زیباکلام: کمکاری روشنفکران ناشی از محدودیتهاست
روزنو : حملات اخير به مردم بيپناه غزه تاكنون آماري حدود 2000 شهيد بر جاي گذاشته است و افكار عمومي دنيا بيش از پيش محكوميت كشتار مردم را در پيش گرفت. در ايران نيز پس از سالها جامعه روشنفكري و نخبگان، مستقل از گفتمان رسمي حاكميت در قالب نامههاي سرگشاده و بيانيهها، نسلكشي و كشتار مردم در غزه را محكوم كردند.
پيش از اين با ناصر فكوهي، عضو هيات علمي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران در مورد چنين كنشي و تاثير آن به گفتوگو نشسته بوديم كه در آن گفتوگو فكوهي معتقد بود بدون شك چنين كنشهايي ميتواند در فشار آوردن به دولتها تاثيرگذار باشد. اينبار با صادق زيباكلام، استاد علوم سياسي دانشگاه تهران در مورد بيانيهها و كنشهاي روشنفكران ايران در محكوميت كشتار مردم غزه گفتوگو كرديم. زيباكلام اما از منظر ديگري به اين مساله نگاه ميكند. او معتقد است اين بيانيه حتي اگر مورد بهرهبرداري برخي جريانهاي سياسي قرار گيرد اما يك نتيجه مطلوب دارد كه زنده بودن جريان روشنفكري را نشان ميدهد و حتي رسانههاي اصولگرا به وجود جريان روشنفكري اعتراف ميكنند.
در حملات اخير اسراييل به غزه شاهد موضعگيري روشنفكران ايران در محكوميت كشتار مردم بوديم، ارزيابي شما از چنين كنشهايي چيست؟
اين گونه كنشها بسيار مطلوب است و كمترين چيزي است كه از جريانات روشنفكري انتظار ميرود چون ما شاهد بوديم كه در رابطه با غزه در كشورهاي توسعهيافته و غربي هم روشنفكران از جريان چپ و ليبرال، هم اعتراض كتبي و شفاهي به اسراييل داشتند و هم تظاهرات بر پا كردند. بنابراين آنچه روشنفكران در ايران انجام دادند نسبت به كشورهاي ديگر كار متفاوتي نبود.
شما گفتيد حداقل كاري بود كه روشنفكران انجام دادند، مثلا چه كار ديگري ميشد انجام داد؟
به نظر من كار چندان ديگري نميتوانستند انجام دهند چون در ايران جز گروههاي خاص، ديگران نميتوانند تظاهرات، انجام دهند بنابراين تنها كاري كه ميشد انجام داد همين حداقل بود. زماني كه ميگويم حداقل منظورم كمكاري از جانب روشنفكران نيست، مقصود اين است كه اجازه فعاليت بيشتري به آنها داده نمي شود و در واقع آنها در اين مسائل محدوديتهاي زيادي دارند.
مشخصا اين سوال طرح ميشود كه چنين كنشهايي از سوي بدنه غير دولتي در ايران، آن هم از سوي روشنفكران با مشاركت بالايي مواجه شد كه در سالهاي بعد از انقلاب سابقه نداشت، علت اين مساله چيست؟
ابعاد اين دوره بسيار گستردهتر بود، دو سال قبل به دليل شرايطي كه وجود داشت، شاهد بوديم بعد از 10 روز يا حداكثر دو هفته آتشبس برقرار و مساله منتفي ميشد اما الان ما وارد ماه دوم ماجرا شديم. در دورههاي گذشته تعداد كشته شدن غيرنظاميان به گستردگي اين دوره نبود.
واكنش روشنفكران معطوف به طولاني شدن زمان حملات نبود، نامه جامعهشناسان به بانكيمون پس از هفته دوم حملات اسراييل نوشته شد. به نظر ميرسد فارغ از گستردگي فاجعه اما اينبار روشنفكران به صورت جديتري ورود پيدا كردند.
البته يك نكته وجود دارد. حاكميت سعي كرد خودش در اين واكنش جريانهاي روشنفكري بدمد، براي آنكه شعار «نه غزه و نه لبنان» از سوي معترضان سال 88 پس گرفته شود. مسالهيي كه به وجود آمد اين بود كه نظام سعي كرد اعتراض جريان روشنفكري را به گونهيي جلوه دهد كه آنها متوجه شدند آن شعار چه اندازه غلط بود و حالا آن را پس گرفتند. در حالي كه اين مساله به گونهيي بهرهبرداري سياسي است كه جريانهاي اصولگرا به دنبال آن هستند. در حالي كه شعار نه عزه نه لبنان هيچ ربطي به واكنش روشنفكران ندارد.
