فلسفه شب یلدا چیست؟
در کیهانشناسی کهن ایرانی هستی بر مدار تضادی بنیادین میگردد که تمام ذرات جهان را در بر میگیرد. شب یلدا در این میان تنها یک دقیقه طولانیتر از شبهای دیگر نیست بلکه نمادی از اوج استیلای اهریمن بر ساحت زمین است. در باورهای مزدیسنا تاریکی پناهگاه دیوان و نیروهای زیانکار قلمداد میشود و هر چه شب طولانیتر باشد بیم گزند به آفریدگان اورمزد بیشتر است. انسان ایرانی در این شب با بیداری خود نوعی ایثار آیینی را به نمایش میگذارد تا با حضور پرشور خویش در کنار همنوعان از نفوذ ترس و تنهایی جلوگیری کند. این بیداری شبانه که با افروختن آتش همراه بود در حقیقت تلاشی برای یاری رساندن به خورشید در نبرد نهاییاش با شب به شمار میرفت.
شاهرخ مسکوب در تاملات خود بر هویت ایرانی همواره بر این نکته تاکید داشت که اسطوره برای ما نه یک قصه کهن بلکه شیوهای از زیستن است. او معتقد بود که ایرانی در پهنه تاریخ همواره میان دو قطب متضاد معلق بوده و یلدا بزنگاهی است که این تعلیق به زیباترین شکل خود تجلی مییابد. در این شب زمان گویی باز میایستد تا شکوه زایش دوباره را نظاره کند. ما در یلدا نه با یک تقویم بلکه با روحی مواجه هستیم که از اعماق قرون برخاسته تا بگوید هیچ زمستانی ماندنی نیست. این آگاهی تاریخی همان چیزی است که ملت ما را در برابر تندبادهای حوادث استوار نگاه داشته است. وقتی به متون پهلوی نظیر بندهشن مینگریم درمییابیم که هر پدیده طبیعی در نگاه نیاکان ما یک وظیفه اخلاقی بر عهده داشته است و یلدا وظیفه پاسداری از امید را بر دوش انسان نهاده است.
در تحلیلهای اساطیری شب یلدا را میتوان پایانبخش یک دوره و آغازگر دورهای نو دانست که در آن جهان از نو متولد میشود. این نوزایی نه در بهار بلکه در دل سختترین لحظات زمستان رخ میدهد تا یادآور این حقیقت باشد که نور از بطن تاریکی میجوشد. ایرانیان باستان بر این باور بودند که در سپیدهدم پس از یلدا خورشید با توانی مضاعف باز میگردد و روزها رو به بلندی مینهند. این تغییر جهت در چرخش زمان نشانهای از پیروزی محتوم خیر بر شر بود که در تمام لایههای زندگی از دین گرفته تا هنر و ادبیات ریشه داشت.
میترا و زایش خورشید شکستناپذیر در غار هستی
پیش از آنکه زرتشت پیامآور خرد و راستی آیین خود را بگسترد کیش میترایی یا مهرپرستی در فلات ایران سایه افکنده بود. یلدا در این آیین به معنای میلاد است و مقصود از آن تولد ایزد مهر یا میترا است. اسطوره میگوید میترا در غاری سرد و تاریک از دل سنگ زاده شد تا جهان را از سیاهی برهاند. این تصویر که ایزدی نورانی از درون سنگی سخت در دل شب زاده شود استعارهای درخشان از پایداری و شکوه حیات است. مهر در اندیشه ایرانی ایزد پیمان و دوستی و داور نهایی اعمال انسانهاست. اوست که ارابهاش را بر فراز آسمان میراند تا هیچ گوشهای از جهان در تاریکی مطلق باقی نماند.
