اکنونی برمی آید : انتهای جهانم / پراز دریاها وکوه‌ها/ پراز همین ستاره‌هایی که/ هرشب / در آسمان / می‌بینی که / چگونه می‌میرند./ پراز کشتی‌های گُم شده/ موج‌هایی که هرازگاهی/ می‌آمدند و دیگر نمی‌آیند./ پراز بازهای مشت شده مردانی / ازجهانی که / بی ستاره و/ دریاست. در شعری که می‌آورم او به پیچ درستی از دریافت‌های حسی‌اش رسیده وکوشیده است تصویری گریزان را در کلمات اندک مهار کند، زبان ساده و ایجاز ماهرانه و ورود به ساحت شعری رمزی و خواب کردار این چند سطر را از بهترین تجربه‌های شعری اوکرده است این دیگر حسب حال نیست وشرح حال، این ثبت خود حال است، شعریتی است که با زبانی غیرشعری، کیفیتی شاعرانه از ناشناخته دارد: این مرد دارد/ سوءاستفاده می‌کند / از خستگی / سایه درخت. / خورشیدی را / که میانِ ابرها/ پیچیده/ می‌آورد این طرف/ و خودش نزدیک به آن طرف / زیر جائی که سوءاستفاده کرده / می‌خوابد. ایرانی شوخ طبعی پایان ناپذیری دارد و هرچیز برای او نخست در وجه خنده‌آورش رخ می‌نماید اما ذات مهربان و عاطفی‌اش او را از شیطنت اجرایی بازمی‌دارد. این یادداشت را با یادکرد و شادمانی از چاپ نخستین کتاب شعر او پایان می‌دهم با این امید که او بر کاهلی فروتنانه‌اش چیره شود و گزینه‌های دیگر از آن همه دفترهای شعر منتشر نشده‌اش را به چاپ بسپرد:

 

جبران وقفه‌ها

علی باباچاهی

ابوالقاسم ایرانی را نه به دقیقه اکنون، بلکه از آغاز پیدایش شعر نو در بوشهر می‌شناسم: آنوقت‌ها که شاعری جوان بود،شوخ بود وُ بذله‌گو عینک نداشت اما؛ ریشِ‌سفید هم نداشت! پُر از شور بود وَ درآمیخته با اشتیاق نشریه‌پردازی‌های زیراکسی که من هم در دبیرستانی درس می‌دادم چنان که رسم آن روزگار بود، چنین می‌کردم من نیز. و آن روزها رفتند.ابوالقاسم در آن ایام از بام تا شام فکر و ذکرش این بود که مجلات از پایتخت آمده را تورقی کند و تعمّقی، در حوداث شعری آن روزها، و آن روزها رفتند.قاسم بی‌وقفه پی می‌گرفت هر آنچه بر شعر می‌گذشت در تهران. در کار نوجویی بود این جوان آن روزها، و هست در این سال‌های کمی گران سالی. وقفه‌ای افتاد در کارش اما آن وقت‌ها. با خط فاصله راه رفت سال‌ها. کمی بعد احوال را عوض کرد و حالیا شنیده‌ام که نگاه کتابی درآورده از او. البته در طول این سال‌ها گه گاه شعرهایی دیده و شنیده‌ام از ایشان که آن نوجویی ایام جوانی را به سر و سامانی رسانده. در دعوا که نرخ تعیین کنم در گزاره‌های پیوست(90 سال شعر نو فارسی) هم به درستی سه شعر از ایرانی در این کتاب آورده‌ام تا ادعای مرا اثبات کند که در این سال‌ها دویده، عرق‌ریزی کرده و وقفه‌های در ایام جوانی را جبران!تعیین نرخ دیگری در دعوا کنم بدین معنا که در فیلمی به اسم این هم یک شوخی بود به کارگردانی مهدی خنافره و محسن موسوی میرکلایی، به ابوالقاسم هم نقشی سپرده شده و زحمت کشیده و ته و تویی ذهن مرا کاویده و عیان کرده چیزهایی... که نه حاجت به بیان! و ای کاش در اکنون این وقت دیده بودم نخستین و تنها کتابش را که دقیق‌تر می‌نوشتم این یادداشت را.

