سایت روزنو | روزنو | Roozno

به روز شده در: ۱۱ آبان ۱۴۰۳ - ۰۰:۳۳
کد خبر: ۱۳۳۰۰۸
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۳ - ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴

دفاع از حيثيت سياسي حافظ

به تناسب بحث سياست خارجي كه در سخنان رئيس جمهور مورد تأكيد قرار گرفته و براي رفع سوء تفاهمي كه نسبت به حافظ ايجاد شده، با بضاعتي ناچيز نمونه‌هايي از انديشه والاي او را مرور مي‌كنيم.
روزنو :
به تناسب بحث سياست خارجي كه در سخنان رئيس جمهور مورد تأكيد قرار گرفته و براي رفع سوء تفاهمي كه نسبت به حافظ ايجاد شده، با بضاعتي ناچيز نمونه‌هايي از انديشه والاي او را مرور مي‌كنيم.

به گزارش روز نو، سيدمسعود شهيدي در سرمقاله رسالت نوشت:

چندي پيش رئيس جمهور محترم در جمع مسئولان نيروي انتظامي فرمودند پليس موظف به اجراي اسلام نيست بلكه وظيفه پليس اجراي قانون است. ولي چند روز بعد در شيراز فرمودند وظيفه ما اجراي توصيه حافظ در سياست داخلي و خارجي است؛ «با دوستان مروت با دشمنان مدارا» اين دوگانگي، سئوالات بسياري را موجب شد كه حتما ايشان با توضيحات خود آن را مرتفع خواهند كرد.

اما واژه «مدارا» كه در شعر حافظ آمده در سخن رئيس جمهور محترم به عنوان راهبرد اصلي در قبال دشمنان ايران معرفي شده، در لغت‌نامه دهخدا به معناي مهرباني كردن، نرمي كردن، شفقت و سازش است. شفقت و سازش نيز به معناي دلسوزي، رأفت، رحمت، مهر، صلح، پيوستگي، انفاق، رفق، سازگاري و همدستي آمده است.

اكنون اين سئوال مطرح است كه وقتي در زمان ما مصداق‌هاي دشمن در درجه اول آمريكا و اسرائيل هستند كه تا امروز از هيچ جنايتي فروگذار نكرده و از هيچ گزينه‌اي دريغ نورزيده‌اند چگونه مي‌توان راهبرد سياست خارجي كشور در قبال آنها را با واژه‌هايي مثل سازش، سازگاري، دلسوزي، مهرورزي، پيوستگي، انفاق، همدستي و رفاقت ترسيم كرد؟ اين واژه‌ها بسيار فراتر از روابط سياسي دو كشور و گوياي نوعي رابطه دلدادگي است.

اگر طرف مقابل براي نزديك شدن به ايران چنين مواضعي را اتخاذ مي‌كرد رئيس جمهور ممكن بود با رعايت جوانب امر و حتي با كمي تأمل بله بگويند. ولي وقتي طرف مقابل علنا ايران را محور شرارت، مركز تروريسم، ناقض آزادي و حقوق بشر، مستحق حمله نظامي و در خور تحريم‌هاي فلج‌كننده معرفي مي‌كند و مي گويد ريشه ملت ايران را بايد خشكاند و هر روز دم از گزينه‌هاي نظامي و جنگ صليبي مي‌زند كدام منطق مي‌پذيرد ما يك طرفه براي چندمين بار اظهار محبت كنيم؟ رئيس جمهور محترم و رؤساي جمهور ديگر كه اين روش را تجربه كرده‌اند در خلوت خود با تاثر مي‌گويند:
چه خوش بي‌ مهرباني هر دو سر بي‌
كه يك سو مهرباني دردسر بي

آيا جز اين است كه مذاكرات ما با آمريكا، وارد شدن به يك فرايند دشوار و پيچيده است؟ فرايندي كه بتوانيم اموال به غارت رفته خود را از يك دزد جنايتكار بين المللي پس بگيريم. اين فرايند ديپلماتيك و اين كشمكش سياسي چه تناسبي با مهرورزي، همدستي، اتفاق، رفاقت و دلسوزي كردن براي او دارد؟

اگر به شعر توجه بيشتري مي‌شد و با دقت بيشتري بيان مي‌شد هرگز چنين معناي نادرستي كه قطعا مورد نظر رئيس جمهور محترم هم نيست در ذهن‌ها متبادر نمي‌شد و هرگز دوست ديگري نگران سمرقند و بخارا نمي‌شد.

موضوع اصلي اين نوشته اين است كه ببينيم آيا واقعا حافظ ما را در قبال دشمناني مثل آمريكا و اسرائيل به تسليم شدن، سازش كردن و فرمانبرداري و از اين بالاتر به مهرورزي و رفاقت و شفقت دعوت كرده است يا اين يك سوء تفاهم و سوء برداشت و سوء استفاده از شعر حافظ است به نظرم اينجا بايد از حيثيت سياسي حافظ دفاع كرد. ابتدا بايد توجه داشت كه حافظ يكي از بزرگترين و معتبرترين آموزگاران معنوي ملت ايران است.

