رئیسجمهور پارلمانتاریست
مسعود پزشکیان دیروز به مجلس شورای اسلامی رفت اما نه بهعنوان رئیسجمهوری و حتی رئیسجمهوری منتخب که در جایگاه نمایندۀ مردم تبریز چراکه اگر بهعنوان رئیسجمهوری میخواست حاضر شود باید تا هفته آینده صبر میکرد که برای ادای سوگند ریاستجمهوری حضور یابد و رسماً ردای نهمین رئیسجمهوری ایران بر تن کند. مطابق عرف هرگاه نمایندۀ مجلس به وزارت یا ریاستجمهوری میرسد، نیاز به استعفا و طرح آن در صحن نیست و خود به خود مستعفی شناخته میشود.
بر این اساس مسعود پزشکیان دیگر نماینده نیست اما چون هنوز حکم او امضا نشده (مشهور به تنفیذ) و مراسم تحلیف (ادای سوگند) را در مجلس به جا نیاورده از او به عنوان رئیسجمهوری منتخب یاد میشود و کفیل ریاستجمهوری (محمد مخبر) نیز همچنان در دفتر رئیسجمهوری مستقر است.
پزشکیان نهتنها به مجلس رفت که همراه نمایندگان در دیدار رهبری هم حاضر بود و نوع جایگاه تعبیهشده برای او این فرضیه را ثابت میکرد که بهعنوان نماینده رفته نه «عالیترین مقام رسمی کشور پس از رهبری» که جایگاه تعریفشدهای در دیدارهای رسمی دارد.
هم باقر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی از حضور او شگفتزده شده بود و به تغییر پروتکلها و تشریفات به خاطر رفتار رئیسجمهور منتخب اشاره کرد و هم رهبری به کنایه گفتند مشخص نیست آقای پزشکیان به لحاظ قانونی اکنون نماینده تلقی میشود یا نه.
رئیسجمهور منتخب اما از این دیدار دست خالی بازنگشت چراکه رهبری تصریح کردند: «مجلس به کابینۀ آقای پزشکیان حفظهالله رأی دهد تا زودتر کارشان را شروع کنند.» هرچند مُهر تأیید بر قانون «اقدامات راهبردی» شاید کار را برای از سرگیری مذاکرات به سبک قبل قدری دشوار کند اما در مجموع حضور پزشکیان در مجلس و در پی آن و همراه با نمایندگان در دیدار با آیتالله خامنهای را میتوان مثبت ارزیابی کرد.
در میان ۹ رئیسجمهوری تاریخ ایران در این ۴۵ سال تنها سه نفر در عین نمایندگی مجلس و حین آن رئیسجمهور شدند: آیتالله خامنهای در سال ۶۰، هاشمیرفسنجانی در سال ۶۸ و مسعود پزشکیان در سال ۱۴۰۳. این سخن به این معنی نیست که تنها این سه رئیسجمهور سابقۀ نمایندگی داشتند منتها محمدعلی رجایی قبل از ریاستجمهوری نخستوزیر بود و از نمایندگی به وزارت و سپس نخستوزیری و بعد به ریاستجمهوری رسید. سیدمحمد خاتمی نیز از نمایندگی به وزارت (ارشاد) رسید و با ۵ سال فاصله رئیسجمهوری شد.
حسن روحانی هم اگرچه دورههای متمادی نماینده مجلس بود اما از ۷۹ که دیگر نماینده نبود تا ۹۲ که رئیسجمهور شد ۱۳ سال فاصله افتاد.
ابوالحسن بنیصدر، محمود احمدینژاد و سیدابراهیم رئیسی اما بدون سابقۀ نمایندگی مجلس شورای اسلامی رئیسجمهور شدند. با این تفاوت که وقتی بنیصدر رئیسجمهور شد که هنوز مجلسی تشکیل نشده بود ولی قبل از آن نمایندۀ مجلس بررسی نهایی قانون اساسی یا همان خبرگان قانون اساسی و همزمان و بعدتر عضو و رئیس شورای انقلاب بود که نقش قوۀ مقننه را ایفا میکرد.
احمدینژاد هم سودای نمایندگی داشت اما ناکام مانده بود چندان که رأی او در مجلس ششم بسیار اندک و در جایگاهی پایینتر از نفر شصتم بود و شاید یکی از دلایل علاقه او به تحقیر نمایندگان که با رفتارهایی چون تحویل سیدیهای خالی قانون بودجه به آنان یا دست انداختن و بیاعتنایی به نمایندگان جلوه میکرد همین بوده باشد که هیچگاه نتوانسته بود به مجلس راه یابد.