 

باز گردیم و چراغی بزنیم

جلال سرفراز

قاسم جان سلام نکند تو هم هفتاد ساله شدی(یا می‌شوی)؟ یا شاید هم شصت و پنج سال. به کمتر از این دیگر رضایت نمی‌دهم. در این پنج شش سال اخیر، که دو سه باری به ایران آمده ام، هربار صدای نازنینت را شنیده ام. واپسین بار هم نمی‌دانم چند سال پیش - گمان کنم سال 1990 یا 91 بود - که در برلین یکدیگر را دیدیم: در یک برنامه شعرخوانی با یدا... رویایی. هم آن روز، که پس از سالیان با هم روبه‌رو شدیم، و هم آن بارها که تلفنی با هم گفت‌وگو کردیم، به مهربانی و رفاقت ایمان آوردم. باور کردم که انگار هیچ فاصله‌ای نیفتاده است. دوستی هم همان دوستی‌های قدیم. ما «بچه‌های فردوسی» با هم خاطره‌های خوبی داشتیم. آن روزها هنوز به بازی سیاست آلوده نشده بودیم. با این حال مثل همه آدم‌های حساس به وضعیت موجود اعتراض می‌کردیم. تب و تاب‌های جوانی در ما بود. با هم که می‌نشستیم کلید قلب‌هامان را دودستی تقدیم هم می‌کردیم. از صمیم قلب می‌خندیدیم. شعرهامان را برای هم می‌خواندیم. با تمام وجود با هم بحث و جدل می‌کردیم. هر شعر خوبی انگار بر زبان همه ما جاری شده بود. وقتی تو با امضای «جوانک» (در پاسخ نمی‌دانم کی؟) نامه اعتراض‌آمیزی نوشتی، و نامه‌ات در «فردوسی» منتشر شد، همه ما هیجان‌زده شده بودیم... قاسم عزیزم هنوز هم شعری از تو را گاه و بی‌گاه زیرلب زمزمه می‌کنم: بازگردیم و چراغی بزنیم/ قدمی تا دم باغی بزنیم... با این شعر آن خاطرات زیبا در ذهن من جان می‌گیرد. احساس می‌کنم که هستم، و باز هم آرزوی دیدارت را دارم. شعرهای تازه‌ات را نخوانده‌ام. اما می‌دانم که آن صفای دوره جوانی هنوز در تو هست و در شعرهایت. دستت را می‌فشارم. روز و روزگارت خوش باد!

 

