بازگشت قاتل کلنگی به صحنه جنایت؛ «زنم به من میگفت نامحرمی» + عکس
«جواد-ر» (متهم به قتل) از خودروی کارآگاهان پلیس آگاهی پیاده شد و با دستور مقام قضایی به داخل منزل نقلی نوسازی قدم گذاشت که دیگر کسی داخل آن انتظارش را نمیکشید.
اشک در چشمانش حلقه زده بود که پرسیدم، این خانه را خودت ساختی؟ با این سوال گویی روح و روانش تکان خورد. نگاهی به چهرهام انداخت و گفت: نه، همسرم در یک انباری نگهداری تخممرغ کار میکرد. او با پساندازهایش این زمین کوچک را خرید و چند ماه قبل نیز تصمیم گرفت آن را بسازد. به او گفتم من چیزی ندارم، بیکارم، پولی ندارم! ولی او گفت خدا بزرگ است، مقداری وام میگیریم و با پساندازی که دارم، خانه را میسازیم. همسایهها ابتدا گفتند شما بیایید، ما به شما شعله گاز میدهیم، برق میدهیم، ولی به هیچکدام از حرفهایشان عمل نکردند. با وجود این، همسرم این خانه را ساخت.
سواد هم داری؟ نه، بیسوادم.
چرا؟ چون در روستای شفیعآباد در نزدیک قوچان زندگی میکردیم. پدرم کشاورزی میکرد و من هم در کنار او کار می کردم، به همین خاطر هم درس نخواندم.
چند سال با همسرت زندگی کردی؟ ۳۷سال. بزرگترین پسرم ۲۲ساله است.
اختلاف با همسرت از چه زمانی شروع شد؟ از حدود یک سال قبل. به او میگفتم چند روز سرکار نرو، ولی توجهی نمیکرد. از حدود ۱۰ روز قبل هم هیچگونه روابط عاطفی با هم نداشتیم که این موضوع آزارم میداد.
پشیمانی؟ مثل...پشیمانم! و دوباره اشکها از چهرهاش سرازیر شدند.
به من میگفت تو نامحرمی!
با فراهم شدن مقدمات بازسازی صحنه جنایت، ابتدا سرگرد شکیبا (افسر پرونده) به بیان جزئیاتی از این ماجرای تکاندهنده پرداخت و سپس متهم به قتل مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاد. او با تفهیم موادی از قانون مجازات اسلامی از سوی قاضی دکتر صادق صفری مبنی بر اینکه مواظب اظهارات خود باشید و حقیقت ماجرا را بیان کنید، دوباره همان کلنگ جنایت را به دست گرفت و با اشاره قاضی شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد به تشریح صحنه قتل پرداخت.
متهم در پاسخ به سوالات متعدد قاضی ویژه قتل عمد مشهد گفت: آن شب حدود ساعت ۲۱ بود که همسرم به من گفت برو موزاییک بیاور. آخر در آن وقت شب موزاییک میخواست چه کار کند؟ بعد هم گفتم شناسنامهام را بده، ولی گفت صبح جمعه شناسنامهات را میدهم.
قاضی پرسید: در آن وقت شب شناسنامه را میخواستی چه کنی؟ گفتم شاید برای نگهبانی بروم و کاری پیدا کنم که شناسنامه لازم میشود. از طرف دیگر هم به من محل نمیگذاشت و مدعی بود که تو نامحرم هستی، به همین خاطر عصبانی شدم و کلنگ را از کنار اجاق گاز برداشتم. او خواب بود که ۳ ضربه محکم به سرش کوبیدم.
قاضی صفری پرسید: پسرت در کجا خوابیده بود؟ کنار همسرم.
چه زمانی متوجه قتل شد؟ وقتی که همسرم آخرین نفسهایش را میکشید و خُرخُر میکرد.
پسرت اقدامی نکرد؟ چرا قصد داشت مرا بزند، ولی با اورژانس تماس گرفت و من هم بیرون از منزل منتظر آمبولانس ایستادم.
موضوع غیراخلاقی خاصی از همسرت دیده بودی؟ نه، به هیچ وجه!
چرا با کلنگ به سر همسرت کوبیدی، اینجا که وسایل دیگری هم وجود داشت؟ نمی دانم، یکباره کلنگ را دیدم!
معتادی؟ بله، متادون مصرف میکنم. آن شب هم مثل همیشه متادون خوردم.
دفاع دیگری داری؟ نه، فقط پشیمانم!
قاضی دکتر صادق صفری ،دستور انتقال متهم به زندان مرکزی مشهد را صادر کرد تا این پرونده جنایی دیگر مراحل دادرسی را طی کند.