اينكه اصولگرايان چه بهرهبرداريهايي ميكنند، بحث قابل توجهي است كه بايد واكاوي شود و به اطلاع جامعه برسد، اما فارغ از آن، اگر نقدي هم از سوي نخبگان به حقوق بشر وارد شده است مربوط به ايده حقوق بشر نبود، بلكه به شيوه اجراي آن و برخي ادعاهاي حمايت از حقوق بشر نقد وارد ميشود. اما اگر از اين موضوع بگذريم، سوال اين است كه اصلا چنين بيانيههايي از سوي روشنفكران ايران چه تاثيري دارد، آيا صرفا كنشي نمادين محسوب ميشود كه براي رفع تكليف است، يا واقعا ميتواند تاثيرگذار باشد؟
تاثير سياسي ندارد. فكر ميكنم تاثيرش در حد اين است كه كاري كه از دست ما برميآمد همين بود كه ما انجام داديم، در عين حال من فكر ميكنم، نوعي علامت حيات در جريان روشنفكري را نشان ميدهد. در واقع به رغم همه فشارهايي كه عليه جريان روشنفكري بود، اين جريان هنوز زنده است و ابراز وجود ميكند. اين بُعد ماجرا جالب است و شايد بتوان گفت كه اصولگرايان متوجه اين وجه قضيه نيستند، به هر حال وقتي كه در رسانههاي اين جريان اعتراض روشنفكران به جنايت غزه منعكس ميشود، درست است كه برخي جريانها بهرهبرداري خودشان را دارند ولي شايد متوجه نيستند كه در عين حال ميگويند كه جريان روشنفكري در ايران وجود دارد.
شما خودتان هم گفتيد كه از چنين واكنشهايي- منظورم واكنش روشنفكران به مساله غزه- ممكن است بهرهبرداريهايي از سوي جريانهاي سياسي انجام شود، فارغ از آن، فكر ميكنيد بدنه روشنفكري چگونه ميتواند خودش را از اين سوگيريهاي سياسي مستقل كند؟
به هر حال حركت سياسي مثل راه رفتن در كنار درياست و اينكه بخواهيد خيس نشويد، ممكن نيست. به هر حال وقتي كه در چنين عرصههايي ورود پيدا ميكنيد و به عنوان جريان روشنفكري موضعگيري ميكنيد، تبعاتي خواهد داشت. جريان روشنفكري نميتواند بگويد من ميخواهم به گونهيي حملات به غزه را محكوم كنم كه مورد بهرهبرداري جريانات سياسي قرار نگيرد. روشنفكر بايد آنچه را عدالت و حقيقت ميداند بنويسد، فارغ از آنكه اصولگرايان يا اصلاحطلبان چه بهرهبرداريهايي خواهند داشت. بايد به عنوان يك جريان مستقل مشابه اين كار را نجام دهند.
و در نهايت موضعگيري روشنفكران چه تاثيري در جامعه دارد؟
قطعا در بين اقشاري كه نظرات، موضعگيريها و واكنشهاي روشنفكران را دنبال ميكنند، تاثيرات مثبتي دارد
پيش از اين با ناصر فكوهي، عضو هيات علمي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران در مورد چنين كنشي و تاثير آن به گفتوگو نشسته بوديم كه در آن گفتوگو فكوهي معتقد بود بدون شك چنين كنشهايي ميتواند در فشار آوردن به دولتها تاثيرگذار باشد. اينبار با صادق زيباكلام، استاد علوم سياسي دانشگاه تهران در مورد بيانيهها و كنشهاي روشنفكران ايران در محكوميت كشتار مردم غزه گفتوگو كرديم. زيباكلام اما از منظر ديگري به اين مساله نگاه ميكند. او معتقد است اين بيانيه حتي اگر مورد بهرهبرداري برخي جريانهاي سياسي قرار گيرد اما يك نتيجه مطلوب دارد كه زنده بودن جريان روشنفكري را نشان ميدهد و حتي رسانههاي اصولگرا به وجود جريان روشنفكري اعتراف ميكنند.
در حملات اخير اسراييل به غزه شاهد موضعگيري روشنفكران ايران در محكوميت كشتار مردم بوديم، ارزيابي شما از چنين كنشهايي چيست؟
اين گونه كنشها بسيار مطلوب است و كمترين چيزي است كه از جريانات روشنفكري انتظار ميرود چون ما شاهد بوديم كه در رابطه با غزه در كشورهاي توسعهيافته و غربي هم روشنفكران از جريان چپ و ليبرال، هم اعتراض كتبي و شفاهي به اسراييل داشتند و هم تظاهرات بر پا كردند. بنابراين آنچه روشنفكران در ايران انجام دادند نسبت به كشورهاي ديگر كار متفاوتي نبود.
شما گفتيد حداقل كاري بود كه روشنفكران انجام دادند، مثلا چه كار ديگري ميشد انجام داد؟
به نظر من كار چندان ديگري نميتوانستند انجام دهند چون در ايران جز گروههاي خاص، ديگران نميتوانند تظاهرات، انجام دهند بنابراين تنها كاري كه ميشد انجام داد همين حداقل بود. زماني كه ميگويم حداقل منظورم كمكاري از جانب روشنفكران نيست، مقصود اين است كه اجازه فعاليت بيشتري به آنها داده نمي شود و در واقع آنها در اين مسائل محدوديتهاي زيادي دارند.
