این حجم از مشکلات که بخش زیادی از آن از سوی نیروهای ایدئولوژیک و سیاستورزان جناحی تولید میشود، بیش از اینکه در خدمت نگرشها باشد، فضای تبلیغاتی و پروپاگاندای انقلابیونی را به رخ میکشد که اغلب چشم بسته در راه بی بازگشتی قدم برداشتهاند. بیبازگشت از این زاویه که رویگردانی گروه عظیمی از مردم نسبت به نیت این افراد در حال افزایش است و بلندتر کردن دیوار بیاعتمادی ممکن است شرایط را به سوی انسداد کامل سیاسی در دو سوی معادله دولت- ملت به پیش ببرد. این شکاف و انسداد در هر خاکی کاشته شود، کدورت و نفاق به بار خواهد آورد.
سیاست
رد صلاحیت نامزدهای انتخابات در چند روز اخیر بازتابهای فراوانی داشته و بسیاری از گسلهای سیاسی جدیدی را حتی در نیروهای انقلابی و نمایندگانی ایجاد کرده که یکبار پیش از این از فیلترهای سخت برای ورود به مجلس گذشته بودند. انتقادهای برخی نمایندگان همچون نوریقزلجه، محمودآبادی و رحیمی جهان آبادی از ردصلاحیتها بیش از اینکه موضوع فیلترهای سیاسی و افزایش تعداد فیلترها را نشان بدهد، افزایش قاعده ریزشهای جدید در هرم قدرت سیاسی را به رخ میکشد که در حال رسوب و انباشت نیروهاست. افرادی نقد شرایط میکنند که تا پیش از این خود را متلزم و معتقد به انقلاب و آنچه میدانستند که از آن به عنوان نیروهای انقلابی و حزبالهی نام میبردند. این رویه نخستین تاثیر خود را در میان خودیهای خواهد گذاشت که تا پیش از این حداقل تریبونهای زیادی را به نفع دولت و جریانهای تمامیتخواه اشغال کرده بودند.
فیلترهای دامن گستر
تغییر پارادایم سیاسی از انقلابیون به سوپر انقلابیون از چنان غلظتی برخوردار شده که شاید در آینده همه فیلترها را هم به کام خود مسدود کند. پس دور از ذهن نخواهد بود که درآینده این جریان نیاز به تعویض فیلترهای سیاسی را هم به شکلی کاملا ایجابی در مقاطع امنیتی سختتر از این دنبال کند. نشانههای چنین رویهای در سال گذشته و بعد از ناآرامیها کاملا مشهود بود. دعوای عقلای نظام با تریبونهای افراطی در موضوع گفتو گو و ایجاد آشتی و وحدت به اینجا ختم شد که گفتوگوها به کلی فراموش و نگاه سلبی و حذفی نسبت به منتقدان شیوهها به مرحله اجرا گذاشته شده است. اینکه چگونه شد موازنه سیاسی در ایران چنین بهم ریخته که تحمل انقلابیون منتقد روشها دیگر مورد تایید نیستند؟ سوال کوتاه با جوابهای مفصلی است که شاید پرداختن به آن در این مجال نگنجد اما عجالتا در دایره اتفاقات و اخبار روز باید اینگونه تصور کرد که جریان تمامیتخواه و انحصارطلب بر پایه گفتمان امنیتی، خاکریزهای جدیدی را فتح کرده است. اصرار این جریان در موضوع حجاب و پس از آن دامن زدن به تنشهای اجتماعی در سال گذشته نشان داد که این گروه از اختناق و اغتشاش اکسیژن میگیرد و این دم را در قدرت سیاسی بازدم میکند که اقتدار اقلیت ضامن بقاست. پس بیراه نگفتهایم اگر چنین فرضیهای را مورد نظر قرار دهیم که پوستاندازی میوه اقتدار در آینده و رسیدن به هسته سفت این میوه تلخ برای جامعه ایرانی فشارها و محدودیتهای به مراتب بزرگتر و فزایندهتری را به دنبال خواهد داشت.
