سیمای دوگانه یک رئیسجمهور
روزنو :دیروز آخرین نشست هیئت دولت برگزار شد و حسن روحانی هم از مردم حلالیت طلبید تا بعد از این شاهد عصر اصولگرایان باشیم؛ دورانی که نظام سیاسی ایران در یکدستی کامل اصولگرایان پیش خواهد رفت تا دیگر مسئول خوب و بدِ همه تصمیمها اصولگرایان باشند؛ کسانی که در تمام این هشت سال کم به اصلاحطلبان و دولت حمله نکردند؛ حالا اصولگرایان میدانند و مملکت. آنها میتوانند تورم را کنترل کنند، به کسبوکارها رونق ببخشند، روابط بینالمللی ایران را با حفظ اقتدار ملی حلوفصل کنند و درنهایت اجازه دخالت به هیچ بیگانهای را ندهند. حالا نوبت اصولگرایان است که تمام دغدغههای مردم را رفع کنند و البته دیگر هم نمیتوانند مسئولیت مشکلات را بر گردن اصلاحطلبان بیندازند، زیرا بعد از این خیر و شر همه تصمیمها با خود آنهاست و قضاوت آینده هم بماند برای آینده و زمانی که عملکرد اصولگرایان بر همگان مشخص شود. اما امروز آنچه را که میتوان قضاوت کرد، عملکرد دولتی است که عمرش به پایان رسیده و هرچه بود و نبود بر همه عیان شده است.
پرده اول: فتح بزرگ
دولت حسن روحانی چهرهای دوگانه دارد؛ از یکسو نماد امیدی است که در سال92 به وجود آمد و البته تلاشهایی که برای رفع مشکلات هستهای ایران انجام داد و از سوی دیگر یادآور سختترین روزهای اقتصادی مردم ایران است. ماجرا از آنجا شروع شد که با پایان دولت محمود احمدینژاد اکثریت جامعه در رد سیاستهای آن دولت کوشیدند برای تغییر اوضاع به نامزد مورد حمایت اصلاحطلبان رأی دهند. اصلاحطلبان هم وضعیت خوبی نداشتند زیرا هنوز فشارهای سنگین بعد از حوادث انتخابات سال88 بر دوش آنها سنگینی میکرد. در سال 92 یک اتفاق کاملا استراتژیک رخ داد که چند ضلع تشکیلدهنده آن بودند؛ نخست، تصمیم مردم بر تغییر وضع موجود. دوم، عزم اصلاحطلبان برای حضور مجدد در قدرت سیاسی و سوم، اراده هاشمیرفسنجانی برای تأثیر مستقیم در اداره کشور خواه با ورود خودش به عرصه انتخابات و خواه در صورت ردصلاحیتش با حمایت از نیروی مورد نظرش که همان حسن روحانی بود. اصلاحطلبان با محوریت خاتمی محمدرضا عارف را روانه میدان کردند و هاشمی هم بعد از ردصلاحیتش از روحانی حمایت کرد. براساس آنچه روایت میشود هاشمی گفته بود اگر از روحانی حمایت کامل رخ ندهد، سرمایه اجتماعیاش را کنار میکشد و کنار اصلاحطلبان نمیایستد. نیروهای اصلاحطلب و مشخصا خاتمی که مهمترین هدف آن روزهایشان سروساماندادن به اوضاع سیاست خارجی بود و البته با درنظرداشتن تجربه تلخ اختلافات میان خودشان با هاشمی در سال84، به سخن هاشمی تمکین کردند و یکسره به حمایت از روحانی پرداختند و عارف هم با دلخوری و از سر نوعی اجبار تشکیلاتی کنار کشید. روحانی هم با مطرحکردن شعارهای اصلاحطلبانه تا حد زیادی طبقه متوسط را قانع کرد که اگرچه پایگاه سیاسی اصلاحطلبی ندارم اما میتوانم نماینده اصلاحطلبان باشم. او با شعارهایی مانند رفع حصر کاملا بر سرمایه اجتماعی اصلاحات مسلط شد و درنهایت هم به پیروزی رسید.
