علیرضا صدرا: داعش شوري بدون شعور است
«داعش»؛ حركتي عقيم و مذبوحانه است
داعش برآمده از صهيونيسم، استكبار و ارتجاع منطقهيي است
با ايستادگي شيعه، داعش به طرف سنيها برگشت و دست به كشتار آنها زد و مشخص شد اصلا مساله شيعه و سني نيست
غرب از هر قدرتي كه نتواند استفاده ابزاري كند، با آن مقابله خواهد كرد و سركوبش ميكند، در واقع هر زمان كه ديگر به آنها خدمت نكند، دست به سركوب آن جريان ميزنند
گروه تندروي داعش جنايتهاي زيادي را در خاورميانه مرتكب شده است كه سياست رسانهيي آنها بر آن بود كه جنايتشان را لحظه به لحظه در رسانهها منتشر كنند تا رعب و وحشت بيشتري را در دل مردم بيندازند و به زعم خودشان بيشتر پيشروي كنند. آنها داعيه «دولت اسلامي عراق و شام» را داشتند اما سلاح شان خون اسلام را بر زمين ميريخت و در برابر مساله اصلي دنياي اسلام يعني فلسطين، تلويحا طرف اسراييل را گرفت و كشتار مسلمانان بيگناه را به دفاع از مردم غزه ترجيح داد. حالا آش آنقدر شور شده است كه صداي غرب هم درآمده و بعد از روزهاي خونين بسيار در سوريه، عراق و كردستان، نيروهاي غربي براي مقابله با داعش دست به كار شدهاند. عليرضا صدرا، استاد علوم سياسي دانشگاه تهران معتقد است داعش برآمده از مثلث صهيونيسم جهاني، استكبار جهاني و ارتجاع منطقهيي است. اين تحليلگر مسائل سياسي در گفتوگو با «اعتماد» خاستگاه نظري داعش را در انحراف جريان نوانديشي [منظور جريان نوانديشي ديني در اخوان] ديني ميداند و ميگويد جريان اصيل اخوانالمسلمين را بايد از ديگر جريانهاي آن جدا كرد.
مقابله با داعش الان به مسالهيي جهاني تبديل شده است كه گويي همه كشورها خواهان تشكيل جبههيي واحد عليه اين گروه هستند، فكر ميكنيد خاستگاه اين گروه كجاست؟
تمام شواهد، مدارك و تحليلها و اعترافات نشان ميدهد كه جريان داعش، زيرمجموعه جريان بزرگتري به نام تكفيريها است كه زماني در قالب القاعده خودش را نشان ميدهد، جايي در شكل النصره و در جاي ديگر به داعش تبديل ميشود. البته از آنجايي كه تكفيريها، تندرو و تنگنظر هستند، بنابراين بين خودشان درگيري و تنش وجود دارد و همديگر را تخريب ميكنند. اگر كسي خودش را بيمنطق، حق مسلم بداند و ديگران را بدون منطق، باطل محض بداند، از دل آن تكفير بيرون ميآيد.
همه گواهها تاييد ميكند كه اين مساله يك پروژه، طرح و يك توطئه است؛ توطئهيي كه صهيونيسم جهاني، استكبار جهاني و ارتجاع منطقهيي مثلثي را تشكيل ميدهد كه خروجي آن جريان تكفير و امروز داعش ميشود كه مراكز اطلاعاتي و احيانا جاسوسي و ضد جاسوسي كشورهايي مثل امريكا و اروپاي غربي مستقيم و غيرمستقيم درگير اين مساله هستند. در منطقه هم اسراييل، عربستان، قطر و امارات و حتي در مواردي كويت، تامين منابع مالي و انساني را براي اين گروه در دستور دارند. متاسفانه تركيه هم پايگاه اصلي داعش محسوب ميشود و قرارگاه و ستاد كل آنها آنجاست، البته مصرِ مرسي- اخواني به نوعي و مصر نظامي امروز به نوعي ديگر آتشبيار معركه هستند.
اينگونه كه در اين مثلث مفروض شما تشريح شد، اكثر كشورهاي منطقه در اين مساله دخيل هستند، فكر ميكنيد چه هدفي در آن دنبال ميشود؟
اين توطئه شكل گرفته است و ضد جبهه مقاومت است و كودتايي عليه جريان بيداري و خيزش اسلامي محسوب ميشود. جريان داعش شوري بدون شعور است، حركتي بدون حكمت. در حالي كه ميتوانيم نمونه يمن و بحرين را ببينيم. در مقابل ليبي را ببينيد كه چه بلايي سر خودشان و مردم ميآورند و زيرساختهايشان را تخريب ميكنند. در حقيقت اين مساله كودتا بود. البته همين جا بايد بگوييم كه اين حركت، حركتي عقيم و مذبوحانه است. جهان استكباري زمان و شرايط و فرآيند حوادث را به ويژه در خاورميانه بزرگ اسلامي به نفع خودش نميداند. بعد از انقلاب اسلامي مدام عقب نشسته است. جنگ را به ايران تحميل كرد. نتيجهاش چه شد؟ ايراني را كه قرار بود تخريب كنند، به عنوان قدرت عظيم منطقهيي سر برآورد. تا جايي كه حالا ادعا ميكنند عراق، حياط خلوت حاكميتي و امنيتي ايران است، در حالي كه اينها با هم و همبسته هستند. در واقع وابستگي معنا ندارد بلكه همبستگي است. حركتهاي بعدي استكبار هم به همين ترتيب، نتيجه حمله به لبنان چه شد؟ حزبالله سر برآورد كه به عنوان يك گروه مردمي، اسراييل را كه به عنوان اسطوره قدرت نظامي بود، به استيصال كشاند. بعد سه حمله به غزه كه يك شهرك بيش نيست، حالا شرايطي است كه اين حملات نتيجه معكوس داشت.
اما داعش پيشرويهاي زيادي داشت و به موفقيتهايي هم دست يافت.
الان كسي نميگويد كه زمان به نفع داعش است. آنها چون در سوريه موفقيت به دست نياوردند وارد عراق شدند تا جبهه جديدي را باز كنند. در اين جبهه آنها بايد به سمت بغداد و شهرهاي نجف و كربلا بيايند. اما زماني كه مرجعيت در عراق حكمي را صادر كردند و مردم حضور يافتند، جبهه كاملا عوض شد. آنهايي كه ميخواستند با اختلافافكني جنگ شيعه و سني به راه اندازند، نشان دادند كه اصلا با سنيها هم اخوتي ندارند. بسياري از علماي اهل تسنن و پيشنمازان را گرفتند. آنها به سمت موصل و كردستان عراق برگشتند. كردستان عراق متاسفانه با قرارهاي فريبكارانه امريكا و تركيه، كه داعش قرار است فضا را براي استقلال كردستان فراهم كند، موضعي نميگرفت اما در عمل ديديم كه داعش دوباره به سمت كردستان برگشت. حالا نگران هستند كه داعش از كنترل خارج شود و به طرف اردن و عربستان برود. ارتش عراق كه ارتشي جنگي بود مقابل آن مقاومتي نكرد.