تداوم این باور را میتوان در مسیحیت نیز جستوجو کرد جایی که میلاد مسیح با الهام از میلاد میترا در نزدیکی انقلاب زمستانی تثبیت شد. اما یلدا برای ایرانیان معنایی فراتر از یک واقعه مذهبی داشت. یلدا پیوند میان زمین و آسمان بود. در این شب، مهر به عنوان واسطهای میان آفریدگار و آفریدگان تجلی میکرد تا نویدبخش گرمای دوباره باشد. در نگاهی عمیقتر میتوان گفت که غاری که میترا در آن زاده شد همان دنیای مادی است که انسان در آن گرفتار شده و میلاد مهر نمادی از بیداری آگاهی و خرد در نهاد بشر است تا او را از تنگنای جهل و تاریکی نجات دهد.
این سنت میترایی در طول قرون به شکلی نمادین در سفرههای ما باقی مانده است. نور شمع یا چراغی که در طول شب روشن میماند بازتابی از همان نور ایزدی است که نباید خاموش شود. حضور پیران خانواده در صدر مجلس و روایت قصههای کهن پیوند میان نسلها را مستحکم میکند و خرد جمعی را به آیندگان منتقل میسازد. در واقع یلدا تمرینی برای زنده نگاه داشتن حافظه تاریخی است تا در هجوم تاریکهای زمان اصالت و ریشه خویش را از یاد نبریم.
زمان و جاودانگی در تمدن ایران
تمدن ایرانی بر پایه کشاورزی و مدیریت دقیق منابع محدود استوار شده است. در سرزمینی که آب کمیاست و قهر طبیعت همیشگی دانستن دقیق زمان و پیشبینی فصول نقشی حیاتی در بقای جامعه داشت. یلدا در این نظام معیشتی نقطهی عطفی در گاهشماری دهقانی به شمار میرفت. با فرا رسیدن این شب چله بزرگ آغاز میشد؛ چهل روزی که سختترین دوران سرما بود و زمین در آن به خوابی عمیق فرو میرفت. دهقان ایرانی با برگزاری جشن یلدا در حقیقت پایان فصل برداشت و آغاز دوره ذخیرهسازی و مراقبت را اعلام میکرد.
تولید کشاورزی در ایران قدیم بر پایه همکاریهای جمعی در لایروبی قناتها و تقسیم عادلانه آب بود. شب یلدا زمانی بود که مردمان روستا گرد هم میآمدند تا محصولات انبار شده خود را به اشتراک بگذارند. این عمل نه تنها یک ضیافت بلکه نوعی بیمه اجتماعی برای روزهای سخت پیشرو بود. میوههایی مانند انار و هندوانه که به دقت در انبارها یا سردابها نگهداری میشدند در این شب به سفره میآمدند تا نشان دهند که انسان با تدبیر و خرد خود بر محدودیتهای طبیعت چیره شده است. این میوهها که سرشار از ویتامین و انرژی بودند بدن را برای مقابله با سرمای استخوانسوز زمستان آماده میکردند.
در اندیشه مسکوبوار میتوان گفت که دهقان ایرانی با دستان پینهبسته خود نه تنها خاک را بلکه زمان را نیز شخم میزد. او میدانست که برای رسیدن به بهار باید از دالان تنگ و تاریک زمستان عبور کرد. یلدا جشن پیروزی عقل معاش و آیندهنگری بر مصرفگرایی آنی بود. ذخیره کردن دانهها برای کاشت بهاره و نگهداری میوهها برای شبهای سرد نشان از تمدنی داشت که بر پایه صبر و پایداری بنا شده بود. این پیوند استوار میان آیینهای آسمانی و نیازهای زمینی یلدا را به جشنی تمامعیار برای تمدن ایرانی بدل کرده است که در آن شکوه اسطوره با منطق تولید و معیشت گره میخورد.
رمزپردازی رنگ سرخ
هنگامی که به سفره یلدا مینگریم غلبه رنگ سرخ نخستین چیزی است که چشم را مینوازد. این سرخی تصادفی نیست بلکه در نمادشناسی ایرانی نشانهای از خون به مثابه جوهره زندگی و همچنین یادآور شفق و سپیدهدم است. انار با دانههای یاقوتیاش در اساطیر ما میوه بهشتی و نماد باروری و کثرت قلمداد میشود. در برخی روایتهای کهن انار را نمادی از خورشید میدانند که دانههایش همچون پرتوهای نور در حصاری تنگ گرد هم آمدهاند. شکستن انار در شب یلدا عملی است که به منظور طلب برکت و فزونی رزق در سال پیشرو انجام میشود.