پرده دوم: روزهای روشن
چهار سال اول دولت روحانی تقریبا در همه ابعاد به خوبی و خوشی گذشت. دولت تورم را مهار کرد، رشد اقتصادی در وضعیت خوبی به سر میبرد و درنهایت دولت روحانی توانست مذاکرات هستهای را به سرانجام برساند تا در اواخر دوره اول بعد از انجام مذاکراتی طولانی و البته سخت، تیم مذاکرهکننده با محوریت محمدجواد ظریف دست پر به کشور بازگردد که البته همانزمان منتقدان اصولگرا، برجام را سند خیانت دولت مینامیدند و تمام تلاششان را کردند که در مجلس این معاهده بینالمللی تصویب نشود تا قابلیت اجرائیشدن نداشته باشد، اما نتوانستند. برجام اجرائی شد و شرکتهای بینالمللی برای سرمایهگذاری در ایران حاضر به همکاری شدند، بخش مهمی از پولهای بلوکهشده ایران آزاد شد و ایران در پایان دوره ریاستجمهوری اوباما در آمریکا، مسیر خوبی را در جهت آرامش در عرصه بینالمللی و رشد، توسعه و ثبات داخلی طی کرد.
پرده سوم: زمستان طولانی
سال 96 فرارسید و انتخاباتی دیگر. روحانی در عرصه انتخابات تنها نبود و اسحاق جهانگیری هم بهعنوان نامزد پوششی او را همراهی میکرد تا هر سخن تندی که روحانی نمیتوانست بزند، از زبان جهانگیری جاری شود. دولت در اوج غرور از تصویب برجام به سر میبرد، روحانی خود را فاتحی بزرگ میدانست، ظریف با مصدق و امیرکبیر مقایسه میشد و اصلاحطلبان هم مسرور از توفیقهای روحانی خود را عامل اصلی رویکارآمدن چنین دولتی میدانستند که ناگهان دونالد ترامپِ جمهوریخواه در آمریکا روی کار آمد. ترامپ روحیهای تهاجمی داشت، تصور میکرد که برای کنترل ایران باید فشار حداکثری وارد کند و به معنای دقیق کلمه اصلا باوری به مذاکره نداشت. البته روحیات خاص ترامپ صرفا در مواجهه با ایران نبود بلکه او آمریکا را از بسیاری از معاهدات بینالمللی خارج کرد و صرفا بر تقویت اقتصاد داخلی آمریکا تمرکز داشت. ترامپ برجام را سندی ننگآور برای آمریکا میدانست و تمام تلاشش را کرد که آمریکا از برجام خارج شود که همین اتفاق هم رخ داد. آمریکا از برجام خارج شد و طرفهای اروپایی هم برخلاف وعدههایی که داده بودند، نتوانستند برجام را حفظ کنند و عملا این معاهده توان اجرائیشدن نداشت. از آن طرف ترامپ به همین میزان هم راضی نبود و سنگینترین تحریمها را علیه ایران وضع کرد؛ تحریمهایی که در مقام اجرا بهمراتب سنگینتر از تحریمهای پیشین شورای امنیت سازمان ملل بود. ایران برای فروش نفت به مشکل خورد، مراودات اقتصادیاش با جامعه بینالمللی سخت شده بود زیرا ترامپ تهدید میکرد که هر کشوری که با ایران ارتباط داشته باشد، رنگ دلار آمریکایی را نخواهد دید. از آنسو تصویب FATF در ایران هم به مشکل خورد و برخی نیروهای خاص در ایران اجازه بهسرانجامرسیدن آن را ندادند تا مبادلات اقتصادی و بانکی ایران بهمراتب سختتر و پیچیدهتر شود. برگردیم به حال و روز دولت؛ روحانی و دولتیها با شوک بزرگی مواجه شده بودند. انگار آب سردی بر پیکره دولت ریخته شده بود و روحانی که همه هست و نیست سیاسی دولتش را در برجام تعریف کرده