به روز شده در: ۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ۰۰:۳۳
کد خبر: ۶۳۱۳۹۷
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۰ - ۱۸ تير ۱۴۰۳
تحلیلی بر انتخاب مسعود پزشکیان در انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم

پیروزی سازش بر ستیز

آیت‌‌الله علی خامنه‌ای در فضای جنگ‌زده آن سال‌ها در همان سال ۱۳۶۰ به‌عنوان سومین رئیس‌جمهور به قدرت رسید. ایشان در انتخابات سال ۱۳۶۴ نیز باز در همان وضعیت جنگ‌زده کشور برای دومین بار رئیس‌جمهور شدند
روزنو :

پیروزی سازش بر ستیز

اینک رویکرد جدید پزشکیان شاید می‏‌خواهد پایانی بر خصومت‌‏ها بگذارد و آرامش و آسایش مردم ایران را در گرو کنار نهادن این رویکرد تهاجمی و تخاصمی و تشویق حریف به تعامل و گفت‌‏وگو می‌‏داند.

سیاست بازی ستیز و سازش است؛ به‌طوری‌که بسیاری از متفکران بر همزمانی و دوسویگی این رابطه تأکید یکسان کرده‌اند. چنانچه ویلفردو پاره‌تو ‌(۱۸۴۸–۱۹۲۳) متفکر رئالیست ایتالیایی و نظریه‌پرداز حکومت نخبگان، به اقتفای سلفش نیکولو ماکیاوللی، بر آن بود که سیاست بازی شیرصفتی و روبه‌صفتی است به‌طوری‌که حاکم باید زمانی شیرصفتانه بر مواضع خود اصرار و پافشاری کند و زمانی لازم است در سیاست‌ها و تاکتیک‌ها انعطاف به خرج دهد. امروزه ادبیات گسترده‌ای نیز در مورد شیوه‌های حل و فصل ستیزها، خواه منازعات و خواه اختلافات، وجود دارد چنانچه گاهی از مفهوم Conflict Resolution و گاهی Dispute Settlement استفاده می‌شود، اولی حل و فصل منازعات را شامل می‌شود و دومی حل و فصل اختلافات یا دعاوی را در بر می‌گیرد.

۱- البته در ادبیات سنتی ایران و حتی برخی سیاستنامه‌هایی که از سوی اهل ادب فارسی نوشته شده‌اند وزن سازش بیشتر و پُررنگ‌تر است. چنانچه فردوسی به‌رغم اینکه بخش مهمی از شاهنامه‌اش گزارش جنگ‌هاست، ولی می‌خواهد با نقد و تعدیل رویکرد جنگ‌طلبانه، نشان دهد که ذهن ایرانی صرفاً منازعه‌گر و چالشی نیست بلکه سازش جزء ذاتی عقلانیت ایرانی است. حافظ غزل‌سرای بی‌بدیل ایرانی نیز به‌طور بسیار موجز و رسا، آسایش دو گیتی را در دو حرف مروت و مدارا خلاصه می‌کند؛ مروت با دوستان و مدارا با دشمنان(آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا). بدین‌سان از دوگانه سازش و ستیز، گویی سازش طنین پُرآوازه‌تری در اندیشه اُدبای طراز اول ایرانی و از آن طریق در تاریخ، فرهنگ و سیاست ایرانی دارد. اما به هر حال همواره سویه‌های این دوگانه طرفداران خود را داشته و دارد، نمودی از این دوگانه را در مناظرات انتخاباتی ریاست‌جمهوری تیرماه ۱۴۰۳ می‌شد مشاهده کرد. به طوری‌که یک سو بر «امکان تحول مسالمت‌آمیز» و وحدت همه نیروها تأکید داشت و دیگری بر «امکان تحول غیریت‌سازانه و طرد غیرخودی.»

یکی بر کوشش برای انسجام و وحدت ملی و تنش‌زدایی در روابط خارجی اصرار داشت و دیگری بر دوگانه‌سازی‌های ریشه‌دار و کم‌حاصل و گاهی تفرق و چنددستگی داخلی و تنش در روابط خارجی. این پرسش اهمیت بنیادین دارد، اینک که اصلاح‌طلبان تصمیم به ورود به انتخابات گرفتند و دعوت حاکمیت به واسطه تأیید صلاحیت نامزد خود را اجابت کردند، آیا با گونه جدیدی از سیاست‌ورزی وارد این رقابت شدند یا با همان منطق کنش سیاسی گذشته خود در این عرصه مهم حضور یافتند؟ پاسخ اجمالی آن است که با مرور فرایند سازش و ستیز در ایران طی دهه‌های گذشته، به نظر می‌رسد که اصلاح‌طلبی پزشکیان با بازتولید نظریه سازش و تأکید بر پنچ مقوله قانون، کارشناسی، اجماع، تعامل و شفافیت، به‌دنبال فصل نوین و متفاوتی از سیاست‌ورزی است که حاصل‌جمع آن را می‌توان در قالب سازش به جای ستیز مفهوم‌بندی کرد.

