ظر فيت رئيس دولت اصلاحات تعيين کننده است
بحث و گفتوگو برسر آینده جریان اصلاحات و چشمانداز پیش روی این جریان جدیتر از همیشه شده است. اغلب چهرههای برجسته جریان اصلاحات روی سازوکار جدید تصمیمگیری و بازنگری در برخی رویکردهای گذشته اجماع دارند. از سوی دیگر انتقاداتی نیز نسبت به ساختار تصمیمگیری و نقش رئیس دولت اصلاحات مطرح شده که واکنشهای متفاوتی درپی داشته است. رویکرد اصلاحطلبان در انتخابات مجلس یازدهم بهاندازهای سوالبرانگیز شده که چشم انداز پیش روی این جریان را تحتتاثیر قرار داده است. از یک طرف طیفهای مختلف اصلاحطلبی با توجه به ردصلاحیت گسترده نیروهای اصلاحطلب از مشارکت فعال در انتخابات خودداری کردند و از طرف دیگر برخی از بزرگان جریان اصلاحات این روزها تحریم انتخابات را اشتباه قلمداد کردهاند. به همین دلیل و برای تحلیل و بررسی مهمترین چالشها و فرصتهای پیش روی جریان اصلاحات، با محمد سلامتی وزیر اسبق کشاورزی گفتوگو کرده است.
به گزارش روز نو :آقای سلامتی معتقد است: «هنگامی که درباره جریان اصلاحات صحبت میکنیم به معنای این است که این جریان نماینده طیف وسیعی از اقشار مختلف جامعه است. اصولگرایان نماینده طبقه متوسط و ضعیف جامعه نیستند و چنین ادعایی نیز ندارند. این یک مزیت برای جریان اصلاحات به شمار میرود و وجهه این جریان را در جامعه بالاتر میبرد. با این وجود اگر طبقه متوسط انگیزه حضور در انتخابات را از دست داده بهصورت موقتی است و دائمی نخواهد بود. در شرایط کنونی بخشهایی از جریان اصولگرایی ناگزیر شدهاند از رویکردها و شعارهای اصلاحطلبی استفاده کنند تا بتوانند بخشی از آرای طبقه متوسط را به دست بیاورند. به همین دلیل نیز روز به روز به اصلاحطلبان نزدیکتر میشوند. اینکه در سالهای اخیر طیف وسیعی از اصولگرایان به اعتدال گرایش پیدا کردهاند به همین دلیل بوده است. با این وجود این اتفاق سبب میشود که پتانسیل واگرایی و تفرقه در جریان اصولگرایی بیشتر از گذشته شود». در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید.
آيا جريان اصلاحات از دوم خرداد تاکنون داراي رهبر بوده است؟ اين رهبري داراي چه ويژگيهايي بوده است؟ ديدگاههايي مبني بر اينکه جريان اصلاحات رهبر نداشته را به چه ميزان واقعي و دقيق ميدانيد؟
رئيس دولت اصلاحات با حمايت احزاب اصلاحطلب يا به تعبير آن زمان احزاب خط امامي و کارگزاران به رياست جمهوري رسيد. در دوران رياست جمهوري نيز ايشان با وارستگي و بينش اجتماعي و سياسي که داشت موفق شد پايگاه اجتماعي گستردهاي براي خود ايجاد کند. در شرايط کنوني نيز ايشان به يک ظرفيت مهم و بزرگ براي جريان اصلاحات تبديل شده که بياعتنايي به اين ظرفيت غيرمنطقي بهنظر ميرسد. اين ظرفيت همچنان در جريان اصلاحات مطرح و تاثيرگذار است. بهصورت طبيعي احزاب براي فعاليت خود از بيرون رهبر انتخاب نميکنند و دبيرکل با توجه به اختياراتي که دارد اهداف حزب يا تشکيلات را پيگيري ميکند. رئيس دولت اصلاحات مورد قبول اکثريت احزاب اصلاحطلب قرار دارند، اما اين به معناي رهبري جريان اصلاحات نيست و ايشان نيز هيچگاه خود را رهبر اصلاحات معرفي نکرده، در انتخابات مختلف از ظرفيت و پايگاه اجتماعي ايشان در بين مردم استفاده شده و بهعنوان شخصيت محوري در جريان اصلاحات مطرح بوده و هست. البته برخي از گروههاي اصلاحطلب ايشان را شخصيت محوري جريان اصلاحات قلمداد نميکنند، بلکه ايشان را رهبر اصلاحات معرفي ميکنند. رهبري اصلاحات به معناي اينکه ايشان به احزاب و تشکلهاي اصلاحطلب دستور بدهد و بقيه ملزم به اطاعت باشد نبوده و نيست. ايشان هيچگاه چنين مسالهاي را مطرح نکرده و احزاب نيز از چنين رويکردي پيروي نميکردهاند. در نتيجه رئيس دولت اصلاحات بهعنوان شخصيت محوري جريان اصلاحات که مورد احترام احزاب اصلاحطلب و مردم هستند در مناسبات سياسي و اجتماعي کشور نقشآفريني ميکنند. بدون شک بياعتنايي به چنين ظرفيت بالايي غيرمنطقي خواهد بود.
