![قیمت دلار امروز سهشنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۳ / اسکناس آمریکایی بالاخره تسلیم شد](/files/fa/news/1403/11/23/476419_618.jpg)
یک کابوس جمعی / بررسی اوضاع روانی و اجتماعی مردم در روزهای شوک بازار ارز و طلا
در حال حاضر نرخ دلار تبدیل به شاخص امیدواری به جامعه شده، یعنی هر میزان جامعه احساس امنیت کند و چشمانداز مثبتتری از آینده ترسیم کند، این نرخ وضعیت باثباتتری هم دارد اما زمانی که امنیت روانی جامعه دستخوش ناآرامی میشود و افراد احساس میکنند وضعیت در حال وخیمشدن است، این وضعیت در تلاطمهای نرخ ارز خودش را نشان میدهد
از زمانی که قیمت دلار وارد کانال سه هزار تومان شد و پس از آن روند افزایشی آنقدر ادامه یافت که حالا به 100هزار تومان نزدیک شده، ایرانیها از آنچه قرار است این ماجرا بر سرشان بیاورد، انگشت به دندان گزیدهاند. افزایش قیمت دلار و طلا، حالا تبدیل به یک عادت دیرینه شده، شب خوابیدن و صبح بیدار شدن با قیمتهای جدید هم؛ عادتی که مدام تکرار میشود اما عادی نمیشود.
حکایت این روزها هم مشابه است. مردم هر روز، بیش از آنکه حال هم را بپرسند، با حیرت و نگرانی از قیمت دلار و طلا میگویند و از هم میپرسند: «حالا چه میشود؟»، بعضی از سطور تذکرةالاولیا وام گرفتند و نوشتند: «چگونه باشد حال قومی که در دریا باشند و کشتی بشکند و هر یکی بر تختهای بماند؟» و بعضی از ناامیدی، افسردگی و حال بد، از اینکه ادامهدادن برایشان سخت شده؛ یک کابوس جمعی.
کاربران شبکههای اجتماعی این چند روز را با انتشار نگرانیهایشان در این باره گذراندهاند؛ آنها در استوریهای حسابهای اینستاگرام، بارها نوشتند که چند روز در صفحههای کسبوکارهایشان فعالیت نخواهند کرد. در حسابهای شبکه ایکس نوشتند که از ترس آیندهای تاریک، دچار اضطرابهای شدید شدهاند و در پستهایشان نوشتند که ادامهدادن برایشان یک کار پرزحمت شده.
مائده یکی از کسانی است که از حس و حالش اینطور نوشته است: «یادم به ایامی میافتد که در تحریریه روزنامه، برای افزایش 200 تومانی دلار، صفحه یک میبستیم، هشدار میدادیم، نقد و تحلیل و چه و چه که اگر دلار به چهار تومان برسد، که اگر اقتصاد ایران بیثبات باقی بماند، که اگر... حالا در کابوس جمعی به تماشای دلار 90 هزار تومانی نشستهایم.» گفتوگوها در دنیای واقعی هم این روزها، همه حول شوکی است که بازار ارز و طلا به جامعه وارد کرده.
سهیل، مرد 38 سالهای است که میگوید هربار با افزایش قیمتها به این فکر میکند که در عمر کوتاهش در وطنش ایران، چهها که ندیده است: «من آدم امیدواریام؛ در همه این سالها، هربار بحرانی پیش میآید با خودم میگویم این هم میگذرد و ما دوام میآوریم اما حالا احساس میکنم کاسه صبرم دیگر لبریز شده است. این روزها فکر میکنم یک آدم تا کجا میتواند تحمل کند؟ جوانی ما در هول و ولای قیمتها گذشت.» اینها حرفهای مشابه فاطمه 40 ساله هم هست؛ او و همسرش بهتازگی تصمیم گرفتهاند که بچهدار شوند اما تصمیمشان با نرخ جدید دلار و طلا متزلزل شده. فاطمه میگوید، نمیتواند خودش را راضی کند انسانی را به این کشور اضافه کند.