چرا نگران عربستان باشند؟ مگر اشاره نداشتيد عربستان خودش داعش را تغذيه ميكند؟
اينها گروه مجهز و آموزشديدهيي بودند كه تاكنون از نظر مالي به عربستان وابسته بودند اما حالا خودشان به منابع مالي دسترسي پيدا كردند. جريانهاي مافيايي پشت سر آنها قرار گرفتند. الان ايران يك دولت رسمي است اما نميتواند نفت بفروشد، اينها يك گروه چريكي هستند به راحتي تا اروپا نفت ميفروشند. معلوم است كه بدون مافياي نفتي و اطلاعاتي اين مساله امكان ندارد.
بايد ببينيم استكبار، عربستان و غرب چه ميخواهند بكنند. چند سناريو مطرح است؛ يكي اينكه داعش واقعا از كنترل خارج شده و تهديد است، سناريوي ديگر اين است كه اين نيروهاي تندرو را به عراق آوردهاند تا به اهدافشان برسند و منطقه را تجزيه يا آنها را تصفيه كنند و ديگر به اروپا برنگردند و همين جا كشته شوند. تا زماني كه اينها جلو ميرفتند موضعي از سمت امريكا گرفته نشد اما از زماني كه داعش با شكست روبهرو شد، امريكا آمد و بمباران كرد تا به اروپا برنگردند. فرض كنيد الان چند هزار نفر انگليسي آموزشديده و سازمان يافته به انگليس برگردد.
البته احتمال دارد كه اين گروه پس از شكست در عراق دوباره به سوريه برگردد، اينبار البته با قدرت بيشتر، چون هم نيروي بيشتري جذب كرده و هم به منابع مالي گسترده رسيده است. بنابراين با وجود اين نگراني و اينكه ايران متحد سوريه محسوب ميشود، آيا باعث نميشود جمهوري اسلامي در ائتلاف عليه داعش، با غرب همراه شود؟
تفاوت سوريه با عراق در اين است كه در سوريه، داعش در محدودههايي تحت كنترل هستند اما در عراق منطقه زيادي بهطور آزادانه در اختيارشان بود و از اين نظر با جنايت و با خيانت جريان بعثي توانستند كارهايي پيش ببرند.
ما نگران تفرقه قومي و ديني و مذهبي در عراق بوديم اما اين مساله با حضور داعش ديگر از بين رفت و نيروهاي مردمي در بازسازي ارتش ورود پيدا كردند. داعش از اين نظر براي عراق باعث خير شد كه وحدت نيروهاي داخلي شكل بگيرد. مساله شيعه هم خودش مقاومت دارد. مثلا ببينيد، امرلي جاي به اين كوچكي اين همه مقاومت كرد اما موصل با آن همه امكانات به راحتي تسليم شد.
البته مساله موصل يا برخي شهرهاي عراق بيش از آنكه تسليم يا شكست در برابر داعش باشد، همراهي بود. بسياري از مناطق سني نشين عراق در كشتار مردم شيعه با داعش همراهي كردند.
اما عملا ديديم كه با ايستادگي شيعه، داعش به طرف سنيها برگشت و دست به كشتار آنها زد و مشخص شد اصلا مساله شيعه و سني نيست. امرلي سقوط نكرد، اگر سقوط ميكرد 20 هزار نفرشان را داعش ميكشت. در ماجراي غزه و موضعگيري داعش مشخص شد كه خاستگاه اين جريان كجاست.
شما ميگوييد در عمل همه تحركات داعش به نفع عراق شد. در سوريه هم ظهور داعش تا اندازهيي به نفع بشار اسد تمام شد چرا كه ارتش آزاد سوريه كه مقابل اسد ميجنگيد، رويكرد داعش را نداشت و با ظهور داعش بسياري از مخالفان بشار اسد ترجيح دادند كه همان بشار اسد بر سر كار باشد تا اينكه تندروهايي مثل داعش بر سر كار بيايند. اگر امريكا و استكبار به دنبال تشكيل داعش بودند، آيا چنين مسائلي را پيشبيني نميكردند؟
ما نتيجه كارهايشان را ديديم اما سوال اينجاست مگر آنها كارشناس نداشتند، پاسخ مثبت است. آنها شبيهسازي هم ميكنند اما وارد ميشوند و نتيجهاش معكوس ميشود. ميتوان گفت كه مثلا اسراييل با تدبير وارد ميشود اما نتيجه معكوس است. مثلا جريان حماس و حزبالله در حملات اسراييل قويتر شده است. اين نشان ميدهد كه تحليلهايشان، در جايي اشتباه دارد. در واقع تفسير غلط نتيجه غلط به بار ميآورد.
مولوي ميگويد كه شيطان وقتي انسان را تفسير ميكرد، گِلي تفسير ميكرد نه دلي. مثلا اسراييل تحليل ميكند كه با تمام قواي نظامي حمله ميكند و اما نتيجه چه ميشود. در مورد فلسطين، ايمان وارد معادلات شده است. نه اينكه موشك تاثير نداشته باشد، اما تعيينكننده نيست. اسراييل 50 هزار تن موشك ريخت اما هيچ كدام از اهدافش را پيش نبرده است. البته ايمان نياز داريم ولي موشك هم نياز داريم. الان اين مدل وارد عرصه شده است كه ابزار تعيينكننده نيست بلكه انسان تعيينكننده است. دنياي غرب به دليل نگاه پوزيتيويستي و ابزاري كه دارد، نميتواند تحليلي درست داشته باشد. مثلا كارشناسانشان ميگويند كه ما از نظر ابزارهاي جنگي از حزبالله قويتر هستيم ولي وقتي كه وارد جنگ ميشوند پيش بينيهاي شان درست از آب در نميآيد.
اما آنها ميگويند كه ايران در اين مسائل نقش دارد.
آنها ميگويند كه ايران دخالت ميكند اما هنوز يك نظامي از ايران نگرفتهاند؛ البته ما مشاوره ميدهيم به اين معني كه ما به عراق مشاوره ميدهيم كه وحدت داشته باشد و به نيروي مردمي خودش اتكا كند. به سوريه ميگوييم به مردم اتكا كن.
به هر حال خاورميانه براي اكثر قدرتهاي دنيا اهميت ويژهيي دارد و با اهداف مختلف در آن ورود ميكنند، آيا منافع آنها فقط از طريق همين توطئه پيش ميرود؟
به نظر ميرسد خاورميانه بزرگ اسلامي، پايتخت نظام نوين است. نيروي انساني خاورميانه جوان است و علاوه بر رشد در منطقه، در اروپا هم حضور زيادي دارند. در حال حاضر 50 ميليون مسلمان در اروپا حضور دارند بهطوري كه براي مثال برخي ميگفتند كه جمهوري بعدي فرانسه، جمهوري اسلامي خواهد شد. براي همين است كه تركيه را انتخاب كردند كه سرمايه و تكنولوژي را به تركيه آوردند. و اين هم يكي از راههاي كنترل از سوي غرب است.
از بحث داعش دور نشويم، حالا غرب ميخواهد كه ايران هم عليه داعش همراهي كند.
در حال حاضر برخي عقلاي غرب به اين مساله رسيدهاند كه ايران دشمن ما است اما دشمن عاقلي است.