ماهيت جريان اصلاحات بهعنوان يک جريان تفکرساز و نخبهساز که براساس آزادي انديشه و آزادي سياسي بنا شده با سازوکار دستوري منافات دارد. از سخنان برخي چهرههاي اصلاحطلب به خصوص دبيرکل حزب کارگزاران چنين بر ميآيد که جريان اصلاحات بايد داراي چنين سازوکاري باشد و يا به چنين سمتي حرکت کند. آيا بيان اين ديدگاهها در راستاي اهداف اصلاحطلبي است؟
حزب کارگزاران سازندگي از ابتدا تاکنون با جريان اصلاحات هماهنگ و همسو بوده و به شکلي رفتار نکرده که با کليت جريان اصلاحات ناهماهنگ باشد. گاهي در درون يک حزب چه اصلاحطلب و چه اصولگرا بحثهايي مطرح ميشود که به مرور زمان جدي ميشود و عمق پيدا ميکند. با اين وجود شرايط به شکلي نيست که اين بحثها قابل حل نباشد و به مرحله تنش، تشتت و تفرقه منجر شود. بنده با توجه به تجربهاي که در جريان اصلاحات و قبل از آن در جبهه خط امام داشتهام معتقدم، بگومگوها و بحثهاي درونگروهي و بينگروهي همواره وجود داشته و در آينده نيز وجود خواهد داشت. اين اختلاف سليقهها غيرقابل اجتناب است. مهم اين است که گفتوگوها در نهايت جنبه سازندگي و بهبود به خود بگيرد و وجه تخريبي بر آن غلبه پيدا نکند. در يک جريان فکري و سياسي مانند اصلاحات ديدگاههاي مختلفي وجود دارد، اما جمعبندي اين ديدگاهها بهعنوان مسير آينده در نظر گرفته ميشود و اعضا و تشکلها تلاش ميکنند در اين مسير که مبتني بر خرد جمعي بوده، حرکت کنند. در شرايط کنوني نيز مواضع حزب کارگزاران به شکلي نبوده که منجر به تشتت و اختلاف عميق در جريان اصلاحات شده باشد. اختلاف ديدگاهها در جريان اصلاحات همواره در يک محدوده کنترل شده است. اين وضعيت بين گروههاي اصلاحطلب نيز وجود داشته است. قبل از دوم خرداد هفتاد و شش نيز بحثهاي زياد و گاهي عميقي بين گروههاي هفتگانه خط امامي صورت ميگرفت، اما هيچگاه به تفرقه و تنش نميانجاميد. اين بحثها بيشتر شبيه بحث طلبگي بود و بايد وجود داشته باشد. حزب کارگزاران از دوم خرداد تاکنون اقدامات موثري در جريان اصلاحات انجام داده و اين رويکرد در ادامه هم وجود خواهد داشت.