ديوان حافظ نه فقط يكي از باشكوه‌ترين آثار هنري، بلكه يك كتاب زندگي اسلامي و انساني است. به همين دليل است كه ايرانيان آن را در كنار كتاب‌هاي مقدس قرار مي‌دهند.

علماي بزرگ اين سرزمين او را لسان الغيب ناميده‌اند و به تماشاگه رازهايش نشسته‌اند. او كسي است كه قرآن را با چها رده روايت در سينه دارد لذا كسي نيست كه چنين تصور نادرستي در موردش صدق كند.

به تناسب بحث سياست خارجي كه در سخنان رئيس جمهور مورد تأكيد قرار گرفته و براي رفع سوء تفاهمي كه نسبت به حافظ ايجاد شده، با بضاعتي ناچيز نمونه‌هايي از انديشه والاي او را مرور مي‌كنيم و اميدواريم اساتيد بزرگوار و كارشناسان فن، حق اين بزرگمرد را ادا كنند.

شايد مهمترين درس مكتب حافظ براي همه انسان‌ها و همه دوران‌ها، درس آزادگي و حريت و عزت و پرهيز دادن از ذلت و حقارت است؛
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود
ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است

او از اين هم فراتر مي‌رود و بلندهمتي و بلندنظري و دريادلي را به آنجا مي‌رساند كه افراد محدودنگر و كوتاه‌بين را به حيرت وامي‌دارد؛
من نه آنم كه زبوني كشم از چرخ فلك
چرخ بر هم زنم ار غير مرادم گردد

در مكتب حافظ جز در مقابل ذات يگانه، در مقابل هيچ قدرت و ابرقدرتي سر تعظيم فرو نمي‌آيد؛
سرم به دنيي و عقبي فرو نمي‌آيد
تبارك الله از اين فتنه‌ها كه در سر ماست

حافظ راه يگانه پرستي را مي‌شناسد، به خطرهايش آگاه است و از همان ابتدا چاره را به سالكان راه مي‌آموزد؛
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است كه مجنون باشي

او تهديدها و خطرها را جزء لاينفك راه عشق مي‌داند و ترس از كشته شدن را اين گونه علاج نموده و روح شجاعت و خطرپذيري را اين گونه احيا مي‌كند؛
هزار دشمنم ار مي‌كنند قصد هلاك
گرم تو دوستي از دشمنان ندارم باك

در موقع شدت يافتن خصومت‌هاي دشمن كه دل‌‌ها مي‌لرزد و بيعت‌ها سست مي‌شود، ما را به نگهداري پيمان و ياري رساندن به اولياي خدا فرا مي‌خواند؛
يار مردان خدا باش كه در كشتي نوح
هست خاكي كه به آبي نخرد توفان را

گاهي از ضعف نفس ما غمگين مي‌شود و با زباني كريمانه سعي مي‌كند غيرت و شجاعت را در ما احيا كند؛
فراز و نشيب بيابان عشق دام بلاست
كجاست شيردلي كز بلا نپرهيزد

فضيلت‌هاي بزرگي مثل بلندهمتي، دريادلي و شجاعت، آفت خطرناكي دارند كه بسياري از بزرگان را فرا مي‌گيرد و از اوج به حضيض مي‌آورد. حافظ اين آفت بزرگ را عافيت‌طلبي مي‌داند؛
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد

به نوسفرها و كم تجربه‌ها هشدار مي‌دهد كه مسير سعادت توأم با سختي ها
و خطرهاست و بايد از اول آمادگي لازم براي مقاومت و پايداري را داشته باشند؛
ترسم كزين چمن نبري آستين گل
كز گلشنش تحمل خاري نمي‌كني

اودر اشتياق ياران و همراهاني است كه در برابر تهديدها و توفان‌ها لرزان نشوند و رنگ عوض نكنند؛
نه هر درخت تحمل كند جفاي خزان
غلامت همت سروم كه اين قدم دارد

وقتي در معركه حق و باطل، مدعيان پرسخن و بي‌عمل دل او را به درد مي‌آورند لب به شكايت مي‌گشايد؛
شهر خالي است ز عشاق بود كز طرفي
مردي از خويش به در‌ آيد و كاري بكند

وقتي سختي‌ها شدت پيدا مي‌كند و بي‌وفايي‌ها آغاز مي‌شود، واقعه كربلا را به ياد خواص مي‌آورد تا شايد بيدار شوند؛
رندان تشنه لب را جامي نمي‌دهد كس
گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت

گاه كه احساس مي‌كند اين موعظه‌ها در بزرگان اثر نمي‌كند، سعي مي‌كند غيرت ياران ديروز را به حركت آورد تا شايد در بي‌وفايي خود تأمل كنند؛
ما ز ياران چشم ياري داشتيم
خود غلط بود آنچه مي‌پنداشتيم