يك تز اين است كه داعش نتواند منطقه را تخريب كند و به تجزيه برساند حداقل اين است كه تصفيه شوند. اما بهترين مدل براي شان اين بود كه ايران مقابل داعش بايستد. همه جريانهايي كه درفرانسه جمع شدند، ستادي هستند و نيروي صف ندارند.
تنها كشوري كه ميتواند از اين نظر وارد شود، ايران است اما از نظر ما نيازي نيست، عراق با مدلهايي كه در پيش گرفته كاملا داعش را ريشهكن ميكند.
بخشي از شكلگيري گروههاي تندرو به غرب مربوط است و تمهيداتي كه آن زمان براي مبارزه با بلوك شرق در پيش گرفته بودند كه سعي كردند با روي كار آوردن گروههاي تندرو در افغانستان سدي در برابر شوروي بسازند. علاوه بر آن ايالات متحده با جريانهاي ناسيوناليستي و سوسياليستي نيز به مقابله برخاست. كودتاي 28 مرداد عليه دولت ملي مصدق يا برخوردها با جمال عبدالناصر در مصر از جمله اين موارد است؛ فكر ميكنيد اين مساله چقدر با شكلگيري گروههاي بنيادگراي اسلامي پيوند خورده است؟
البته قدرتهاي بزرگ تا زماني كه بتوانند از جرياني استفاده كنند، استفاده ميكنند اما زماني كه تاريخ مصرف آن بگذرد، ديگر حمايت نميكنند. مثلا در مورد صدام همين اتفاق افتاد. غرب از هر قدرتي كه نتواند استفاده ابزاري كند، با آن مقابله خواهد كرد و سركوبش ميكند. در واقع هر زمان كه ديگر به آنها خدمت نكند، دست به سركوب آن جريان ميزنند.
البته هميشه صحبت خدمت نيست. جريان ناسيوناليسم شكل گرفته در آن دوره، اتفاقا در تقابل با خوش خدمتي به غرب شكل گرفته بود. مثلا در مورد مصدق يا حتي ناصر در مصر اين مساله وجود نداشت كه در خدمت غرب باشند و بعد تاريخ مصرف شان بگذرد.
قطعا همينطور است. امريكا تا آن زمان ادعاي آزاديخواهي داشت، نخستين تجربه كودتاي خارجي ايالات متحده همين كودتاي 28 مرداد است. آنها با شعار آزادي آمدند. امريكا اصلا استقلال ملي را نميپذيرد.
خب سوال اينجاست كه چرا براي مقابله با چنين جريانهاي ملي در منطقه، ايالات متحده به دنبال تقويت گروههاي افراطي اسلامي رفت، مثلا دهه 60 ميلادي وهابيت در عربستان را براي مقابله با جريانهاي سوسياليستي و ملي در منطقه تقويت كردند.
هميشه دو جريان راديكال و سازش كار، چه در حوزه اسلامي و چه در حوزه ملي وجود دارند. هر دوي اينها دو تيغه قيچي هستند كه براي مقابله با جريان اعتدال به كار ميافتند. فرقي نميكند اين اعتدال ملي باشد يا ديني. جهان اسلام، موقعيت و منافع خاصي دارد. منابع سرشار در آن هست و از آن مهمتر مكتبي دارد كه تحرك ايجاد ميكند. آنها سعي ميكنند كه دو جريان را در اسلام فعال كنند. گروههاي افراطي مثل وهابيت را از يك طرف و گروههاي هتاك را از سوي ديگر تقويت ميكنند تا همان دو تيغه قيچي به كار افتد.
مثلا وقتي ديدند ناصر در مصر از ملي گرايي صحبت ميكند با آن مقابله كردند.
به هر حال اين زخمها در دنياي اسلامي وجود دارد و غرب سعي ميكند اين زخمهاي بالقوه را بالفعل و از آن بهرهبرداري كند. اما چون تفسيرهايشان غلط است، در شرايطي نتيجه معكوس ميدهد.
من معتقدم كه مساله صهيونيسم و وهابيت در منطقه جدي است، اما شايد فهماندن اين مساله حتي به اهل تسنن مشكل بود ولي در جريان داعش مشخص شد كه اينها حتي سني هم نيستند. در حال حاضر در مصر هم اين مساله وجود دارد كه اصلا دغدغه جهان اسلام ديده نميشود. در جريان جنگ غزه گذرگاه رفح بسته بود. اسراييل در روز هفتم حتي تصميم به شكستن محاصره گرفته بود اما مصر، اسراييل را شارژ كرد.
مساله ديگري هم وجود دارد كه بايد به آن بپردازيم؛ اينكه فارغ از آنكه غرب چه اهدافي را دنبال ميكند، كمي هم دنياي اسلام را از داخل نگاه كنيم. جريانهاي اسلامي به هر حال بايد نقاط ضعفي داشته باشند كه جريانهاي غربي به راحتي ميتوانند در آنها نفوذ كنند و مورد بهرهبرداري قرار دهند. همين گروههاي تروريستي حاضر در دنياي اسلام، به بنيادگرايي اسلامي تعبير ميشود در حالي كه بايد تفاوتي قايل شد بين بنيادگرايي با سلفي گري. فكر ميكنيد مشكل كجاست؟
ببينيد اين نكته كه شما اشاره كرديد كاملا درست است. اصطلاحات علمي با اصطلاحات رسانهيي تا اندازهيي متفاوت است. براي مثال رشيدرضا، عبده و اخوانالمسلمين بنيادگرا هستند. به اين معنا كه مثلا ميتوانيم بگوييم بيعت كردن صدر اسلام همين انتخابات امروز است. يا مثلا بيت المال همين بانك مركزي است. مثلا امر به معروف و نهي از منكر همين مشاركت اجتماعي است. اين نگاه بنيادگرايان، نوعي نوگرايي است. اما سلفيگري يعني اينكه ميگويند ما در گذشته اصالتهايي داشتيم. در واقع نوعي سلفيه گذشته گرا داريم كه ميگويند انتخابات شرك است. عقلانيت در اين جريان وجود ندارد، حركت ميكنند و خيزش دارند اما بيدار نميشوند و حكمتي در آن وجود ندارد. مثلا فتواهايي ميدهند كه با هيچ چيز اسلام همخواني ندارد. الان كار به جايي رسيده است كه اوباما هم ميگويد اين جريان اسلامي نيست.
اين منطقه البته ظرفيتهايي دارد كه خودش آسيبزا است مثلا خاورميانه نفت دارد، هر اندازه كه اين نفت ارزشمند است اما در معرض آسيب است. اسلام و بيداري چون سرنوشتسازتر است بنابراين در معرض خطرات زيادي قرار دارد. در منطقه مكتب اسلام وجود دارد. ميبينيد كه داعش با آن حمايت، وارد عراق ميشود اما با يك فتواي مرجع تقليد كارشان به مشكل ميخورد.
مراجع الازهر ميبينيد كه در جريان اتفاقات مصر چگونه رفتار كردند. اما مردم به آيتالله سيستاني اعتماد ميكنند. مراجع بسيار مهم هستند.