تاریخ گواه آن است که انقلاب اسلامی ایران در بادی امر در قالب حرکتی رو به مرکز و به واسطه سازش همه نیروهای مخالف رژیم پیشین به نتیجه رسید و امید این بود که با همین «وحدت کلمه» نظام انقلابی جدید بتواند بر مشکلات فائق آید. این وحدت گرچه در سال‌های نخستین انقلاب و هنگام تثبیت نظام جدید به واسطه درگیری‌های قومیتی و اقدامات مسلحانه برخی گروه‌ها مختل شد، اما از آن زمان به بعد تقریباً اغلب نیروهای به لحاظ عقیدتی همسو با اندیشه انقلاب اسلامی همزیستی مسالمت‌آمیزی داشتند. حتی انشعاب روحانیان انقلابی و همراهان امام خمینی به دو جریان روحانیون و روحانیت در سال‌ ۱۳۶۶با موافقت ایشان نیز شکافی رادیکال میان آنها ایجاد نکرد. آنها به‌‌رغم اختلافات کم و بیش آشکار و نهان درباره روابط خارجی، اقتصاد و سیاست‌های فرهنگی، اما همچنان در نهادهای حکومتی مانند مجلس، دولت و دستگاه قضایی در کنار یکدیگر فعال بودند، به‌طوری‌که می‌توان گفت از این تاریخ تا انتخابات سال ۱۳۷۶ وضعیت جناج‌بندی سیاسی در ایران آرام و کم‌حاشیه بود.

این روند آرام و توأم با سازش در مهمترین عرصه سیاست‌ورزی یعنی انتخابات ریاست‌جمهوری نیز حکمفرما بود، چنانچه از ابتدا تا انتخابات سال ۱۳۷۶ این روند با حداقل نوسان تداوم داشت. ابوالحسن بنی‌صدر در سال ۱۳۵۸ در فضای به‌شدت انقلابی سال‌های نخست شکل‌گیری جمهوری اسلامی با کمترین چالش برنده نخستین انتخابات ریاست‌جمهوری شد. به‌دنبال وقایع عزل بنی‌صدر، محمدعلی رجایی درسال ۱۳۶۰به عنوان دومین رئیس‌جمهوری ایران برگزیده شد؛ اما دوره ریاست‌جمهوری او چند ماه بیشتر طول نکشید و در یکی از ترورهای پُردامنه دهه شصت، رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر به شهادت رسیدند.

آیت‌‌الله علی خامنه‌ای در فضای جنگ‌زده آن سال‌ها در همان سال ۱۳۶۰ به‌عنوان سومین رئیس‌جمهور به قدرت رسید. ایشان در انتخابات سال ۱۳۶۴ نیز باز در همان وضعیت جنگ‌زده کشور برای دومین بار رئیس‌جمهور شدند. البته ساخت قوه مجریه آن زمان متمرکز نبود و هیئت دولت را نخست‌وزیر میرحسین موسوی تشکیل می‌داد، چنانچه پیش از آن محمدعلی رجایی و بعد از او محمدجواد باهنر نیز نخست‌وزیران اول و دوم بودند. این وضعیت تا پایان جنگ و درگذشت بنیانگذار جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۸ ادامه پیدا کرد. اکبر هاشمی‌رفسنحانی در فضای نگران بعد از جنگ، با هدف بازسازی خرابه‌های باقی‌مانده از هشت سال جنگ ایران و عراق (۱۳۵۹-۱۳۶۷) و با شعار تشکیل دولت سازندگی برنده انتخابات سال ۱۳۶۸ شد.

در تمام این دوره‌ها انتخابات بسیار آرام و بی‌چالش پیش می‌رفت، به‌طوری‌که نامزد اصلی از قبل معلوم بود و با حدود۹۰ درصد آرا نیز در برابر نامزد حاشیه‌ای(که گاهی خود او مُبلِغ نامزد اصلی نیز بود مانند توصیه علی‌اکبر پرورش، نامزد احتیاطی حزب جمهوری اسلامی برای رأی دادن به آیت‌‌الله خامنه‌ای) به پیروزی می‌رسید. اما در دور دوم ریاست‌جمهوری رفسنجانی یعنی در انتخابات سال ۱۳۷۲ فضا قدری تغییر کرد. به‌ویژه که نظام از بحران‌هایی مانند مخالفان داخلی، جنگ خارجی و حتی بازسازی برخی خرابه‌های جنگ گذر کرده بود و در جهت نرمال‌سازی زندگی مردم می‌کوشید.

