توفاني شديد تهران را در نورديد و بهت و حيران را به لحظهيي در اين كلانشهر حاكم كرد. فارغ از خساراتي كه به دليل زيست محيطي، جاني وروحي برپيكره «شهري بيدفاع» به وجود آمد وشاخهيي شكست و نفس را در جان بيجاني به شمارش انداخت، اسكلت نحيف و بيجان بناهايي است كه تاريخ را در اين شهر «هويت فراموش شده» فرياد ميزند و افسوس در آن روز، صداي غرش توفاني سهمگين، اين فرياد را در هزار توي خود گم كرد وپايههاي نمور و ترك خورده اين بناها را لرزاند. در آن روز توفان را مقصر نخواهيم دانست كه چه بر سرمان آورد كه اين عارضهيي طبيعي است يا به سيره گذشتگان و به قولي رفع بلا و به عرف، «خدا را شكر كه به خير گذشت».
تقصير را بايد تقدير ندانست و به دنبال عامل و عاملاني بود كه شهر را اينچنين در مقابل حوادث طبيعي بيرمق ساختهاند.
شهرسازي، شهرداري يا شهرباناني كه هيچ كدام در موضع كاري خود ودر حيطه وظايف قانوني حاضر به قبول در كمگذاري و كمكاري نيستند و از بار مسووليت شانه خالي كرده وافق شهر را تنها در «توسعهيي اينگونه» ميبينند. شهرداري، سازمان هواشناسي، سازمان حفاظت محيط زيست يا سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري يا سازمانهايي از اين دست؟ كدام؟به دنبال شناخت مقصر و مقصراني هستيم كه پشت درهاي بسته در جلساتي مدام وپيوسته به گمان خود به دنبال رمز گشايي از «گره از كار فرو بسته ما» ساعتها وقتگذراني كرده و با تصويب صورت جلساتي شهر را با اين خطرات سهمگين مواجه ميسازند! و تمام حوادث را از «جنسي ديگر» پيشبيني ميكنند به جز حوادث طبيعي و غير مترقبه!به خوبي واقفيم برخي از خسارتها قابل جبران است و برخي غيرقابل جبران. سخن از جان مردمي است كه تا پاي جان ميكوشند: «توفان تهران چند كشته بر جا گذاشت و خانوادههايي را داغدار كرد، مرداني كه هر كدام نقش زيادي در زندگي اعضاي خانوادشان ايفا ميكردند، يكي پدر بود، يكي پسر وديگري داماد...» و سخن از هويتي است كه اين كوشش را در صحنههاي گوناگون تاريخي، ماندگار ومانا، به آيندگان مينمايانند: «بر اثر توفان دوازدهم خرداد ماه ديوار تاريخي مسجد امام خميني در خيابان 15 خرداد فرو ريخت و به دنبال آن دو نفر زخمي شدند. همچنين موزه «13 آبان» (استاد صنعتي) بر اثر وزش باد و توفان آسيب ديد و...»اين هر دو، مصداق خبري است بر بيتوجهي به جان ما، به هويت ما و بيتدبيري بر مديريت ما. سازهيي نو اگر از ميان رفت، خواهيم ساخت اما هويت را نه.
اما جان را چي؟بپذيريم جان هديهيي خداوندي است و امانتي است در دستان ما و بناي تاريخي هويتي است و نگهداري آن، وظيفه و حراست از هويت ما. اينكه در يك روز ودريك لحظه، حادثهيي بر جان و هويت ما حادث شود وآن را در معرض خطر و نابودي قرار دهد، خارج از تقدير الهي، قبول گناهش از هيچ دستاندركاري، عذر گناه نيست. حوادث بسيارند و آثاري كه تاريخ ملتي باشند بسيار كمتر كه آن هم اينگونه در بوته غفلت و ناآگاهي به فراموشي سپرده شوند. به خودمان آييم كه حراست از تمام مظاهر مادي و معنوي در اين سرزمين كهن بر عهده وجدان بيدار و خدا دوست هر كدام از ما ايرانيهاست و مسووليم در قبال آيندگاني كه از ما طلب «هويتخواهي» خواهند كرد.