برخي معتقدند وقتي كه اخوانالمسلمين تضعيف شد، گروهي مثل داعش سر بر آورد. شما چقدر با اين نگاه موافقيد؟
متاسفانه منشأ داعش، جبهه تندروي اخوان سوري است. آقاي مرسي قبل از اينكه با كودتا بركنار شود، براي آنكه به النصره امتياز بدهد در جلسه تكفيريها حضور يافت. آقاي مرسياخواني است اما آنها وهابي هستند. آقاي مرسي به جاي انزجار از اين جريان، نامه فدايت شوم براي اسراييل مينويسد و ميرود دست ملك عبدالله را ميبوسد و فرش قرمز براي امريكا پهن ميكند. در همان جلسه گفت كه ما به طرفداري از معارضين سوريه، روابط را با اسد قطع ميكنيم. اين جريان اخوان در سوريه به انحراف رفتند و از وهابيت وهابيتر شد. دچار افراط شدند چون رهبري سالم و صالح و قابل اعتماد ندارند. چرا؟ چون عموما رهبران اخوان، روشنفكر هستند. علماي الازهر هم متاسفانه انقلابي نيستند و محافظهكار هستند. اما در ايران، عراق، بحرين و يمن ميبينيم كه علما پيشتازند.
شما كشورهايي را مثال زديد كه در آن جنبشهاي شيعي فعال هستند.
خب حرف من اين است كه از اين الگو بايد استفاده شود. علماي الازهر دست از محافظهكاري بردارند و رهبري مردم را به عهده بگيرند نه اينكه در كنار حاكمان قرار بگيرند. علما بايد پايگاه مردمي داشته باشند. اگر حكومت مردمي روي كار باشد اشكالي ندارد كه علما هم با آن همراهي كنند اما وقتي دولتي با كودتا بر سر كار باشد نبايد همراه باشند. اصل اين است كه اولا نوانديشي و ثانيا مرجعيت ديني را جدي بگيريم. در ماجراي غزه ميبينيد كه دولتهاي شيعه از غزه سني حمايت ميكنند اما دولتهاي سني از آن دفاع نميكنند.
البته صحبت آنها اين است كه «حماس» از آنها حمايت ميكند.
مردم فلسطين كه سني هستند آنها چه گناهي كردند. وقتي علما محافظهكاري كنند نتيجه همين ميشود. . سني يكي از قرائتهاي اسلام است كه بخش محافظهكاري آن بيشتر است اما شيعه بحث انقلابيگري آن بيشتر است. در مصر بايد الازهر پيشتازي كند، در عربستان علماي غيرمحافظهكار بايد وارد شوند و از تحجر دوري كنند.
اگر بخواهيم به ريشههاي بنيادگرايي هم برسيم، امثال سيدجمال هم همين بحث را داشتند كه از زماني باب اجتهاد بسته شد، روند رو به افول دنياي اسلام آغاز شد و تحجر جاي آن را گرفت.
نكته خوبي را اشاره كرديد. اين مساله تجديد حيات تفكر اسلامي است كه از سيدجمال و عبده و رشيدرضا آغاز شد. وهابيت جريان مقابل اينهاست.
اما خاستگاه اخوانالمسلمين كه همين تفكر بود، چرا آنها به مسيري رفتند كه نتيجه اين شد؟
سيدجمال نماينده چه جرياني است؟ نماينده دو جريان است؛ يكي جريان حكمت صدرايي متعالي و ديگري فقه متعالي و اجتهادي انصاري است كه برآيند آن ميشود سيد جمال. جريان حكمت و فقه نو. رشيدرضا و جريان آن هم تا زماني كه تحت تاثير اجتهاد هستند موفقند. اما زماني كه حاشيه پيدا ميكنند و سركوب ميشوند و رهبران انقلابي و معتدل و عاقل يا دچار افراط ميشوند يا سازش ميكنند و كنار ميكشند، آن جريان اصيل نوانديش عميق در اخوان غلبه پيدا نميكند. در جريان انتخاب مرسي در مصر هم كسي كه بايد انتخاب ميشد به دلايلي روي كار نيامد. جريان تركيه هم اينگونه است. آقاي اربكان ميگفت كه اردوغان شاگرد من است اما اين اسلام امريكايي است كه بر سر كار آمد تا مانع رشد اسلام اصيل شود. اگر تركيه حمايت نميشد كه اين همه دوام نميآورد.
بنابراين همه جريان اخوان را مقصر نميدانيد؟
من معتقدم كه بايد جريان اصيل اخواني را از ديگر جريانهايش جدا كرد. آن جريان اصيل كه تكفيري نبود. متاسفانه عقلا و معتدلين اخوان در اقليت هستند و به حاشيه رفتند. مثلا ما در جريان نوانديشي خودمان در ايران هم رويكردهاي متفاوتي داشتيم. براي مثال انجمن حجتيه را هم داشتيم، جريان امام را هم داشتيم. در جريان امام هم باز طيفهاي مختلفي وجود دارد، مثل آقاي مصباح و آقاي خاتمي كه همه در اين جريان با رويكردهاي مختلف وجود دارند. مثلا يكي جمهوريت اسلامي را مورد توجه قرار ميدهد و ديگري اسلاميت جمهوري را.
در مصر چون رهبري مستقل ندارند اين اتفاقات افتاد. در ايران ما رهبري مستقل از رياستجمهوري داريم. ما و مصر ملت داريم اما آنها اگر رهبري مثل امام داشتند اوضاع به گونهيي ديگر بود. رهبري ميانهرو و مجتهد اخوان بر سر كار نيامد.
فكر ميكنيد سرانجام داعش به چه تصميمي در دنياي اسلامي منجر خواهد شد؟
من فكر ميكنم همان اتفاقي ميافتد كه در مورد منافقين رخ داد. فيتيله آن را پايين ميآورند اما خاموش نميكنند تا بالقوه باقي بماند و هر زمان كه نياز داشته باشند دوباره از آن استفاده كنند. از سوي ديگر سعي ميكنند تا نيروي اروپايي داعش را همان جا كنترل كنند كه ديگر به اروپا برنگردند. بنابراين اگر هم قرار بر سركوب باشد ميخواهند به دست ما اتفاق بيفتد كه پيراهن عثماني براي آينده باقي بماند. ما نبايد وارد سناريوسازي اينها شويم. داعش را به شكلهاي گوناگون هنوز خواهيم داشت اما زمان ديگر به نفع سلطهگري نيست. زمان به نفع جبهه مقاومت و مردمي است. بنابراين غرب هم با تفسير غلط ورود پيدا نكند. وقتي نهضت ملي شدن نفت را سركوب كردند، نتيجهاش چه شد؟ 10 سال بعد 15 خرداد، 15 سال بعدش هم انقلاب رخ داد و هنوز هم دارند هزينه آن را ميدهند. البته ما هم زيان ديديم. اما امريكا از قطع رابطه با ما سه هزار ميليارد دلار خسارت ديده است. ما هم ضرر كرديم اما آنها بيشتر زيان ديدند چون آسيبپذير هستند. ما رو به رشد هستيم. ما ميخواهيم زنده باشيم اما آنها ميخواهند زندگي كنيم.
