تلنگر نوزادان به مدیران!
روزنو :فضای یک گروه واتساپی است. اعضای گروه را مادرانی تشکیل میدهند که اکثر آنها بهتازگی وضع حمل کردهاند. یکی تازه چند هفته از زایمانش گذشته و دیگری یکسالو اندی؛ اما درد همگی آنها مشترک است؛ آنها دنبال شیرخشک میگردند. از داروخانهها جوابی نگرفتهاند.
فضای یک گروه واتساپی است. اعضای گروه را مادرانی تشکیل میدهند که اکثر آنها بهتازگی وضع حمل کردهاند. یکی تازه چند هفته از زایمانش گذشته و دیگری یکسالو اندی؛ اما درد همگی آنها مشترک است؛ آنها دنبال شیرخشک میگردند. از داروخانهها جوابی نگرفتهاند. برخی از آنها حتی به ناصرخسرو هم سر زدهاند؛ اما دلشان به خرید رضا نداده است. حالا اینجا دور یکدیگر جمع شدهاند، شاید مادر دیگری به دادشان برسد. مادر دیگری شبیه به خودشان که هر روز و هر شب، چشم در چشم نوزادی گرسنه است. شیرخشکهای موجود در بازار چاره گرسنگی این نوزادهای آلرژیک نیست و برای همین هم باید شیرخشکهای ضدحساسیت مصرف کنند. حالا اینجا از همدیگر میپرسند، شاید شیرخشکهای قدیمی نوزادی دیگر به درد فرزند تازه به دنیا آمده آنها بخورد. بیشترشان ساکن تهران هستند؛ اما اهالی شهرستان هم در بینشان دیده میشود. پای حرفهایشان که بنشینید، فقط گلایه روشنی دارند: ما که دوست داشتیم مادر شویم و بچه هم به دنیا آوردیم، چرا مدیران کشورمان به فکر معصومترین موجودات این کشور نیستند؟
خیابان بهار، محل فروش شیرخشکهای چندمیلیونی
اینجا از آن خیابانهای دوستداشتنی است. حتی این روزها که قیمتها دیگر سر به فلک کشیده و خرید چند وجب پارچه برای نوزادها، جیب و کارت بانکی همه را خالی میکند؛ اما رنگ و روی ویترینها حسابی جذاب است و تصور کودکان معصومی که قرار است آن لباسها را به تن کنند، لبخند به لب هرکسی میآورد. اگر اهل تهران باشید، شاید حدس بزنید درباره کجا حرف میزنیم؛ خیابان بهار، راسته فروش سیسمونی نوزاد و لباس کودک. یکی از معروفترین مقاصد والدینی که یا بچهدار شدهاند یا قرار است بهزودی یک نفر به خانواده آنها اضافه شود. اما این گزارش کاری به کار پوشاک نوزاد و کودک ندارد که خودش داستان مفصلی است. هدف مراجعه به این خیابان به خاطر فروشگاههایی است که شیر خشک میآورند. شاید بپرسید چرا برای خرید شیر خشک باید به جای داروخانه راهی فروشگاه لباس و سیسمونی شد که آنهم پاسخ خودش را دارد، فقط برای فهمیدنش کمی صبوری لازم است. بخش شمالی خیابان بهار را انتخاب کرده و از تقاطع طالقانی تا بهارشیراز بهطور رندم با یک پرسش ثابت وارد فروشگاههای سیسمونی میشوم: «سلام آقا! شما شیر خشک ضدحساسیت دارید؟». پس از مراجعه به دو فروشگاه بالاخره یک نفر جواب مثبت میدهد: «بله، خانم. فقط دو مدل برامون مونده و قیمتش هم دو میلیون و پونصده». از فروشنده میخواهم که قوطی شیر خشک را نشان دهد. تاریخ انقضا را چک میکنم و برای اطمینان بیشتر میپرسم: «بابت سلامتش مطمئن باشم؟ آخه میگن بعضی از اینا فاسد شدن یا تو کشورهای دیگه تاریخ انقضاشون سر اومده. تو ایران دوباره روشون تاریخ میزنن». فروشنده با حالتی که بخواهد به من اطمینان بدهد، درحالیکه کانال تلویزیون را عوض میکند، میگوید: «خانم ما که برای چند میلیون تومن با آبرو و اعتبار خودمون و مغازهمون بازی نمیکنیم. خیالتون راحت. ما از جای مطمئن میخریم». سری تکان میدهم و با یک تشکر از مغازه خارج میشوم. چند فروشگاه دیگر را هم امتحان میکنم و آنهایی که شیر خشک موجود دارند، پاسخهایشان هم مشابه یکدیگر است. همانجا با بنفشه تماس میگیرم؛ یکی از مادرهای همان گروه واتساپی که دخترش به لبنیات گاوی حساسیت دارد. دختر بنفشه حالا 17ماهه شده و در یکسالو نیم اخیر، تأمین شیر خشک برای این بچه به مصیبتی بزرگ برای خانواده آنها بدل شده است. بنفشه و همسرش به مرور زمان متوجه شدهاند که نوزادشان آلرژی حاد دارد و تنها شیر خشکهای ضدحساسیتی را که از آمریکا وارد ایران میشود، میتواند مصرف کند. شیر خشکهایی که البته تأمین آنها هفتخانی برای خودش دارد: «حتی نمیتوانید فکرش را هم بکنید که برای خریدن این شیر خشکها چقدر باید سختی بکشید. نحوه دریافت اینطور بود که پزشک حتما باید به ما نامه میداد. در سایت مخصوص غذا و دارو ثبتنام میکردیم و با ارائه و مشخصات پدر و بچه درخواست ثبت میشد. وقتی پزشک مشخص میکرد نوزادی که مراجعه کرده، چند قوطی شیر در ماه نیاز دارد، به داروخانه 29 فروردین میرفتیم و در صفهای طولانی منتظر میماندیم که شیر خشکها را تهیه کنیم. با گذشت از این مرحله دشوار ما تازه به هشت قوطی شیر خشک میرسیدیم؛ اما من از همان لحظه اول استرس میگرفتم؛ چون بچه من در حالت عادی ماهانه 11 تا 12 قوطی شیر خشک مصرف داشت و میدانستم که این تعداد برایش کافی نخواهد بود. تمام مدتی که میخواستم این شیر را به بچه بدهم تن و بدنم میلرزید که تا پایان ماه چه خاکی باید به سرم بریزم و چگونه دخترم را سیر کنم».
اما مشکلات خانواده بنفشه تمامی نداشت و دخترش به این شیر خشک هم حساسیت نشان داد: «از بدشانسی، دختر من به این شیر خشک هم حساسیت نشان داد. چشمش بهشدت ورم کرد و ما خیلی ترسیده بودیم. بالاخره پزشک معالج با توجه به این حساسیت و اینکه شیر اصلی هم به ایران دیگر وارد نمیشد، یک نمونه شیر جدید معرفی کرد. دخترم تا پنجماهگی شیر خشک جدید را هم مصرف کرد تا اینکه اطراف دهنش شروع کرد به قرمزشدن و دور چشمهایش هم ورم کرد. در این زمان نزدیک به ششماهگیاش بود و باید نوع شیر را از شماره یک به دو تغییر میدادیم. اینجا بود که اوضاع از همیشه بدتر شد و بدن دخترم بدترین واکنشها را نشان داد و مجبور شدیم به همان شیر خشک شماره یک برگردیم. چند ماه دیگر بچه من وارد 16ماهگی میشود و هنوز هم همان شیر خشک را مصرف میکند».
کمبود شیر خشک در بازار و تعداد اندکی که پزشک برای دختر بنفشه نوشته بود، باعث شده تا او و همسرش در تمام یکسالو نیم اخیر، همیشه دنبال شیر خشک باشند؛ بهویژه آنکه این محدودیتها از آغاز سال 1401 بیشتر هم شده است: «نزدیک سال 1401 بود که ناگهان این مدل شیر خشک هم که تا قبل از این اصلا سهمیهای نبود، نایاب شد. شب عید نوروز بود و داروخانههای کمی باز بودند. من و همسرم دربهدر تهران شده بودیم تا با بدبختی توانستیم هشت عدد شیر خشک به قرار هر داروخانه یک عدد خریدیم و گذاشتیم کنار برای تعطیلات که بچهام گرسنه نماند. از ابتدای امسال اوضاع افتضاح شده است. هر روز زندگیمان را باید در داروخانهها بگردیم دنبال یک عدد قوطی شیر خشک. آنجا هم باید اسم و فامیل و شماره ملی و آدرس خانه و کد ملی پدر و همه اطلاعاتمان را ارائه دهیم تا باورشان شود قاچاقچی نیستیم و فقط میخواهیم شکم بچهمان را سیر کنیم. من به همه دوستان و آشنایان ساکن شهرهای دیگر سپرده بودم و از آنها خواهش کرده بودم که هر جایی شیر خشک پیدا کردند، برای ما بفرستند».
