فرجام تلخ «تاجبخش»ها
سعید حجاریان در تازهترین مقاله خود به موضوعی مهم در مناسبات سیاسی حکام ایران پرداخت. پدیدهای که آن را «تاجبخشی» توصیف کرده است. افراد مورد نظر این تحلیلگر در این مقاله کسانی هستند که در تاریخ ایران به حکام و پادشاهان کمک کردند تا بر سریر قدرت بمانند یا قدرت خود را حفظ کنند و حتی افزایش دهند، اما فرجام خوشی نیافتند. حجاریان ابتدا با تشریح اقداماتی که برخی بیگانگان در این باره انجام دادند به موضوع کمکهای انگلستان به محمدرضا پهلوی پرداخت و نوشت:«اخیراً سازمانهای اطلاعاتی آمریکا مدارکی منتشر کردهاند که نشان میدهد در سال ۱۳۳۱ ملکه انگلستان به تثبیت موقعیت شاه کمک فراوان کرده است.
به گزارش روز نو :در آن مدارک آمده است که ایدن به نقل از ملکه الیزابت به شاه گفته است، مبادا کشور را ترک کنید. همزمان، آمریکاییها نیز از طریق سفیرشان پیامی مشابه به شاه دادند و از او خواستند در کشور بماند. به اینترتیب، شاه ماند و توانست مشکل مصدق را حل کند و قوام را بهجای وی بنشاند. در این زمینه فیلم مستندی نیز با عنوان «ملکه و کودتا» منتشر شده است که نشان میدهد ملکه در قضایای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نیز یاریگر شاه بوده و در کودتا دست داشته است. در واقع، تاجبخشهای واقعی شاه آمریکا و انگلیس بودهاند.»
حجاریان تاجبخشی را قصهای قدیمی و دامنهدار در تاریخ ایران میداند و مینویسد:«ما در طول تاریخ با تاجبخشهای خادم و خائن مواجه بودهایم که تاریخدانها و اهالی سیاست بهخوبی بر این تفکیک واقف هستند. بعضی از تاجبخشها قلعه را از درون برای دشمن باز میکردند تا دشمن بیاید، شاه را از میان ببرد و تاج وی را به سر نهد. اینها خائنین به شاه قبلی بودند و تاجبخش شاه بعد.» این فعال سیاسی توضیح میدهد:«نمونه این قبیل افراد، ابراهیمخان کلانتر است. وی در دستگاه زندیه بود، اما به لطفعلیخان خیانت کرد و تاج را به آقامحمدخان سپرد و به خدمت دربار جدید درآمد. در دوره قاجار همچنین میتوان به میرزا تقیخان اشاره کرد. امیرکبیر نیز راه تاجبخشی را پیمود و تا مدتی شاه جوان، ناصرالدینشاه، را اداره کرد.»
او به سرنوشت این کمککنندگان به حکام پهلوی نیز پرداخت و نوشت:«بعضی از تاجبخشها در دوره پهلوی متولد شدند. پهلویها از کلمه تاجبخش تنفر داشتند چه رضاشاه و چه محمدرضاشاه. آنها میخواستند بگویند در یک فرآیند طبیعی و براساس کفایتشان به قدرت رسیدهاند و خود، تاجبخش خود بودهاند. مثلاً رضاشاه بهرغم آنکه افرادی مانند سیدضیاء طباطبایی و عبدالحسین تیمورتاش یاریاش دادند تا به قدرت برسد، سیدضیاء را به فلسطین تبعید و تیمورتاش را حذف کرد. این رویه پرافتوخیز درباره سایر افراد مؤثر از جمله علیاکبر داور و فیروز میرزا نصرتالدوله نیز طی شد؛ اولی خودکشی کرد و دیگری حذف شد.» کسانی که این منت را بر سر محمدرضاشاه داشتند از طیفهای متفاوتی بودند؛ از لمپنها و لاتها تا سرلشکرها و روحانیون. حجاریان دراین باره مینویسد:«در زمان پهلوی دوم نیز بسیاری از افراد کمک کردند تا محمدرضا صاحب تاجوتخت شود که بعضی از آنها ادعای تاجبخشی داشتند. یکی از آنها فضلالله زاهدی بود که الحق کمک فراوانی به شاه کرد و میگفت شاه مدیون من است.