داعش برآمده از صهيونيسم، استكبار و ارتجاع منطقهيي است
با ايستادگي شيعه، داعش به طرف سنيها برگشت و دست به كشتار آنها زد و مشخص شد اصلا مساله شيعه و سني نيست
غرب از هر قدرتي كه نتواند استفاده ابزاري كند، با آن مقابله خواهد كرد و سركوبش ميكند، در واقع هر زمان كه ديگر به آنها خدمت نكند، دست به سركوب آن جريان ميزنند
گروه تندروي داعش جنايتهاي زيادي را در خاورميانه مرتكب شده است كه سياست رسانهيي آنها بر آن بود كه جنايتشان را لحظه به لحظه در رسانهها منتشر كنند تا رعب و وحشت بيشتري را در دل مردم بيندازند و به زعم خودشان بيشتر پيشروي كنند. آنها داعيه «دولت اسلامي عراق و شام» را داشتند اما سلاح شان خون اسلام را بر زمين ميريخت و در برابر مساله اصلي دنياي اسلام يعني فلسطين، تلويحا طرف اسراييل را گرفت و كشتار مسلمانان بيگناه را به دفاع از مردم غزه ترجيح داد. حالا آش آنقدر شور شده است كه صداي غرب هم درآمده و بعد از روزهاي خونين بسيار در سوريه، عراق و كردستان، نيروهاي غربي براي مقابله با داعش دست به كار شدهاند. عليرضا صدرا، استاد علوم سياسي دانشگاه تهران معتقد است داعش برآمده از مثلث صهيونيسم جهاني، استكبار جهاني و ارتجاع منطقهيي است. اين تحليلگر مسائل سياسي در گفتوگو با «اعتماد» خاستگاه نظري داعش را در انحراف جريان نوانديشي [منظور جريان نوانديشي ديني در اخوان] ديني ميداند و ميگويد جريان اصيل اخوانالمسلمين را بايد از ديگر جريانهاي آن جدا كرد.
مقابله با داعش الان به مسالهيي جهاني تبديل شده است كه گويي همه كشورها خواهان تشكيل جبههيي واحد عليه اين گروه هستند، فكر ميكنيد خاستگاه اين گروه كجاست؟
تمام شواهد، مدارك و تحليلها و اعترافات نشان ميدهد كه جريان داعش، زيرمجموعه جريان بزرگتري به نام تكفيريها است كه زماني در قالب القاعده خودش را نشان ميدهد، جايي در شكل النصره و در جاي ديگر به داعش تبديل ميشود. البته از آنجايي كه تكفيريها، تندرو و تنگنظر هستند، بنابراين بين خودشان درگيري و تنش وجود دارد و همديگر را تخريب ميكنند. اگر كسي خودش را بيمنطق، حق مسلم بداند و ديگران را بدون منطق، باطل محض بداند، از دل آن تكفير بيرون ميآيد.
همه گواهها تاييد ميكند كه اين مساله يك پروژه، طرح و يك توطئه است؛ توطئهيي كه صهيونيسم جهاني، استكبار جهاني و ارتجاع منطقهيي مثلثي را تشكيل ميدهد كه خروجي آن جريان تكفير و امروز داعش ميشود كه مراكز اطلاعاتي و احيانا جاسوسي و ضد جاسوسي كشورهايي مثل امريكا و اروپاي غربي مستقيم و غيرمستقيم درگير اين مساله هستند. در منطقه هم اسراييل، عربستان، قطر و امارات و حتي در مواردي كويت، تامين منابع مالي و انساني را براي اين گروه در دستور دارند. متاسفانه تركيه هم پايگاه اصلي داعش محسوب ميشود و قرارگاه و ستاد كل آنها آنجاست، البته مصرِ مرسي- اخواني به نوعي و مصر نظامي امروز به نوعي ديگر آتشبيار معركه هستند.
اينگونه كه در اين مثلث مفروض شما تشريح شد، اكثر كشورهاي منطقه در اين مساله دخيل هستند، فكر ميكنيد چه هدفي در آن دنبال ميشود؟
اين توطئه شكل گرفته است و ضد جبهه مقاومت است و كودتايي عليه جريان بيداري و خيزش اسلامي محسوب ميشود. جريان داعش شوري بدون شعور است، حركتي بدون حكمت. در حالي كه ميتوانيم نمونه يمن و بحرين را ببينيم. در مقابل ليبي را ببينيد كه چه بلايي سر خودشان و مردم ميآورند و زيرساختهايشان را تخريب ميكنند. در حقيقت اين مساله كودتا بود. البته همين جا بايد بگوييم كه اين حركت، حركتي عقيم و مذبوحانه است. جهان استكباري زمان و شرايط و فرآيند حوادث را به ويژه در خاورميانه بزرگ اسلامي به نفع خودش نميداند. بعد از انقلاب اسلامي مدام عقب نشسته است. جنگ را به ايران تحميل كرد. نتيجهاش چه شد؟ ايراني را كه قرار بود تخريب كنند، به عنوان قدرت عظيم منطقهيي سر برآورد. تا جايي كه حالا ادعا ميكنند عراق، حياط خلوت حاكميتي و امنيتي ايران است، در حالي كه اينها با هم و همبسته هستند. در واقع وابستگي معنا ندارد بلكه همبستگي است. حركتهاي بعدي استكبار هم به همين ترتيب، نتيجه حمله به لبنان چه شد؟ حزبالله سر برآورد كه به عنوان يك گروه مردمي، اسراييل را كه به عنوان اسطوره قدرت نظامي بود، به استيصال كشاند. بعد سه حمله به غزه كه يك شهرك بيش نيست، حالا شرايطي است كه اين حملات نتيجه معكوس داشت.
اما داعش پيشرويهاي زيادي داشت و به موفقيتهايي هم دست يافت.
الان كسي نميگويد كه زمان به نفع داعش است. آنها چون در سوريه موفقيت به دست نياوردند وارد عراق شدند تا جبهه جديدي را باز كنند. در اين جبهه آنها بايد به سمت بغداد و شهرهاي نجف و كربلا بيايند. اما زماني كه مرجعيت در عراق حكمي را صادر كردند و مردم حضور يافتند، جبهه كاملا عوض شد. آنهايي كه ميخواستند با اختلافافكني جنگ شيعه و سني به راه اندازند، نشان دادند كه اصلا با سنيها هم اخوتي ندارند. بسياري از علماي اهل تسنن و پيشنمازان را گرفتند. آنها به سمت موصل و كردستان عراق برگشتند. كردستان عراق متاسفانه با قرارهاي فريبكارانه امريكا و تركيه، كه داعش قرار است فضا را براي استقلال كردستان فراهم كند، موضعي نميگرفت اما در عمل ديديم كه داعش دوباره به سمت كردستان برگشت. حالا نگران هستند كه داعش از كنترل خارج شود و به طرف اردن و عربستان برود. ارتش عراق كه ارتشي جنگي بود مقابل آن مقاومتي نكرد.