او میگوید وابستگی بچهها به شیشه شیر تنها جسمانی نیست و این وابستگی در دوران دندان درآوردن شدیدتر هم میشود: «دخترم در سن دندان درآوردن است و طبعا کمتر غذا میخورد. شیشه شیر بهطور کلی برای بچهها ایجاد وابستگی میکند و بهجز نیاز جسمانی از نظر روانی هم برای مدتی به شیر نیاز دارند. این روزها خوشحالم که دوران حساس را گذراندهایم و دختر من حالا دیگر نیاز آنچنان شدیدی به شیر خشک ندارد؛ اما دلم برای مادرها و بچههایی میسوزد که امسال درگیر پیداکردن شیر خشک شدهاند و میدانم که چه راه سختی را در پیش دارند».
بنفشه بارها با شرکتهای شیر خشک تماس گرفته تا علت را جویا شود، ولی هیچوقت پاسخی نگرفته است: «روی شیر خشکهایی که میخریدیم شمارههایی برای پیگیری بود تا تماس بگیریم و بدانیم این شیرها تا چه زمانی در بازار وجود دارند. اما وقتی زنگ میزدیم صدای ضبطشدهای اعلام میکرد که تا اطلاع ثانوی قادر به پاسخگویی نیست. بعد ما میشنویم که مافیای شیر خشک در ایران زیاد است و ترجیح میدهد فقط خودش واردکننده باشد تا سود بیشتری به جیبش برود. شیرها را در گمرک نگه میدارند و قیمتها هم ماهانه افزایش مییابد. مثلا شیری که قبلا حدود 30 هزار تومان میخریدیم الان نزدیک 50 هزار تومان شده است. مدام میگویند بچه بیاورید. ما هم که خودمان دوست داشتیم و بچهدار شدیم اما برای تأمین شیر خشک این بچه آنقدر مصیبت کشیدیم که در این یک سال و اندی گذشته از عمر من و شوهرم کم شده است. بچه من به خاطر اینکه در کشوری به دنیا آمده که شیر خشک ضدحساسیت وجود نداشت و نمونههای خارجی هم کم بودند و سهمیهای، باید داروی سیتریزین هم مصرف کند که دستکم میزان این حساسیتها کاهش یابد. نوزاد چندماهه چرا باید دارو بگیرد؟ آیا بقیه نوزادها در سایر کشورهای جهان هم همین بدبختی را میکشند؟ مادر و پدرشان چطور؟».
بار شیر خشکهای خارجی در گمرک میماند؟
پیگیری بعدی این گزارش از آپتامیل بود؛ شرکت صنایع پودر شیر مشهد که یکی از اصلیترین برندهای شیر خشکش را با نام آپتامیل وارد بازار میکند و نوع ضدحساسیت آن هم در داروخانهها موجود است. نتیجه تماسهای «شرق» اما دقیقا شبیه به مادرانی بود که در این مسیر دشوار قرار گرفته بودند. توضیحاتشان به چند بخش مجزا تقسیم میشد. نخست اینکه ارز به آنها اختصاص داده نمیشود و همین موضوع اجازه نمیدهد که بارشان را از گمرک ترخیص کنند. از طرف دیگر چون فناوری تولید شیر خشک آلرژیک در ایران وجود ندارد، هیچ راهی جز واردات باقی نمیماند. اشارههایی هم به مافیای شیر خشک در کشور کردند که خود پرونده مجزا و مفصلی دارد.