در شرايط کنوني اغلب طيفهاي اصلاحطلب روي بازسازي و طراحي سازوکاري جديد براي مديريت جريان اصلاحات اتفاق نظر دارد. بهنظر شما نقش رئيس دولت اصلاحات در اين سازوکار جديد چه خواهد بود؟
نقش رئيس دولت اصلاحات در تصميمگيري و تصميمسازي جريان اصلاحات کما فيالسابق ادامه خواهد داشت. در انتخابات گذشته احزاب و تشکلهاي اصلاحطلب به يک تصميم جمعي ميرسيدند و اين تصميم را با رئيس دولت اصلاحات مطرح ميکردند. ايشان نيز اين تصميم جمعي را بهعنوان مسير راه جريان اصلاحات اعلام ميکردند. اين رويکرد در آينده نيز ادامه خواهد داشت. بنده معتقدم نه تنها طيفهاي مختلف اصلاحطلب بايد از ظرفيت رئيس دولت اصلاحات استفاده کنند، بلکه کل نظام سياسي نيز بايد از اين ظرفيت استفاده کند. رئيس دولت اصلاحات پشتوانه مردمي داشته و در سطح بينالملل نيز شناخته شده است. اين ظرفيت به تنهايي شکل نگرفته و جامعه براي اين ظرفيت هزينه داده و از اين رو براي حل کردن بسياري از چالشهاي اجتماعي و سياسي ميتوان از اين ظرفيت کمک گرفت. در نتيجه هر سازوکاري که گروههاي مختلف اصلاحطلب براي آينده در نظر بگيرند در کنار ظرفيت رئيس دولت اصلاحات خواهد بود و همچنان تلاش خواهد شد از اين ظرفيت به سود جريان اصلاحات و کشور استفاده شود. عدم استفاده از اين ظرفيت جفا به جامعه و مردم است. وضعيت جريان اصلاحات به اين شکل نبوده که رئيس دولت اصلاحات در رأس باشند و احزاب و گروههاي اصلاحطلب از ايشان دستور بگيرند. بدون شک در آينده نيز چنين سازوکاري وجود نخواهد داشت.
در حالي که بخش مهمي از جريان اصلاحات با توجه به ردصلاحيتهاي گسترده چهرههاي اصلاحطلب به حضور فعال در انتخابات مجلس يازدهم باور نداشتند و در عمل نيز اين باور تحقق يافت بهتازگي برخي از چهرههاي برجسته جريان اصلاحات با مردود شمردن اين تصميم تحريم انتخابات را اشتباه قلمداد کردهاند. بهنظر شما آيا رويکردي که جريان اصلاحات در مقابل انتخابات مجلس در پيش گرفت در نهايت به سود اين جريان تمام خواهد شد؟
يکي از دلايل اصلي که اصلاحطلبان انگيزه کافي براي شرکت در انتخابات گذشته نداشتند، به رويکرد نهادهاي نظارتي در بررسي صلاحيتها برميگشت. در شرايطي که اغلب احزاب اصلاحطلب نسبت به نتيجه نهايي بررسيها انتقادات جدي داشتند و امکان رقابت را فراهم نميديدند، شوراي عالي سياستگذاري جريان اصلاحات تصميم گرفت به نام اين شورا ليست انتخاباتي ارائه نشود. با اين وجود برخي از احزاب اصلاحطلب تمايل داشتند با چنين شرايطي نيز در انتخابات حضور پيدا کنند. در چنين شرايطي شوراي عالي سياستگذاري جريان اصلاحات مانعي براي اين رويکرد ايجاد نکرد و به همين دليل اين احزاب ليست انتخاباتي ارائه کردند. اين اتفاق نيز افتاد و برخي از احزاب نه به نام ليست جريان اصلاحات و بلکه بهعنوان ليست ائتلاف احزاب اصلاحطلب در انتخابات مشارکت کردند. با اين وجود بهدليل اينکه پايگاه اجتماعي جريان اصلاحات در انتخابات شرکت نکرد، ليست ارائه شده توسط احزاب اصلاحطلب رأي نياورد. حاميان جريان اصلاحات بجز اينکه نسبت به عدم تاييد صلاحيتها انتقاد داشتند، از دولت برآمده از جريان اصلاحات نيز انتظار داشتند در تحقق وعدههايي که به مردم و اصلاحطلبان داده جديتر عمل کند. مردم از