درماندگی کسبوکارهای کوچک
هدی یکسال است که کار فروش آنلاین قهوه را شروع کرده و از همان زمان تا امروز، هر روز با افزایش قیمت دلار روبهرو شده است. هزینه دلاری که او برای خرید یککیلو قهوه باکیفیت هزینه میکند، بین 500 تا 700 دلار است و بسته به کیفیت آن تغییر میکند. تا پیش از حذف ارز نیمایی قهوه، این کالا هم شامل آن میشد اما بعد از حذف آن، حالا هزینه وارداتاش افزایش یافته و کسبوکارهایی مثل هدی باید با قیمت بالاتری آن را بفروشند؛ اتفاقی که باعث میشود مردم قهوه را از سبد خرید خودشان حذف کنند.
«از سال قبل تا امسال قیمت دلار هر روز در حال تغییر است. بهدلیل شرایط جغرافیایی ایران، قهوه در ایران کشت نمیشود و باید آن را از کشورهای همسایه وارد کنیم. قیمت دلاری هر یککیلو قهوه برای ما که از امارات آن را وارد میکنیم، بین 500 تا 700-600 هزار تومان میشود و به کیفیت و نوع آن بستگی دارد. اما چرا اینقدر گران است؟ چون واردات آن با نرخ دلار آزاد حساب میشود و قیمت قهوه دانهسبز برای ما دوبرابر میشود.»
در این شرایط، قیمت فروش قهوه با بستهبندی، رست کردن و هزینه ارسال، حدود یکمیلیون یا کمی بیشتر میشود. «در این شرایط مردم چندان اعتماد نمیکنند که این هزینه را برای خرید قهوه صرف کنند. یکمیلیون و 200 هزار تومان هزینه کردهایم اما در کسبوکار آنلاین درنهایت 30 تا 40 هزار تومان سود میکنیم.» با افزایش قیمت دلار، مشتریهای هدی و بسیاری از فروشگاههای آنلاین، کمتر شدهاند و فروشندهها میگویند قدرت خرید مردم آمده پایین و خیلی هم نمیخرند. «این موضوع باعث افت فروش بسیاری از کسبوکارهای کوچک میشود، بهویژه درباره کالایی که من میفروشم؛ چون ضروری نیست و ممکن است مردم آن را از سبد خانوار خود حذف کنند.»
مریم هم همین تجربه را پشتسر میگذارد. او از هشتسال پیش کار ساخت سفال و سرامیک را شروع کرده است و با هر بار افزایش قیمت دلار، با رشد شدید قیمت مواد اولیه روبهرو میشود و در این شرایط باید تصمیم بگیرد که قیمت تولیداتش را افزایش دهد یا خیر؟ مشتریان او معمولاً تولیدات او را برای هدیه و استفاده روزمره سفارش میدهند و ممکن است با هربار افزایش قیمت، آنها هم محصولات سرامیکی را از سبد خرید خود حذف کنند.
«در این شرایط با افزایش قیمت مواد اولیه، ما هم ناچار میشویم قیمت محصولات را بالا ببریم، درنتیجه مردم هم کمتر خرید میکنند. بهعنوان مثال قیمت لعاب لاجوردی که من دو سال پیش کیلویی سهمیلیون و 800 هزار تومان تهیه میکردم، امروز نزدیک به 9 میلیون تومان است. درصورتیکه در اینمدت قیمت محصولم را به این اندازه افزایش ندادهام.» او ناچار است از سود تولید محصولاتش کم کند تا فروش ادامه پیدا کند. «این روند باعث میشود کارگاههای کوچکی مثل من از گردونه تولید خارج شوند و خودشان را از بازار حذف کنند.»
فروشندگان محصولات اولیه با هربار تغییر قیمت دلار، محصولاتشان را به بازار عرضه نمیکنند و منتظر میمانند که قیمتها به ثبات برسد. مریم هم این تجربه را دارد. «قرار بود آبانماه کورهای بخرم که قیمتاش 55 میلیون تومان بود، آنموقع قیمت دلار حدود 60 هزار تومان بود. الان اگر بخواهم این کوره را تهیه کنم، میگویند تا قیمت دلار ثابت نشود، نمیفروشیم و هماهنگ با درصد افزایش قیمت دلار، قیمت کوره را هم افزایش میدهند.»
اینها مشکلاتی است که صاحبان کسبوکارهای دیگر هم با آن روبهرو شدهاند؛ مثل مرجان که چهار سال است محصولات خوردنی میفروشد. برای او همیشه بازار عید پرتلاطم بوده ولی امسال شدیدتر بوده است. او میگوید بهدلیل افزایش قیمت دلار، میوهها را از بازار جمع و صادر میکنند و حالا قیمت فروش هرکیلو گوجه خشک برای او که تولیدکننده این محصول است، از کیلویی 300 هزار تومان به 800 هزار تومان رسیده است.