نیم نگاهی به شعرهای ابوالقاسم ایرانی

مصطفی فخرایی

رسیدن به شناختی جامع و کامل از یک شاعر، مستلزم مطالعه گسترده و همه‌جانبه آثار اوست. ایرانی از جمله شاعران بی کتابی است که کم تر مجال عرضه و انتشار آثار خود را یافته و تا هنوز اثری مستقل از وی منتشر نشده است.بنابر این قضاوت و بررسی ما بیشتر بر اساس شعرهای منتشر شده در نشریات مختلف در سال‌های اخیراست.دهه 40 را می‌توان نقطه آغاز فعالیت‌های ادبی و شعری ایرانی دانست.دهه‌ای سرنوشت ساز در ادبیات معاصر. ایرانی شعر را با تجربه‌های نو نیمایی آغاز کرد. اگر چه در آغاز تجربه‌های کلاسیک نیز داشته است. بعدها با فراروی از شعر نیمایی به شعر آزاد و منثور رسید.ایرانی به همراه شاعرانی چون باباچاهی، محمد بیابانی، پرویز پروین، محمدآذری و...از شاعران نسل دوم بوشهر و نسل سوم نیمایی در ایران و محمدرضا نعمتی زاده، منوچهر آتشی و عبدالرسول حامدی از شاعران نسل اول نیمایی بوشهر محسوب می‌شوند. « ابوالقاسم ایرانی شاعری است که چندین نسل شاعر را تجربه کرده است.از جریان‌های نیمایی تا موج‌هایی که پس از هم آمدند و رفتند.اما او هم چنان آونگ وار در میانه مانده است بین شاعران سمبلیک و شاعرانی که به تجربه‌های شخصی خود رو کرده اند.» (شریفی، 29:1388)شعر ایرانی از نظر فرم، ساخت، شکل بیرونی و شیوه تقطیع و سطربندی، شباهت و تطابق نزدیکی با معماری و بافت خاص شهر بوشهر دارد:« مجموعه‌ای از کوچه‌های پیچ در پیچ ]و تنگ و باریک و شرجی زده[ که همگی از میدان یا میدانچه‌ای آغاز و به میدان یا میدانچه دیگر منتهی می‌شوند.آنگاه پس از عبور از میدان‌های متعدد به ساحل دریا می‌رسند.» (حمیدی، 56:1384)این یکسانی و این همانی، بیانگر خلوص ذاتی و دل بستگی و تعلق خاطر ویژه‌ای است که ایرانی به شهر و زادگاه خود دارد. مهدی اخوان لنگرودی در این زمینه خاطره زیبایی را از سال‌های دور نقل می‌کند : « ابوالقاسم ایرانی هم با مزگی‌های خاص خودش را داشت. زیر هر شعری که چاپ می‌زد تاریخ و محل سرودن آن را قید می‌کرد اما این محل همیشه « بندر بوشهر » بود، در حالی که آن را میان راه رشت و ماسوله نوشته بود و شش هفت نفر هم شاهد بودند! »(اخوان لنگرودی، 121:1385)شعرها دالان‌های تو در تو و پیچیده‌ای نیستند که به سختی بتوان به درون‌شان راه یافت بلکه حس صادقانه‌ای است درشبی شرجی زده و روزی با آفتاب داغ و کلافه کننده جنوب که شاعر می‌خواهد خیلی سریع و شتاب‌زده، از این کوچه‌های باریک بگذرد و خود را به وسعت دریا برساند: « و کوچه پسکوچه‌های / بندر را / در نیمه شبی بارانی به جست‌وجوی / چشمی که / در آن بیتوته کنند/ گشتند.» (ایرانی، 47:1388)اگر پای کلام شیرینش بنشینی نحوه بیان و سخن گفتنش ویژه است : کوتاه و بریده بریده،با مکث‌هایی بین کلمات، و اندکی شتاب زدگی، خصایصی که برگرفته از ویژگی‌های محیط جغرافیایی اوست.دقیقا با همین شیوه بیانی شعر می‌سراید.درست همان گونه که حرف می‌زند. بیان شعرش برگرفته از گویش بوشهری است: صراحت و خلاصه‌گویی و فشردگی، ایجاز و ریتم تند و.... واژه‌ها و ساخت‌های نحوی و تصاویر شعر ایرانی رنگ و بو و ته لهجه بوشهری را در خود دارند.« ابوالقاسم ایرانی...شاعر ساده و بی‌ادعایی که همیشه تمامیت بوشهر و جنوب را در جیب‌های خود دارد. تمامیت فرهنگ و ادب و زبان و ظرافت‌های جنوبی را در دهان ! شیرین سخن می‌گوید و کوتاه و بریده بریده تا آنجا که تو می‌پنداری: ایرانی! با شعر سخن می‌گویدبا تو! »(حاجی زاده، 20:1388) درست مثل آفتاب جنوبی که تند و با شتاب می‌گذرد.ایرانی شاعری مدرن است. هر چند که خود را شاعری « پسامدرن» می‌نامد: « سروی،/سبزه‌ای، و آبی/ آهویی ترسو،.../ و من / که پسامدرنم/ از پشت تپه‌ها/ بعد از غروب / می‌آیم...» (ایرانی، 55:1388)واقعیت این است که شعر ایرانی بیشتر در فضای شعر مدرن سیر می‌کند و کمتر به فضاهای متکثر و خودارجاعی پست‌مدرنی نزدیک می‌شود.عبدالعلی دستغیب بر این اعتقاد است که « اشعار ایرانی از قسم اشعار پست‌مدرن نیست تا از تصاویر، فضا و شگردهای شاعرانی مانند آتشی بگذرد و به کلمات و بیان‌هایی که به خود ارجاع دارند، برسد. سراینده در همان حال و هوای اشعار مدرن به سر می‌برد.» (دستغیب، 12:1388)البته در همین شعر کوتاه فوق، می‌توان به ضرورتی که ایرانی نسبت به تغییر و تحول ودل کندن از فضاهای معمول و رایج گذشته و رسیدن به افق‌های امروزی‌تر احساس کرده، پی برد. به تعبیری ایرانی را می‌توان همدوش شاعرانی دانست که در زمان میانه بین شعرهای مدرن و پسامدرن پدیدار شده‌اند (همان، 11) و به تعبیر خائفی « کارایرانی یک میان بر بین شعرپسامدرن و نیمایی است»(خائفی، 27:1388)

