بازی اصولگرایان با کارت وفاق ملی
این روزها بحث وفاق به طور مکرر در رسانهها مطرح میشود، تا جایی که خواسته یا ناخواسته نام دولت مسعود پزشکیان را دولت وفاق نامیدند. با این حال باید گفت اگرچه شرایط برای وفاق آماده است، اما وفاق عملی فعلا در میان نیست. آنچه وجود دارد، گرفتن کارتهای بازی جریان موسوم به انقلابی از دست آنهاست.
این روزها بحث وفاق به طور مکرر در رسانهها مطرح میشود، تا جایی که خواسته یا ناخواسته نام دولت مسعود پزشکیان را دولت وفاق نامیدند. با این حال باید گفت اگرچه شرایط برای وفاق آماده است، اما وفاق عملی فعلا در میان نیست. آنچه وجود دارد، گرفتن کارتهای بازی جریان موسوم به انقلابی از دست آنهاست. کارتهایی که پیشتر با اتکا به آن و تأکید بر کلیدواژههایی خاص، دولتهای رقیب را مورد حمله قرار میدادند. مسعود پزشکیان با مدل خاص سیاستورزی خودش توانسته سیاستهایی که جریان ضد اصلاحات از آنها برای تخریب جریان رقیب استفاده میکرد، از دست آنها بگیرد. اما وفاق مقوله دیگری است که حتما باید به آن مرحله رسید. مهمترین سؤال این است که این وفاق بر سر چیست؟ در اینجا نشان میدهیم که این توافق و وفاق میتواند بر سر «خروج از بازی ستیز و سازش و پذیرفتن اصل رقابت» باشد.
تعریف وفاق
همین دیروز بود که مسعود پزشکیان در مراسم معارفه وزیر کشور تعریفی از وفاق ارائه کرد و گفت: «همه ما در یک کشتی نشستهایم و باید به یک زبان و نگاه مشترک بر پایه سند چشمانداز و سیاستهای کلی برسیم و با کنارگذاشتن اختلافات حول محور اهداف مشترک وفاق کنیم». براساساین به اعتقاد او هدف مشترک که میتوان بر سر آن وفاق داشت، «سند چشمانداز» است. سندی که در سال 1382 و پایان دولت سیدمحمد خاتمی نوشته شد و چشمانداز کشور را در 1404 مشخص کرده بود. اما آیا این سند میتواند پایه وفاق ملی باشد؟ اساسا وفاق به چه معناست؟ وفاق (consensus) اصطلاح جامعهشناسی است که واژهای لاتینی است و از طرف جامعهشناسان در زبانهای فرانسه و آمریکایی به کار میرود. وفاق دلالت دارد بر پیدایی اتفاق نظر و توافقی آشکار یا نهان در میان یک گروه با جمعی بزرگتر. خواه درباره یک وضع خاص و خواه در باب زمینههای اصلی حیات آن گروه یا دلایل خواست اعضای آن به اینکه حیاتی مشترک داشته باشند. ازاینرو جامعهشناسان و متفکران بهشدت بر اهمیت وفاق بهعنوان اساس ثبات اجتماعی تأکید میکنند و بر این باور هستند که همه جوامعی که طی دوره زمانی درخورتوجهی پایدار میمانند، دارای یک نظام ارزشی مشترک مبتنی بر باورهایی هستند که مورد قبول اکثریت جمعیت هستند. بنابراین با این تعاریف آیا ما در وضعیت وفاق قرار داریم؟ به اعتقاد برخی رأی مجلس به همه کابینه مسعود پزشکیان مقدمات و نشانههای وفاق ملی است. اما این نظر تا چه اندازه درست است؟
رأی کابینه
تلاشهای جریان سعید جلیلی در مجلس برای حذف چند وزیر دولت پزشکیان که اتفاقا نزدیکی بیشتری به دولت اصلاحات و دولت اعتدالی حسن روحانی داشتند، ناکام ماند. ازاینرو برخی معتقدند که این شکست معنایش وفاق ملی است که توانسته جریان جلیلی را عقب رانده و میان قالیباف و پزشکیان اتحاد ایجاد کند. اما واقعیت این است که این بیشتر یک ائتلاف است تا وفاق. وفاق ملی به معنای بازی با حاصلجمع صفر نیست. در وفاق ملی قرار نیست هیچکس بازنده باشد. وفاق ملی بازی برد-برد است که در آن همه طرفها احساس کنند بخشی از مطالبات آنها کم یا زیاد محقق شده یا در آینده امکان تحقق آن وجود دارد.