در این شرایط مشتریان او حجم سفارشها را کاهش میدهند. «الان باید گوجه را کیلویی 40 هزار تومان بخریم و خشک کنیم. بعضی میوهها مثل انبه و نارگیل هم تحتتاثیر قیمت دلار، گران میشوند و واردکننده هم به قیمت امروز میفروشد. نمیتوان گفت که بازار بهصورت کامل میخوابد ولی اگر قبلاً بیشترین فروش در وزن نیمکیلو و یککیلو بود، الان روی 250 گرم است و درواقع سبد مردم کوچکتر میشود. اتفاق تلخ دیگر این است که برای خرید خوراکیهای ارزانتر، جنسهای کهنه به بازار میآیند که از نظر بهداشتی باید حذف میشدند، اما آنها را بوداده میکنند، تثیبتکننده رنگ اضافه میکنند و وارد بازار میکنند؛ درحالیکه اصلاً ارزش غذایی ندارند.»
آزاده، بازنشسته است و افزایش قیمت دلار برای او مثل یک شوک اساسی و کابوسی جدی است. حتی پسر 15 ساله او هم حالا نگران قیمت دلار است. «سفرههایمان از آنچه که بود، کوچکتر شده است. شیرینی که میخواهم بپزم و موادش را دو ماه پیش خریدم، از هفته دیگر قرار است با 25 درصد افزایش قیمت تحویل بگیرم. این رقم برای مواد اولیه معمولی است، اما خیلی از کارهای خرد و خودگردان حتماً با این شرایط از بین میروند.»
صاحبان کسبوکارهای آنلاین میگویند که اگر این شرایط ادامه پیدا کند، ممکن است به زودی کارشان را تعطیل کنند یا حداقل برای مدتی آن را متوقف کنند. مثل دورهای که اینستاگرام فیلتر شد و بسیاری از کسبوکارهای آنلاین از بین رفت، دور از ذهن نیست که در این طوفان افزایش قیمت دلار دوباره این اتفاق رخ دهد. زهرا، برندی برای دوخت وسایل آشپزخانه دارد و حالا با بیثباتی بازار، بسیاری از مشتریان او یا از حجم سفارشها کم میکنند یا آن را پس میگیرند.
شرایط بازار هیچ ثباتی ندارد و قیمت دلار ارتباط مستقیمی با وسایل اولیه کار او مانند پارچه، پشمشیشه و... دارد و او مجبور است فهرست قیمتهای کارش را تغییر دهد. «با این وضع قیمتها اصلاً صرفه اقتصادی ندارد که برای آن وقت بگذاری چون چیزی برای آدم نمیماند و هنر گوشه کوچکی از ارتزاق ما را هم شامل نمیشود. در این مدت موارد زیادی داشتم که بهدلیل قیمت یا سفارش را محدود کرده یا حذف کردهاند.
خیلی از ما که کسبوکارهای کوچکی داریم، همه امیدمان به فروش است و در این شرایط بیشتر ضرر میکنیم. نه میتوانیم فروش را بیشتر کنیم، نه سرمایه را در خانه دپو کنیم. در فشار وحشتناکی قرار گرفتهایم و اگر شرایط به همین روال ادامه پیدا کند، بسیاری از ما مجبور میشویم حتی برای مدت محدودی کارمان را متوقف کنیم. وقتی در این چرخه معیوب قرار میگیری، مرتب کار تولید میکنی ولی فروش و سودی نداری؛ ادامه کار توجیه ندارد.»
