«نه» به ادامه وضعیت گذشته علت اصلی آمدن مردم پای صندوق و در
نتیجه آن پیروزی «حسن روحانی» است. این شاهبیت صحبتهای «عباس آخوندی» در
گفتوگو با «شرق» است. «نه»ای که به اعتقاد وزیر راه، مسکن و شهرسازی دولت
تدبیر و امید به این دوره اختصاص ندارد و به جز دوران ریاستجمهوری هاشمی،
در انتخابات 76، 84 و 92 هم، در بر پاشنه «نه» چرخیده است. «نه»ای که او
میگوید: «مشکلات زیادی پس از انتخابات در تصمیمگیریها و اتخاذ سیاستها
ایجاد میکند.» آخوندی در سالروز پیروزی حسن روحانی (25/3/92) در یازدهمین
انتخابات ریاستجمهوری ایران تاکید دارد که جامعه ایرانی باید بداند چه
میخواهد تا به جای رای «نه» رای «آری» بدهد.
در انتخابات 24خرداد ابتدا جامعه و فعالان سیاسی نگاهشان به سمت
محمد خاتمی است و بعد به سمت اکبر هاشمی حرکت میکند، مایلم کمی درباره
علت این موضوع توضیح دهید؟
اگر کمی به عقب برگردیم به نوعی یک انفعال در نیروهای سیاسی بهوجود آمده
بود. و اساس بحث این بود که آیا باید در انتخابات شرکت کنیم یا خیر. من از
جمله کسانی بودم که از خرداد91 در مطبوعات چندین یادداشت و مصاحبه داشتم
که در هر شرایطی باید در انتخابات شرکت کرد و تحریم انتخابات به یک نحوی بد
است. من نامش را «تنبلی روشنفکرانه» گذاشته بودم یعنی به نوعی بیعملی
خود را توجیهکردن است. بنابراین بحث اصلی ما این بود که باید در انتخابات
شرکت کرد و اساسا خالیکردن عرصه سیاسی به نفع کشور نیست شاید الان خیلی
این بحث معنی نداشته باشد اما آن زمان معنی داشت. من معتقد بودم که باید از
نیروهای جوان استفاده شود و موافق با حضور آقایان هاشمی و خاتمی و حتی
ناطق هم نبودم. در واقع دو پیام روشن داشتم یکی شرکت در انتخابات و دوم
اینکه این افراد شاخص نباید وارد انتخابات شوند.
و دلیل این دیدگاه شما که خیلی با اکثریت متفاوت بود و نهایتا نگاه همان اکثریت منجر به آمدن هاشمی هم شد چیست؟
دلیلش خیلی روشن است. اگر جامعه روشنفکری معتقد به چرخش نخبگان است
نمیتوان حول محور افرادی ثابت فعالیت کند. تقریبا آن بحث اول جا افتاد
یعنی شرکت در انتخابات اما بحث دوم این بود که نمیتوانیم در انتخابات ریسک
کنیم و باید یک فرد با کاریزمای بالا بیاید.
چه افرادی موافق آمدن چهرههای اصلی به عرصه انتخابات بودند؟
معمولا آدمهای مشهور اینطور فکر میکردند اما آقای خاتمی شخصا تمایلی
برای نامزدشدن نداشتند هرچند فشار زیادی روی ایشان بود. بنابراین این موضوع
چرخید به سمت آقای هاشمی که نامزدی را قبول کنند که بعدا هم آن اتفاقات
افتاد.
اما بحث آمدن خاتمی و هاشمی ذهن جناح مقابل را روی این افراد متمرکز کرد، آیا این موضوع برنامهریزیشده بود؟
خیر برنامهریزی به این شکل نبود.
چون شما مطمئن بودید که تایید صلاحیت آقای خاتمی غیرممکن بود؟
ما مطمئن بودیم که ایشان نامزد نمیشوند اما برنامهریزی برای اینکه
افکارعمومی را به سمت ایشان بکشانیم نبود. کسی هم فکرش را نمیکرد آقای
هاشمی رد صلاحیت شود. من معتقد بودم که باید یک پارادایم در عرصه سیاسی
کشور ایجاد شود و این نظر من در اقلیت بود و اکثریت معتقد بودند که امکان
پارادایم جدید نیست و باید برای حضور در انتخابات به سمت افراد سرشناس
بچرخیم.
و اجماع روی آقای خاتمی بود؟
بیشترین اجماع روی آقای ناطقنوری بود که ایشان بیاید.