 

شکستِ سکوت

محسن موسوی میرکلایی

ابوالقاسم ایرانی شاعری که پس از پنج دهه سرایش نخستین مجموعه یا بهتر بگویم گزیده‌ای از اشعارش روبه‌روی ما است. ایرانی در 1325 در شیراز دیده به جهان گشود. شاعری را از نوجوانی و اوایل دهه چهل، و با سرودن غزل و اشعار کلاسیک آغاز کرد. سپس در اواسط دهه چهل به سرودن شعر نیمایی روی آورد. و با چاپ شعر باز گردیم و چراغی بزنیم در مجله فردوسی نگاه شاعران و منتقدان آن زمان را به خود جلب کرد. وی در اواسط دهه چهل برای تحصیل در رشته حقوق در دانشگاه تهران پذیرفته و از بوشهر راهی تهران شد. این اتفاق سبب آشنایی ایرانی با محافل ادبی آن زمان و حضور در کافه فیروز و کافه نادری و آشنایی با شاعران آن دوره شد. اشعار ایرانی پیش از انقلاب در نشریات آن زمان از جمله تهران مصور، فردوسی، تماشا، خوشه، کتاب هفته و... منتشر می‌شد. کتاب زنجیر تا ابد را همان سال‌ها با طرح جلدی از ف.آرش(محمّد استاد محمّد) آماده چاپ داشت که تحت تعقیب ساواک قرار گرفت و به اجبارا ایران را برای چند سال ترک گفت و پس از چند سال دوباره به وطن بازگشت و این کتاب بی‌ سرانجام ماند. ایرانی در دهه چهل و پنجاه پُرتلاش می‌نمود، اما یکباره در دهه شصت سکوت اختیار کرد. دهه هفتاد اما انگار دهه تغییرات بود. شعری ایرانی نیز از این دایره جدا نبود. او این بار از زبان نیمایی جدا و با شگردی خاص و شیوه اجرایی منحصر فرد به میدان آمده بود. چاپ اشعار ایرانی در مجلات آدینه، کارنامه، عصرپنج شنبه گواه بر این موضوع است. ایرانی در دهه هشتاد نیز پس از سال‌ها به کار مطبوعات پرداخت و به همراه دوست روزنامه‌نگارش علیرضا شیرکانی ویژه نامه‌ها و گاه‌نامه‌های مختلف ادبی را تدارک دید. در پایان امیدوارم که پس از شکست این سکوت خودخواسته باقی آثار ارزشمند ایشان چاپ و در دسترس علاقه‌مندان شعر معاصر ایران قرار گیرد.

نظر شما
نظراتی كه حاوی توهین و مغایر قوانین کشور باشد منتشر نمی شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید
عکس روز
خبر های روز