مینا هم یکی دیگر از این مادران است که رفلاکس پنهان معده فرزندش ماهها خواب را از چشمان او و پسرش گرفته بود و اتفاقا تماسهای زیادی با شرکتهای شیر خشک میگرفت: «پسر من رفلاکس پنهان داشت یعنی محتویات داخل معدهاش را بیرون نمیریخت؛ اسید معدهاش به همراه تمام محتویاتش بالا میآمد و منجر به سرفه و تنگی نفس شدید میشد. اوایل که بلد نبودم و نمیدانستم این مشکل چیست، سریعا راهی بیمارستان میشدیم و کادر درمان تلاش میکرد با دُز بالای دارو رفلاکس را کنترل کند. من شش ماه شبانهروز پسرم را عمودی نگه میداشتم چون اگر کمی بدنش صاف میشد دوباره رفلاکس ایجاد میکرد و بچه من اصلا خواب نداشت. اگر بخواهم دقیقتر بگویم در واقع پسر من تا ششماهگی نهایتا در شبانهروز 20 دقیقه میخوابید. بهمحض اینکه میخواست خوابش ببرد رفلاکس ایجاد میشد و با سوزش و سرفه گلویش از خواب میپرید. درواقع ما در سیکل درمانی قرار داشتیم که شیر یکی از ارکان درمان بود. به خوبی به خاطر دارم که همه زندگی ما حول پیداکردن شیر خشک بود. اینطور برایتان بگویم که کار من و شوهرم هر شب این شده بود که حوالی ساعت 11 راهی خیابانهای تهران بشویم و از این داروخانه به آن داروخانه، دنبال شیر خشک مخصوص فرزندمان بگردیم. یک بار از شدت استیصال به یکی از این شرکتهای شیر خشک زنگ زدم و شروع کردم به فریادکشیدن که اگر بچه من بمیرد باید چه کار کنم؟ چرا تعداد بیشتری شیر خشک وارد نمیکنید؟ خیلی عصبانی بودم و فقط فریاد میزدم. زنی که پاسخ تماس من را داد با صبوری برایم توضیح داد که آنها تقصیری ندارند و از آنجایی که ارز به آنها اختصاص نمییابد، نمیتوانند شیر خشک بیشتری وارد کنند. بعد شما فکر کنید که یک بچه معمولی اگر به یک شیر خشک حساسیت نشان دهد، والدینش این امکان را دارند که از بین 50 نمونه دیگر انتخاب کنند اما حتی این قدرت انتخاب هم برای ما وجود نداشت. هیچوقت شیر خشک به تعداد کافی وجود نداشت و ما تمام مدت واهمه تمامشدنش را داشتیم. در نتیجه من اطلاعات مرتبط با بچه برادرم را که همسن پسر خودم بود و خوشبختانه شیر خشک ضدحساسیت لازمش نمیشد از بر کرده بودم و به نام او هم شیر خشک میگرفتیم. چرا باید برای یک عدد شیر خشک بیشتر دست به چنین کاری میزدم؟ چون داروخانهها فقط ماهانه یک شیر خشک به هر بچه میدادند و هیچ فکر نمیکردند نوزادی که این شیر برایش نقش درمانی دارد باید چه کند. نوزادی که دستکم هر پنج روز یک بسته شیر خشک لازم دارد و سهمیه یک عدد شیر خشک در ماه، حقیقتا مسخره بود».
در نهایت بنفشه تصمیم میگیرد تا هر روز به این شرکتها زنگ بزند و لیست توزیع شیر خشک را از آنها بگیرد. سپس با داروخانهها تماس میگرفت تا در صورت موجودبودن شیر خشک مورد نظر به آنجا مراجعه کند. او حتی خودش هم رژیم غذایی دشواری گرفت تا در صورت امکان به بچهاش شیر بدهد: «با همه این سختیها اگر بخواهم برایتان بگویم که خودم به عنوان مادر چه عذابهایی کشیدم از توصیف خارج است. همه سعی خود را کردم تا شیر خودم را به پسرم بدهم. برای این کار و به خاطر اینکه رفلاکس را به حداقل برسانم، یک رژیم بهشدت دشوار گرفته بودم که در آن تنها اجازه داشتم چهار ماده غذایی را مصرف کنم. اصلا خواب نداشتم و همه روز و شبم به این میگذشت که یک شیر خشک بیشتر برای این بچه پیدا کنم. تازه همه اینها در اوج دوران کرونا رخ داده بود و تمام رفتوآمدهای ما با استرس بالا میگذشت. به هر داروخانهای که میرفتیم و برمیگشتیم یک دور ماسک و دستکشهایمان را عوض میکردیم. چند وقت پیش به همسرم گفتم اگر قرار باشد یک بار دیگر بچهدار شوم به هیچ عنوان در ایران این کار را نمیکنم. وقتی اولیهترین نیاز بچه من که شیر خشک است در این کشور قابل تأمین نیست، نمیتوانم دست به چنین ریسکی بزنم. حالا چه مشکل از تحریم باشد چه هر معضل دیگری، من در این ماهها ناگریزی خودم و فرزندم را دیدم که ذرهذره آب میشدیم».