مشخصا اين سوال طرح ميشود كه چنين كنشهايي از سوي بدنه غير دولتي در ايران، آن هم از سوي روشنفكران با مشاركت بالايي مواجه شد كه در سالهاي بعد از انقلاب سابقه نداشت، علت اين مساله چيست؟
ابعاد اين دوره بسيار گستردهتر بود، دو سال قبل به دليل شرايطي كه وجود داشت، شاهد بوديم بعد از 10 روز يا حداكثر دو هفته آتشبس برقرار و مساله منتفي ميشد اما الان ما وارد ماه دوم ماجرا شديم. در دورههاي گذشته تعداد كشته شدن غيرنظاميان به گستردگي اين دوره نبود.
واكنش روشنفكران معطوف به طولاني شدن زمان حملات نبود، نامه جامعهشناسان به بانكيمون پس از هفته دوم حملات اسراييل نوشته شد. به نظر ميرسد فارغ از گستردگي فاجعه اما اينبار روشنفكران به صورت جديتري ورود پيدا كردند.
البته يك نكته وجود دارد. حاكميت سعي كرد خودش در اين واكنش جريانهاي روشنفكري بدمد، براي آنكه شعار «نه غزه و نه لبنان» از سوي معترضان سال 88 پس گرفته شود. مسالهيي كه به وجود آمد اين بود كه نظام سعي كرد اعتراض جريان روشنفكري را به گونهيي جلوه دهد كه آنها متوجه شدند آن شعار چه اندازه غلط بود و حالا آن را پس گرفتند. در حالي كه اين مساله به گونهيي بهرهبرداري سياسي است كه جريانهاي اصولگرا به دنبال آن هستند. در حالي كه شعار نه عزه نه لبنان هيچ ربطي به واكنش روشنفكران ندارد.
اينكه اصولگرايان چه بهرهبرداريهايي ميكنند، بحث قابل توجهي است كه بايد واكاوي شود و به اطلاع جامعه برسد، اما فارغ از آن، اگر نقدي هم از سوي نخبگان به حقوق بشر وارد شده است مربوط به ايده حقوق بشر نبود، بلكه به شيوه اجراي آن و برخي ادعاهاي حمايت از حقوق بشر نقد وارد ميشود. اما اگر از اين موضوع بگذريم، سوال اين است كه اصلا چنين بيانيههايي از سوي روشنفكران ايران چه تاثيري دارد، آيا صرفا كنشي نمادين محسوب ميشود كه براي رفع تكليف است، يا واقعا ميتواند تاثيرگذار باشد؟
تاثير سياسي ندارد. فكر ميكنم تاثيرش در حد اين است كه كاري كه از دست ما برميآمد همين بود كه ما انجام داديم، در عين حال من فكر ميكنم، نوعي علامت حيات در جريان روشنفكري را نشان ميدهد. در واقع به رغم همه فشارهايي كه عليه جريان روشنفكري بود، اين جريان هنوز زنده است و ابراز وجود ميكند. اين بُعد ماجرا جالب است و شايد بتوان گفت كه اصولگرايان متوجه اين وجه قضيه نيستند، به هر حال وقتي كه در رسانههاي اين جريان اعتراض روشنفكران به جنايت غزه منعكس ميشود، درست است كه برخي جريانها بهرهبرداري خودشان را دارند ولي شايد متوجه نيستند كه در عين حال ميگويند كه جريان روشنفكري در ايران وجود دارد.
شما خودتان هم گفتيد كه از چنين واكنشهايي- منظورم واكنش روشنفكران به مساله غزه- ممكن است بهرهبرداريهايي از سوي جريانهاي سياسي انجام شود، فارغ از آن، فكر ميكنيد بدنه روشنفكري چگونه ميتواند خودش را از اين سوگيريهاي سياسي مستقل كند؟
به هر حال حركت سياسي مثل راه رفتن در كنار درياست و اينكه بخواهيد خيس نشويد، ممكن نيست. به هر حال وقتي كه در چنين عرصههايي ورود پيدا ميكنيد و به عنوان جريان روشنفكري موضعگيري ميكنيد، تبعاتي خواهد داشت. جريان روشنفكري نميتواند بگويد من ميخواهم به گونهيي حملات به غزه را محكوم كنم كه مورد بهرهبرداري جريانات سياسي قرار نگيرد. روشنفكر بايد آنچه را عدالت و حقيقت ميداند بنويسد، فارغ از آنكه اصولگرايان يا اصلاحطلبان چه بهرهبرداريهايي خواهند داشت. بايد به عنوان يك جريان مستقل مشابه اين كار را نجام دهند.
و در نهايت موضعگيري روشنفكران چه تاثيري در جامعه دارد؟
قطعا در بين اقشاري كه نظرات، موضعگيريها و واكنشهاي روشنفكران را دنبال ميكنند، تاثيرات مثبتي دارد
منبع: اعتماد