چرخه نگرانی و استرس
مریم زارعیان، جامعهشناس و پژوهشگر مسائل اقتصادی است و درباره تاثیر افزایش نرخ دلار بر امید و اعتماد اجتماعی به «هممیهن» میگوید که در حال حاضر نرخ دلار تبدیل به شاخص امیدواری به جامعه شده، یعنی هر میزان جامعه احساس امنیت کند و چشمانداز مثبتتری از آینده ترسیم کند، این نرخ وضعیت باثباتتری هم دارد اما زمانی که امنیت روانی جامعه دستخوش ناآرامی میشود و افراد احساس میکنند وضعیت در حال وخیمشدن است، این وضعیت در تلاطمهای نرخ ارز خودش را نشان میدهد، یعنی قبل از اینکه مخاطره روی خودش را به بازار نشان دهد، این استرس و فشار به جامعه وارد یا از سوی آنها احساس میشود. بنابراین یک چرخه باطل از نگرانی نسبت به آینده تشکیل میشود و درنهایت تقاضای بیشتر برای خرید دلار و افزایش نرخ دلار ایجاد میشود.
به اعتقاد این پژوهشگر، نتیجه این وضعیت افول هرچه بیشتر ارزش پول ملی، تورم بیشتر و کاهش قدرت خرید مردم است. واضح است اولین گروهی که متحمل این فشار میشوند، اقشار ضعیفتر جامعه و کسانیاند که سرمایهای ندارند. در این وضعیت کسبوکارها هم بهشدت آسیب میبینند، بهویژه آنهایی که به واردات وابستهاند. این افزایشها موجب افزایش هزینههای تولید میشود که درنتیجه آن، احتمال تعطیلی واحدهای تولیدی بالا میرود.
او معتقد است که بحرانهای سالهای اخیر، اعتماد مردم نسبت به مجموعه حاکمیت را کاهش داده است: «در رابطه با دولت چهاردهم، اعتماد جامعه از ابتدا هم پایین بود. یعنی در انتخابات حتی در دور دوم با تلاش بسیار چهرههای ملی همچون دکتر ظریف، تنها 50 درصد مردم در انتخابات شرکت کردند و 50 درصد دیگر شرکت نکردند، چون فکر میکردند اساساً بهبود شرایط جامعه در ساختار موجود امکانپذیر نیست. یعنی دولت چهاردهم با یک اعتماد شکنندهای تشکیل شد.
آن 50 درصد که درواقع 25 درصد جامعهاند، برای اعتمادشان به دولت اما و اگرهای فراوانی داشتند، یعنی با تردید به بهبود اوضاع و رفع مشکلات با ساختار موجود نگاه میکردند اما درنهایت پای صندوق رفتند و رأی دادند.» به گفته او، اکنون دولت چهاردهم در حال از دست دادن این اعتماد سستشکننده است؛ چراکه جامعه رأیدهنده به او، بین اقدامات انجام گرفته و وعدههای دادهشده تناسبی نمیبینند.
آقای پزشکیان در تمام صحبتهایی که با جامعه داشت از وعده رفع تحریمها سخن به میان میآورد، اما هنوز اندکی نگدشته جامعه با ترکیدن زودهنگام حباب انتظاراتش مواجه شده است. وقتی مردم میبینند که دولت نمیتواند از پس مشکلاتش برآید، اعتمادش به تواناییهای دولت کم میشود و این بیاعتمادی بهسرعت به سایر حوزههای حکمرانی سرایت میکند.
او میگوید: «وقتی مردم احساس کنند که دولت نتوانسته از منافع آنها دفاع کند، سرمایه اجتماعیشان را کم میکنند، البته این مسئله یکی از اهداف اصلی گروههای تندرو بود. یعنی ناامید کردن مردم از دولت منتخبشان، تا مردم قید هر انتخاباتی را بزنند. اما این گروه و جناح رقیب از این موضوع غافلند که همگی در یک کشتی سواریم. پروژه ناامید کردن مردم از دولت برای بهدست آوردن دولت بعدی، اساساً زمانی معنادار است که بقای این کلیت با تهدید مواجه نشده باشد.»
او درباره وضعیتی که در انتظار جامعه است هم میگوید: «واقعیت این است که اگر بسیاری از مردم به این نتیجه برسند که بهبود شرایط در ساختار موجود امکانپذیر نیست، این مسئله برای جامعه خطرناک است. در پیمایش ارزشها و نگرش ایرانیان که در سال 1402 انجام شد، 62 درصد مردم پاسخ دادند که وضعیت موجود با اصلاحات بهتر میشود. در انتخابات 1403 با کمی اغماض میتوانیم بگوییم که این 50 درصد شرکتکننده در انتخابات، همپوشانی قابلتوجهی با آن 62 درصد دارند.»