اصلاحطلبان انتظار داشتند که حتي با وجود در دست نداشتن اکثريت مجلس دهم، عملکرد بهتري از خود نشان داده و نسبت به مطالبات مردم جديت بيشتري نشان دهند و وقتي اين مطالبات برآورده نشد، در انتخابات مجلس يازدهم فعالانه مشارکت نکردند. اصلاحطلبان نماينده طبقه متوسط جامعه است. در شرايط کنوني نيز طبقه متوسط اکثريت جامعه را تشکيل ميدهد و نمايندهاي به جز اصلاحطلبان ندارند. از سوي ديگر جريان اصلاحات بسياري از مطالبات طبقه ضعيف و کارگران جامعه را نيز نمايندگي ميکند. اين در حالي است که جريان اصولگرايي داراي چنين وضعيتي نيست. در نتيجه هنگامي که درباره جريان اصلاحات صحبت ميکنيم به معناي اين است که اين جريان نماينده طيف وسيعي از اقشار مختلف جامعه است. اصولگرايان نماينده طبقه متوسط و ضعيف جامعه نيستند و چنين ادعايي نيز ندارند. اين يک مزيت براي جريان اصلاحات به شمار ميرود و وجهه اين جريان را در جامعه بالاتر ميبرد. با اين وجود اگر طبقه متوسط انگيزه حضور در انتخابات را از دست داده بهصورت موقتي است و دائمي نخواهد بود. در شرايط کنوني بخشهايي از جريان اصولگرايي ناگزير شدهاند از رويکردها و شعارهاي اصلاحطلبي استفاده کنند تا بتوانند بخشي از آراي طبقه متوسط را به دست بياورند. تاکنون نيز به اين مهم دست پيدا نکردهاند. به همين دليل تلاش بيشتري ميکنند تا در راستاي مطالبات طبقه متوسط جامعه حرکت کنند. به همين دليل نيز روز به روز به اصلاحطلبان نزديکتر ميشوند. اينکه در سالهاي اخير طيف وسيعي از اصولگرايان به اعتدال گرايش پيدا کردهاند به همين دليل بوده است. با اين وجود اين اتفاق سبب ميشود که پتانسيل واگرايي و تفرقه در جريان اصولگرايي بيشتر از گذشته شود. در جريان اصلاحات همه تلاش ميکنند در راستاي مطالبات طبقه متوسط حرکت کنند. در نتيجه دليلي براي تفرقه وجود ندارد. مهمترين مطالبات طبقه متوسط در ايران آزادي سياسي، آزادي بيان، تقويت احزاب و تشکلهاي مدني است. تشکلهاي مدني نيز بهدنبال تقويت بنيه اقتصادي طبقه متوسط است. در چنين شرايطي احزاب و گروههاي اصلاحطلب هيچگاه منزوي نخواهند شد. اين گروهها و احزاب ممکن است داراي افت و خيز شوند اما هيچگاه منزوي نخواهند شد و از بين نخواهند رفت.
چرا وقتي براي طيفهاي مختلف جريان اصلاحات تقريبا روشن بود که حضور مردم در انتخابات مانند گذشته نخواهد بود، ليست انتخاباتي ارائه کردند؟
احزابي که ليست انتخاباتي ارائه کردند گمان نميکردند ميزان مشارکت تا به اين اندازه پايين باشد و چنين اتفاقاتي رقم بخورد. البته تاحدودي شرايط را پيشبيني ميکردند اما نه آنچه که در نهايت در نتيجه انتخابات مشاهده شد. در برخي انتخابات گذشته نتايج غيرمنتظره رخ داده، بهعنوان مثال در انتخابات دوم خرداد سال هفتاد و شش فکر نميکرديم رئيس دولت اصلاحات به پيروزي برسد. خود ايشان هم چنين تصوري نداشت. از سوي ديگر در انتخابات سال94 کسي فکر نميکرد ليست اصلاحطلبان بهصورت صددرصد در انتخابات پيروز شود. در نتيجه وضعيت برخي انتخابات قابل پيشبيني دقيق نيست. يعني احزاب سياسي تلاش ميکنند در انتخابات به پيروزي برسند، اما شرايط و مناسبات اجتماعي به شکلي رقم ميخورد که مورد انتظار احزاب سياسي نيست و نتايج با پيشبينيها تفاوت دارد.