فرهنگ
حوزه فرهنگ شاید مهمترین بخشی باشد که این گروه در دستور کار خود قرار داده است. تلاش برای افزایش ممیزیها و ایجاد تریبونهای همسو که تبلیغ این نگاه را در لفافه ارزشها و پستوی گفتمان «فقط ما میتوانیم؛ دیگران نتوانستهاند» اشاعه میدهد،حتی در گروههای رسانهای و تبلیغی بسیار منسجم در حال انجام است. این تفکر بسیار زیرکانه درحال پیریزی بنایی است که بر اسکلت «تردید در قدرت» خود را در معرض نمایش گذاشته است. دامن زدن به سکوت یا فریاد افکارعمومی در برهههای مختلف از طریق پیامهایی که هر از چندگاهی به حکمرانی داده میشود، ضرورت وجودی و فلسفه عملکرد این اقلیت را القا میکند؛ همانگونه که این جریان در اعتراضات سال گذشته پایههای فرهنگی جامعه را مبنای نقد گذاشت و پس از آن دست به تغییر گسترده در آموزش و پرورش و اخراج اساتید زد. این تغییرات هر چند با واکنشهای افکارعمومی و نخبگان رو به رو شد اما سکوت تصمیمگیران را در پی داشت. این سکوت اگر به معنای رضایت نبود اما شاید مصلحتاندیشی سیاسی و میل قدرت به هضم گفتمان افراطیون را نشان داد. حتی توجیه ایجاد تحول آموزشی در موضوع کمبود شگفتآور معلم در کلاسهای درس، وزیر را تا کنون از استیضاح رهاند و وزیر علوم را از موضعگیری و توضیح بیشتر درباره اخراج اساتید فارغ کرد، والا همین مجلس انقلابی شاید زحمت زیادتری برای دولت و جریانهای تندرو ایجاد میکرد. این مسیر در افکار عمومی برآیند دیگری داشت. نگاه مردم به فرهنگ و آموزش تبدیل به ناگزیر یک ضرورت شده است که ممکن است در سالهای آینده بخش بزرگی از جامعه ایرانی نسبت به روشهای آموزشی در مدارس گریزان کند. ارجاع این موضوع به سخنان روزهای گذشته مرادصحرایی درباره جنسیتی کردن کتابهای آموزشی در مدارس میتواند گویای سطح نگرشی باشد که میخواهد ریاضیات، علوم و زیست شناسی را هم از دریچه دخترانه - پسرانه شدن بنگرد. گرچه مرادصحرایی در مواجهه با انتقادهای روزافزون با بیان ایدئولوژیکی مسائل سعی دارد مفرهای خوشایندی برای خود در چشم قدرت ایجاد کند، اما تحلیلهای کارشناسی از موضوع او را به گوشه رینگ برده است. اما خلع سلاح مجلس از منتقدان حتما به کمک این جریان در کوتاه مدت خواهد آمد. اما در دراز مدت افق هماهنگ و منسجمی برای جریانهای اقتدارگرا در دعواهای سیاسی درونی قابل تصور نخواهد بود.
اقتصاد
یکی از مهمترین دلایل هجوم گفتمان فرهنگی اقلیت اقتدارطلب در سالهای گذشته را باید ناکامیهای پی درپی در حوزههای اقتصادی دانست. پوزیشن حمایتی این طیف گرچه به شکل تاریخی به تغییر گفتمانهای سیاسی خط امامیها و راستهای ابتدای انقلاب به شکل محسوسی هر کدام را جای دیگری نشاند اما در مواجهه با حقایق هر دو گروه را به یک شکل در معرض ناکامیها قرار داد؛ البته با کمی تفاوت در ماهیت. راستهای لیبرال ابتدای انقلاب که بازارگرا بودند در سه دهه اخیر مدافع گفتمان چپ شدند و چپهای روزگار مستضعفان این روزها لیبرالیزه کردن اقتصاد را در قامت اصلاح طلبی و کارگزارانی توصیه میکنند. هر چند از دو طرف فقط گروههای کوچکی ماندهاند که همچنان از مواضع ابتدای انقلاب برخوردارند اما در گفتمان غالب سیاسی آنچه که پیداست نمایانگر شعار حمایت از محرومان و عدالت محوری در راستهای ایدئولوژیک و گفتمان توسعه در اپوزسیون داخلی بوده. دولتهای حامی محرومان در دوره احمدینژاد و رئیسی نه تنها نتوانستند این شعار کلیدی و محوری را تحت پوشش قرار دهند بلکه در دورهای در پیله افراط فرو رفتند.
