اندوه مهاجرت مرجعیت رسانه به خارج از کشور
همدلی| رضا صادقیان- مدخل این نوشته: دوام و رشد رسانههای حرفهای و پرمخاطب بیش از آنکه مرتبط با کار خبرنگاری، روزنامهنگاران و یادداشت نویسان خبره و با تجربه در میدان روزنامه، رسانه برخط و کانالهای اطلاعرسانی باشد به بیخ و بن رفتار صاحبان قدرت ارتباط دارد. آنان هستند که با گشایش فضای اجتماعی، جفت و جور کردن شرایط و زیرساختهای لازم را برای اهل نظر و صاحبان قلم روزنهگشایی میکنند تا روزنامهنویسان بدون تعارف و خودسانسوری درباره کارایی مدیران ارشد، برگزاری مناقصههای پر اشکال، افراد صاحب نفوذ، فساد اداری و سازمان یافته، زمین خواری، رشوهخواری مدیران فاسد، دریا و رودخانه خواری، تغییر کاربری زمین، فساد در شرکتهای وابسته به دولت و هزاران موضوع دیگر بدون واهمه، شکایت و دادگاهی شدن نظر بدهند. اما اگر اهل قدرت بنای این کار را نداشته باشند و جای نقادی با توهین و ضربه زدن به پایههای قدرت معنا گردد، لاجرم دریچههای اطلاعرسانی بسته و روز به روز محدودتر خواهد شد. آنقدر که کسی اهل نظر نباشد و جای منتقدان را مجیزگویان و پاچهخواران رسانهای بگیرند. آنهایی که از صبح تا شب درباره توانمندی ریاست دانشگاه، شهرداری، سازمان امدادرسانی، مدیر توانمند فلان مجموعه و... گوی تعریف و تزریق توهم را از همدیگر میربایند. واقعیت تلخی است، مرجعیت رسانه سالهاست کوله بار مهاجرت را بسته و از ایرانمان رفته است. این نوشته تکلمهایست برای شرح این درد و غم تکراری که شاید درمانی قبل از وقوع شرایط بدتر در داخل کشور و از نگاه صاحبان قدرت و سیاستگذاران یافت شود.
اول: تصویر جهان امروز درباره اقتصاد، وقایع نظامی، جامعه، حوادث رانندگی و هر رویدادی که داری ارزش خبری است، براساس روایت متفاوت رسانهها برای مخاطبان ترسیم میشود. رسانه به خبر جان میدهد و توانایی احیاء خبر حاشیهای و کم ارزش را به خبری مهم و با اهمیت داراست. چون خبر به همراه روایت بیان و تکرار میشود. بدون رسانه خبرها در همان محدوده خبر خام باقی میمانند و مخاطب متوجه نیست علل وقوع وقایع مختلف در سطح جامعه، سیاستهای اقتصادی و یا رفتار دولتها و صاحبان قدرت براساس کدامین پیش زمینه رخ داده است. بخش نخست که همان نشر خبر است با اندک آموزش و تجربه از سوی رسانه و شبکه اطلاعرسانی امکانپذیر است. اما روایت خبر و پرداختن به علل و چرایی تحقق آن بسیار اهمیت دارد و امروزه پرداختن به این بخش باعث جذب مخاطب و به اصلاح درگیر کردن آنان نسبت به رویدادها میگردد. حضور صدها کارشناس سیاسی، جامعهشناس، تحلیلگر مسائل زیست محیطی و اقتصاددان و گزارشگران ارشد در کشورهای مختلف برای ارایه روایت همان رسانه به مخاطبان است. آنچه در حال حاضر در فضای رسانهای داخل کشور و از چشم مردم ایران بیاهمیت شده است بیتوجهی به بخش دوم و مغفول ماندن مسئله روایت درست، به موقع و مخاطب فهم است. به عنوان مثال و از منظر اهمیت داشتن ارایه روایت برای مخاطبان؛ انفجار بمب جادهای در شهر بغداد صرفا به کشته شدن چند شهروند عراقی و منفجر شدن خودرو حامل مسافران ختم نمیشود، بلکه اینجا نقش رسانه با اهمیت است که به خوبی برای مخاطب سابقه