به همین دلیل برنامه دولت بر بازسازی اقتصاد متمرکز شد تا شاید نمود آن در زندگی روزمره مردم پدیدار شود. می‌توان گفت سیاست سازش در ایران و به‌ویژه در انتخابات‌ها تا اینجا خوب کار کرد. ولی در این دوره جناح‌های سیاسی کمی توازن‌شان برهم خورد و این زمینه‌ساز برخی ستیزها شد. گرایش به نرمال‌سازی در برابر ایده‌آل‌خواهی انقلابی، فصل مهم این اختلاف نوظهور بود. پیش از انتخابات این تغییر خیلی محسوس نبود زیرا ذهنیت نامزد اصلی(رفسنجانی) کماکان مانند دوره‌های پیشین بود؛ به‌طوری‌که خود او در جایی گفته بود از عبدالله جاسبی خواسته‌ایم که نامزد شود. یعنی تردیدی در برندگی نامزد اصلی نبود، اما برای گرم کردن تنور انتخابات باید «رقیب نجیبی» هم باشد تا انتخابات گرم شود.

درست مانند نقشی که عباس شیبانی در دور نخست بازی کرد و رفسنجانی نیز با ۹۴درصد آراء برنده انتخابات شد، ولی گویا این‌بار قضیه کمی فرق کرده بود و نامزدان حاشیه‌ای خود را از قبل بازنده نمی‌دانستند و حتی درصدد چالش با نامزد اصلی نیز برآمدند. از میان چهار نامزد یعنی اکبر هاشمی‌رفسنجانی، عبدالله جاسبی، احمد توکلی و رجبعلی طاهری، نوعی جبهه‌بندی جناح‌گرایانه شکل گرفت؛ دو نامزد اول نماینده تفکر نوظهور میانه بودند، توکلی نماینده راست سنتی و طاهری نماینده راست مؤتلفه بود. در اینجا جناح راست سنتی، تفکر جناح میانه را به‌طور جدی نقد ‌کرد تاحدی که آن هژمونی رأی بالای ۹۰درصد را شکست و نامزد اصلی تنها با ۶۲درصد آراء و نامزد جریان رقیب یعنی توکلی با ۲۴/۳درصد انتخابات را به پایان رساند. درحالی‌که در دوره قبل در مقابل ۹۴درصد رأی هاشمی، شیبانی تنها ۳/۸۶درصد آراء را به دست آورد.

توکلی حتی در برخی شهرها و استان‌ها رأی اول را به دست آورد. این انتخابات قدری فضا را رقابتی کرد. در جریان انتخاب کابینه و سهم‌خواهی زیاد جناح راست از جناح میانه، جناج چپ به کمک هاشمی آمد و همین موجب نزدیکی جناح چپ به جناح میانه و هاشمی‌رفسنجانی شد؛ نزدیکی‌ای که نقش مهمی در تحولات آینده ایران داشت. اما زلزله سیاسی در انتخابات ۱۳۷۶ اتفاق افتاد، انتخاباتی که به ریاست‌جمهوری سیدمحمد خاتمی انجامید و برای نخستین بار مشی سیاسی متعارف و پذیرفته شده دولت و کشور از طریق رأی مردم تغییر کرد. در تاریخ ایران تغییر به قول همایون کاتوزیان یا ازطریق اراده دربارها بوده، یا از طریق انقلاب عمومی و یا به واسطه توطئه بیگانگان.

۲- اما این نخستین بار بود که در یک فرایند آرام انتخاباتی مسیر اصلی دولت تغییر می‌کرد. انتخابات از فردمحوری به جناح‌محوری تغییر جهت داده بود یعنی ائتلاف چپ و میانه که بعداً در قالب جناح اصلاح‌طلب مفهوم‌بندی شد، انتخابات را برد. در انتخابات ۱۳۷۲مشاجرات نامزدها عمدتاً متمرکز بر مسائل اقتصادی بود ولی در سال ۱۳۷۶ دو مقوله مهم سیاست داخلی و سیاست خارجی در صدر مشاجرات نامزدها و طرفداران آنها قرار گرفت. درواقع دوگانه تغییر وضع موجود از سوی جناح خاتمی/ در برابر حفظ وضع موجود از سوی جناح علی‌اکبر ناطق‌نوری هویت‌بخش اصلی این انتخابات بود. هرچند این دوقطبی چپ و میانه از سویی و راست و تندرو از سوی دیگر نه به شکل برنامه‌ریزی‌شده بلکه به‌طور خودجوش در برابر هم صف‌بندی کرده بودند.