احمدینژاد سعی کرد خود را یک اصلاحطلب دو آتشه نشان دهد که مورد تکفیر افراطیون قرار گرفت و رئیسی به دلیل ناتوانی از بهبود معیشت مردم در دام نگرش افراطیون در بخشهای سیاسی و فرهنگی افتاد . این فرضیه شاید قرین واقعیت باشد که صدور ایدئولوژی فرهنگی برای جبران ناکارآمدیها و ناکامیها مسیر مشخصی را هدف قرار داده است، هرچند که بسیاری از مباحث مطرح شده در بخشهای اقتصادی وابسته به سیاست است.
سیاست خارجی
پروپاگاندای افراطیون و خالصسازان درباره بیتوجهی به تحریمها و بهبود اقتصاد کشور در تفکیک موضوعی فشارهای خارجی و آنچه که در اقتصاد ایران قابلیت و ظرفیت پیشرفت دارد، این روزها با نمای زنندهای مقابل چشمان افکارعمومی قرار گرفته است؛ گوشت کیلوی 200 هزار تومان در سال 1400 را تا 600 هزار تومان و مسکن غیرقابل خرید و افزایش حاشیه نشینی و فقر در جامعه بیان واضحی از وضعیت فعلی است.این گفتمان در پی ناکامیهای دولت سیزدهم در به سرانجام رساندن گفت و گوهای رفع تحریم و پیوستن به FATF و گرفتن حقابه ایران از طالبان و عقب ماندن از رقبای منطقهای در پروژههای مشترک گاز و نفت و بلاتکلیف ماندن داراییهای آزاد شده ایران در قطر کاملا مشهود است که همچنان بار فشارهای خود را بر دوش مردم میگذارد. استقراض از بانکها و افزایش پایه پولی و کسری بوجه از یکسو و تلنبار شدن وعدهها موجب شد که حتی ایران در مواجهه با مسائل بینالمللی دست به عصا باشد و با پرهیز از تنش بیشتر کمبود توان چانهزنیهای سیاسی در فضای بینالمللی را جبران کند. این فشارها که بسیاری از کارشناسان داخلی ریشه مشکلات اقتصادی میدانند سوار بر ضریب شکنندگی و تحمل مردم تبدیل به فنری شده که هر چند وقت یکبار تکانههای سیاسی را روی گسل عمیق دولت- ملت در ایران میلغزاند و شوکهای اقتصادی متعدد را به کارتابل اجرایی دولتها اضافه میکند.
اجتماع
اما بهم ریختگیهای اقتصادی و سیاسی کجا رسوب میکنند؟ جامعه ایرانی در مواجهه با فشارها چه راهکارهایی را برگزیده است؟ این پیامها که به مردم داده میشود در نهایت چه برساختی از ساختار اجتماعی را تحویل اقتداگرایان خواهد داد؟ پاسخ به این سوالات از چنان درهم تندیگی با همه مسائل موجود دارد که هزاران فرضیه و صدها توضیح را برای شرایط موجود پیشروی تحلیل میگذارد. انسداد سیاسی، مهاجرت نخبگان و کاهش سرمایهگذاریهای داخلی و خارجی در ایران مسائلی همبسته و پیوستهاند که از یک منشا میآیند. برخورد با دیوارهای بلند سیاستورزی به جای پاسخگویی و ایجاد انگیزههای مشارکت در طیف بزرگی از جامعه چنان فضای مهآلودی ایجاد کرده که با چراغ هم نمیتوان بردو قدم آن سوتراز حال، نور افکند. فضای پر ابهام این روزهای جامعه این تحلیل را بیش از گذشته به اولویت آورده است که مردم ایران مردمی غیرقابل پیشبینی شدهاند. این اگزجره از رفتار اجتماعی را باید در نحوه تعاملات دولت- ملت در یکی - دو دهه اخیر جست و جو کرد. از بین رفتن شفافیت در افکارعمومی و اعواجاجهای سیاسی و شعارهایی