
هويت توسعهيي سياست خارجي
روزنو :نصرتالله تاجيك*
همچنان معتقدم روابط كانونهاي نخبگي با وزارت امور خارجه قطع است و توليد فكر و نظريه پردازي در سياست خارجي دامنهاش محدود است. روند تصميم سازي از بالا به پايين و رابطه تصميمگيري و كارشناسي منقطع و همراه با فراز و نشيب است. ارزيابي سير تحولات سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در طي سه دهه گذشته و نگاهي به موفقيتها، ناكاميها و آفات تغييرات سريع در تصميمات مرحلهيي و مواضع سياست خارجي و پيروي آنها از سياستهاي متغير داخلي در دولتهاي نهم و دهم براي بازي با افكار عمومي نشان از نياز به اتخاذ و طراحي راهبرد دراز مدت ارتباطات و مناسبات جديد سياست خارجي درسطح خرد وكلان است تا هويت نويني براي سياست خارجي كشور شكل بگيرد؛ هويتي پايدار، قوي، اثرگذار و ناشي از نظرات نخبگان و خرد جمعي .
در اين راه يكي از الزامات اساسي، شناخت روشنتر و دقيقتر عوامل موثر در كسب منافع ملي و نقاط ضعف و قوت آنها در كنار تجزيه و تحليل محيط پيراموني توسط محافل دانشگاهي، مطالعاتي و كارشناسان خبره است. سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران به دليل نقش منطقهيي و جهاني ايران همواره در كانون توجه و بررسي تحليلگران حوزه روابط بين الملل بوده و نياز به توليد ادبيات غني و نظريات متقن و آزمايش شده براي بيان شفاف و واضح اهداف سياست خارجي دارد.
سياست خارجي علم دستيابي به قدرت و تامين منافع ملي در سطح منطقه و جهان است. نقش قويسازي اقتصاد ملي و دستيابي به حداكثر توسعه و رفاه ملي بر كسب موقعيت موثر و سازنده در روابط بينالمللي قابل كتمان نيست. لذا وظيفه اصلي دولت در اين عرصه تلاش براي گفتمانسازي براي ايجاد زمينه و انگيزه جهت تعامل، همكاري و مشاركت در روند رشد و توسعه اقتصادي كشور بوده و دولتي در اين عرصه موفق است كه به عنوان جاده صاف كن رشد و توسعه اقتصادي كشور عمل ميكند. تحليل يا طراحي سياست خارجي هر دولتي بر اساس يك يا چند نظريه مورد قبول آن دولت در روابط بينالملل ميسر، قابل تبيين و اجراست.
سياست خارجي ادامه سياست داخلي و تابع هويت نظام سياسي است و نظريه سازهانگاري بهترين ديدگاهي است كه ميتواند رابطه بين هويت ملي و سياست خارجي را براي اتخاذ و طراحي راهبرد تعامل (حداقلي- حداكثري) در سياست خارجي تبيين كند. اين نظريه بر ساخت اجتماعي واقعيت تاكيد ميكند، كه همه كنشهاي انساني در فضايي اجتماعي شكل ميگيرد و معنا پيدا ميكند و اين معنا سازي است كه به واقعيات جهاني شكل ميدهد. در تئوري سازه انگاري، هويتها، هنجارها و فرهنگ نقش مهميدر سياستهاي جهاني ايفا ميكنند. هويتها و منافع دولتها توسط هنجارها، تعاملات و فرهنگها ايجاد ميشود و اين فرآيند است كه موضوع تعامل دولتها را تعيين ميكند.
سازهانگاري به اين امر ميپردازد كه چگونه هويتها و هنجارهاي اجتماعي مردم ميتواند با روابط نهادينه ميان آنها گسترش يابد و لذا روابط ميان دولتها بر اساس معنايي است كه آنها براي يكديگر قائلند. در اين نظريه از آن جا كه منافع از روابط اجتماعي حاصل ميشود و روابط دولتها با هم بر اساس معنايي است كه آنها براي يكديگر قائلند، هويت يك امر رابطهيي است كه به معناي درك از خود و انتظارات از ديگران است.