۳- با پیروزی اصلاح‌طلبان در انتخابات ریاست‌جمهوری و تصاحب مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۷۸ مسیر سازش در سیاست ایرانی به پایان خود رسید و دوره‌ای طولانی از ستیز آغاز شد و ساحت سیاست ایرانی در وادی تنازع افتاد، چراکه هر دوسوی معادله تحمل این وضعیت جدید را نداشتند. به‌رغم آنکه موریس دورژه متفکر سرشناس فرانسوی سیاست را بازی همزمان ستیز و سازش می‌دانست، اما در ایران این دوگانه در طیفی از افراط و تفریط جای دارد. گاهی سیاست کاملاً منطقی سازشگرانه به خود می‌گیرد و وجود هرگونه ستیز و حتی نقد و مخالفت را برنمی‌تابد مانند سال‌های قبل از ۱۳۷۶، گاهی نیز در مسیر ستیز می‌افتد و هرگونه سازشی را برنمی‌تابد.

باری متعاقب این انتخابات بعد از دوره نسبتاً طولانی سازش به یک باره جامعه وارد فاز ستیز شد و سازش به‌تدریج رنگ باخت. این ستیز از اینجا آغاز شد که اصلاح‌طلبان کم‌تجربه و کم‌توجه به واقعیت، بر طبل دگرگونی رادیکال همه چیز می‌کوبیدند از سیاست و فرهنگ و روابط خارجی گرفته تا اقتصاد و حتی رهبری؛ چیزی که به قول هانتینگتون بی‌شباهت به یک انقلاب اجتماعی منهای وجه خشونت‌بار آن نبود.

۴- در مقابل، حاکمیت نیز که به‌شدت از این وضعیت ترسیده بود به‌تدریح فضاهای تنفسی ایشان را بست و متعاقب انتخابات پُرچالش سال ۱۳۸۸ این انسداد را کامل کرد. اگر چه در انتخابات ۱۳۹۲و ۱۳۹۶ فرصت اندکی برای ورود نیروهای میانه‌رو فراهم شد ولی سیاست ستیز از هر دو سو فروکش نکرد. با انتخابات ۱۴۰۰ ریاست‌جمهوری، حاکمیت هر سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه به طور یک‌دست در اختیار اصولگرایان درون حاکمیت قرار گرفت. تداوم این سیاست ستیز از هر دو سو در نهایت موجب وضعیت کنونی جامعه و انباشت بحران‌های مختلف شده که آشکارترین آنها بحران اقتصادی است. اینک پرسش مهم هم برای حاکمیت یک‌دست و هم برای اصلاح‌طلبانی که دغدغه توسعه و نوسازی کشور و آسایش مردم را داشتند این بود که آیا در بستر این تنازع که از ۱۳۷۶ تا ۱۴۰۳ تداوم داشته جامعه توانسته است توسعه‌ای متناسب چه به لحاظ قدرت سخت و چه قدرت نرم یعنی همراه داشتن مردم را تجربه کند؟ یا برعکس نه‌تنها بحران‌های پیش روی مردم و در رأس آن بحران معیشت و مشکلات اقتصادی کاهش پیدا نکرده بلکه مشروعیت سیاسی نظام نیز به منطقه خطر وارد شده و حتی در انتخابات سال ۱۴۰۲ مجلس شورای اسلامی از لحاظ میزان مشارکت مردم وارد منطقه قرمز نیز شده است؟

نشانگرهای اقتصادی که از قیمت بالای بسیاری از کالاها و خدمات حکایت دارد، در کنار آمار حضور و مشارکت مردم در سه انتخابات پیش از ۱۴۰۳ حکایت از آن دارد که وضعیت آن‌چنان باب میل مردم و حاکمیت نیست. شاید در انتخاباتی که قاعدتاً باید در ۱۴۰۴ برگزار می‌شد و سانحه سقوط بالگرد حامل رئیس‌‌جمهور فقید سیدابراهیم رئیسی و همراهان، آن را یک سال جلو انداخت، حاکمیت به ناگزیر فضایی را باز می‌کرد تا بخش‌هایی که در نتیجه ستیز مذکور در حاشیه قرار گرفته‌اند بتوانند وارد میدان شده و تدبیری برای شرایط کنونی کشور بیاندیشند. هرچند برای تایید بیشتر این فرضیه باید بیشتر منتظر ماند، ولی تأیید صلاحیت و پیروزی نامزد جریان اصلاح‌طلب به‌رغم تلاش‌های بی‌سابقه رقیب که همه قدرت دولتی را در دست داشت و البته به‌رغم رأی ندادن حدود ۵۰ درصد واجدین شرایط، از مؤیدهای مهم این فرضیه است.

