روایت دست اول از انفجار پیجرها
همدلی| نحوه خرید و انفجار پیجرها در دست کاربران حزبالله لبنان که حدود سه هفته پیش به خبری مهم در رسانه های جهان و منطقه تبدیل شده بود، هنوز ابهاماتی دارد و هر روز گمانهزنیهای جدیدی پیرامون آن در رسانه ها مطرح میشود.
چند روز پیش بود که یک کارشناس مسائل منطقهای با شرکت در یک برنامه تلویزیونی رسانه ملی اظهارات عجیبی در این باره بر زبان آورد که خیلی زود واکنش برانگیز شد. اسداللهی درباره نحوه خرید پیجرها از سوی حزب الله گفت:« حزبالله لبنان پیجرها را بواسطه یک شرکت ایرانی از شرکت تایوانی خریداری کرد. پیجرها از نظر حفاظتی بررسی نشد و در اختیار حزب الله قرار گرفت.» مووضعی که اگرچه پیش از این هم مطرح شده بود، اما طرح این مساله در رسانه ملی ابعاد بزرگتری به خود گرفت و سبب شد تا این کارشناس به مراجع قضایی احضار شود. دو روز پس از این اظهارات مرکز رسانه قوه قضاییه خبر داد که بیستم مهرماه، مسعود اسداللهی کارشناس با حضور در یکی از برنامههای شبکه خبر اظهاراتی را پیرامون تهیه پیجر برای رزمندگان لبنانی مطرح کرد که این اظهارات بازخورد زیادی در فضای مجازی داشت.با توجه اینکه اظهارات مطرح شده میتواند مصداق نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی و حتی اقدام علیه امنیت ملی باشد دادستان نظامی تهران با احضار وی به دادسرای نظامی اظهارات وی در مورد ادعای صورت گرفته را ثبت و ادله وی برای بیان چنین ادعایی را مطالبه کرد.
مرکز رسانه قوه قضاییه ادامه داد: اسداللهی در جلسه بازپرسی ضمن اذعان به اشتباه بودن مطالب مطرح شده عنوان کرده مطلب مورد اشاره را به نقل از منابع نامعتبر بیان کرده و بلافاصله پس از بررسی بیشتر به اشتباه بودن مطالب اظهاری پی برده است.پرونده قضایی این فرد در حال حاضر در دست بررسی است.
اما روز گذشته روایت دست اول یکی از اعضای حزبالله که خود از این پیجرها در اختیار داشت، از سوی یک مستندساز ایرانی که در بیروت به سر میبرد، منتشر شد.
جواد موگویی، مستندساز ایرانی که به بیروت سفر کرده است، در این باره نوشت:«قرار گذاشتیم در کافه قلیونی. مسلط به فارسی، ساکن ضاحیه و با سابقه چندساله در حزب. هنوز شروع نکرده، صدای انفجار آمد. العربی زد وفیق صفا ترور شد. ابوسعید گفت «مسئول حفاظت حزب است. العربی، اول از همه سوژه ترورها را اعلام میکند. به اسراییلیها وصل است.» با دور تند پک میزند به سیگار:دوماه قبل ۱۶هزار پیجر خریده بودند. ۴هزارتا را پخش و بقیه در انبار بود. بچههای من همیشه سر بازی با پیجر دعوا داشتند. موقع خواب هم میگذاشتم کنار بالشت خودم و بچههایم. پیجرهای جدید نسبت به قبلیها بزرگتر بود. با دکمههای سفتی که حتما نیاز به دو دست باشد. آنروز روبروی رفیقم نشسته بودم. پیجر توی کیفم بود. زنگ خورد. نمیدانم چرا اعتنا نکردم. یکهو رو به رفیقم ترکید. سروصورتش پر ترکش شد.»
او ادامه داد:«پیام با خط ریز آمده بود که بچهها حتما بگیرند جلوی صورتشان. اگر دکمهOK را میزدی آنی و اگر نه، ۲-۳ثانیه بعد خودش منفجر میشد. خدا رحم کرد. پیجر من همیشه دست بچههایم بود. در بقاع، پدری کنار دخترش بوده. با انفجار پیجر در جیبش، صورت دخترش متلاشی میشود.همسرم میگفت «من تو آشپزخانه بودم که هر دو سهثانیه صدای یک انفجار میشنیدم! سرم را از پنجره بیرون کردم، دیدم یک ماشین رفته توی درخت! یکی افتاده توی جوب! یکی کنار دیوار ناله میزند!» آن روز مثل فیلمهای آخرزمانی بود. در ضاحیه جلوی هر بلوکی میرفتی رد خون روی زمین بود.»
موگویی به نقل از این عضور حزبالله ادامه داد:«انفجارها، آسیبهای یکسان نداده. برخی پیجرها شارژ نداشته و اصلا خاموش بوده یا همراه بچهها نبوده. برخی گوشه اتاقی یا جایی بوده. یا از جیب درنیاورده، منفجر شده. تعدادی کمی دو چشمنابینا شدند. برخی یکچشم و برخی فقط قطع انگشت یا جراحت ران و شکم. بستگی به موقعیت پیجر و چگونگی پاسخ به زنگ آن بوده.فردایش بیسیمها هم ترکید. با پیجرها خریداری شده بودند. تا یک روز همه در شوک بودند. اما بلافاصله ارتباطات برقرار شد. تا اینکه سید را زدند. من تو ماشین بودم. یکهو ماشینم از زمین بلند شد! از شدت انفجار.»
این عضو حزبالله در ادامه روایت خود گفت:«من بالا سر پیکر چندتا از شهدای کنار سید رفتم. بدنها همه سالم بود. اما صورتها همه کبود و سیاه با لبهای ورم کرده. همه از خفگی گاز سمی شهید شده بودند.الان همه چیز ممنوع است. شبکه ارتباطی کند شده اما امنتر است.»