هندوانه نیز با آن پوست سبز که یادآور حیات و درون سرخ که تداعیگر گرماست عنصری کلیدی در این ضیافت است. خوردن هندوانه در آغاز فصل سرد نوعی همدلی جادویی با طبیعت به شمار میرفت تا بدن از حرارت تابستان بینصیب نماند. آجیل و تنقلات که در گذشته شامل برگه میوهها و مغز دانههای محلی بود بخش دیگری از این سفره برکتآفرین را تشکیل میداد. هر یک از این اجزا در حقیقت پیامی از سوی زمین برای ساکنانش بودند تا بدانند که حتی در اوج سرما نیز سفره الهی خالی از نعمت نیست.
حضور دیوان حافظ و شاهنامه فردوسی بر این سفره لایه فرهنگی و معنوی یلدا را تکمیل میکند. تفأل به حافظ در این شب جستجوی نوری در تاریکی ابهام است. ایرانیان با گشودن کتاب لسانالغیب میخواهند بدانند که آیا مرادشان حاصل خواهد شد و آیا خورشید اقبالشان طلوع خواهد کرد یا خیر. شاهنامهخوانی نیز با آن نبردهای حماسی میان پهلوانان و دیوان بازنمایی همان نبرد همیشگی نور و ظلمت است که در ساحت کلمات تداوم مییابد. این پیوند میان خوراک جسم و خوراک جان نشاندهنده کمالگرایی تمدنی است که حتی در سادهترین جشنهای خود نیز از معنا و معرفت غافل نمیماند.
یلدا و رنجهای انسان معاصر
یلدا در طول هزاران سال همواره پناهگاه روح ایرانی بوده است. این آیین فراتر از مرزهای جغرافیایی و تفاوتهای عقیدتی تمام کسانی را که در حوزه تمدنی ایران بزرگ زندگی میکنند به هم پیوند میزند. یلدا به ما میآموزد که هویت ما نه در انزوا بلکه در با هم بودن شکل میگیرد. در دنیای امروز که تکنولوژی و زندگی شهری انسانها را از هم دور کرده است یلدا فرصتی است برای بازگشت به ریشهها و نشستن در کنار کسانی که دوستشان داریم. این جشن ستایشگر خانواده و حرمت نهادن به بزرگانی است که کولهباری از تجربه و روایت بر دوش دارند.
اما نمیتوان از یلدا سخن گفت و از رنجهای سهمگین و دشواریهای روزگار کنونی غافل ماند. امروز بسیاری از فرزندان این سرزمین در حالی به استقبال این شب میروند که سفرههایشان تهی شده و سایه سنگین فقر و فاقه لذت این آیین کهن را کمرنگ کرده است.
با اینهمه، یلدا همچنان پیامآور امید است به ما میگوید که پایان شب سیه سپید است. این شب به ما یادآوری میکند که نیاکان ما نیز بارها با هجوم تاریکی و سرمای حوادث روبهرو شدهاند، اما هرگز چراغ امید را خاموش نکردهاند. ما در این روزگار سخت به یلدا نیاز داریم تا به یاد بیاوریم که با هم بودن تنها راه عبور از بحرانهاست. اگرچه انارها ممکن است کمتر و سفرهها کوچکتر شده باشند، اما گرمای حضور و همدلی میتواند سختترین زمستانها را پشت سر بگذارد. یلدا دعوتی به زندگی و امید است. ما در این شب به انتظار طلوعی مینشینیم که سرانجام بر تمام سیاهیها چیره خواهد شد.
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شب یلدا مجالی برای درنگ در آستانه فصلی نو و گرامیداشت پیروزی سپیده بر سیاهی است. این آیین کهن ریشه در باورهای ژرف نیاکان ما دارد که جهان را صحنه نبرد همیشگی میان نور و ظلمت میدیدند.