چرا نگران عربستان باشند؟ مگر اشاره نداشتيد عربستان خودش داعش را تغذيه ميكند؟
اينها گروه مجهز و آموزشديدهيي بودند كه تاكنون از نظر مالي به عربستان وابسته بودند اما حالا خودشان به منابع مالي دسترسي پيدا كردند. جريانهاي مافيايي پشت سر آنها قرار گرفتند. الان ايران يك دولت رسمي است اما نميتواند نفت بفروشد، اينها يك گروه چريكي هستند به راحتي تا اروپا نفت ميفروشند. معلوم است كه بدون مافياي نفتي و اطلاعاتي اين مساله امكان ندارد.
بايد ببينيم استكبار، عربستان و غرب چه ميخواهند بكنند. چند سناريو مطرح است؛ يكي اينكه داعش واقعا از كنترل خارج شده و تهديد است، سناريوي ديگر اين است كه اين نيروهاي تندرو را به عراق آوردهاند تا به اهدافشان برسند و منطقه را تجزيه يا آنها را تصفيه كنند و ديگر به اروپا برنگردند و همين جا كشته شوند. تا زماني كه اينها جلو ميرفتند موضعي از سمت امريكا گرفته نشد اما از زماني كه داعش با شكست روبهرو شد، امريكا آمد و بمباران كرد تا به اروپا برنگردند. فرض كنيد الان چند هزار نفر انگليسي آموزشديده و سازمان يافته به انگليس برگردد.
البته احتمال دارد كه اين گروه پس از شكست در عراق دوباره به سوريه برگردد، اينبار البته با قدرت بيشتر، چون هم نيروي بيشتري جذب كرده و هم به منابع مالي گسترده رسيده است. بنابراين با وجود اين نگراني و اينكه ايران متحد سوريه محسوب ميشود، آيا باعث نميشود جمهوري اسلامي در ائتلاف عليه داعش، با غرب همراه شود؟
تفاوت سوريه با عراق در اين است كه در سوريه، داعش در محدودههايي تحت كنترل هستند اما در عراق منطقه زيادي بهطور آزادانه در اختيارشان بود و از اين نظر با جنايت و با خيانت جريان بعثي توانستند كارهايي پيش ببرند.
ما نگران تفرقه قومي و ديني و مذهبي در عراق بوديم اما اين مساله با حضور داعش ديگر از بين رفت و نيروهاي مردمي در بازسازي ارتش ورود پيدا كردند. داعش از اين نظر براي عراق باعث خير شد كه وحدت نيروهاي داخلي شكل بگيرد. مساله شيعه هم خودش مقاومت دارد. مثلا ببينيد، امرلي جاي به اين كوچكي اين همه مقاومت كرد اما موصل با آن همه امكانات به راحتي تسليم شد.
البته مساله موصل يا برخي شهرهاي عراق بيش از آنكه تسليم يا شكست در برابر داعش باشد، همراهي بود. بسياري از مناطق سني نشين عراق در كشتار مردم شيعه با داعش همراهي كردند.
اما عملا ديديم كه با ايستادگي شيعه، داعش به طرف سنيها برگشت و دست به كشتار آنها زد و مشخص شد اصلا مساله شيعه و سني نيست. امرلي سقوط نكرد، اگر سقوط ميكرد 20 هزار نفرشان را داعش ميكشت. در ماجراي غزه و موضعگيري داعش مشخص شد كه خاستگاه اين جريان كجاست.
شما ميگوييد در عمل همه تحركات داعش به نفع عراق شد. در سوريه هم ظهور داعش تا اندازهيي به نفع بشار اسد تمام شد چرا كه ارتش آزاد سوريه كه مقابل اسد ميجنگيد، رويكرد داعش را نداشت و با ظهور داعش بسياري از مخالفان بشار اسد ترجيح دادند كه همان بشار اسد بر سر كار باشد تا اينكه تندروهايي مثل داعش بر سر كار بيايند. اگر امريكا و استكبار به دنبال تشكيل داعش بودند، آيا چنين مسائلي را پيشبيني نميكردند؟
ما نتيجه كارهايشان را ديديم اما سوال اينجاست مگر آنها كارشناس نداشتند، پاسخ مثبت است. آنها شبيهسازي هم ميكنند اما وارد ميشوند و نتيجهاش معكوس ميشود. ميتوان گفت كه مثلا اسراييل با تدبير وارد ميشود اما نتيجه معكوس است. مثلا جريان حماس و حزبالله در حملات اسراييل قويتر شده است. اين نشان ميدهد كه تحليلهايشان، در جايي اشتباه دارد. در واقع تفسير غلط نتيجه غلط به بار ميآورد.
مولوي ميگويد كه شيطان وقتي انسان را تفسير ميكرد، گِلي تفسير ميكرد نه دلي. مثلا اسراييل تحليل ميكند كه با تمام قواي نظامي حمله ميكند و اما نتيجه چه ميشود. در مورد فلسطين، ايمان وارد معادلات شده است. نه اينكه موشك تاثير نداشته باشد، اما تعيينكننده نيست. اسراييل 50 هزار تن موشك ريخت اما هيچ كدام از اهدافش را پيش نبرده است. البته ايمان نياز داريم ولي موشك هم نياز داريم. الان اين مدل وارد عرصه شده است كه ابزار تعيينكننده نيست بلكه انسان تعيينكننده است. دنياي غرب به دليل نگاه پوزيتيويستي و ابزاري كه دارد، نميتواند تحليلي درست داشته باشد. مثلا كارشناسانشان ميگويند كه ما از نظر ابزارهاي جنگي از حزبالله قويتر هستيم ولي وقتي كه وارد جنگ ميشوند پيش بينيهاي شان درست از آب در نميآيد.
اما آنها ميگويند كه ايران در اين مسائل نقش دارد.
آنها ميگويند كه ايران دخالت ميكند اما هنوز يك نظامي از ايران نگرفتهاند؛ البته ما مشاوره ميدهيم به اين معني كه ما به عراق مشاوره ميدهيم كه وحدت داشته باشد و به نيروي مردمي خودش اتكا كند. به سوريه ميگوييم به مردم اتكا كن.
به هر حال خاورميانه براي اكثر قدرتهاي دنيا اهميت ويژهيي دارد و با اهداف مختلف در آن ورود ميكنند، آيا منافع آنها فقط از طريق همين توطئه پيش ميرود؟
به نظر ميرسد خاورميانه بزرگ اسلامي، پايتخت نظام نوين است. نيروي انساني خاورميانه جوان است و علاوه بر رشد در منطقه، در اروپا هم حضور زيادي دارند. در حال حاضر 50 ميليون مسلمان در اروپا حضور دارند بهطوري كه براي مثال برخي ميگفتند كه جمهوري بعدي فرانسه، جمهوري اسلامي خواهد شد. براي همين است كه تركيه را انتخاب كردند كه سرمايه و تكنولوژي را به تركيه آوردند. و اين هم يكي از راههاي كنترل از سوي غرب است.
از بحث داعش دور نشويم، حالا غرب ميخواهد كه ايران هم عليه داعش همراهي كند.
در حال حاضر برخي عقلاي غرب به اين مساله رسيدهاند كه ايران دشمن ما است اما دشمن عاقلي است.