داستان دربارۀ ابراهیم رئیسی البته متفاوت است چراکه از ۲۰ سالگی در دستگاه قضایی مسئولیت داشته و وقتی از قوۀ قضائیه رفت هم باز به مجلس نرفت. به آستان قدس رضوی رفت و دو سال بعد از شکست در انتخابات ریاستجمهوری دوباره به قوۀ قضائیه بازگشت و این بار در رأس آن قرار گرفت و در اقدامی بیسابقه در حالی که رئیس قوه قضائیه بود نامزد انتخابات ریاستجمهوری شد.
مسعود پزشکیان را با این توصیفات میتوان رئیسجمهور پارلمانتاریست یا پارلمانتاریستترین رئیسجمهوری ایران دانست. درست است که حسن روحانی هم سابقۀ طولانی نمایندگی و نایب رئیسی مجلس را داشت اما وقتی رئیسجمهور شد دیگر نماینده نبود و اشتهار او به سبب دبیری شورای عالی امنیت ملی بود.
هاشمیرفسنجانی هم اگرچه نماینده و رئیس مجلس بود که رئیسجمهور شد اما قدرت او تنها ناشی از پارلمان نبود و قدرت همان جا بود که او بود تا سال ۸۴ که اوضاع تغییر کرد.
با این اوصاف اگر قرار بر تشبیه باشد میتوان پزشکیان را به دکتر مصدق ماننده کرد. چراکه مثل او نمایندۀ جناح اقلیت بوده و به ریاست دولت رسیده است.
مصدق بهعنوان نخستوزیر و در حالی که کمتر حدس زده میشد و پزشکیان در جایگاه رئیسجمهور در حالی که تا قبل از سانحه ۳۰ اردیبهشت و کاندیداتوری ریاستجمهوری نهایت تأثیرگذاری که برای خود متصور بود یا دیگران انتظار داشتند انتخاب نمایندهای از فراکسیون میانهروها برای عضویت در هیئترئیسه بود!
امروز اما آن نمایندۀ مجلس در دورههای هشتم، نهم، دهم و یازدهم که تنها در دورۀ دهم که نایب رئیس شد احساس تنهایی نمیکرد و صلاحیت او را اول بار برای نمایندگی مجدد مردم تبریز هم تأیید نکرده بود در هیئت رئیسجمهوری ایران و زودتر از مراسم تحلیف وارد مجلس شد و به شکل آشکاری بهارستان را تحت تأثیر قرار داد.
رئیسجمهوری اصلاحطلب که از دل انتخابات رقابتی با مشارکت ۵۰ درصدی به این جایگاه رسیده اما باید رأی اعتماد وزیران خود را از نمایندگانی بگیرد که در پی پایینترین نرخ مشارکت برگزیده شدند و در بیاعتنایی کثیری از مردم تا جایی که میزان رأی محمدباقر قالیباف رئیس مجلس در تهران ۱۰ میلیونی به نیم میلیون هم نرسید.
با این حال و حتی اگر مجلس فعلی نخواهد تمام و کمال به توصیه رهبری برای رأی به پزشکیان عمل کند و پایداریچیهای زخمخورده و خشمگین درصدد سنگاندازی برآیند باز این مجلس برای پزشکیان خوش یُمن بوده چون اگر کاهش مشارکت در انتخابات آن نبود زنگ خطر به صدا درنمیآمد و برای تغییر روند صلاحیت مسعود پزشکیان تأیید نمیشد. فرصتی که با سانحه بالگرد ابراهیم رئیسی زودتر ایجاد شد.
پارلمانتاریست بودن پزشکیان البته به این معنی نیست که در مقابل پارلمان کاملاً مطیع باشد چراکه نه مجلس فعلی اعتبار دهۀ ۶۰ را دارد و نه رئیس آن اقتدار هاشمیرفسنجانی را.
مجلس فعلی از یک طرف حاصل کاهش فاحش مشارکت در انتخابات سال ۱۴۰۲ است که در مرحله دوم در ۱۴۰۳ به حد فاجعهباری رسید و از جانب دیگر گرفتار در محاصره انواع شوراهای عالی که به نام سیاستگذاری عملاً قانونگذاری میکنند و حالا دیگر محدود به شورای عالی فضای مجازی و شورای عالی انقلاب فرهنگی هم نیست و شورای هماهنگی اقتصادی سران قوا هم به آنها اضافه شده و دبیر سابق مجمع تشخیص مصلحت نظام پس از ناکامی کامل در معاونت اقتصادی رئیسجمهوری فقید دبیرخانهای هم در شورای هماهنگی به راه انداخته است.