در چارچوب اين نظريه، هويت به شكلي اجتماعي و درحال تحول تعريف ميشود كه قابليت تغيير و تحول داشته و در نتيجه تعامل براي آن قابل تصور است. بنابراين بهخوبي ديده ميشود كه مطابق اين نظريه، خميرمايه سياست خارجي، تحول خواه و ضد محافظه كاري و مخالف حفظ وضع موجود و طرفدار تغيير است. لذا اگر هدف كشور توسعه، افزايش امنيت براي تحقق روند توسعه و كنش متقابل آنها باشد، بايد سياست خارجي هويت خود را به شكلي تعريف كند كه در راستاي رسيدن به آن هدف باشد و بنابراين با هر هويتي نميتوان به رشد اقتصادي و يا توسعه همهجانبه، متوازن، درونزا و بومي دست يافت. بايد هويتي براي افتادن روي ريل توسعه از طريق پذيرش اصل تغيير در فرايند، روشها و راهبردهاي سياست خارجي با توجه به روند تغييرات منطقهيي و جهاني باز توليد شود.
در اين راه يكي از الزامات اساسي، شناخت روشنتر و دقيقتر عوامل موثر در كسب منافع ملي و نقاط ضعف و قوت آنها در كنار تجزيه و تحليل محيط پيراموني توسط محافل دانشگاهي، مطالعاتي و كارشناسان خبره است. سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران به دليل نقش منطقهيي و جهاني ايران همواره در كانون توجه و بررسي تحليلگران حوزه روابط بين الملل بوده و نياز به توليد ادبيات غني و نظريات متقن و آزمايش شده براي بيان شفاف و واضح اهداف سياست خارجي دارد.
سياست خارجي علم دستيابي به قدرت و تامين منافع ملي در سطح منطقه و جهان است. نقش قويسازي اقتصاد ملي و دستيابي به حداكثر توسعه و رفاه ملي بر كسب موقعيت موثر و سازنده در روابط بينالمللي قابل كتمان نيست. لذا وظيفه اصلي دولت در اين عرصه تلاش براي گفتمانسازي براي ايجاد زمينه و انگيزه جهت تعامل، همكاري و مشاركت در روند رشد و توسعه اقتصادي كشور بوده و دولتي در اين عرصه موفق است كه به عنوان جاده صاف كن رشد و توسعه اقتصادي كشور عمل ميكند. تحليل يا طراحي سياست خارجي هر دولتي بر اساس يك يا چند نظريه مورد قبول آن دولت در روابط بينالملل ميسر، قابل تبيين و اجراست.
سياست خارجي ادامه سياست داخلي و تابع هويت نظام سياسي است و نظريه سازهانگاري بهترين ديدگاهي است كه ميتواند رابطه بين هويت ملي و سياست خارجي را براي اتخاذ و طراحي راهبرد تعامل (حداقلي- حداكثري) در سياست خارجي تبيين كند. اين نظريه بر ساخت اجتماعي واقعيت تاكيد ميكند، كه همه كنشهاي انساني در فضايي اجتماعي شكل ميگيرد و معنا پيدا ميكند و اين معنا سازي است كه به واقعيات جهاني شكل ميدهد. در تئوري سازه انگاري، هويتها، هنجارها و فرهنگ نقش مهميدر سياستهاي جهاني ايفا ميكنند. هويتها و منافع دولتها توسط هنجارها، تعاملات و فرهنگها ايجاد ميشود و اين فرآيند است كه موضوع تعامل دولتها را تعيين ميكند.
سازهانگاري به اين امر ميپردازد كه چگونه هويتها و هنجارهاي اجتماعي مردم ميتواند با روابط نهادينه ميان آنها گسترش يابد و لذا روابط ميان دولتها بر اساس معنايي است كه آنها براي يكديگر قائلند. در اين نظريه از آن جا كه منافع از روابط اجتماعي حاصل ميشود و روابط دولتها با هم بر اساس معنايي است كه آنها براي يكديگر قائلند، هويت يك امر رابطهيي است كه به معناي درك از خود و انتظارات از ديگران است.
در چارچوب اين نظريه، هويت به شكلي اجتماعي و درحال تحول تعريف ميشود كه قابليت تغيير و تحول داشته و در نتيجه تعامل براي آن قابل تصور است. بنابراين بهخوبي ديده ميشود كه مطابق اين نظريه، خميرمايه سياست خارجي، تحول خواه و ضد محافظه كاري و مخالف حفظ وضع موجود و طرفدار تغيير است. لذا اگر هدف كشور توسعه، افزايش امنيت براي تحقق روند توسعه و كنش متقابل آنها باشد، بايد سياست خارجي هويت خود را به شكلي تعريف كند كه در راستاي رسيدن به آن هدف باشد و بنابراين با هر هويتي نميتوان به رشد اقتصادي و يا توسعه همهجانبه، متوازن، درونزا و بومي دست يافت. بايد هويتي براي افتادن روي ريل توسعه از طريق پذيرش اصل تغيير در فرايند، روشها و راهبردهاي سياست خارجي با توجه به روند تغييرات منطقهيي و جهاني باز توليد شود.