به اعتقاد این پژوهشگر، در حال حاضر جامعه در وضعیت شکنندهای از امیدواری به اصلاح قرار دارد که بسیار جای تأمل دارد. هرچقدر جامعه سرخوردهتر از اصلاح وضعیت موجود و حل بحرانها شود، نارضایتیها افزایش پیدا میکند و احتمال بروز ناآرامیها و اعتراضات اجتماعی هم افزایش مییابد. برای جلوگیری از این وضعیت، دولت باید به وعدههایش عمل کند و این را بداند که حجم بحرانهای اقتصادی بهقدری بالاست که تعلل در رفع آنها نه به صلاح حاکمیت است، نه جامعه؛ چراکه در گذشته هم شاهد بودیم که نگرانی جدی جامعه برای رفع حداقلهای زیستی، میتواند بهسرعت به بحرانهای اجتماعی و سیاسی تبدیل شود.
خریدهای هیجانی و بیاعتمادی به سیستم بانکی
به گفته زارعیان: «ناامیدی اجتماعی میتواند منجر به کاهش تمایل مردم و کسبوکارها به سرمایهگذاری شود. افراد ممکن است بهدلیل ترس از آینده نامشخص، از سرمایهگذاری در پروژههای بلندمدت یا حتی کوتاهمدت خودداری کنند. برخی افراد ممکن است تصمیم به انتقال سرمایههای خود به خارج از کشور بگیرند تا از ریسکهای اقتصادی داخلی در امان بمانند. اتفاقی که طی سالهای اخیر رخ داده و ایرانیان تبدیل به بزرگترین خریداران ملک در کشورهای همسایه شدهاند.
ممکن است مردم بهجای سرمایهگذاری در کسبوکارها یا بازارهای مالی، بهسمت خرید داراییهای امن مانند طلا و ارزهای خارجی بروند. از طرفدیگر نگرانی مردم باعث میشود، از خرید کالاها و خدمات غیرضروری خودداری کنند. این کاهش تقاضا میتواند برای کسبوکارهای کوچک که به درآمدهای روزانه وابستهاند خطرناک باشد. کسبوکارها هم ممکن است بهدلیل ناامیدی از آینده، از سرمایهگذاری در توسعهی کسبوکار خود خودداری کنند؛ موضعی که منجر به کُندشدن رشد اقتصادی و کاهش رقابتپذیری میشود.»
به گفته او، برخی افراد هم ممکن است بهدلیل ترس از افزایش قیمتها یا کمبود کالاها، به خریدهای هیجانی روی آورند. این رفتار میتواند منجر به افزایش موقت تقاضا و درنتیجه افزایش قیمتها شود. زارعیان افزود: «این نگرانیها میتواند منجر به این شود که اعتماد مردم به سیستم بانکی کمتر شود و در نتیجه این عدماطمینان، سرمایه خود را از بانکها خارج کنند، درنهایت هم تمام این اقدامات، نقدینگی سیستم بانکی را کم و منتهی به کاهش توانایی بانکها برای اعطای وام به کسبوکارها و افراد شود. در کل، ناامیدی اجتماعی میتواند چرخه معیوبی ایجاد کند که در آن کاهش اعتماد و افزایش ریسکهای اقتصادی، منجر به کاهش فعالیتهای اقتصادی و درنتیجه تشدید ناامیدی میشود.»
خودکشی خاموش
امیرحسین جلالی، روانپزشک اجتماعی است و میگوید زمانی که شرایط ناپایدار است، مهم نیست که سیاستمدار روی کاغذ از رشد اقتصادی صحبت کند، یا حتی بخواهد شرایطی را نشان دهد که وضعیت به نسبت متعادل است، این دیدگاه یک بیگانگی اسکیزوفرنیک ایجاد میکند: «شکاف کامل با واقعیت بیرونی که منجر میشود فکر کنیم اعداد و ارقام روی کاغذ و رویاهایی در ذهن افراد، واقعیت خارجی را شکل میدهند، وضعیت بیگانگی اسکیزوفرنیک را ایجاد میکند. مهم نیست که روی کاغذ، تورم ما کنترل شده، مهم این است که در 10 سال گذشته میبینیم که روزبهروز وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سلامت مردم وخیمتر میشود.»