بمبگذاریهای جادهای، دلیل ناامنتر شدن کشور عراق و نقش اشغالگران پس از سال 2003 میلادی و تغییر رویکرد جریان حزب بعث قبل و بعد از صدام حسین را باز تعریف کند. بدون سانسور و دلنگرانی هم تعریف کند تا مخاطب بهتر با روایت کاملتر، سریعتر و دقیقتر رسانه ارتباط برقرار کند. ما حتی نسبت به روایت رویدادهای خارجی نیز دچار ایراد هستیم. وقتی صدا و سیما تاکید دارد فقط از زاویه نگرشهای خاص محیط پیرامون را برای مخاطبان به فهم درآورد، ناخواسته به این نقطه میرسیم که مجری و کارشناس برنامه سیاست خارجی درباره اعتراض شهروندان عربستان سعودی و نخوردن پپسیکولا به عنوان یکی از نشانههای بیداری مردم جهان امروز داد سخن بدهند و یا تلاش بسیار کنند تا اعتراضهای خیابانی لندن را به فروپاشی نظام سرمایهداری و سلطنت مربوط بدانند و حتی برای باورپذیرتر کردن چنین روایت توهمآمیزی به انتخاب صادق خان شهردار مسلمان لندن اشاره کنند. یادمان باشد در جهان امروز و با وجود هزاران کانال اطلاعرسانی قوی فارسی زبان نمیتوان چنین روایتی را با سادهسازی و جعل اخبار به مخاطب ارایه کرد. نتیجه چنین رویکردی به غیر از حذف چنین روایتی در ذهن مخاطب و پشت کردن به رسانه رسمی و داخلی دستاوردی را به همراه نخواهد داشت.
ارزش افزوده یک رسانه
دوم: اعتبار و ایجاد ارزش افزوده برای رسانه به یکباره حادث نمیشود. برای رسیدن به این اعتبار رسانهها به پخش خبر براساس وقایع و روایت نزدیک به واقعیت تمرکز میکنند. هر چه میزان روایت رسانهها از یک واقعه با ترفندهای مبتنی بر جعل واقعیت، واکنشی، احساسی و مخفی نگاه داشتن بخشهای از یک خبر که از سوی سایر رسانهها نیز به آن پرداخته شده و شهروندان نسبت به درست و نادرستی اصل خبر حساسیت نشان میدهند؛ آن رسانه لاجرم از سوی مخاطبان مورد بیتوجهی و بعضا بایکوت قرار میگیرد. حتی اگر طی سالهای متوالی با مخاطبان وفادار روبرو و یا به عنوان تنها مرجع رسمی اخبار از سوی شهروندان مورد توجه بوده باشد. این مهم در زمان بیتوجهی رسانه به رویدادهای خاص و بمبهای خبری نیز قابل ذکر است. به عنوان مثال؛ چنانچه واقعهای مانند انجام کودتای نافرجام در ترکیه رخ بدهد، مخاطب ایرانی به دنبال کسب اخبار آن تحول نظامی و سیاسی میرود. حال اگر رسانههای داخلی و به صورت مشخص صدا و سیما به جای تمرکز روی چنین رویدادی به پخش برنامههای آشپزی، خانه و خانواده، زندگی خوب و ستارهشناسی و افول غرب در ابعاد مختلف و فرارسیدن زمستان سخت و سوزان در کفرستان غرب بپردازد هیچ راهی برای مخاطب ایرانی باقی نمیماند مگر سرک کشیدن به سایر رسانهها و شنیدن روایت آنان. اینجا فرصت حفظ مخاطب از دست رفته و چه بسا برای همیشه از دست میرود. ماندگاری برخی روزنامهها در کشوری مانند ژاپن، آمریکا، هند، استرالیا و شبکههای تلویزیونی که دست بر قضا اکثریت آنها در آمریکا فعالیت دارند به روایت آنان در لحظههای حساس مرتبط است. روایتی که حداقل برای بخشی از مخاطبان آن باورپذیر و قابل اطمینان است. بنابراین در جهان امروز و با توجه به دسترسی روزافزون شهروندان به رسانههای مختلف امکان سانسور و مخفی نگاه داشتن خبرهای مهم و حتی شایعات برای صاحبان قدرت فراهم نیست.