که نه با برنامهها و چشماندازها همخوانی و نه نمود عینی بر سر سفرههای مردم دارد، واکنشهای اجتماعی زیرزمینی به مسائل ایجاد کرده است که هر بار در مسئلهای به فضای واقعی سرک میکشد و با سرخوردگی از گفت و گو دوباره به لاک گفت و گوهای درونی در بستر اجتماعی خود پناه میبرد. رفتار ایرانیان در فضای مجازی و بازخوردهایی که از تبلیغات افراطی در پلتفرمهای خارجی فیلتر شده بروز یافته است بیانگر این نکته بدیهی است که سیاست در تونلهای زیرزمینی جامعه انبوه از مصائب در جریان است، سیاستی که در تقابل با اظهارات سیاسیون چاههای عمیقی را برای آینده حفر میکند. رد صلاحیتها به راحتی انجام میشود چون این آگاهی وجود دارد که افکارعمومی دل خوشی از نمایندگان مجلس ندارند و با خود میگویند کدام مصوبه مجلس توانسته در زندگی روزمره ما تاثیر بسزایی داشته باشد؟ بیتفاوتی در عین تقبیح حذفها، مهاجرتهای بی رویه نخبگان و برخورد با هنرمندان معترض و البته به طنز کشیدن حتی واقعیتهای موجود در جامعه از چنان قدرتی برخوردار است که تبدیل به یک شبکه غیررسمی از تصمیمهای جمعی در برخورد با مسائل تبدیل شده است. بیراه نگفتهایم اگر بگوییم مسیر دولت و بخشی از ملت در ایران مانند مسافرانی است که هر دو میخواهند به شمال سفر کنند اما بلیتهای متنوعی خریداری میکنند. درست زمانی که میگویند دلار نخرید میخرند، زمانی که مسئولان از پایین آمدن قیمت مسکن خبر میدهند بازار به رکود میرود و زمانی که نیاز به انسجام در مواجهه با یک مسئله بزرگ بینالمللی است هیچ خبری از نهادهای مدنی و سازمانهای غیردولتی نیست. این تصاویر خیرهکننده برای هر عابری در سیاست معنا دارد جز کسانی که جامعه را ایستا و بدون واکنش و حرکت میبینند.
معنویت
یکی از دستاوردهای مهم برای گروه اقتدارگرا باید تحکیم قدرت ارزشی جامعه باشد. این تحکیم باید نمودهای بسیار عینی و فراگیری در یک جامعه داشته باشد تا بتوانیم از آن به عنوان خیزش معنوی و اجتماعی یاد کنیم. در اینباره نمیتوان فرضیهای طرح کرد جزیک پیشنهاد که قابلیت تبیین وضعیت را برای جریانهای سیاسی در داخل کشور ایجاد میکند. هیچ نظرسنجی و یا دریافت مشخصی از میزان قطبی شدن جامعه در زمینههای دینی و ارزشی وجود ندارد که به استناد آن بتوان صورت مسئله را شکل داد. آمارها و ارقام در ماههای گذشته به طور تخمینی از سوی رسانههای دولتی درباره حجاب و برخی مسائل مرتبط با حوزههای ایدئولوژیک بیان شد که شاید قابلیت طرح نداشته باشد اما این سوال و پاسخ به آن حتما برای شفاف شدن موضوع کافی است. بازخوردهای معنوی اجتماع ایرانی در یکی دو سال اخیر در برخورد با مسائل مرتبط با همین حوزه تا چه اندازه بیانگر رشد تفکرات معنوی و ارزشهای دینی جامعه بوده است؟ نمودهای عینی چنین تغییری دلگرم کننده و قابل اتکاست؟ پاسخ به این سوال از سوی جریانهای افراطی در کشور راهگشا خواهد بود، اگر در این امور مانند حوزههای اقتصادی ناگزیر به دستکاری آماری و انتخاب گزینشی نشوند.