مشاهده نامردمي‌ها و پيمان‌شكني‌هاي ياران قديم، او را دلشكسته و محزون مي‌كند؛
ياري اندر كس نمي‌بينم ياران را چه شد
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد

در شگفت است كه چرا وقتي همه اسباب بزرگي و عزت و سربلندي فراهم شده، مسئولين همت نمي‌كنند و حق اين نعمت را به جاي نمي‌آورند؛
چوگان كام در كف و گويي نمي‌زني
باز ظفر به دست و شكاري نمي‌كني

گاه افسوس ياران ديروز را كه مرد اين ميدا‌ن‌ها بودند و از يكديگر سبقت مي‌گرفتند، مي‌خورد؛
گوي توفيق و سعادت در ميان افكنده‌اند
كس به ميدان درنمي‌آيد سواران را چه شد

مي‌بيند كه حجم عظيمي از امكانات، موقعيت‌ها و فرصت‌هاي طلايي، همه فراهم شده ولي خواص، همت نمي‌كنند و موانع را از ميان برنمي‌دارند؛
صد هزاران گل شكفت و بانگ مرغي برنخاست
عندليبان را چه پيش آمد هزاران را چه شد

بيشترين خون دل خوردن‌هاي حافظ آنجاست كه مي‌بيند ما جاهلانه، گنج‌هاي وجودي خود را رها كرده و فقيرانه دست به سوي دشمن دراز كرده‌ايم؛
سالها دل طلب جام جم از ما مي‌كرد
و آنچه خود داشت زبيگانه تمنا مي‌كرد

گوهري كز صدف كون و مكان بيرون است
طلب از گمشدگان لب دريا مي‌كرد

وقتي مي‌بيند با اين همه تذكر و هشدار باز هم ساده‌دلانه به دشمن اميد بسته و در خلوت با او نجوا مي‌كنيم، دلواپس و نگران مي‌شود و فرياد برمي‌آورد؛
مي مخور با همه كس تا نخورم خون جگر
يار بيگانه مشو تا نبري از خويشم

سر مكش تا نكشد سر به فلك فريادم
غم اغيار مخور تا نكني ناشادم

با اطمينان خاطر به ما مي‌گويد تا وقتي دوستان هستند چرا بايد به دشمن تكيه كنيم؛
اي مدعي برو كه مرا با تو كار نيست
احباب حاضرند به اعداء چه حاجت است

حافظ به خوبي مي‌داند كه در بين دوستان هم گاه گله و شكايت و انتقاد و اعتراض و كدورت پديد مي‌آيد و مي‌داند گاه دل‌هاي ضعيف به سوي دشمن و وعده‌ وعيدهاي او متمايل مي‌شود. حافظ با قاطعيت و اطمينان، اين باب را مسدود مي‌كند؛
آشنايان ره عشق گرم خون بخورند
ناكسم گر به شكايت سوي بيگانه روم

مهم‌ترين خطري كه حافظ، بزرگان را از آن پرهيز مي‌دهد خطر اطرافيان ناصالح، مشاوران نااهل و نزديكان ناخلف است كه بسياري از آبروها و اعتبارها را به باد فنا داده‌اند؛
نخست موعظه پير مي فروش اين است
كه از مصاحب ناجنس احتراز كنيد

او از اين هم فراتر مي‌رود و اصل و اساس خوشبختي و كامروايي و رسيدن به مقصود را حذف اطرافيان و مشاوران ناصالح معرفي مي‌كند؛
بياموزمت كيمياي سعادت
ز هم صحبت بد جدايي جدايي

حافظ خود اهل راز و محرم اسرار است لذا اهل راز و جايگاه والاي آنها نزد پروردگار را مي‌داند. پس مشفقانه ما را پرهيز مي‌دهد از اين كه با اولياي خدا از در حيله و تزوير وارد شويم و دو رويي و دو رنگي پيشه كنيم كه اين خطاي بزرگ، رسوايي و سوء عاقبت را به دنبال دارد؛
بازي چرخ بشكندش بيضه در كلاه
هر كس كه شعبده با اهل راز كرد

چرا اين همه تذكر و موعظه و هشدار در دل بزرگان اثر نمي‌كند؛
دل به اميد صدايي كه مگر در تو رسد
ناله‌ها كرد در اين كوه كه فرهاد نكرد

سخن به پايان رسيد. شايد حافظ دوستان عزيز، اين اشعار را هم براي سياست خارجي مفيد تشخيص داده و براي نصب شدن بر سردر ساختمان‌هاي وزارت خارجه توصيه نمايند.

اميد است اين سخنان گرانقدر حافظ موجب كدورت كسي نشود؛
حافظ گرت ز پند حكيمان ملالت است
كوته كنيم قصه كه عمرت دراز باد
ویژه روز
عکس روز
خبر های روز