این حرفها به گوش شاه میرسید و یکی-دوسالی تحمل شد. زاهدی از محبوبیت نسبتاً بالایی هم برخوردار بود بهطوری که ... در نقطهای شاه احساس کرد فرعی زائد بر اصل شده است. لذا کمکم او را نمدمال کرد و محترمانه به سوئیس فرستاد و زاهدی تا انتهای عمر در آنجا ماندگار شد.»
حجاریان بخشی از روحانیون را نیز به این صفت موصوف کرد و روایت کمتر شنیده شدهای از آنها را در این رابطه بیان کرد:«از جمله تاجبخشهای بعدی، آیتالله کاشانی و من تبع او بودند. کاشانی و بهخصوص فلسفی کمک زیادی به سقوط مصدق کردند و ابتدا تکریم شدند. حتی فلسفی در رادیو نطق میکرد و توانست با کمک تیمسار باتمانقلیچ حضیرهالقدس بهاییها را تخریب کند. اما با آرام شدن فضا، کاشانی خانهنشین شد و پسرش بهطرز مشکوکی از دنیا رفت و فلسفی نیز اسیر لانه پرستو شد. دیگری مظفر بقایی، رئیس حزب زحمتکشان بود. او نیز به مصدق خیانت کرد و به کودتاگران پیوست و همچون زاهدی انتظار داشت بعد از کودتا نخستوزیر شود. شاه به او نیز اعتنایی نکرد و حزباش را منحل کرد و بقایی تا آخر عمر سرگردان بود. لاتها و لمپنها نیز در ماندن محمدرضاشاه بر سریر قدرت نقش داشتند.حجاریان به این موضوع نیز اشاره میکند:«بعضی لاتها نیز همراه کودتا شدند. آنها ادعای تاجبخشی نداشتند اما به هرترتیب سهم خاص خود را طلب میکردند. مثلاً شعبان جعفری و طیب حاجرضایی. شعبان، مجوز باشگاه گرفت و مقرب شد و طیب انحصار واردات موز را بهدست آورد. البته طیب بعدها توسط حاجی عراقی جذب شد، به نهضت ۱۵خرداد پیوست و نهایتاً اعدام شد. یکی دیگر از این دسته افراد، آخوندی بود بهنام شمس قناتآبادی. او نیز جز اذناب کاشانی بود و تنها بهرهاش از فعالیت سناتوری بود؛ بهنحوی که عبا و عمامه را کنار گذاشت، خالکوبی کرد و ملکتاج آیرملو (مادر محمدرضا پهلوی) را به عقد موقت خود درآورد. همچنین میتوان به نواب صفوی اشاره کرد که او نیز همدل با کودتاگران بود و النهایه به منزل مقصود نرسید.»
این تحلیلگر سیاسی در پایان نوشت:«تاجبخشی و تبعاتاش اختصاص به ایران ندارد. در میان کشورهای جهان سوم نمونههای دیگری میتوان یافت که این رویه جریان داشته است. مثلاً حسن البکر کمک زیادی به قدرت گرفتن صدام کرد و دست آخر به دست صدام از میان رفت. یا در نمونه شرقی، و بهطور مشخص در دادگاههای مسکو میبینیم که با صحنهگردانی استالین افراد مؤثر شوروی سابق از جمله زینوویف، کامنف، بوخارین و… حذف شدند. غرض آنکه تاجبخشهای تاریخ سرنوشت خوبی پیدا نکردند و این قصه را میتوان از تخصیص فراتر برد و تعمیم داد.»