اما صرف‌نظر از نتیجه، در این انتخابات دوره جدیدی از فعالیت‌های ناظر به توسعه جامعه از سوی اصلاح‌طلبان آغاز شد و این جریان فکری و سیاسی، تغییر جهت مهمی را در الگوی سیاست‌ورزی خود به سوی سازش تجربه می‌کند. به‌رغم فشار رسانه‌ای مخالفان که بر تحریم انتخابات تأکید داشتند، اصلاح‌طلبان خسته از ۲۷ سال حذف و ستیز این فرصت را مغتنم شمرده و با پذیرش مشارکت در انتخابات، با کوله‌باری از تجربه وارد بازی سیاست شدند چراکه به قول اتوفن بیسمارک «سیاست هنر امکان‌پذیرهاست.» در اینجا برنده شدن در انتخابات اولویت دوم و کم‌اهمیت بود، اولویت نخست و مهمتر در پیش گرفتن سیاست‌ورزی نوین ناظر به تعامل و سازش به جای تقابل و ستیز بود.

البته برنده شدن در انتخابات و جلب رأی مردم پشتوانه مهمی برای در پیش گرفتن سیاست نوین و تشکیل دولت آشتی ملی است تا به پشتوانه آن اصلاح‌طلبان بتوانند دوره‌ای از سیاست‌ورزی تعاملی ناظر به اجرای قانون، اجماع داخلی، تنش‌زدایی در روابط خارجی و شفافیت و صداقت با مردم را با همکاری حاکمیت با هدف غایی تقلیل بحران‌های داخلی و خارجی و در رأس آنها حل مشکل معیشت و زندگی روزمره مردم در پیش گیرد. البته هنوز موضع عملی حاکمیت جز چند نشانه البته مهم به روشنی مشخص نشده است، اما مهم این است که رهبری و بدنه اصلاح‌طلبان به این دریافت از سیاست‌ورزی رسیده‌اند که حل مشکلات کشور در گرو اتخاذ سیاست تعاملی است و نه تقابلی. برخی از مهمترین وجوه این سیاست جدید به استناد کردار و گفتار نامزد جریان اصلاحات که عمدتاً در خلال مباحثات انتخاباتی و در گفت‌وگو با رقیبان متبلور شد را در قالب پنج مقوله مهم اجرای قانون، کارشناس‌محوری، ایجاد اجماع داخلی، تنش‌زدایی خارجی و شفافیت و راستگویی به شرح زیر مرور می‌کنیم.

۱-۵) اجرای قانون البته در صورت کنار گذاردن اختلافات و حل مشکلات خارجی دال مرکزی گفتمان جدید اصلاح‌طلبی است. نامزد مورد حمایت اصلاح‌طلبان با تأکید فزاینده بر اجرای سیاست‌های کلی نظام و اجرای قانون توسعه بر آن بود که حلقه مفقوده حکمرانی در ایران اجرای قانون است. مسئله‌ای که از زمان مشروطه تا امروز دغدغه همه کنشگران سیاسی، اجتماعی و فکری بوده است. بعد از نخستین گفت‌وگوی تلویزیونی ایشان و تأکیدات فراوان او بر دو نکته «اجرای سیاست‌های کلی نظام و رهبری» و «استناد زیاد به نهج‌البلاغه و آیات قرآن» فضای مجازی با رویکردی انتقادی او را حتی نامزد حاکمیت دانست و این همه کوشش برای نزدیکی گفتمان اصلاح‌طلبی به حاکمیت را ضروری نمی‌دانستند.