او در توضیح بیشتر به «هممیهن» میگوید: «اینکه در شرایط اقتصادی، غیرقابل پیشبینی و وضعیت اجتماعی مشوش میشود، تردیدی نیست. به هر حال این وضعیت، نابهسامانیهای روانی و غیرروانی همراه خواهد داشت. گاهی اوقات وقتی افراد دچار تنگنای اقتصادی میشوند، تصمیم میگیرند شیفت بیشتری کار کنند و بعد از یکسال، مثلاً خودرو بخرند، یا تغییری در زندگیشان ایجاد کنند، اما وقتی میبینند که هرلحظه شرایط بدتر میشود، دیگر نمیتوانند پیشبینی کنند که فردا چطور خواهد بود. افراد در این وضعیت هیچ عاملیت شخصی برای خود نمیبینند.»
او به ابعاد تناقض در آمارهای اعلامشده از وضعیت اقتصادی و آنچه مردم در زندگی تجربه میکنند، اشاره میکند. به گفته جلالی، مردم شرایط را خطرناک میبینند و نمیتوانند آمارهای دولتی را باور کنند، همین مسئله سبب میشود خریدهای هیجانی کنند، به سلامتیشان کمتر توجه کنند، سیگار بیشتری بکشند، الکل تقلبی مصرف کنند و احساس عاملیت نداشته باشند.
آنها این تصور را دارند که نمیتوانند زندگی خودشان را تغییر دهند، احساس گناه و بیعرضهگی میکنند و اگر دست به خودکشی نزنند، به سمت خودکشی خاموش و منفعل میروند. آنها اگر بتوانند غذا تهیه کنند، رژیمشان را بهدرستی رعایت نمیکنند، زندگی پرتنش و بیبرنامهای خواهند داشت، پرخطر رانندگی میکنند، بد میخوابند و.... یک جامعه زمانی میتواند تنگناها را تاب بیاورد که ببیند پشت سیاستگذاریها، تفکر درستی وجود دارد، آن زمان است که میتواند محدودیتها را تحمل کند و قانع شود که فردا میتواند به یک کامیابی برسد.
نمیشود که یک حکمرانی مبتنی بر تخیل و اندیشههای غیرعلمی باشد و از مردم بخواهد که تن به این مسائل بدهند. با این شیوه، مردم و کشور و نسل جوان، آتیهای نخواهند داشت، نه برایشان فرزند میآورند، نه والدگری میکنند و نه میتوانند مثل زنبور کارگر کار کنند. این شیوه، شدنی و ادامهپذیر نیست. در این شرایط جامعه وارد وضعیت بقا میشود و بهیکباره آن خشمی را که در داخلاش است به سمت ساختار بیرونی هدایت میکند. باید از آن روز ترسید.
به گفته او، جامعه زمانی پایدار و پوینده است که شهروندانی با حس عاملیت داشته باشد، یعنی آنها آیندهشان را متکی بر منابع شخصی بدانند، این شرایط از سیاستگذاریهای عمومی و اقتصاد پویا، همچنین امید اجتماعی و شاخصهای روبهجلو میآید: «همین الان در بدن شهروندان ایرانی، با خواندن اخبار مربوط به نرخ دلار، لحظهبهلحظه واکنشهای شیمیایی اتفاق میافتد، اصلاً مهم نیست که فرد چیزی بخرد یا نخرد، این مواد شیمیایی تحتتاثیر این شرایط آزاد میشوند و ذهن و بدن ایرانیان را فرسوده میکند.
چندی پیش یکی از محققان دانشگاهی اعلام کرد که گزارشهای متعددی از ابتلای افراد زیادی به دو نوع کمخونی به او رسیده است؛ یکی کمخونی مگالوبلاستیک ناشی از کمبود ویتامین «ب 12» است که طی آن اندازه گلبولهای قرمز بزرگ میشود و دومی یک آنومی شدید است که هر دو اینها ناشی از سوءتغذیه هستند. تنها دلیل ابتلا به این کمخونیها، عفونتهای شدید انگلی یا ابتلا به سرطان است. افراد با یک تغذیه عادی دچار این مشکل نمیشوند؛ چراکه آن غذای مصرفی ویتامین «ب» و اسیدفولیک موردنیازشان را تامین میکند اما ببینید که میزان سوءتغذیه چقدر زیاد بوده که مردم جنوب تهران که به آن بیمارستان مراجعه کرده بودند، دچار این نوع از کمخونیها شدهاند.»