حتی در اصلاحطلبان؟
بله، حتی در اصلاحطلبان اما خودشان مخالف بودند بنابراین فردی که اجماع
نسبی را داشت آقای ناطق بود بعد که مشخص شد ایشان هیچ تمایلی برای حضور
ندارند، یک عدهای اشتیاق برای حضور آقای خاتمی داشتند و یک عدهای هم آقای
هاشمی، که بعد مشخص شد آقای خاتمی هم تمایلی برای حضور در انتخابات
ندارند. ضمن اینکه افراد دیگری هم بودند اما آنها هم پارادایمی را برای
تغییر معرفی نمیکردند. بنابراین چرخیدیم به سمت چهره محوری تا اینکه فرد
جدیدی مطرح شود.
علت این چرخش اصلاحطلبها که در سال76 ناطقنوری رقیب آنها محسوب میشود، چیست؟
این یک یارگیری اجتماعی است. در هر صورت صحنه سیاسی تغییر میکند. در
واقع انتخابات92 نشان داد در بین تمام نیروها اصلاحطلبان و اصولگرایان
معتدل همه یک یارگیری اجتماعی داشتند. از طرفی هم در واقع شرایط سال91 به
قدری سخت و تلخ بود که تغییر هدف بود نه رسیدن به یک وضعیت مشخص و روشن. در
واقع این نقطه غیر مثبت صحنه سیاسی ایران است. یعنی اینکه ما معمولا
میدانیم که چه نمیخواهیم و آنچه میخواهیم خیلی روشن نیست. سال91 هم همگی
میدانستند که چه نمیخواهند و آن ادامه وضعیت گذشته بود.
اما انتخاب ناطقنوری یعنی یک راست به جای یک راست. چه تغییری در ناطق بهوجود آمده بود که میتوانست نامزد اصلاحطلبان هم باشد؟
البته که آقای ناطق تغییرات جدی کرده بودند از مواضع نحوه اداره مملکت
گرفته تا نگاه سیاسی ایشان. در سال88 و در سال84 مواضع خودشان را روشن کرده
بودند و بارها اعلام کردند که موافق با آن روند افراطی و رویکرد پوپولیستی
که دولت گذشته داشت، نیستند. درواقع آقای ناطق در سال91 یک کارنامه روشن و
درخشانی داشتند.
واکنش سیاسیون به ردصلاحیت هاشمی چه بود؟
هیچکس فکرش را نمیکرد حتی خود ایشان. زمانی که آقای هاشمی ردصلاحیت
شدند تردید شدیدی حاکم شد و افرادی که مخالف شرکت در انتخابات بودند
میگفتند این هم دلیلش و تعداد افرادی که همچنان در صحنه فعال بودند و
میگفتند باید به گزینه بعدی فکر کنیم خیلی معدود بود.
اما شما همچنان از موافقان بودید؟
بله، من بعد از جلسهای که آقای هاشمی با ستادشان گذاشتند و دوستان
میخواستند بروند دنبال کارشان من همان موقع گفتم تازه شروع کار است.
در آن جلسه چه گذشت؟
در کل صحبتهای هاشمی منفی بود و جزو معدود مواردی بود که آقای هاشمی منفی حرف زدند چون معمولا ایشان امیدوارانه برخورد میکنند.
آیا این رفتار واکنش به ردصلاحیت نبود؟
نه، به اعتقاد من یکی از سخنرانیهای تاریخی ایشان بود. چیزی که خاطرم
است این است که ضمن اینکه تلخ صحبت کردند از تداوم حضور در انقلاب و نگرانی
از آینده ایران حرف زدند.
از چه زمانی صحبت حسن روحانی به میان آمد؟
بعد از داستان آقای هاشمی یک سرگشتگی ایجاد شد. من به همراه تعدادی از
دوستان ازجمله آقای مهندس زنگنه به این نتیجه رسیدیم که در هر صورت باید در
انتخابات شرکت کنیم و از بین گزینههای باقیمانده استفاده کنیم. با آمدن
آقای هاشمی گزینههای احتمالی مانند آقای نجفی و یا جهانگیری کنار رفته
بودند. بنابراین کسانی که در صحنه باقی مانده بودند، دو نفر بودند. یعنی
آقای روحانی و آقای عارف. گزینههای واقعی بودند. و باز دو انتخاب داشتیم
که یا رها کنیم یا از میان این دو نفر یکی را انتخاب کنیم. نهایتا نظر این
شد که باید یکی از این دو نفر را انتخاب کنیم و باید اجماع صورت بگیرد. چون
اگر رها کنیم میزان مشارکت کاهش پیدا میکند و اگر اجماع کنیم یک
همافزایی ایجاد میشود که امکان پیروزی را افزایش میدهد.
و رسیدن به روحانی از طریق نظرسنجی صورت گرفت، آیا راه دیگری وجود نداشت؟