عمدتاً این موضع انتقادی طرفداران بدان دلیل بود که هنوز ابعاد رویکرد تعاملی او ادراک نشده بود؛ درواقع او به‌دنبال تقابل نبود بلکه گونه جدیدی از سیاست‌ورزی را در پیش گرفته بود که خلاصه آن سازش در برابر ستیز بود. او تعمداً هر دو نکته را تا آخر پیش برد. نکته جالب این بود که استناد او به آیات قرآن و تسلط بی‌نظیرش بر نهج‌البلاغه امام علی(ع)، درحالی‌که رقبای او اغلب از این‌گونه استنادات مذهبی پرهیز داشتند، او را در انظار مخاطبان شخصیتی صادق و به دور از دورویی معرفی کرد. هدف او از این تکرار که به‌زعم برخی موجب ریزش آرای او می‌شد، یافتن معیاری برای برقراری آشتی میان جریان‌های مختلف سیاسی بود که طی دهه‌ها رویکردی تخاصمی در پیش گرفته بودند. سیاست‌های کلی نظام فصل مشترک سیاست‌های برنامه‌ای همه نیرو‌های سیاسی معتقد به قانون اساسی در ایران امروز است و نهج‌البلاغه و قرآن فصل مشترک اعتقادی همه آنها. او با این تأکید می‌خواست نشان دهد هم مبانی اعتقادی مشترک است و هم مبادی حقوقی و قانونی. آنچه موجب تفرقه شده، منیّت‌ها و فردگرایی‌های منفی است که البته یک آفت تاریخی در ایران است.

۲-۵) احاله همه امور مهم و زیربنایی به کارشناسی وجه مهم دیگر گفتمان جدیدی است که پزشکیان به‌خوبی آن را نمایندگی کرد. تأکید مکرر و بی‌انقطاع او بر ارجاع امور به کارشناسی، چهره دیگری از سیاست‌ورزی در ایران را نشان داد. در ایران سیاست‌ورزی همواره معادل قهرمان‌سازی و گاه مقدس‌سازی افراد و شخصیت‌ها بوده است به‌طوری‌که واژه «نمی‌دانم» نوعی ضعف و سست عنصری محسوب می‌شود. پزشکیان به‌رغم آنکه رقبای انتخاباتی او مهمترین نقطه ضعف او را همین تأکیدات فراوان بر منطق کارشناسی ‌دانسته و او را فاقد برنامه، فاقد نظر خاص درباره همه امور معرفی می‌کردند، اما حتی یک لحظه از این گفتار کلیدی خود کوتاه نیامد و بر آن بود که منطق کارشناسی در دنیای وسیع، گسترده و به‌شدت تخصصی‌شده امروز جزء ضروری همه فعالیت‌هاست خواه یک جراحی ساده قلب، خواه امر فراگیر، مهم و پیچیده حکمرانی. بنابراین شاید با این رویکرد باید در گفتمان اصلاح‌طلبی جدید، اسطوره حکمران همه‌چیزدان را به فراموشی سپرد و جای آن را با تخصص‌گرایی و کارشناس محوری پر کرد. طبعاً این کارشناس‌گرایی نقش رسانه‌ها و منتقدان را برجسته و پُررنگ خواهد کرد. هر کسی حق دارد در مورد سیاست‌های اجرایی، مباحث پارلمانی و احکام قضائی نقطه‌نظرات کارشناسی خود را در عرصه عمومی مطرح نماید و شاید این مجال خوبی برای رهایی بسیاری از منتقدانی باشد که از آزادی بهره‌مند نیستند.

۳-۵) کوشش برای اجماع‌سازی وجه دیگر گفتمان نوظهوری است که در این انتخابات کلید خورد و امید می‌رود او و جریانات سیاسی بتوانند بر اختلافات فائق آیند و راهی برای حل بحران‌های متداخل کنونی پیدا کنند. پزشکیان در مناظره‌ها و گفت‌وگوهای وسیع رادیو و تلویزیونی بسیار کوشید تا از وارد شدن به درگیری‌های کلامی غیرضرور و مبتنی بر منطق ستیز پرهیز کند و تا حدود زیادی در این استراتژی موفق نیز بود. اتخاذ چنین موضعی و نیفتادن در دام رویکرد تقابلی، حکایت از همین منطق و عقلانیت موقعیت دارد. چنانچه در مشکلی که در برنامه گفت‌وگوی فرهنگی پیش آمد بسیاری از منتقدان در فضای مجازی بر آن بودند که او باید دفاعی جانانه از همکارش می‌کرد، اما دفاع منطقی و ملایم او با این گزاره که «بگذارید حرفش را بزند» پیام مهمی هم به خودی‌ها بود و هم به رقیب و آن اینکه من منادی دوره جدیدی از سیاست‌ورزی مبتنی بر تعامل و گفت‌وگو هستم.