يك تز اين است كه داعش نتواند منطقه را تخريب كند و به تجزيه برساند حداقل اين است كه تصفيه شوند. اما بهترين مدل براي شان اين بود كه ايران مقابل داعش بايستد. همه جريانهايي كه درفرانسه جمع شدند، ستادي هستند و نيروي صف ندارند.
تنها كشوري كه ميتواند از اين نظر وارد شود، ايران است اما از نظر ما نيازي نيست، عراق با مدلهايي كه در پيش گرفته كاملا داعش را ريشهكن ميكند.
بخشي از شكلگيري گروههاي تندرو به غرب مربوط است و تمهيداتي كه آن زمان براي مبارزه با بلوك شرق در پيش گرفته بودند كه سعي كردند با روي كار آوردن گروههاي تندرو در افغانستان سدي در برابر شوروي بسازند. علاوه بر آن ايالات متحده با جريانهاي ناسيوناليستي و سوسياليستي نيز به مقابله برخاست. كودتاي 28 مرداد عليه دولت ملي مصدق يا برخوردها با جمال عبدالناصر در مصر از جمله اين موارد است؛ فكر ميكنيد اين مساله چقدر با شكلگيري گروههاي بنيادگراي اسلامي پيوند خورده است؟
البته قدرتهاي بزرگ تا زماني كه بتوانند از جرياني استفاده كنند، استفاده ميكنند اما زماني كه تاريخ مصرف آن بگذرد، ديگر حمايت نميكنند. مثلا در مورد صدام همين اتفاق افتاد. غرب از هر قدرتي كه نتواند استفاده ابزاري كند، با آن مقابله خواهد كرد و سركوبش ميكند. در واقع هر زمان كه ديگر به آنها خدمت نكند، دست به سركوب آن جريان ميزنند.
البته هميشه صحبت خدمت نيست. جريان ناسيوناليسم شكل گرفته در آن دوره، اتفاقا در تقابل با خوش خدمتي به غرب شكل گرفته بود. مثلا در مورد مصدق يا حتي ناصر در مصر اين مساله وجود نداشت كه در خدمت غرب باشند و بعد تاريخ مصرف شان بگذرد.
قطعا همينطور است. امريكا تا آن زمان ادعاي آزاديخواهي داشت، نخستين تجربه كودتاي خارجي ايالات متحده همين كودتاي 28 مرداد است. آنها با شعار آزادي آمدند. امريكا اصلا استقلال ملي را نميپذيرد.
خب سوال اينجاست كه چرا براي مقابله با چنين جريانهاي ملي در منطقه، ايالات متحده به دنبال تقويت گروههاي افراطي اسلامي رفت، مثلا دهه 60 ميلادي وهابيت در عربستان را براي مقابله با جريانهاي سوسياليستي و ملي در منطقه تقويت كردند.
هميشه دو جريان راديكال و سازش كار، چه در حوزه اسلامي و چه در حوزه ملي وجود دارند. هر دوي اينها دو تيغه قيچي هستند كه براي مقابله با جريان اعتدال به كار ميافتند. فرقي نميكند اين اعتدال ملي باشد يا ديني. جهان اسلام، موقعيت و منافع خاصي دارد. منابع سرشار در آن هست و از آن مهمتر مكتبي دارد كه تحرك ايجاد ميكند. آنها سعي ميكنند كه دو جريان را در اسلام فعال كنند. گروههاي افراطي مثل وهابيت را از يك طرف و گروههاي هتاك را از سوي ديگر تقويت ميكنند تا همان دو تيغه قيچي به كار افتد.
مثلا وقتي ديدند ناصر در مصر از ملي گرايي صحبت ميكند با آن مقابله كردند.
به هر حال اين زخمها در دنياي اسلامي وجود دارد و غرب سعي ميكند اين زخمهاي بالقوه را بالفعل و از آن بهرهبرداري كند. اما چون تفسيرهايشان غلط است، در شرايطي نتيجه معكوس ميدهد.
من معتقدم كه مساله صهيونيسم و وهابيت در منطقه جدي است، اما شايد فهماندن اين مساله حتي به اهل تسنن مشكل بود ولي در جريان داعش مشخص شد كه اينها حتي سني هم نيستند. در حال حاضر در مصر هم اين مساله وجود دارد كه اصلا دغدغه جهان اسلام ديده نميشود. در جريان جنگ غزه گذرگاه رفح بسته بود. اسراييل در روز هفتم حتي تصميم به شكستن محاصره گرفته بود اما مصر، اسراييل را شارژ كرد.
مساله ديگري هم وجود دارد كه بايد به آن بپردازيم؛ اينكه فارغ از آنكه غرب چه اهدافي را دنبال ميكند، كمي هم دنياي اسلام را از داخل نگاه كنيم. جريانهاي اسلامي به هر حال بايد نقاط ضعفي داشته باشند كه جريانهاي غربي به راحتي ميتوانند در آنها نفوذ كنند و مورد بهرهبرداري قرار دهند. همين گروههاي تروريستي حاضر در دنياي اسلام، به بنيادگرايي اسلامي تعبير ميشود در حالي كه بايد تفاوتي قايل شد بين بنيادگرايي با سلفي گري. فكر ميكنيد مشكل كجاست؟
ببينيد اين نكته كه شما اشاره كرديد كاملا درست است. اصطلاحات علمي با اصطلاحات رسانهيي تا اندازهيي متفاوت است. براي مثال رشيدرضا، عبده و اخوانالمسلمين بنيادگرا هستند. به اين معنا كه مثلا ميتوانيم بگوييم بيعت كردن صدر اسلام همين انتخابات امروز است. يا مثلا بيت المال همين بانك مركزي است. مثلا امر به معروف و نهي از منكر همين مشاركت اجتماعي است. اين نگاه بنيادگرايان، نوعي نوگرايي است. اما سلفيگري يعني اينكه ميگويند ما در گذشته اصالتهايي داشتيم. در واقع نوعي سلفيه گذشته گرا داريم كه ميگويند انتخابات شرك است. عقلانيت در اين جريان وجود ندارد، حركت ميكنند و خيزش دارند اما بيدار نميشوند و حكمتي در آن وجود ندارد. مثلا فتواهايي ميدهند كه با هيچ چيز اسلام همخواني ندارد. الان كار به جايي رسيده است كه اوباما هم ميگويد اين جريان اسلامي نيست.
اين منطقه البته ظرفيتهايي دارد كه خودش آسيبزا است مثلا خاورميانه نفت دارد، هر اندازه كه اين نفت ارزشمند است اما در معرض آسيب است. اسلام و بيداري چون سرنوشتسازتر است بنابراين در معرض خطرات زيادي قرار دارد. در منطقه مكتب اسلام وجود دارد. ميبينيد كه داعش با آن حمايت، وارد عراق ميشود اما با يك فتواي مرجع تقليد كارشان به مشكل ميخورد.
مراجع الازهر ميبينيد كه در جريان اتفاقات مصر چگونه رفتار كردند. اما مردم به آيتالله سيستاني اعتماد ميكنند. مراجع بسيار مهم هستند.