مصدق از دل مجلس برآمد و ریاست دولت را در دست گرفت و پزشکیان نیز و هر دو در مجالسی نماینده بودند که اکثریت با آنان همزبان نبود و کافی است به یاد آوریم فضای بعد از ۸۸ را در مجلس هشتم یا فریادهای ضدبرجام در مجلس نهم و حتی رئیس نشدن محمدرضا عارف در مجلس دهم و از همه متفاوتتر و نازلتر مجلس یازدهم را که با دولت روحانی بر سر مهر نبود و به پیشواز ریاستجمهوری ابراهیم رئیسی در انتخاباتی غیررقابتی رفتند و از ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۳ کاملاً با دولت همسو بودند.
در همه این دورهها اما مسعود پزشکیان تنها از این منظر بختیار بود که آماج توهینهای نمایندگان افراطی قرار نگرفت و درون صحن همراهان و حامیان زیادی نداشت مگر در مواردی علی مطهری که تازه مواضع او هم نوسان دارد و این آخری را نبود اگرچه بعد از جنبش مهسا در سال ۱۴۰۱ جا ماند در حالی که پزشکیان به مسیر گذشته ادامه داد.
سابقۀ ۱۶ سال فعالیت پارلمانتاریستی پزشکیان سبب شده میان او و شماری از نمایندگان رفاقتی شکل گیرد که احتمالاً ثمراتی یا رشحاتی از آن را در نوع مواجهه با کابینه شاهد خواهیم بود. روابط او با محمدباقر قالیباف هم تیره نیست و جز اعلامیه بعد از شکست در مرحله اول که از سعید جلیلی حمایت کرد شاید دلخوری چندانی از او نداشته باشد. در مناظرهها هم دیدیم میان پزشکیان و قالیباف چالش چندانی درنگرفت.
در روال عادی نامزدی چندباره محمدباقر قالیباف برای ریاستجمهوری محتمل نیست و به همین خاطر به قاعده باید دستکم در مقابل رادیکالهای به کمین نشسته که میخواستند مانع ریاست او بر مجلس شوند با دولت و شخص پزشکیان متحد باشد. مضافاً بر اینکه اگر رئیسجمهوری جدید قادر به تحقق وعدهها باشد و بتواند سر و سامانی به اوضاع دهد و انبوهی از مدیران نالایق تزریقشده را کنار بگذارد یا سیاستهایی را تغییر دهد اقبال به او بیشتر خواهد شد و به صلاح منتقدان پزشکیان در مجلس نیست که با او راه نیایند.
در سطحی کلانتر او برای نظام اعتبار آفریده و افزایش مشارکت از وضعیت رقتبار سه انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰ و ۱۴۰۲ را محقق کرده و متقابلاً از ارکان نظام انتظار همراهی دارد.
یکی از مهمترین مشکلات یک رئیسجمهور همین است که اگر نه سابقه اجرایی داشت باشد و نه نمایندگی گمان میکند مانند دستگاههای دیگر حاکمیتی کار با باید و نباید به پیش میرود درحالیکه در کار اجرایی باید و نباید کمتر کار میکند.
سوابق پارلمانتاریستی پزشکیان همچنین احتمالاً موجب آن خواهد شد که نهاد مجلس را بر شوراهای موازی قانونگذار ترجیح دهد و از این منظر نیز همراهی مجلسیان را در پی داشته باشد.
رئیس دولت آینده را در سابقه پارلمانتاریستی و نگاه ملی به دکتر مصدق تشبیه کردیم. کاش مانند او وظایف مشخص و مصرحی برای خود و دولت خود تعریف کند (چنان که مصدق ملی کردن نفت و آزادی انتخابات را) و درگیر انواع همایشها و افتتاحیهها و سفربه جابلقا و جابلسا نشود. شاید یکی از دلایل علاقه مرحوم رئیسی به سفر به نقاط مختلف جدای فقدان تجربه کار اجرایی اعتماد نداشتن به مدیرانی بود که فارغ از نگاه تخصصی و کارشناسی و از دل نگاه امنیتی و نظامی در استانها عهدهدار امور شده بودند و اگر وزیر کشور مناسبی برگزیند و به استانداران اختیارات مناسب بدهد میتواند پروژههای اصلی را به پیش ببرد.
عملکرد مطلوب رئیسجمهوری پارلمانتاریست میتواند نویدبخش تشکیل پارلمانی در سال ۱۴۰۷ هم باشد که از دل رقابتی واقعی برآید تا نمایندگانی بر کرسیها بنشینند که به جای دغدغههای سطحی چون کنترل اینترنت و جریمه برای پوشش به نماد دیگری از وحدت ملی بدل شوند؛ کمال مطلوب برای رئیسجمهوری پارلمانتاریست این است که با مجلسی سر و کار داشته باشد که به معنی واقعی خانه ملت باشد.