حتی اینجا که منافع خودم نیز اقتضا می‌کند می‌کوشم تا از این منطق محافظت کنم. در فضای گاهاً تند مناظرات انتخاباتی نیز هرگز عصبی نشد و همچنان مشی گفت‌وگوی توأم با ادب و تساهل را ادامه داد. به نظر می‌رسد که او تعمداً درصدد فرهنگ‌سازی برای طرفداران خود و رقیب بود؛ به‌طوری‌که حتی رقبای او نیز می‌توانستند این رویکرد را شروع جدیدی در عرصه سیاست‌ورزی و مشاجرات جناح‌های سیاسی تلقی کنند. سیاست‌ورزی که حل مشکلات فراوان امروز ایران را تنها در گرو تعامل و تقلیل رویکردهای آنتاگونیستی می‌داند. نکته قابل ذکر دیگر اینکه در فرهنگ سیاسی ما از گذشته تاکنون احترام زیادی برای رقیب سیاسی قائل نشده‌اند، چنانچه در فضاهای انتخابی به‌ویژه از زمانی که ستیز جای سازش را گرفت، بخش مهمی از فعالیت ستادها اتخاذ رویکردهای تخریبی برضد رقیبان بوده است. تا حدی که گاهی حتی طرفداران دو نامزد از یک جناج سیاسی نیز همدیگر را با تندترین برخوردها مخاطب قرار داده و خانواده و حریم خصوصی ایشان را نیز از گزند تخریب ایمن نگه نداشته‌اند.

اما لازمه اتخاذ رویکرد تعاملی و سازشگرانه نه‌تنها پرهیز از این‌گونه رفتارها بود بلکه برعکس احترام به دیدگاه و نظرات رقبای فکری است. او به استناد آیات و روایات دینی و ضرب‌المثل‌های ایرانی رفتار تقابلی را حتی مناسب دشمن نیز نمی‌دانست. چنانچه در موردی با ارجاع به شعری از حافظ «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا» حتی دشمنان را شایسته مدارا می‌دانست، چه رسد به رقبای فکری. این بیت معنای عمیقی دارد، چراکه برای حافظ زندگی دو عرصه بسیار مهم دارد، آسایش و آرامش. آسایش بیشتر بر وجوه عینی و مادی زندگی استوار است و آرامش بر وجوه معنوی و ذهنی زندگی. اینک حافظ اصلاح وجوه عینی جامعه را مستلزم رعایت قانونی دوگانه می‌داند؛ انصاف و مهربانی با دوستان و مدارا و تحمل دشمنان. این بدان معناست که آسایش فردی و اجتماعی و چه‌بسا آرامش فردی و جمعی نیز مستلزم توجه به این قانون مهم زندگی است. اینک رویکرد جدید پزشکیان شاید می‌خواهد پایانی بر خصومت‌ها بگذارد و آرامش و آسایش مردم ایران را در گرو کنار نهادن این رویکرد تهاجمی و تخاصمی و تشویق حریف به تعامل و گفت‌وگو می‌داند.

۴-۵) گفتمان جدید سازش‌محور او در عرصه روابط خارجی نیز بر تنش‌زدایی استوار بود. او البته این را با منطقی کاربردی پیش می‌برد به این معنا که اگر به‌دنبال رفع فقر، برابری در فرصت‌های اقتصادی و حمایت از طبقات پائین جامعه هستیم باید رویکرد تخاصمی و تنش‌زا با جهان را به رویکرد تعاملی تبدیل کرد. این رویکرد تعاملی محور اصلاحات خود را رفع نابرابری و به‌خصوص توجه به اقشار پایین جامعه قرار داد. جالب اینکه مخاطبان نیز خیلی سریع این تحول را متوجه شدند. رای نسبتاً بالای پزشکیان در برخی نقاط دوردست، روستاها و مناطق فقیرنشین حکایت از فهم این رویکرد از سوی طبقات مذکور دارد. این رأی‌ها تاحدی این فرضیه را نیز باطل کرد که اصلاح‌طلبان جریانی صرفاً متعلق به طبقه متوسط هستند.

در اینجا طبقات ضعیف جامعه نیز به ایشان اعتماد کرده و جایگاه مهمی برای خود در ذهنیت نخبگان اصلاحات تدارک دیده‌اند. این تحول وظیفه این جریان فکری را در کنش‌های بعدی سنگین‌تر می‌کند. معمولاً به لحاظ جامعه‌شناسی سیاسی طبقات روستایی بیشتر ماهیت محافظه‌کار دارند و از کنش‌های رادیکال پرهیز می‌کنند. به نظر می‌رسد در کنار سادگی و صداقت پزشکیان آنچه اعتماد این طبقه را جلب کرد اتخاذ رویکرد تعاملی پزشکیان و تأکید بر پایان دادن به دعواهای داخلی و خارجی و پیگیری مطالبات مردم در فضایی آرام و به دور از تنش است. از دید پزشکیان تعامل با دنیا از طریق تنش‌زدایی در چارچوب سه اصل اعلامی جمهوری اسلامی یعنی حکمت، عزت و مصلحت انجام خواهد شد.