کدملی پدر، پیشنیاز مهم خرید شیر خشکهای سهمیهای
اگرچه گروه واتساپی را که پیشتر درباره آن حرف زدیم، مطلقا مادران تشکیل میدادند و اساسا دغدغههای اینچنینی بیش از هرکسی در خانواده بر دوش مادر است، اما در خلال تحقیقات مرتبط با این گزارش با پدری هم روبهرو شدیم که یکی از مهمترین کارهای زندگیاش در چند ماه اخیر، پیداکردن شیر خشک برای دخترش بوده و میگوید همین مشکل ساده برای اینکه زن و شوهرها از بچهدارشدن منصرف شوند، کافی است. این تجربهای است که خودش برای «شرق» نوشته: «آن روز صبح بازهم دختر کوچولوی ششماهه ما تا صبح سرفه کرده بود و نتوانسته بود بخوابد. ما تصمیم گرفتیم بازهم پیش دکتر برویم. این بار سوم در سه هفته گذشته بود. هنوز ساعت هفت صبح نشده بود و سرفهها بیشتر و بیشتر شده بودند. بهسختی در بیمارستانی دکتر اطفال پیدا کردیم. پزشک وقتی که اسامی داروهایی را که در این مدت تجویز و استفاده شده بود، شنید و یادداشت کرد، پیشنهاد داد از شیر خشک ضدآلرژی استفاده کنیم. یکی، دو ماه اول بنا بر ضرورت همین کار را کردیم. فکر میکردیم مثل قبل عید است و برای خریداری به داروخانه رفتیم. درست مثل روزهای قبل که وقتی شیر خشک تمام میشد، راهی داروخانه میشدیم. اما اینبار همهچیز فرق کرده بود. داروخانههای زیادی را گشتیم و هیچکدامشان شیر خشک مدنظر ما را نداشتند. آنقدر در تهران چرخیدیم که سرانجام یک قوطی شیر خشک برای دخترم پیدا کردیم و این آغاز ماجرا بود. پیداکردن شیر خشک که هر قوطی آن برای سه، چهار روز بیشتر دوام نداشت اما هر داروخانه یک قوطی بیشتر به ما نمیداد. قبل از عید یعنی سال 1400 راحتتر پیدا میشد و فقط نیاز بود که کد ملی و زمان تولد را به متصدی داروخانه اعلام کنیم اما حالا وضعیت فرق کرده بود. اگر داروخانهای بود یکی بیشتر نمیداد و حتما مدارک را کاملتر میخواست. مواردی مثل کد ملی پدر، آدرس منزل، شماره تلفن و امثالهم. بهتازگی که گفتهاند باید شماره نظام پزشکی دکتر متخصص مورد نظر که شیر خشک را تجویز کرده هم قید کنیم. گاهی هم البته پیش میآید که شانس به ما روی خوشی نشان میدهد و ناگهان یک داروخانه دو قوطی شیر خشک میدهد که آن روزها عید ماست».
خیابان بنیهاشم، جایگزین داروخانههای منتخب
از خیابان بهار خواندیم اما یک نقطه دیگر تهران هم بورس پوشاک و لوازم بهداشتی نوزاد و کودک است. محله بنیهاشم که شهروندان زیادی حاضرند برای پیداکردن لوازم ارزانتر از سایر فروشگاهها از هر نقطه تهران خودشان را به اینجا برسانند. پس حتما در این محله هم میشد سراغی از شیرخشک گرفت. اینجا هم اوضاع شبیه خیابان بهار است. شیر خشکهای ضدحساسیت را میتوان در برخی از فروشگاهش یافت اما قیمت مشخصی ندارد؛ از 600 هزار تومان شروع میشود و مدلهای قویتر و آمریکایی اگر پیدا شود، قیمتش میلیونی است. یکی از فروشندهها که معتقد است نباید این شیر خشکها را فروخت، توضیح میدهد چه خطراتی ممکن است گریبان خانوادهها و فرزندانشان را بگیرد: «خیلی از این شیر خشکها که به مغازههای همکارهای ما راه پیدا میکنند، قوطیهای معدومشده کشورهای همسایه است. شاید تاریخ انقضایش گذشته باشد و دوباره رویش روکش کشیده باشند. من و شما هم اصلا نمیتوانیم تشخیص دهیم. من خودم خیلی میترسم و به همین دلیل از پول خوبش گذشتهام. به شما هم پیشنهاد میکنم از این شیرها برای فرزندتان نخرید که به ریسکش نمیارزد».