او درباره واکنشهایی که در ارتباط با انتخاب مسعود پزشکیان بهعنوان رئیسجمهوری به امید بهبود وضعیت و حداقل وخیمتر نشدن شرایط مطرح میشود، توضیح میدهد؛ واکنشهایی که در شبکههای اجتماعی همراه با سرزنش رأیدهندگان همراه است: «تصور من این است که جامعه در مقطع انتخاب آقای پزشکیان بالغانه رفتار کرد، فکر نمیکنم که جامعه در این زمینه فریب خورد، جامعه براساس نیمبند امیدی که برایش ایجاد شد، تصمیم به انتخاب گرفت و به همین دلیل، بههیچوجه نمیتوان جامعه را سرزنش کرد و رأیدهندگان هم نباید چنین واکنشی با خودشان داشته باشند.
سیاست عرصه آزمون و خطاست، آنهایی که رأی دادند، محاسباتی داشتند و آنهایی که رأی ندادند هم همینطور. جامعه ایران انسانهای بسیار امیدواری دارد، سرزندگی و پویایی دارد و با وجود تمام این فشارها، در حال ادامه زندگی است، جامعه همین حالا هم نیاز به امید دارد. شاید این انتخاب لازم بود تا برخی بنبستها به شکل قطعیتری برای حکمرانان مشخص شود، گاهی لازم است برای ابطال یک مسئله، همان موضوع بهطور کامل تجربه شود. جامعه باید به خودش اعتماد کند، انتخاب جامعه از پختگی جامعه و پختگی کنشگران دلالت دارد.»
به اعتقاد او، در این شرایط برای محافظت از مردم، اول دولت باید به آنها امید دهد و از سوی دیگر جامعه مدنی باید دست از ناامیدکردن مردم بکشد و ابتکار عمل داشته باشد. این اقدام میتواند مانند یک پادزهر عمل کند، باید در این شرایط صدای اعتراض، خستگی، عصبانیت و مستأصلبودن مردم با منطق و اصول، به گوش حکمرانان برسد: «نباید اقدامی علیه عاملیت مردم صورت گیرد.»
افزایش کوچ خانوادگی
بهرام صلواتی، پژوهشگر ارشد مهاجرت و بنیانگذار رصدخانه مهاجرت ایران است؛ رصدخانهای که در دولت قبل تعطیل شد. او در گفتوگو با «هممیهن»، به تبعات افزایش نرخ ارز و تاثیر آن بر مهاجرت افراد و حتی کوچهای خانوادگی اشاره میکند. به گفته او، بررسیها نشان داده که یکی از عوامل مشترک تحریککننده مهاجرت برای گروههای مختلف ازجمله دانشجویان، پزشکان، اساتید و... بیثباتی اقتصادی و بهطور ویژه بیثباتی نرخ ارز و کمارزش شدن پول ملی است: «یکی از مهمترین اثرات این بیثباتی اقتصادی، تناسب نداشتن حقوق و دستمزد با هزینههای زندگی است که منجر میشود افراد تحصیلکرده و تحصیلنکرده، کارگر ساده، معلم و استاد دانشگاه و... بهدلیل این بیثباتی، به مهاجرت فکر کنند.»
براساس اعلام او، یکی دیگر از اثرات افزایش نرخ ارز، انصراف از سرمایهگذاری در حوزه تحصیل، مهارتیابی و سایر حوزههایی است که افراد را به رفاه اقتصادی میرساند: «در این شرایط افراد دیگر به این فکر نمیکنند که مثلاً پنج سال در دانشگاه درس بخوانند به امید اینکه یک کار مناسب بهدست آورند، صرف زمان و هزینه در این بخش، توجیهپذیر نیست. ما شاهد بودهایم که برداشت بیرویه آبهای زیرزمینی یا سرمایهگذاری نکردن در زمینه نفت و گاز، ناترازیهایی را ایجاد کرده و حالا این نگرانی وجود دارد که در زمینه نیروی انسانی با ناترازیهایی مواجه شویم.»