او در این سه‌گانه اصل مصلحت را اصل فراموش‌شده می‌داند و با تأکیدات مکرر برآن است که رعایت مصلحت زندگی مردم اصلی است که باید به واسطه آن قفل‌های روابط بین‌الملل را باز کرد. تأکید ایشان به نحو خاص بر به نتیجه رساندن برجام بود که هرچند در دولت روحانی منعقد شده ولی دولت ترامپ از آن خارج شده بود اما دولت آیت‌الله رئیسی نیز به دنبال احیای آن بود و حل مشکل FATF با هدف باز شدن پنجره ایران رو به جهان و جهان رو به ایران برای حضور فعال‌تر در عرصه تجارت جهانی است.

۵-۵) مردم‌داری مبتنی بر راستی و شفافیت وجه دیگر این گفتمان است. کلیدواژه پزشکیان در این زمینه گزاره مهم «من دروغ نخواهم گفت» بود. او بر آن بود که رفتار صادقانه با مردم موجب اعتماد آنها به دولت و ترمیم شکاف دولت و ملت شده و باعث می‌شود تا ملت در کنار دولت سختی اجرای سیاست‌ها و برنامه‌های توسعه را بپذیرند. به نظر او اگر تبعات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... اجرای یک سیاست در هر دو عرصه داخلی و بین‌المللی بدون پرده‌پوشی ابهام و به‌طور صادقانه و البته با لحاظ ابعاد امنیت ملی آن با ملت در میان گذاشته شود، آنها مهمترین پشتیبان اجرای آن سیاست خواهند بود.

به‌عنوان نتیجه‌گیری می‌توان گفت که رویکرد جدید سیاست‌ورزی با تکیه بر پنج مقوله پیش‌گفته چراغ راه گفتمان جدید و دولت برآمده از آن خواهد بود. قانون به‌عنوان گم‌شده سنت حکمرانی در ایران دوره معاصر باید وجه پیونددهنده همه فعالان عرصه سیاسی باشد. کنار گذاردن نزاع‌های بی‌حاصل و طولانی‌مدت که بخش اصلی وضعیت کنونی و بحران‌های متداخل ایران محصول آن است باید به کناری نهاده شده و اجماع برای توسعه ایران کلیدواژه مشترک همه نیروهای سیاسی شود. مسئولیت‌های تخصصی باید توسط نیروهای کارشناس و متخصص اداره شده و مفهوم مدیر همه‌چیزدان جای خود را به مدیر کارشناس بدهد چراکه حل مسائل امروز ایران در پرتو شناخت علمی ابعاد مسئله است.

اصرارهای غیرواقعی و آرمانگرایی‌های بی‌ارتباط با واقعیت، در نهایت ترجیحاتی شخصی هستند که نمی‌توانند گرهی از مشکلات امروز ایران باز کنند. اصلاح پنجره بیرونی ایران و تداوم سنت گفت‌وگو و تعامل فرهنگی، سیاسی و اقتصادی با دولت‌های منطقه و همسایگان و البته تعاملات جهانی کلید حل مشکلات داخلی است. بنابراین اتخاذ و تداوم سیاست خارجی تعاملی و تنش‌زدا از مهمترین ارکان گفتمان جدید برای توسعه ایران است. بی‌گمان همه اینها باید با محرم انگاشتن مردم و ارائه گزارش‌های مستمر، شفاف و صادقانه با مردم انجام شود.

اصول پنج‌گانه‌ای که حاصل‌جمع آنها سازش در داخل، تعامل در بیرون، صداقت با مردم، سپردن کارها به اهل آن و فصل‌الخطاب بودن قانون خواهد بود. در کتیبه‌های ایران باستان این دعا رواج عمومی داشت که «خدایا این کشور را راستی، آبادانی و دوستی‌بخش و آن‌را از دروغ، خشکسالی و دشمنی پاسداری کن.» امیدوارم ایران امروز نیز با تلاش همه مردم و زمامداران و تکیه بر راستی و صداقت راه دشوار توسعه را به‌تدریج طی کند.

عکس روز
خبر های روز