پدر طبیعت ایران را بشناسید
زندگینامه غلامعلی بسکی
غلامعلی بسکی معروف به بابا بسکی در بهمن ۱۳۱۰ در سبزوار به دنیا آمد. وی پس از به پایان رساندن تحصیلات ابتدایی و سپس دوره متوسطه در دبیرستان اسرار سبزوار، در آزمون پزشکی شرکت کرد و در این رشته پذیرفته شد. به تهران رفت و با تلاشهای بیوقفه خود در رشته پزشکی از دانشگاه علوم پزشکی تهران مدرک دکترای طب عمومی گرفت.
غلامعلی بسکی در سال 1331 ازدواج کرد و چهار فرزند و شش نوه دارد. یکی از دختران او به نام سهیلا بسکی که بنیانگذار جایزه معمار، نشریه تخصصی معمار، نشریه شهر بود، در سال 1394 فوت کرده بود. او در رشته جراحی زنان و زایمان ادامه تحصیل داد و سرانجام در سال ١٣٤٥با درجه تخصصی جراحی زنان زایمان از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. دکتر بسکی بهعنوان پزشک جراح به گنبدکاووس رفت و در همان سال ورود خویش به این شهر، بیمارستان و زایشگاه دکتر بسکی را بنا کرد.
در سال ۱۳۴۸، دکتر بسکی با همیاری همسر خود، خانم شفیقه گلعذار که تحصیل کردهی پرستاری و مامائی بود، اولین بیمارستان و زایشگاه خصوصی استان مازندران آن زمان را بنا نهاد و با تمام نیرو در جهت کمک به بیماران و مادران این منطقه محروم همت گماشت. پس از آن در 1349 زندگی شهری را رها کرد و تصمیم می گیرد در جنگل گلستان اقامت گزیند او به مرور تبدیل به یک گیاه خوار مطلق شد و زندگی خود را وقف دفاع از محیط زیست و تبلیغ گیاه خواری کرده است.
گیاهخواری و خامخواری غلامعلی بسکی
یکی از علتهایی که باعث شد بسکی بیش از پیش در میان افکار عمومی به چهرهای شناخته شده تبدیل شود، تاکید او به گیاهخواری و خامخواری بود. آن هم در روزهایی که گیاهخواری و الزامات آن هنوز برای عموم مردم به تعریف درستی نرسیده بود. او در یک سخنرانی درباره چرایی انتخاب گیاهخواری و خامخواری گفته بود: «من بهترین واکنش سلامتی را با خام خواری گرفتم. گوشت میخورید باید منتظر بیماریهای بدخیم هم باشید. روغنی که میخورید دو فرموله است. آبی که میخورید سرشار از کلر است و هوایی که از آن تنفس میکنید پر از دود و سرب است. من ۸-۷ مورد بیماری لاعلاج داشتم. برونشیت چرکین مسری که هرچند ماه یکبار تکرار میشد. سودا، بیخوابی، واریس پا، کلیت روده بزرگ، پروستات، آب مروارید چشم، دیسک کمر و بالا بودن اسید اوریکام را با رژیم گیاهخواری و خامخواری و ورزش درمان کردم».
برنامه غذایی غلامعلی بسکی
غلامعلی بسکی درباره رنگ لباسش که همیشه سفید بود میگفت: «رنگ سفید لباسی که بر تن میکنم نشانه صلح است، صلح انسان با طبیعت، صلح انسان با حیوانات، صلح انسان با گیاهان و صلح انسان با تمام مخلوقات خداوندی». او درباره برنامه غذایی خود میگفت:«غذای من سالها است که فقط غلات، حبوبات، میوه، سبزی و خشکبار خام است. صبحها چای سبز میخورم و چند حبه سیر و بعد هم برای اینکه دهانم بوی سیر ندهد دارچین میخورم. وعده بعد یا میوه و سبزی خام میخورم یا حبوبات. حبوبات را چند ساعت در آب خیس میکنم تا نرم شود بعد استفاده میکنم. ترکیب سه قاشق جو، سه قاشق گندم و سه قاشق شلتوک هم چیز خوبی است، آنها را داخل آسیاب میریزم تا پودر شوند بعد با عسل مصرف میکنم».
پناه به طبیعت غلامعلی بسکی
بابا بسکی را با اشکهایی که برای درختان سوخته، بریده و آسیبدیده ریخت میشناسند. او همیشه میگفت:«درختان مظلومترین مظلومین جهانند». شاید همین مظلومیت بود که او را در سختترین شرایط جسمانی به آنجا کشاند. بکسی در مستند «زندگی در طبیعت ایران» میگوید: «به عشق رسیدم، هزاران خان رستم را در جهان طی کردم، هزاران فراز و نشیب را تا به عشق رسیدم، به بهت رسیدم، این را جدی میگویم، عمیق میگویم. طبیعت بخشندهترین، پر بذرترین و بهترین الطافی است که خدا به انسان بخشیده است. الطافی که هرچه انسان به آن فکر میکند طبیعت به او میدهد». سلامتی آن چیزی بود که طبیعت به بکسی داد. بابا بسکی در سال ۱۳۴۹ به بیماری عجیبی مبتلا شد که در ابتدا تصور پزشکان این بود که او دچار سرطان معده شده است اما اینچنین نبود. درواقع طبق اطلاعاتی که در سایت شخصی او منتشر شده است، میل به غذا و افراط زیاد در خوردن گوشت باعث بروز چنین مشکل برای سلامتی او شده بود. به همین دلیل متاثر از جهانبینی دریافت شده او در آثار شاعرانی چون مولوی، حافظ و سعدی تصمیم گرفت به طبیعت پناه ببرد و خام گیاهخواری را در پیش بگیرد. درباره خامخواری او باید توجه داشت که خامخواری از نظر او فقط نخوردن مواد غذایی پخته شده نبود، او از دوغ و شیر هم استفاده میکرد و صرفا گیاهخوار بود.
درگذشت غلامعلی بسکی
غلامعلی بسکی که به دلیل کهولت سن و بیماری ریوی در بیمارستان بستری بود پس از تحمل یک دوره بیماری سخت، در 23 مرداد 98 دار فانی را وداع کر. و در روستای تنگراه به خاک سپرده شد.