
ناصر تقوایی:ممنوعالکار نیستم، فضای فعالیت نیست
یک میز کوچک با دو صندلی لهستانی و کتابهایی که روی میز پخش شده است. کنار میز چند گلدان شمعدانی چیده شده و کمی آنطرفتر ساعتی چوبی و قدیمی، روی ساعت 2:45 ساکن مانده است. اینها شما را یاد خاطرهای نمیاندازد؟ مثلا سریالی که این المانها را در آنها دیده باشید؟ خیلی دور نیست، خاطره سریالی که به معنی واقعی به اصطلاح «خیابان خلوتکن»بود و، فیلمسازی بزرگ، کارگردانی آن را بر عهده داشت؛ سریال«داییجان ناپلئون» ساخته ناصر تقوایی.
دکوری که چند سطر قبل توصیف شد، بخشی از طراحی صحنه مراسمی بود که روز پنجشنبه 29 خرداد در خانه هنرمندان ایران، برای گرامیداشت ناصر تقوایی چیده شده بود تا نگاهمان کمی خاطره سریال«داییجان ناپلئون» را زنده کند و میزبان خالق اثری باشد که هنوز هم بهعنوان سازنده تنها سریال تلویزیونی که پس از گذشت همه این سالها همچنان پرطرفدار است، باشد. دوستان قدیمی ناصر تقوایی هم در این مراسم حضور داشتند: مسعود کیمیایی، سعید پورصمیمی، نجف دریابندری و البته مرضیه وفامهر همسر ناصر تقوایی که هر کدام درباره ویژگیهای اخلاقی و کاری تقوایی چند دقیقهای صحبت کردند؛ صحبتهایی که گاه با بغض همراه بود. مسعود فروتن اجرای این برنامه را بر عهده داشت و وقتی برای خوشامدگویی پشت تریبون حاضر شد، گفت: «سالهای سال بالیدم به اینکه متعلق به نسلی هستم که با آثارشان بزرگ شدم و پیرامون را شناختم. سینما را با مسعود کیمیایی شناختم و با سینما آشتی کردم. ترجمههای بینظیری از نجف دریابندری خواندم، تلویزیون را با ناصر تقوایی شناختم و حالا در شبی از شبهای ایرانشهر برای تجلیل از یکی از مفاخر ادب و هنر ایران دور هم جمع شدیم. برای بزرگداشت ناصر تقوایی.»
بعد از مدتی مسعود کیمیایی برای صحبت در مورد تقوایی پشت تریبون حاضر شد. کیمیایی که برگههایی در دست داشت خطاب به حاضران در سالن گفت: «همه موارد را نوشتهام تا چیزی از قلم نیفتد اما وقتی باز به وسعت ناصر تقوایی فکر میکنم، تصور میکنم باز چیزی از قلم میافتد. ناصر تقوایی یک دوست کامل و یک سختیکشیده کامل است. من همیشه مخالف بودم که چرا تقوایی فیلم نمیسازد و این را در خودم پنهان میکردم و فکر میکردم اگر او فیلم بسازد ما دیگر تنها نیستیم و تنهایی ما را پر میکند و رشادتی به کار ما میدهد. ما از دورهای نیستیم که فیلم روی موبایل ببینیم. نمیدانم چطور میشود فیلم «سقوط امپراطوری رم» را روی موبایل دید! برای ما سینما جدی است. حضورمان و هر حرفی که میزنیم جدی است. ناصر تقوایی با ادبیات، فیلم کوتاه، سریال، عکاسی و فیلم بلند هر آنچه کرده از شاهکارها بوده. تقوایی مرد طاقت است که حالا به ما میفهماند که عاقلانه رفتار کرده. نمیتوانی با کسی که در جیبش اسلحه دارد حرف از عدالت بزنی. ایکاش که من هم مثل ناصر فیلم نمیساختم.» کیمیایی که بغض در گلویش ترکیده بود، ادامه داد: «حرفهای زیادی برای ناصر دارم اما بغض دارم. ناصر عزیز ماست. رفیق خوب سالهای من، من هم رفیقانه دوستت دارم.» سخنران بعدی این مراسم سعید پورصمیمی بود. او صحبتهایش را با ویژگیهای اخلاقی و کاری تقوایی آغاز کرد. او گفت: «صحبتکردن درباره تقوایی سخت است. چون تقوایی زوایای مختلفی دارد. به هنرهای زیادی احاطه دارد و از نظر روحی هم زوایای زیادی