او با بیان اینکه تلاش کردن در ایران، منجر به رفاه نمیشود، ادامه صحبتهایش را میگیرد و میگوید: «در وضعیت بیثباتی اقتصادی، افراد برای دو تا سه ماه آینده هم چشمانداز روشنی از وضعیت ندارند، مثلاً یک گوشی تلفن همراه یا یک خودرو را نمیتوانند بخرند و این مسئله روی امید به زندگیشان تاثیر میگذارد. ما قبلاً برای ناامیدی پسوندی استفاده نمیکردیم اما شرایط آنقدر بیثبات شده که حالا از آینده نامطمئن ناامید شدهایم، به همین دلیل است که افراد مهاجرت کرده و برای ماندن در کشور دیگر، مصممتر میشوند. آنها ترجیح میدهند که یکبار هزینه زیادی کنند اما برای سایر عمرشان، در آرامش باشند. زندگی آنها در ایران هر روز، هر ساعت و هر ماه، در قالب تورمهای چندده درصدی که تصور میشود به بالای 100 درصد هم برسد، مانند قطرههای آب، تبخیر شود.»
به گفته صلواتی، بیشترین هزینهای که دانشجویان برای مهاجرتشان میکنند، هزینه یادگیری و آزمون زبان، هزینه بلیت و گرفتن ویزاست. همین هزینهها منجر شده بود تا خیلیها قید مهاجرت را بزنند، اما حالا بهنظر میرسد که انگیزه خروج افراد از کشور تشدید شده است: «مسئله این است که مهاجرتهای موقتی در چنین شرایطی تبدیل به مهاجرتهای دائمی میشود، افرادی که میخواستند بعد از پایان تحصیل به کشور بازگردند، حالا در این شرایط به هر قیمت که شده وارد بازار کار میشوند تا بتوانند در آن کشور بمانند و به این شیوه هم احتمال ماندگاریشان را بالا ببرند.
یعنی این افزایش نرخ ارز، اتفاقاً سبب میشود تا افراد برای ماندن در کشور دیگر، اصرار بیشتری داشته باشند. در سال 95 که قیمت ریال و دلار فاصله زیادی نداشت، افراد برای بازگشت به کشور انگیزه داشتند، چون فاصله معناداری میان دستمزدشان در کشور دیگر و ایران وجود نداشت، اما حالا این اختلاف آنقدر زیاد شده که افراد هرچه زودتر میخواهند وارد بازار کار شوند تا به درآمد ارزی برسند.»
او در ادامه صحبتهایش به ارزانبودن نیروی کار ایرانی در سایر کشورها اشاره کرد. به گفته این پژوهشگر مهاجرت، با این نرخ ارز میتوان گفت که ایران، ارزانترین نیروی انسانی را در دنیا دارد، بنابراین وقتی این افراد مهاجرت میکنند، بازار جهانی ترغیب میشود تا آنها را وارد بازار کارش کند، به همین دلیل است که احتمالاً کشورهایی که پیش از این مقصد قابلتوجهی برای مهاجرت نبودند مثل کشورهای حوزه خلیجفارس و... حالا با ازدحام نیروی کار ایرانی مواجه شوند، بهویژه همسایههای غربی مثل اقلیم کردستان و عراق.
او همچنین معتقد است که در این شرایط، ایران مانند کشورهای پاکستان، بنگلادش، مصر و... و مانند مهاجران افغانستانی، نیروی کارش را به کشورهای دیگر بفرستد تا نانآور خانواده شوند:«رقم خوردن این وضعیت برای ایرانیان هم بسیار نزدیک بهنظر میرسد، یعنی اینکه ایرانیان مجبور شوند برای کار به کشورهای دور و نزدیک سفر کنند تا هزینههای زندگی خانوادههایشان در ایران را تامین کنند. این مسئله پیامدهای اجتماعی زیادی خواهد داشت و جامعه با افسردگی اجتماعی و اقتصادی مواجه میشود. فضای اقتصادی کشور که یکروز از رونق اقتصادی بسیار خوبی برخوردار بود، حالا در آستانه فقر اجتماعی و اقتصادی قرار دارد و منجر میشود تا کوچ خانوادگی رقم بخورد. این مسئله بسیار جدی است.»
به گفته او، این مسئله برای زنان هم تشدید خواهد شد؛ چراکه پیش از این مهاجرت برای کار، مخصوص مردان بود و حالا زنان هم وارد این بخش شدهاند: «ما هنوز نوک کوه یخ را میبینیم و اثرات آن را در آینده نزدیک خواهیم دید.»