پیامد محدود سازی رسانههای مستقل
سوم: اعمال محدودیت برای رسانههای وابسته به بخش خصوصی طی سالهای گذشته نتیجهای به غیر از سوق دادن ناخواسته شهروندان به سوی رسانههای فارسی زبان خارج از کشور را به همراه نداشته است. نظرسنجیها نیز این مسئله را تایید میکنند. درست در زمانهای که نیاز شهروند ایرانی به کسب خبر، تحلیل و روایت منسجم از رویدادها بسیار با اهمیت است کارکرد رسانههای داخلی به دلیل اعمال سیاستهای نادرست در حوزه اطلاعرسانی و تعریف خطوط قرمز براساس سلیقه مدیران وقت و وابسته شدن رسانهها به کسب آگهی مناقصه، مزایده و چاپ ریپورتاژ برای مدیران کم دانش امکان عرض اندام در بزنگاه مهم را ندارند. چرا که از رسالت اصلی خود بسیار فاصله گرفتهاند و به عبارتی توجه به مخاطب ایرانی در داخل کشور را از دست دادهاند. به عنوان مثال؛ وقتی رسانههای کشور در قبال موسیقی زیرزمینی، مستندهای مستقل، مصاحبههای انتقادی و گستراندن چتر گفتگو با چهرههای منتقد بدون برنامه رفتار میکنند و یا آنان را با توجه به ملاحظات بیکران هیچ وقت نمیبینند، در دنیای امروز همین صداها و نگرش از تریبونهای دیگر پخش و مخاطب خاص خود را جذب خواهد کرد. قبول کنیم ما بیش از سه دهه از زمانه اواخر دهه هفتاد و تک تریبونی بودن و تکرار یک روایت قدرت پسند عبور کردهایم و فهم این مسئله همچنان برای مدیران ارشد و سیاستگذاران بسیار دشوار است. شیوه رسانههای متعلق به دنیای دیروز و سی سال قبل، گذشته و با اطمینان میگویم باطل شده است. آن روش سپری شده و امکان ادامه آن مسیر برای نگه داشت و افزایش مخاطبان داخلی به پایان رسیده است. به عنوان مثال؛ سال 1385 و در اوج فراگیر شدن سبک موسیقی رپ که امکان عرضه آهنگها را در هزاران سایت و وبلاگ به عنوان رسانههای کوچک و یا شخصی در اختیار داشتند، برخورد رسانههای داخلی نادیده گرفتن، نفی و بیتوجهی کامل به چنین سبک موسیقی بود. در همان زمان رادیو زمانه که به تازگی در کشور هلند و با بودجه دولتی آغاز به کار کرده بود فستیوال موسیقی رپ فارسی را با تریبون دادن به رپرهای ایرانی داخل و خارج از کشور برگزار کرد. همین مسئله باعث شد تمام روایت آن نوع از موسیقی به خارج از مرزها برود و بعد به مخاطبان فارسی زبان با روایت و پیوستهای رسانهای رادیو زمانه ارایه شود. مهاجرت مرجعیت رسانه یعنی همین موارد. یعنی در روزگاری که شما آگاهانه نسبت به تغییرات و وقایع جامعه و هنر کاملا بیتوجهی پیشه کنید، هستند رسانههایی که با آب و تاب فراوان برای مخاطب ایرانی خطوط پیدا و پنهان همان رویدادها را با دقت ترسیم کنند و مخاطبان دنیای موسیقی را با پیوستهای اخبار سیاسی و فرهنگی به عنوان مخاطبان همیشگی آن رسانه جذب کنند. فهم این مسئله چندان دشوار نیست، اما برای مدیرانی که سالها سال تنها به استفاده از یک منبع خو گرفتهاند و هیچ چیزی برایشان مهم نیست مگر محافظت از میز و صندلی مدیریت و شنیدن تذاکرات بیانتهای ناظران، لاجرم تلویزیون و شبکههای داخلی آن و روزنامهها مکرر همان راه خطا را طی خواهند کرد. اتفاقی که امروز در ابعاد کلانتر رخ داده است و رد پای آن را میتوان به صورت خیلی خیلی مشخص در انتخابات ریاست جمهوری سال 1403 و انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال گذشته دید.
