خودکشی قاتل پس از قتل زن صیغه اش
این مرد که بعد از قتل همسر دومش اقدام به خودکشی کرده بود به طرز معجزهآسایی نجات پیدا کرد و پس از مدتی توانست رضایت اولیای دم مقتول را جلب کند.
یک سال قبل مردی به پلیس گزارش داد خواهرش به نام شهلا کشته شده است. این مرد گفت: خواهرزادهام، پدرام، بعد از اینکه از مدرسه به خانه برگشت با جسد مادرش روبهرو شد. ما نمیدانیم دقیقاً چه اتفاقی افتاده است.
پلیس جسد زن جوان را در خانهاش پیدا و به پزشکی قانونی منتقل کرد. همه چیز نشان میداد این زن خفه شده است. نظریه پزشکی قانونی هم این موضوع را ثابت کرد. به این ترتیب، تحقیقات ماموران آغاز شد. برادر شهلا به پلیس گفت خواهرش از مدتی قبل با یکی از اقوام دورشان به نام منوچهر ارتباط نزدیکی داشت و ممکن است او بداند چه اتفاقی برای خواهرش افتاده است.
وقتی منوچهر برای تحقیق احضار شد، پلیس فهمید او خودکشی کرده و در بیمارستان بستری شده است. منوچهر بعد از مدتی بهبود نسبی توانست صحبت کند. این مرد ۶۰ ساله به ماموران گفت: بعد از اینکه شوهر شهلا فوت شد، من به او و پسرش کمک میکردم و مدتی بعد هم او را صیغه کردم. ما با هم ارتباط داشتیم و من خرجی شهلا و پسرش را میدادم تا اینکه همسر اولم، میترا، از موضوع مطلع شد. به خاطر این مساله خیلی ناراحت بودم. همسرم میگفت آبروی شهلا را میبرد. دعوای شدیدی بین ما اتفاق افتاد و من برای اینکه میترا را راضی کنم به او گفتم دیگر سراغ شهلا نمیروم. وقتی خواستم موضوع را به شهلا بگویم، با او درگیر شدم و او را کشتم. بعد، از شدت ناراحتی خودکشی کردم.
پرونده بعد از تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. متهم قبل از جلسه دادگاه که در شعبه ۱۱ دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد، رضایتنامه ولی دم را که فرزند مقتول است، به دادگاه ارائه داد و به همین دلیل پرونده به لحاظ جنبه عمومی جرم مورد رسیدگی قرار گرفت.
متهم این بار اظهاراتش را درباره قتل شهلا عوض کرد و مدعی شد او خودکشی کرده است.
متهم گفت: وقتی من و میترا دعوا کردیم، صیغهنامه شهلا را پاره کردم و گفتم دیگر سراغ او نمیروم. روز حادثه به خانه شهلا رفتم تا این مساله را به او بگویم اما شهلا قبول نکرد و گفت عاشق من شده و به خاطر پول با من رابطه نداشته است. گفتم هر طوری شده از او و پسرش حمایت میکنم و نباید نگران باشد اما او من را متهم کرد که معنی عشق را نمیفهمم. به من گفت تو غیرت نداری. بعد گفت میخواهد برود و با همسرم صحبت کند. من اجاره ندادم این کار را بکند و درگیری بین ما بالا گرفت. او دوباره من را متهم به بیغیرتی کرد و گفت اگر غیرت داشته باشی من را میکشی. شالی دور گردن خودش پیچید و گفت من را خفه کن. برای اینکه او را بترسانم شال را دور گردنش پیچیدم اما فشار ندادم. نمیدانم چطور مرد او خودش این کار را کرد و میخواست بمیرد. بعد از این حادثه من هم خودکشی کردم که نجاتم دادند.
بعد از پایان جلسه دادگاه قضات وارد شور شدند و متهم را با توجه به رضایتی که دریافت کرده بود به چهار سال حبس محکوم کردند.