بود، عملا دست از هر اقدامی کشید. همهچیز در هم پیچیده شده بود؛ از یکسو تحریمهای حداکثری فشار میآورد، از آنسو تندروهای داخلی همگام با ترامپ زمینه تشدید تحریمها و محدودیتها را فراهم میکردند و از سوی دیگر روحانی هم به یک دولت بیعمل تبدیل شد. دولت هیچ برنامه خاصی نداشت؛ نه تلاش میکرد با کشورهای منطقه ارتباط سیاسی و اقتصادیاش را تحکیم کند، نه میکوشید بر تولید داخلی تکیه کند و نه حتی برنامهای برای دوران تحریم در نظر داشت. فشارهای اقتصادی افزایش مییافت و مردم حتی پیش از خروج آمریکا از برجام در اعتراض به وضعیت معیشیتی خود در دیماه 96 به خیابانها آمدند و اوج این اعتراضها بعد از گرانشدن بنزین در آبان سال 98 مشاهده شد که روحانی گفت من خودم نیز از این افزایش قیمت خبر نداشتم! مردم به خیابانها آمدند و براساس آمار رسمی تعدادی از معترضان جان باختند. دولت در تمام این مدت چشمِ امیدش به پایان دولت ترامپ در آمریکا بود و هیچ سعی ویژهای برای سروساماندادن به اوضاع اقتصادی در پیش نگرفت. روحانی در دولت دومش در حوزه سیاسی هم آن چیزی که مردم در سال 92 انتظار داشتند، نبود؛ او عملا حساب خود را از اصلاحطلبان جدا کرد و با نیمنگاهی به آینده سیاسیاش کوشید که بیشتر دل اصولگرایان را به دست بیاورد تا مبادا در آینده رئیسجمهوری مغضوب باشد که البته در این مسیر هم ناكام ماند زیرا اصولگرایان آنقدر با او مشکل داشتند که به اشارات او پاسخ مثبت ندهند. اصلاحطلبان تا حد امکان از روحانی حمایت میکردند تا جایی که چنین گمانی به وجود آمد که نیروهای اصلاحطلب قدرتِ سیاسی را بر سرمایه اجتماعی خود ترجیح میدهند اما حتی آنها نیز وقتی وضعیت بغرنج ایران خاصه در حوزه اقتصادی به اوج رسید، سعی کردند با صدایی آرام به انتقاد از دولت بپردازند. درواقع شرایطی به وجود آمد که نه دیگر روحانی تمایل داشت منتسب به اصلاحطلبان شناخته شود و نه نام روحانی و عملکرد دولتش نشانی پرافتخار بر دوش اصلاحطلبان محسوب میشد و آنها نیز سعی کردند حساب خود را از دولت جدا کنند تا دستِکم عملکرد دولت به پایشان نوشته نشود که البته چنین نشد و مردم تا همین امروز هم روحانی را برآمده از حمایت اصلاحطلبان میدانند.
پرده آخر: خداحافظی تلخ
برسیم به لحظه خداحافظی؛ روحانی به پایان کارش رسید، از مردم حلالیت طلبید و آخرین جلسه هیئت دولت هم برگزار شد. البته مشخص نیست که حلالیتطلبیدنش از سر تعارفهای مرسوم بود یا خودش نیز باور دارد که آنچه قرار بود بشود، نشد و مردم دولت تدبیر و امید حسن روحانی را دولتی موفق قلمداد نمیکنند اما هرچه هست حتما روحانی میداند درپی تمام فرازونشیبهای هشتساله، حال عمومی مردم ایران خوب نیست. روحانی میداند که به هر دلیلی نتوانست امید را در جامعه زنده نگاه دارد و البته هر منتقد منصفی نیز باید بداند که روحانی مقصر تمام وضع فعلی نبود و باید گفت که او چهرهای دوگانه در آنچه در این هشتسال رخ داد، داشت؛ چهرهای که یک سرش تدبیر و امید بود و سر دیگرش ناامیدی و بیبرنامگی.