ناکامان انتخابات
اگر براساس مطالبات رأیدهندگان بخواهیم انتخابات اخیر را دستهبندی کنیم، میتوان آنها را به چهار دسته تقسیم کرد. اول: 50 درصدی که حتی در دور دوم انتخابات هم حاضر به مشارکت نشدند.
دوم: رأیدهندگان به مسعود پزشکیان.
سوم: رأیدهندگان به محمدباقر قالیباف در دور اول که بخشی از آنها در دور دوم البته به پزشکیان رأی دادند و بخشی به جلیلی.
چهارم: رأیدهندگان به سعید جلیلی.
از میان این چهار دسته، تنها رأیدهندگان و حامیان پزشکیان و تا حدی حامیان قالیباف امروز احساس میکنند وارد بازی «برد-برد» شدند. درحالیکه دسته اول و دسته آخر بههیچوجه احساس نمیکنند از انتخابات تیرماه 1403 برای آنها یک «برد» رقم خورده است.
علاوه بر اینکه گروههای مختلف احساس برندهبودن ندارند، باید دید که آیا در اهداف میتوان به نقطه اشتراکی رسید؟ آنچه پزشکیان تلاش میکند بهعنوان هدف مشترک به جامعه ارائه کند، سند چشمانداز است؛ سندی که در آن قرار بود ایران بهعنوان قدرت اصلی منطقه شناخته شود و در توسعه به حدی از توانمندی رسیده باشد که دیگر کشورهای منطقه توان رقابت با آن را نداشته باشند. بهعنوان مثال سند چشمانداز وضعیت اقتصادی در افق 1404 را اینگونه ترسیم میکند: «دستیافته به جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه آسیای جنوب غربی (شامل آسیای میانه، قفقاز، خاورمیانه و کشورهای همسایه) با تأکید بر جنبش نرمافزاری و تولید علم، رشد پرشتاب و مستمر اقتصادی، ارتقای نسبی سطح درآمد سرانه و رسیدن به اشتغال کامل». همچنین در حوزه سیاست خارجی این سند آمده: «دارای تعامل سازنده و مؤثر با جهان براساس اصول عزت، حکمت و مصلحت». از نگاه جریان رأیدهنده به سعید جلیلی، ایران چندان دور از افق ترسیمشده به سر نمیبرد. در حوزههای مختلف ازجمله علمی رشد پرشتابی داشته و در نزدیکیهای گشودن «افقهای تمدنی» به سر میبرد. از نگاه آنها تنها کمی مشکل است آنهم مسئله اشتغال کامل است که دولت رئیسی با ایجاد سالانه یک میلیون شغل مشغول حل آن مشکل بود. همچنین چه کسی میتواند یک معنای مشترک میان سه دسته اول، دوم و سوم بر سر سیاست خارجی ایجاد کند؟ از نگاه جریان جلیلی وضعیت سیاست خارجی در دولت رئیسی هم تا حدی مبتنی بر عزت نبود (فایلهای صوتی منتشرشده از یکی از اعضای جریان پایداری در روزهای انتخابات، نشان میداد آنها تا چه اندازه در گفتوگوهای درونی به سیاست خارجی دولت رئیسی انتقاد داشتند). بنابراین با وجود چنین شکافهایی در اهداف و معنا چگونه میتوان بر سر این موضوعات وفاق ایجاد کرد؟
توافق بر سر رقابت، نه نزاع
مشکل سیاست ایران که بیش از سه دهه است جریانهای سیاسی و حتی پروندههای مهمی مانند سیاست خارجی و پرونده هستهای را هم به گروگان خود گرفته، واردشدن سیاست به فاز «ستیز و سازش» است. ما در روزنامه «شرق» بارها درباره رادیکالیسم و تلاشها برای خالصسازی در سیاست هشدار داده و راه برونرفت از این وضعیت را خروج از دوگانه «ستیز و سازش» و به رسمیت شناختن «رقابت» معرفی کردیم (رجوع کنید به مقاله «جایگزینی رقابت به جای سازش و ستیز»، سالنامه شرق، داوود حشمتی، 11 اسفند 1402).
