اتفاق جدیدی که محمدرضا احمدی را بیشتر عصبانی میکند!
در ماه گذشته رسانهها خبرداده بودند که این مجری تلویزیون که در گزارشهایش به شکل اگزجرهای بحث وطنپرستی و التزام را بروز میداد برای انجام برخی کارها و احتمالا گرفتن ویزای کاری با خانواده عازم کانادا شده است.
مقایسه واکنش مردم به مهاجرت فرزان عاشورزاده و کاناداگردی محمدرضا احمدی میتواند جالب باشد. دیدن اینکه هرقدر مردم زیر پست قهرمان تکواندوی ایران و پستهای مشابه که خبر مهاجرت او را منتشر کردهاند از جملاتی نظیر «به سلامت»، «موفق باشی» یا حتی «ای کاش نمیرفتی» استفاده کردهاند در سمت مقابل محمدرضا احمدی را آماج انتقادات تند و تیز و بعضا فحاشی قرار دادهاند. چرا مهاجرت فرزان عاشورزاده با قصد احتمالی مجری صداوسیما برای گرفتن اقامت در یک کشور خارجی فرق دارد؟ چرا وقتی یک ورزشکار، خواننده یا یک شهروند معمولی مهاجرت میکند دیگران ولو به تصمیمش نقد داشته باشند با شفقت برخورد میکنند اما وقتی خبر میرسد فرزند رامبد جوان در کانادا به دنیا آمده یا محمدرضا احمدی دنبال ویزای کاری در کانادا است یا مواردی مشابه به سرعت برآشفته میشوند؟ پاسخش یک کلمه است: تظاهر!
احتمالا اگر محمدرضا احمدی هنگام گزارش بازیهای ایران برخی لفظها را به کار نمیبرد، از خوب بودن ما و تباه بودن کشورهای همسایه نمیگفت، کارمند صداوسیما نمیبود، و اگرهایی از این دست، آن وقت کسی به قصد مهاجرت او یا نوع پوشش همسرش در کانادا گیر نمیداد. مردم با دیدن این رفتارهاست که با کمک گرفتن از حافظ میگویند «واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند/ چون به خارج میروند آن کار دیگر میکنند!»
برای همین مردم با مهاجرت فرزان عاشورزاده کار ندارند. یا لااقل آنطور که به رامبد جوانها و محمدرضا احمدیها گیر میدهند به عاشورزادهها خرده نمیگیرند، چون فرزان عاشورزاده هیچوقت ادعایی نداشته است. هیچ وقت نخواسته چیزی را متفاوت جلوه بدهد و هرگز بابت همسو و خودی بودن به منفعتی نرسیده است. او یک ورزشکار مستعد در رشته تکواندو است که اندازه تلاشش هم موفقیت کسب کرده. درست عکس کسانی که هنرشان تظاهر به خودی بودن است.