وقتی فروشنده میگوید پدر و مادرها کل خانواده را بسیج میکنند تا یک عدد شیر خشک بیشتر گیر بیاورند، یاد گیسو میافتم. او مدتی است که خاله شده و روزهای زیادی را در هفته به همین کار اختصاص میدهد. کاری که ابتدا تصور میکرد آسان است: «وقتی خبر رسید که باید شیر خشک مخصوصی خریداری کنیم با خیال راحت گفتم دوروبر ما داروخانه زیاد است. راحت میروم و میخرم و فکرش را هم نمیکردم که مشکلی در این زمینه برایم به وجود بیاید. اصلا نمیدانستم چیزی بهعنوان کمبود یا سهمیه شیر خشک وجود داشته باشد. تصور میکردم برای منی که در یکی از خیابانهای مرکزی شهر تهران زندگی میکنم و به فاصله هر 20 متر یک داروخانه پیدا میشود، نهتنها شیر خشک که شیر آدمیزاد را هم بهراحتی پیدا خواهم کرد. اما حقیقت جور دیگری بود».
گیسو یک روز ظهر به مقصد نزدیکترین داروخانه نزدیک خانهاش حوالی پارک لاله راهی شد اما کارش ساعتها به طول انجامید: «آن روز ظهر در گرمای 40 درجه تابستان راهی شدم و 10 داروخانه را گز کردم تا بالاخره یک جا جواب مثبت گرفتم اما آنهم به شرط و شروطی. وقتی داروخانه دهم صورت برافروختهام را دید گفت حاضرید آزاد بخرید؟ من هم گفتم بله بله چون از فکر اینکه دوباره نوازدمان سرفه کند و گرسنه بماند در عذاب بودم. آدرس گرفتم، مغازهای بود با خوراکیهای خارجی که قبلا هم خرید کرده بودم، خوشحال شدم. مبلغی که گفته بود را پرداخت کردم و شاد و سرخوش و پیروزمندانه بیرون آمدم. کمی جلوتر یک داروخانه دیگر بود شانسم را آنجا هم امتحان کردم و این بار بلیتم برد. اما خوب مدارک زیادی از من میخواست؛ شناسنامه کودک، کارت ملی پدر و نسخه دکتر متخصص. با چانه بسیار و البته همراهی متصدی داروخانه تلفنی شماره را گفتم و نسخه را هم در موبایلم نشان دادم. حالا من یک قهرمان پیروز بودم. دو شیر خشک داشتم و البته برای یکی حدود 9 برابر آن یکی پرداخت کرده بودم، اما خوشحال و مشعوف بودم. خوشبختانه بعد از چند روز نوزاد ما راحتتر خوابید. حالا که نتیجه خوبی گرفته بودم، دیگر برنامه همین شده تا به امروز. من و سایر اعضای خانواده داروخانهای نیست که از زیر دستمان بگذرد و جالب اینکه رفتار متصدیان داروخانه خیلی متفاوت است؛ عدهای منت میگذارند که ما میتوانستیم همین شیرها را در بازار آزاد بفروشیم ولی به شما میدهیم و این مضحکترین اتفاق ممکن بود».
سهمیه شیر خشک داروخانهها از کجا وارد بازار آزاد میشود؟
در آخرین قدم اما لازم بود که پرسشهای باقیمانده را از یک پزشک داروساز بپرسیم؛ کسی که آن سوی ماجرای کمبود شیر خشک وجود دارد و روزانه با خانوادههایی که به آنجا مراجعه میکنند در ارتباط است. پزشکی که داروخانهای در منطقه 22 تهران دارد و خواسته نامش محفوظ بماند. البته داروخانه او در فهرست داروخانههای منتخب نیست و در نتیجه سهمیه کمی از شیر خشکهای آلرژیک به داروخانهاش میرسد. او درباره روال کار داروخانهها و شیر خشکهای ضدحساسیت میگوید: «داروخانههای عادی که در واقع در فهرست داروخانههای منتخب کشور قرار ندارند، سهمیه بسیار کمی از شیر خشکهای ضدحساسیت و ویژه دارند. یعنی برندهای مختلف و شرکتهای مختلف خارجی که در این زمینه فعالیت میکنند و محصولاتشان به شکل قانونی وارد ایران میشود، در تعداد بالا به داروخانههای منتخب میروند و تنها چند عدد از آنها وارد داروخانههای عادی مثل داروخانه ما میشود».