دارد. تقوایی از معدود کارگردانهایی است که همه چیز را با هم دارد. تسلط بر تکنیک سینما، ادبیات، سناریونویسی، شناخت بازی بازیگر، صحنهآرایی و دید خاص عکاسی از جمله آنهاست. قبل از آن سینمای ما دست کسانی بود که معمولا در یک رشته تسلط داشتند. مثلا مرحوم نصرتالله محتشم یا مجید محسنی. آن زمان معمولا کارگردانی را کسی انجام میداد و کس دیگری کنارش بود که دکوپاژ میکرد.» بازیگر فیلم سینمایی «ناخدا خورشید» از آثار تقوایی گفت و افزود: «وقتی پرونده هنری ناصر تقوایی را ورق میزنیم میبینیم در سینما کارهایی انجام داده است که از نظر اکران ناموفق بوده. سریالی برای مخاطب عام میسازد که هنوز پر بینندهترین سریال ساخت ایران است. سالهای زیادی گذشته است. آدمهای دیگری آمدند، بیهوده آمدند و ماندگار شدند. چه نگاتیوهایی که بیهوده اکسپوز شد و در تمام این سالها ناصر تقوایی خانهنشین بود. چرا اینجوری شد؟ تقصیر که بود؟ در این سینمای بحرانزده چرا باید جای ناصر تقوایی خالی باشد؟ ناصر تقوایی همیشه ناصر تقوایی است.» مسعود فروتن بعد از صحبتهای سعید پورصمیمی پشت تریبون حاضر شد و از مرضیه وفامهر خواست تا چند کلمهای درباره تقوایی صحبت کند. وفامهر با تشویق زیاد حضار پشت تریبون حاضر شد و گفت: «همیشه برایم عجیب بود اینکه چطور منی که از کودکی بر همه چیز لگد میزدم و ساختارشکن بودم 20سال با مردی زندگی کردم که اساس زندگیاش بر اساس ساختارمندکردن شکل گرفته است. او در زندگیاش ساختاری دارد که حتی یک آنارشیست هم در مقابلش سر فرود میآورد. به هر حال انتخاب من یک اتفاق بود. الان که به سالها قبل نگاه میکنم انتخاب من، انتخاب یک جسم و حرفه نبود. گرایش به آن نیروی جاودانگی من را کنار او نگه داشت.»
او که گهگاه؛ صحبتهایش با بغض همراه بود، گفت: «تلخ بود که همیشه باید تماشا میکردی که چطور این نیروی برتر که به او نیاز داریم هر لحظه باید از بین برود. تقوایی یگانه است و ایمان دارم هیچکس نتوانسته مدرنتر از او به هنر نگاه کند. من اسطورهسازی نمیکنم اما او در سینمایش در صدر بالاترین سینماگران جهان هست. او کسی است که نیم قرن درست زندگی کرده و من او را ستایش میکنم. چه چیزی این موجود را ذره ذره آب کرد؟ من تا به حال نزاییدهام اما میدانم که زاییدن بهگونهای است که بندبند تن آدمی انگار از هم جدا میشود. من این درد را در ناصر تقوایی دیدم و دلم میخواست کاش این درد را من میکشیدم. چرا که تحملکردن درد دیگران برایم سخت است. به هر حال من فکر میکنم انسان بهخاطر جسم اهمیت ندارد و بهخاطر اندیشهاش ارزشمند است. حذف فیزیکی کار احمقانهای است اما حذف اندیشه هوشمندانه است.» اما پایانبخش این مراسم اهدای نشان «سرو هنر»، به ناصر تقوایی و شنیدن صحبتهای او بود. مسعود کیمیایی، سعید پورصمیمی، نجف دریابندری، مجید سرسنگی و سیفالله صمدیان روی صحنه برای اهدای این نشان به تقوایی آماده شدند و ناصر تقوایی در میان خیل عظیم دوستدارانش در سالن این نشان را دریافت کرد و پشت تریبون حاضر شد و گفت که قرار نبود امشب صحبت کنم: «هر کدام از دوستان از نقطهنظر خودشان در مورد من صحبت کردند که برایم جذاب بود. صحبت در مورد کارنکردن اجباری شد و باید بگویم هیچکس در این مملکت من را ممنوعالکار نکرده است و با جو موجود فرهنگی است که نمیتوان کار کرد. اما همیشه راهی برای زندگیکردن داشتم. همیشه دوست داشتم ذهنیت خودم را به نسل جوان منتقل کنم که این کار را انجام دادم. من هیچ وقت به کار فرهنگی بهعنوان شغل نگاه نکردم. مسعود کیمیایی خیلی منصفانه گفت. او با اینکه پرکار بوده، آیا فیلمهایی که ساخته در حد و اندازه فیلمهای گذشتهاش و خودش بوده؟ جامعه تصور دیگری از ما دارد که خودمان آن را به او دادهایم. ما دستی دستی خودمان را به جامعه بدهکار کردهایم و وقتی نتوانیم به این بدهکاری پاسخ مناسبی بدهیم، عدم توفیق شروع میشود. من مطلقا آدم کمکاری نیستم. هفتهای سه، چهار روز به تدریس سینما به جوانان میپردازم تا با ذات و هویت سینما آشنا شوند. تدریس کار سهل و سادهای نیست. شاید اکثر آنها به تولید فیلم نرسیده باشند اما مینویسند و با آنها فیلمنامهنویسی کار میکنم. به آنها یاد میدهم که فیلمنامه، داستان نیست. داستان ابتدا باید تبدیل به فیلمنامه شود. اگر میگوییم الان فیلمنامهنویس نداریم مقصود این نیست که نویسنده نداریم. هستند کسانی که به دلیل علاقهمندی به سینما خودشان داستان را مینویسند، آن را به فیلمنامه تبدیل میکنند و بعد هم میسازندش. مانند من، کیمیایی، مهرجویی، یا علی حاتمی. اما واقعیت این است که هر کدام از این کارها یک فعالیت تخصصی مجزا در دنیاست. من اکنون پر کارتر از گذشتهام هستم. 15 مستند، چهار فیلم کوتاه، هفتفیلم بلند و یک سریال 16 ساعته دارم. مگر عمر آدم چقدر است؟ البته اگر شاید تنها به تعداد فیلمهای سینماییام نگاه کنید به نظر برسد که کمکار هستم.» بخشی از حرفهای تقوایی به ممیزی مربوط بود: «بهنظرم اوضاع ادبیات بدتر از سینماست. تاکنون سانسور، سانسور مضمونی بوده است اما امروز دیگر صحبت از مضمون نیست و به واژگان رسیده است و من این نوع سانسور را در طول تاریخ بشر سراغ ندارم. حتی شنیدم دیوان اشعار بزرگان ما بهخاطر استفاده از کلماتی، به مشکل برخورده است.»
تقوایی این اتفاق به ظاهر ناشیانه را بسیار هوشمندانه دانست و گفت: «اگر این روند؛ ادامهدار باشد، ادبیات به سرنوشتی بدتر از سینما دچار میشود. جذابیت در شیوه روایت است نه خود موضوع و این هشداری است که من در زمینه ادبیات میدهم. این روزها انتظارها از سینمای ما پایین آمده و کمکم داریم به زمان «فیلمفارسی» بازمیگردیم. کارهای نوشتهشده من؛ بیشتر از فیلمنامههایم است اما کجا باید آنها را چاپ کنم؟ میدانم که سانسور میشود. کجای دنیا واژهها مجرم شدهاند؟ وزارت ارشاد چرا این موضوع را نادیده میگیرد؟» تقوایی با اشاره به اینکه «واژه نمیتواند فینفسه معنایی داشته باشد که منجر به سانسور شود»، گفت: «واژه فینفسه معنایی ندارد و وقتی با لحن همراه میشود معنی پیدا میکند و این از ظرافتهای زبانی است.»
ناصر تقوایی با اشاره به معادلسازی واژهها توسط فرهنگستان زبان فارسی گفت: «می گویند به هلیکوپتر بگویید «چرخ بال» مگر هلیکوپتر چرخ دارد؟ بال دارد؟ آن هواپیما و پرنده است که بال دارد نه هلیکوپتر و آن چیزی که آقایان مدنظرشان است ملخک است. جالب است که چنین چیزی را فرهنگستان زبان فارسی ما تصویب کرده است.»
تقوایی در پایان گفت: «تا وقتی که سانسور اینطور عمل میکند، من نمیتوانم کار کنم. همسرم میداند که چقدر کار نوشتهشده دارم. اما نمیتوانم آنها را چاپ کنم. اگر قرار است کاری کهنه شود؛ بگذارید بشود.»