در همان مقاله از تعریف دکتر علویتبار در مقاله «ستیز، سازش و رقابت» در شماره 6 نشریه «مشق نو» استفاده شد که در آنجا این مفاهیم اینگونه تعریف شده است:
1- «ستیز»؛ ستیز فرایندی اجتماعی است که هنگامی پدید میآید و شکل میگیرد که دو یا چند گروه آگاهانه تلاش کنند در راه رسیدن دیگری به هدف مانع ایجاد کرده و در جریان این تلاش، به یکدیگر آسیب زده، یکدیگر را شکست داده و در صورت امکان نابود کنند.
2- «سازش»؛ مفهوم سازش قدری مبهمتر است. برخی در سیاست با نظر منفی به سازش نگاه میکنند. برخی دیگر سازش را نتیجه به بنبست رسیدن ستیز به دلیل توازن قوای دو طرف و ناتوانی آنها از آسیبزدن بدون تلافی به دیگری و ناتوانی از حذف دیگری میدانند. میتوان این تلقی را «سازش منفی» نامید.
3- «رقابت»؛ رقابت فرایندی است قاعدهمند و مسالمتآمیز که در آن یک فرد (یا گروه) میکوشد تا دیگران را از دستیابی به هدفی که خود در پی کسب آن است، بازدارد. روشن است که رقابت با ستیز تفاوت دارد. رقابت به واسطه هنجارهایی که خشونت (اقدام علیه افراد و اموال) را آشکارا رد میکند، مهار و کنترل میشود. هنگامی که قواعد تنظیمکننده در رقابت زیر پا گذاشته میشوند، ستیز آغاز میشود.
البته دکتر علویتبار نوع دیگری از سازش را که درواقع نوعی از همکاری است، نیز تشریح میکند. به اعتقاد او، «در دیدگاه سوم، سازش به نوعی همکاری میان دو یا چند گروه رقیب (یا در ستیز با یکدیگر) تلقی میشود که امکان توافق برد-برد را برای طرفین فراهم کرده و پیروزی یا شکست کامل را برای هیچکدام به ارمغان نمیآورد. این تعبیر سوم از سازش را میتوان «سازش مثبت» نامید. اوج سازش مثبت «همکاری» است. به عبارت روشنتر همکاری برعکس ستیز و رقابت، فرایندی است که در آن دو یا چند گروه برای دستیابی به هدفی مشترک، به یکدیگر کمک میکنند. با این تقسیمبندی، حال میتوانیم نگاهی به عرصه سیاسی ایران بیندازیم».
در نتیجه میتوان گفت بهترین حالت برای ایجاد یک وفاق ملی در داخل کشور، عبور از دوگانه ستیز و سازش و واردشدن به حیطهای از سیاست است که در آن رقابت میان گروههای سیاسی بدون دخالت نهادهای سیاسی یا نهادهای قدرت صورت بگیرد. به طور طبیعی جریان اصلاحات خواهان چنین وفاقی است. اما جریان مقابل همچنان تلاش میکند تا ستیز و سازش در دستور کار قرار بگیرد تا در سایه آن بتواند از نهادهای مختلف برای بازگشت به مناصب استفاده کند.