ولی این پزشک داروساز وجود محدودیت شیر خشک در کشور را تأیید نمیکند: «نمیشود گفت که واردات شیر خشک در ایران محدود است، بلکه سیاست اصلی که پشت این محدودیت ظاهری وجود دارد، جلوگیری از بروز قاچاق در امر شیر خشک است. اما اینکه تا چه اندازه این سیاست موفق بوده یا نه را باید بررسی کرد».
تفاوت قیمت شیر خشکها و قیمتهایی که گاهی صدها و گاه میلیونی با هم تفاوت دارند یکی دیگر از مشکلات خانوادههاست. این پزشک اما توضیح میدهد که داروخانهها در این کار دستی ندارند، چون امکانش هم برایشان مهیا نیست: «از آنجایی که داروخانهها به شکل رسمی و قانونی فعالیت میکنند، نمیتوانند هیچ شیر خشکی را به قیمتی غیر از قیمت درجشده روی قوطی ارائه دهند؛ چون چنین کاری میتواند برای آنها مساوی با بستهشدن در داروخانهشان شود. حتی ریالی نمیتوان قیمت را تغییر داد یا بالا و پایین کرد. اما افراد یا مراکزی که این شیر خشکها را به شکل غیرقانونی به فروش میرسانند دیگر قیمت دست خودشان است و به خاطر اینکه محدودیت هم در بازار وجود دارد و عرضه برای مردم اندک است، اتفاقا تا جایی که دلشان بخواهد این قیمتها را افزایش میدهند. نهفقط چند صد هزار تومان، بلکه هستند افرادی که مدلهای مطرح شیر خشکهای ضدآلرژی را بالغ بر دو میلیون به فروش میرسانند؛ یعنی همان شیر خشکهایی که مثلا در داروخانه 29 فروردین موجود است و تنها با نسخه پزشک متخصص میتوان آن را تهیه کرد، در بازار آزاد قیمت میلیونی دارد».
او در پاسخ به اینکه آیا احتمال وجود شیر خشکهای تقلبی و فاسد در بازار وجود دارد یا خیر؟ توضیح میدهد: «مشکلی که عموما برای شیر خشکها رخ میدهد پایانیافتن تاریخ انقضای آنهاست که در این صورت هم معدوم میشوند. اما مورد دیگری که وجود دارد درباره فاسدشدن شیر خشکها به خاطر گرمای انبارهاست. این گرما باعث میشود شیر خشکها با وجود داشتن تاریخ انقضا، فاسد شوند».
از قدیم تهیه شیر خشکها در بازار آزاد و به شکل قاچاق وجود داشته و هنوز هم این معضل وجود دارد. مثلا نوزادی که به تمامی شیر خشکها حساسیت نشان میدهد باید یک شیر خشک مخصوص مصرف کند که فقط یک داروخانه 29 فروردین ارتش آن را دارد و سهمیهها هم اندک است و در نتیجه بچه با آن تعداد شیر خشک سیر نمیشود و خانواده راهی ندارند جز اینکه سراغ بازار آزاد بروند که آنجا دیگر برای هر عدد شیر خشک باید میلیونی هزینه کنند. من حتی دیدهام که برخی خانوادهها تا پنج میلیون هزینه کردهاند که فقط یک عدد شیر خشک برای بچه خودشان پیدا کنند. چارهای هم ندارند؛ چون میبینند نوزادشان در مقابل چشمهایشان آب میشود، بدنش خارش میگیرد و حساسیت پیدا میکند، ورم حاد دور چشمها و لبها به وجود میآید. برخی بچهها با سرفه و تنگی نفس روبهرو میشوند. هر پدر و مادری که باشد راهی جز خریدن همین شیر خشکها برایش باقی نمیماند؛ حتی اگر مجبور شود ماشین زیر پایش را بفروشد و قرض بگیرد. این مشکل وقتی در شهرستانها باشد، بدتر و وخیمتر هم میشود؛ چون تعداد داروخانههایشان کمتر است».