برخي معتقدند وقتي كه اخوانالمسلمين تضعيف شد، گروهي مثل داعش سر بر آورد. شما چقدر با اين نگاه موافقيد؟
متاسفانه منشأ داعش، جبهه تندروي اخوان سوري است. آقاي مرسي قبل از اينكه با كودتا بركنار شود، براي آنكه به النصره امتياز بدهد در جلسه تكفيريها حضور يافت. آقاي مرسياخواني است اما آنها وهابي هستند. آقاي مرسي به جاي انزجار از اين جريان، نامه فدايت شوم براي اسراييل مينويسد و ميرود دست ملك عبدالله را ميبوسد و فرش قرمز براي امريكا پهن ميكند. در همان جلسه گفت كه ما به طرفداري از معارضين سوريه، روابط را با اسد قطع ميكنيم. اين جريان اخوان در سوريه به انحراف رفتند و از وهابيت وهابيتر شد. دچار افراط شدند چون رهبري سالم و صالح و قابل اعتماد ندارند. چرا؟ چون عموما رهبران اخوان، روشنفكر هستند. علماي الازهر هم متاسفانه انقلابي نيستند و محافظهكار هستند. اما در ايران، عراق، بحرين و يمن ميبينيم كه علما پيشتازند.
شما كشورهايي را مثال زديد كه در آن جنبشهاي شيعي فعال هستند.
خب حرف من اين است كه از اين الگو بايد استفاده شود. علماي الازهر دست از محافظهكاري بردارند و رهبري مردم را به عهده بگيرند نه اينكه در كنار حاكمان قرار بگيرند. علما بايد پايگاه مردمي داشته باشند. اگر حكومت مردمي روي كار باشد اشكالي ندارد كه علما هم با آن همراهي كنند اما وقتي دولتي با كودتا بر سر كار باشد نبايد همراه باشند. اصل اين است كه اولا نوانديشي و ثانيا مرجعيت ديني را جدي بگيريم. در ماجراي غزه ميبينيد كه دولتهاي شيعه از غزه سني حمايت ميكنند اما دولتهاي سني از آن دفاع نميكنند.
البته صحبت آنها اين است كه «حماس» از آنها حمايت ميكند.
مردم فلسطين كه سني هستند آنها چه گناهي كردند. وقتي علما محافظهكاري كنند نتيجه همين ميشود. . سني يكي از قرائتهاي اسلام است كه بخش محافظهكاري آن بيشتر است اما شيعه بحث انقلابيگري آن بيشتر است. در مصر بايد الازهر پيشتازي كند، در عربستان علماي غيرمحافظهكار بايد وارد شوند و از تحجر دوري كنند.
اگر بخواهيم به ريشههاي بنيادگرايي هم برسيم، امثال سيدجمال هم همين بحث را داشتند كه از زماني باب اجتهاد بسته شد، روند رو به افول دنياي اسلام آغاز شد و تحجر جاي آن را گرفت.
نكته خوبي را اشاره كرديد. اين مساله تجديد حيات تفكر اسلامي است كه از سيدجمال و عبده و رشيدرضا آغاز شد. وهابيت جريان مقابل اينهاست.
اما خاستگاه اخوانالمسلمين كه همين تفكر بود، چرا آنها به مسيري رفتند كه نتيجه اين شد؟
سيدجمال نماينده چه جرياني است؟ نماينده دو جريان است؛ يكي جريان حكمت صدرايي متعالي و ديگري فقه متعالي و اجتهادي انصاري است كه برآيند آن ميشود سيد جمال. جريان حكمت و فقه نو. رشيدرضا و جريان آن هم تا زماني كه تحت تاثير اجتهاد هستند موفقند. اما زماني كه حاشيه پيدا ميكنند و سركوب ميشوند و رهبران انقلابي و معتدل و عاقل يا دچار افراط ميشوند يا سازش ميكنند و كنار ميكشند، آن جريان اصيل نوانديش عميق در اخوان غلبه پيدا نميكند. در جريان انتخاب مرسي در مصر هم كسي كه بايد انتخاب ميشد به دلايلي روي كار نيامد. جريان تركيه هم اينگونه است. آقاي اربكان ميگفت كه اردوغان شاگرد من است اما اين اسلام امريكايي است كه بر سر كار آمد تا مانع رشد اسلام اصيل شود. اگر تركيه حمايت نميشد كه اين همه دوام نميآورد.
بنابراين همه جريان اخوان را مقصر نميدانيد؟
من معتقدم كه بايد جريان اصيل اخواني را از ديگر جريانهايش جدا كرد. آن جريان اصيل كه تكفيري نبود. متاسفانه عقلا و معتدلين اخوان در اقليت هستند و به حاشيه رفتند. مثلا ما در جريان نوانديشي خودمان در ايران هم رويكردهاي متفاوتي داشتيم. براي مثال انجمن حجتيه را هم داشتيم، جريان امام را هم داشتيم. در جريان امام هم باز طيفهاي مختلفي وجود دارد، مثل آقاي مصباح و آقاي خاتمي كه همه در اين جريان با رويكردهاي مختلف وجود دارند. مثلا يكي جمهوريت اسلامي را مورد توجه قرار ميدهد و ديگري اسلاميت جمهوري را.
در مصر چون رهبري مستقل ندارند اين اتفاقات افتاد. در ايران ما رهبري مستقل از رياستجمهوري داريم. ما و مصر ملت داريم اما آنها اگر رهبري مثل امام داشتند اوضاع به گونهيي ديگر بود. رهبري ميانهرو و مجتهد اخوان بر سر كار نيامد.
فكر ميكنيد سرانجام داعش به چه تصميمي در دنياي اسلامي منجر خواهد شد؟
من فكر ميكنم همان اتفاقي ميافتد كه در مورد منافقين رخ داد. فيتيله آن را پايين ميآورند اما خاموش نميكنند تا بالقوه باقي بماند و هر زمان كه نياز داشته باشند دوباره از آن استفاده كنند. از سوي ديگر سعي ميكنند تا نيروي اروپايي داعش را همان جا كنترل كنند كه ديگر به اروپا برنگردند. بنابراين اگر هم قرار بر سركوب باشد ميخواهند به دست ما اتفاق بيفتد كه پيراهن عثماني براي آينده باقي بماند. ما نبايد وارد سناريوسازي اينها شويم. داعش را به شكلهاي گوناگون هنوز خواهيم داشت اما زمان ديگر به نفع سلطهگري نيست. زمان به نفع جبهه مقاومت و مردمي است. بنابراين غرب هم با تفسير غلط ورود پيدا نكند. وقتي نهضت ملي شدن نفت را سركوب كردند، نتيجهاش چه شد؟ 10 سال بعد 15 خرداد، 15 سال بعدش هم انقلاب رخ داد و هنوز هم دارند هزينه آن را ميدهند. البته ما هم زيان ديديم. اما امريكا از قطع رابطه با ما سه هزار ميليارد دلار خسارت ديده است. ما هم ضرر كرديم اما آنها بيشتر زيان ديدند چون آسيبپذير هستند. ما رو به رشد هستيم. ما ميخواهيم زنده باشيم اما آنها ميخواهند زندگي كنيم.
منبع: اعتماد