لزوم بازگشت به اعتبار بخشی به رسانههای داخلی
چهارم: چنانچه قرار باشد به سوی حکمرانی نو، اصلاح برخی از رویکردهای اشتباه و هزینهساز در عرصه سیاستگذاری و اجرا و پاسخ دادن به مطالبات شهروندان گامهایی از سوی صاحبان قدرت در جهت اعتماد سازی و افزایش سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی برداشته شود، ابتدا میبایست فکری به حال مرجعیت رسانه در داخل کشور کرد. رسانهای که در حال حاضر در داخل کشور وجود دارد، هست و نیست. بیش از آنکه رسم رسانه را به نمایش بگذارند، یادآور نام رسانه هستند و از کارکردهای واقعی آن نسبت به تغییر و تحولات فضای اطلاعرسانی در دنیای امروز بسیار فاصله گرفته است. رسانه امروز در داخل کشور زبان الکن و بسته دارد. محدودیت دارد و به دلیل تکرار رفتارهای محافظهکارانه از سوی مخاطب فارسی زبان پس زده میشود، اساسا جدی گرفته نمیشود. هستند برخی از کانالهای اطلاعرسانی که بیش از سه میلیون مخاطب دارند، اما یادمان باشد نشر و بازنشر اخبار دو و سه خطی بدون روایت یعنی هیاهو برای هیچ! یعنی پرتاب خطر به مغز مخاطب و رها کردنش؛ یعنی متوجه نبودن اهمیت روایت درست و بهنگام، یعنی ما هستیم فقط برای منعکس کردن خبر و نه روایت دقیق از تحولات پیرامون. در این میان مقایسه کنید تعداد دنبال کنندگان کانالهای خبری رسانههای فارسی زبان و شبکه اطلاعرسانی رسانههای داخلی با هزاران میلیارد تومان بودجه؛ تا اینجای کار مشخص است از دل آن همه پول و هزینه و مدیران همیشه مدعی و کارنابلد امکان بازگرداندن مرجعیت رسانه به داخل کشور فراهم نشده است. وقتی بیش از 45 میلیون نفر از شهروندان داخل ایران دنبال کننده اخبار رسانههای خارج از کشور هستند، یعنی مرجعیت رسانه به بیرون از کشور منتقل شده است و روز به روز کار برای رسانه داخلی با تمام محدودیتها و تنگ نظریها دشوارتر شده است. در شرایطی که رسانههای داخلی و پرمدعا برای اثبات روایت خودشان به روایتها و داستانهای نصف و نیمه رسانههای خارجی چنگ میزنند، یعنی یک جای کار دچار مشکل اساسی و بحرانی شدهایم. به عبارتی ما برای تایید روایت خودمان، روایت دیگران را شاهد میآوریم. این همه یعنی حتی در ارایه روایت باورپذیر، ساده، قابل فهم و جذاب برای مخاطبان در داخل کشور نیز دچار اشکال شدهایم.
فاصله زدایی از مرجعیت رسانه
پنجم: بازگشت مرجعیت رسانه به داخل کشور نیازمند صبر، تامل، عبور از کوته نظری و حسادت و فهم فضای رسانهای در جهان امروز است. اینکه مدیر ارشد ما متوجه باشد زمان جولان شبکه یک و دو به عنوان انحصاریترین رسانه در داخل کشور گذشته است. اینکه بفهمد بیش از 3 هزار سایت خبررسانی در خارج از کشور به صورت مداوم فعالیت میکنند. اینکه به جای نفی شبکه بی.بی.سی، اینترنشنال، یورنیوز، دویچهوله و... باید در چنین محیطی رقابت کند و گمان نکند با فیلتر کردن اینستاگرام، تلگرام و یوتوب و سایر سایتهای خبری میتواند راحتتر کار رسانهای انجام بدهد. حقیقت تلخ است، اما باید همین تلخی را با جان و دل قبول کنیم. حداقل آنکه به جای تاکید به نفی و طرد سایر کانالهای اطلاعرسانی به آمار مشارکت دو انتخابات گذشته به خوبی نگاه کنید؛ وقتی 50 درصد از واجدین حق رای از حق خودشان برای مشارکت در یک رویداد سیاسی مهم و تاثیرگذار گذر میکنند، یعنی روایت رسانهای دیگر را به روایت رسانههای داخلی پذیرفتهاند. یعنی منابع خبریشان از داخل کشور تامین نمیشود.