اما یک پرسش مهم دیگر هم وجود دارد؛ آنهم اینکه شیر خشکهای ویژه از چه کانالهایی وارد بازار آزاد میشود؟ این پزشک معتقد است سوراخهای زیادی وجود دارد: «وضعیت دارو و درمان حقیقتا پیچیدهتر از این حرفهاست. شما الان روی موضوع شیر خشک تمرکز کردهاید ولی اگر وارد موضوع دارو هم بشوید همین مسائل وجود دارد. داروهای یخچالی شیمیدرمانی که بسیار هم گرانقیمت هستند و تولیدات کشورهای مختلف وارد ایران میشوند. بعد شما میبینید دارویی که باید منحصرا در دست یک داروخانه خاص در کشور باشد، وارد بازار آزاد شده است و در ناصرخسرو پیدا میشود. پس یک سوراخی وجود دارد که سهمیههای داروخانهها از آن وارد بازار آزاد میشود. حالا از شیر خشک گرفته تا داروهای حساس و ویژه. در این میان هم جان و سلامت مردم است که به راحتی با آن بازی میشود».
وام و زمین و خودرو، جای شیر خشک را نمیگیرد!
سیامک و مریم، زوجی که بهتازگی بچهدار شدهاند هم مشکلی شبیه بنفشه، مینا و سایر اعضای همان گروه واتساپی دارند و البته شبیه به سایر والدینی که شاید در آن گروه حضور نداشته باشند اما دغدغه تأمین شیر خشک فرزندشان زندگی را به کامشان تلخ کرده است. این زوج البته راهکار دیگری را برگزیدهاند. سیامک که اصالتا اهل روستایی نزدیک ساوه است از بزی میگوید که مسئول تأمین شیر خشک پسر آنهاست: «خیلی زود فهمیدیم که پسر ما نمیتواند لبنیات گاوی مصرف کند. دفعه اول شیر خشک خارجی خریدیم اما قیمتش چیزی حدود 600 هزار تومان بود و ادامه این روند را ممکن ندیدیم. مادر همسرم پیشنهاد داد به جای این کار، یک بز بخریم و در خانه روستاییمان نگهداری کنیم. اول خندهدار به نظر میرسید اما در واقعیت بهترین راه ممکن بود. چند میلیون پول بز دادم اما در ازایش میدانم که هر هفته شیر فرزندم به دستمان میرسد. خودمان گاهی که فکر میکنیم باورمان نمیشود دست به چنین کاری زدهایم اما مجبوریم. وقتی میخواستیم بچهدار شویم گفتیم وامهای دولتی فرزندآوری به کارمان میآید. اما در همین یک قلم شیر خشک چنان به زمین خوردهایم که حالاحالاها جایش درد خواهد کرد».
وامهای 20، 40، 60، 80 و 100 میلیونی به ازای تولد فرزند اول تا پنجم، پرداخت یک میلیون بلاعوض جهت سرمایهگذاری در بورس به نام فرزندان متولد سال ۱۴۰۰، افزایش ۲۵درصدی سقف تسهیلات مسکن جهت خرید و ساخت و جعاله به ازای هر فرزند و افزایش دوساله دوره بازپرداخت، فروش بدون نوبت و بدون قرعهکشی خودروی ایرانی به قیمت کارخانه از تولد فرزند دوم به بعد به مادران، تأمین زمین یا واحد مسکونی حداکثر ۲۰۰متری به قیمت تمامشده با دو سال تنفس و هشت سال قسطبندی پس از تولد فرزند سوم، افزایش سوابق بیمه بیمهگذار زنان خانهدار روستایی و عشایری با تولد فرزند چهارم و پنجم به ازای هر فرزند دو سال، حق بهرهبرداری زمین با هدف تولید و کشاورزی و اشتغال و تخفیف ۲۵درصد هزینه واگذاری با 50 درصد افزایش طول دوره بازپرداخت برای تولد فرزند سوم به بعد، معافیت مالیاتی اشخاص حقیقی به ازای فرزند سوم به بعد، هر فرزند ۱۵ درصد مشروط به تصویب در بودجه سنواتی و... تنها بخشی از فهرست بلندبالای دولت از سال گذشته است. فهرستی که به منظور تشویق خانوادهها به فرزندآوری و ارائه تسهیلات به آنها طراحی شده است و هر چند وقت یک بار، تسهیلاتی جدید به آن اضافه میشود. با این وجود جای تعجب است مدیرانی که به این حجم ارائه تسهیلات –فارغ از اجرائیشدن آنها- اندیشیدهاند، ندانند که والدین برای تأمین غذای روزانه نوزاد خود با چه مشکلاتی دستوپنجه نرم میکنند. چگونه است که دولت وعده اهدای زمین رایگان به خانوادههای دارای سه فرزند را میدهد، اما در تأمین شیر خشک برای همین خانوادهها که نوزادانشان از بدو تولد باید شیر خشکهای ویژهای مصرف کنند، با مشکل مواجه است؟