
واقعیت پروژه تولید ترس ترامپ
سرعت تحولات سیاسی در پایتختهای جهان افزایش قابل توجهی داشته است. اگر با سقوط سوریه، گروهی بر این کشور حاکم شده که اغلب دارای تابعیت کشور ترکیه هستند، در کانادا نیز یک انگلیسی تبار به نام «مارک کارنی» روز گذشته (دوشنبه 20 اسفند، 10 مارس) به عنوان رئیس جدید حزب لیبرال کانادا جایگزین «جاستین ترودو» شد. ترودو نخست وزیری را برعهده دارد و طبق قاعده کارنی باید به جای وی ریاست کابینه را برعهده بگیرد؛ گرچه این امر نیازمند توافق میان طرفین است.
تحولات رخ داده از سوریه تا کانادا و از برلین تا واشنگتن، همه میتوانند وجوه مشترکی نیز داشته باشند؛ چه اینکه برخی معتقدند حوادث سوریه در پیامد قریب الوقوع بودن روی کارآمدن ترامپ صورت گرفت. در این گزارش تلاش شده وجوه مختلف روند موجود بررسی شوند.
علاوه بر کانادا، تحولات رخ داده در دیگر پایتختهای اروپایی نیز نیازمند توجه است.
1- فردریش مرتس، رهبر حزب دموکرات مسیحی آلمان، نامزد صدراعظمی این کشور است. در کانادا نیز کارنی با رهبری حزب لیبرال به پست نخستوزیری نزدیک شده است. با این حال در آلمان و کانادا به عنوان دو کشور مهم غربی که در پیامد روی کارآمدن مجدد ترامپ دچار تغییر در دولت شدند، بدون آنکه دولت جدید مستقر شود، همچنان حالت سیالیت سیاسی حفظ شده است. با روی کارآمدن ترامپ، شولتز در آلمان و ترودو در کانادا هردو تقریباً به شکل موقت و متزلزلی دولت را در دست داشتند، اما با وجود تحولات رخ داده و انتخابات پارلمانی در آلمان و درون حزبی در حزب لیبرال کانادا، کماکان خبری از استقرار دولت بعد نیست.
قطعاً برای استقرار دولت بعدی زمان لازم است اما این طول کشیدن در برهه کنونی احتمالاً دلایل دیگری نیز داشته باشد. ترامپ برخلاف پیشبینی اروپاییها روی کار آمد و این بار تندتر از دوره نخست رفتار میکند. از این رو دولتهای غربی برای واکنش به اوضاع جدید، احتمالاً بر طراحی دولت تمرکز کردهاند و به همین دلیل علیرغم مشخص شدن رئیس کابینه، خبری از استقرار کامل دولت نیست.
در کانادا انتخاب کارنی اتفاقی جدید است و شاهدی از تأخیر به حساب نمیآید، اما تزلزل و کنار رفتن ترودو موضوعی قدیمی است و روند جایگزینی وی، مصداقی از طول کشیدن ماجراست.
2- تمرکز آلمان و کانادا برای مقابله با ترامپ در حوزه اقتصاد است. نامزدهای ریاست کابینه دو کشور در امور تجاری و بانکی شهرت دارند. انگلیس نیز با روی کارآمدن استارمر، پیش از ترامپ چنین آرایشی گرفته بود. استارمر نماد نزدیکی بیشتر به چین و همچنین اروپا بود.
3- ترامپ برای مقابله با اقتصاد متحدانش و ضربه به آنها، چند سیاست را در پیش گرفته است که همه در اقتصاد ریشه دارند. اعمال تعرفه بر کالاهای ساخت این کشورها و همچنین کاهش تعهدات نظامی که میتواند باعث افزایش بودجه دفاعی آنها شود، در همین راستا صورت میگیرند. نخستوزیر کانادا چندی قبل به این نکته اشاره کرد که ترامپ با سیاستهای اقتصادی به دنبال فروپاشی اقتصاد کشورش است تا بتواند آن را راحتتر تحت کنترل بگیرد.
4- سمت و سوی طرحهای ژئوپلیتیکی ترامپ بیشتر از آنکه امنیتی باشند، اقتصادی هستند. کانادا تهدیدی برای آمریکا نیست و از سوی دیگر، واشنگتن عملاً در گرینلند مستقر است و خطری نظامی و امنیتی در این خصوص ندارد.
با این حال کانادا به دلیل اقتصاد خود و منابع انرژیاش و گرینلند نیز به دلیل منابعش مورد توجه ترامپ هستند. او از تسلط بر کانال پاناما نیز چنین هدفی را جستوجو میکند. حتی در موضوع غزه، ترامپ از اخراج ساکنان این منطقه، اهدافی اقتصادی را مطرح کرده است که میتواند شامل ایجاد مناطق گردشگری و بندری شود.
در قضیه اوکراین با وجود اهمیت ژئوپلیتیکی، ترامپ اهداف اقتصادی پررنگی را دنبال کرده و به دنبال معادن این کشور است. در جریان دیدار هیئت دیپلماتیک آمریکایی با هیئت روسی در عربستانسعودی، «کریل دیمیتریف»، مدیر عامل صندوق سرمایهگذاری مستقیم روسیه در تیم روسها حضور داشت که نشاندهنده تمایلات شدید اقتصادی ترامپ است. حضور دیمیتریف یا به ابتکار طرف روس برای اغوای ترامپ با طرحهای سرمایهگذاری صورت گرفته و یا آمریکا درخواستهایی از مسکو داشته که باعث شده شخصی با این مختصات در تیم روسیه راهی ریاض شود.
پس از این دیدار، روسها اعلام کردند آمریکا که به دنبال معادن اوکراین است، میتواند در خاک روسیه برای برداشت فلزات کمیاب سرمایهگذاری کند.