غافلگیری شورای نگهبان توسط مسعود پزشکیان از نگاه محمد قوچانی
محمد قوچانی؛ رئیس کمیته سیاسی حزب کارگزاران سازندگی ایران در روزنامه سازندگی نوشت؛
شورای نگهبان همه را غافلگیر کرد:
اول: دولتمردانی که پنج تن از آنان آسیمهسر برای ادامه راه رئیسجمهور سابق روانه ستاد انتخابات کشور شدند تا ثابت کنند به قول بانوی اول آن دولت «کسی نمیتواند با شهید رقابت کند» و باید راه او ادامه یابد، در اقدامی بیسابقه برای تایید صلاحیت نامزد اصلی خود از اعضای هیات دولت امضا گرفتند و او را در معیت نزدیکان و بستگان به محل ثبتنام ریاستجمهوری دلالت کردند.
ردصلاحیت یا عدم احراز صلاحیت آقایان محمدمهدی اسماعیلی، مهرداد بذرپاش، صولت مرتضوی و داوود منظور (که خود به پیشواز رفت و قبل از اعلام نظر شورای نگهبان انصراف داد) نشانه آن است که برای ادامه راه دولت سیزدهم الزاماً نیازی به دولتمردان آن نیست و فردی چون امیرحسین قاضیزادههاشمی(که مسئولیتی حاشیهای در این دولت داشت) کفایت میکند، این پیام بیش از همه وزیران ارشاد و راه این دولت را هدف قرار داد که از نزدیکان رئیسجمهور سابق بودند.
دوم: اعتدالگرایانی که علی لاریجانی نماد آنان بود و با امید بسیار به جبران شورای نگهبان براساس دیدگاههای رهبری به تایید صلاحیت امید داشت و انتخابات زودهنگام ۱۴۰۳ را فرصتی برای اتمام و اصلاح انتخابات کم رقابت ۱۴۰۰ میدانست. لاریجانی امید اول ائتلاف اعتدال- اصلاح و اصولگرایان معتدل و اصلاحطلبان میانهرو بود که دستکم برای مرحله دوم انتخابات برنامهریزی جدی کرده بودند. شورای نگهبان البته سهمیهای برای اصولگرایان هوادار علی لاریجانی در نظر گرفت و آن مصطفی پورمحمدی بود که او به سبب سوابق همکاری با سیدابراهیم رئیسی و صادق لاریجانی و حتی حسن روحانی میتواند هم مدعی ادامه جنبههایی از دولت سیزدهم باشد و هم نسبتی با دولت اسبق بیابد. گرچه بعید است، دبیرکل جامعه روحانیت مبارز بتواند حمایت اصولگرایان یا اصلاحطلب را جلب کند ضمن آنکه اعتدالگرایان هم انگیزهای در حمایت از او ندارند.
سوم: اما اصلاحطلبان در وضعیتی قرار گرفتهاند که خود در خلق آن نقش داشتند. آنان در جبهه اصلاحات همه تضاد خود را بر فرض تایید صلاحیت علی لاریجانی قرار دادند و سعی کردند با غیریتسازی از اعتدالگرایان و میانهروها، پیشاپیش هرگونه ائتلاف را رد کنند و حتی کموبیش به تخریب لاریجانی بپردازند. آنها گرچه از اصلاحطلبان رادیکال عبور کردند اما با انتخاب گزینههایی که مهمترین معیار آن تمکین تشکیلاتی به جبهه اصلاحات بود رسماً به شورای نگهبان پیام دادند که «اجازه نمیدهیم برای ما نامزد انتخاب کنید». این پیام آشکار را رئیس جبهه اصلاحات در کنفرانس خبری بیان کرد که بلافاصله بعد از انتخاب آقایان آخوندی، پزشکیان و جهانگیری برگزار شد؛ ترکیبی متنوع از نامزدهای لیبرال، سوسیال و تکنوکرات که نشان میداد جبهه اصلاحات جز کلیات، گفتمانی ندارد اما شورای نگهبان دقیقاً در همین زمین بازی کرد و درحالی که مساله مشارکت به معیار نظام سیاسی در انتخابات تبدیل شده است جبهه اصلاحات را به تعجب وا داشت.
مسعود پزشکیان سیاستمداری پاکدست، پرتلاش و نطّاق است که هم وزیر دولت اصلاحات بود، هم وکیل مردم تبریز و هم بزرگ شده در دامان مادری کُرد و شاخصترین نماینده اقلیت میانهرو در مجلس موجود. نایبرئیس مجلس دهم؛ مجلس معتدل مدافع دولت اعتدال و بسیار فعالتر از رئیس فراکسیون امید که واکنش سریع او به ماجرای دردناک مرگ مهسا امینی در سال ۱۴۰۱ در تلویزیون رسمی کشور در شبکههای اجتماعی بازتاب بسیار داشت. گرچه همین نطق به ردصلاحیت پزشکیان در انتخابات مجلس شد و اکنون در رأس فراکسیونی ۸۰ نفره است که در ریاست محمدباقر قالیباف بر مجلس در برابر جبهه پایداری، نقش کلیدی داشت.
مسعود پزشکیان در جبهه اصلاحات از بدنه به رأس رسید و بدون سیاستبازی، صادقانه سخن گفت و با وجود حمایت احزاب چپ از نامزدهای لیبرال و تکنوکرات توانست به عنوان نماینده جبهه در انتخابات بدل شود و حتی جایگاهی همتراز با اسحاق جهانگیری بیابد. این پیروزی اقلیت بر اکثریت و بدنه بر رأس بود بدون آنکه بزرگان اصلاحات برای او هزینهای کنند. اینکه جبهه اصلاحات باید به عهد خود وفا کند و نه تنها رئیس جبهه که رهبر اصلاحات باید به بیانیهای که صادر کرده است، عمل کند و از نامزد تایید شده جبهه اصلاحات حمایت کند. نامزدی که در انتخابات مجلس دوازدهم با وجود تحریم جبهه اصلاحات با حمایت بدنه اصلاحطلبی (که بیانیه روزنهگشایی را منتشر کرد) به مجلس راه یافت. در واقع نقض عهد جبهه اصلاحات پایان هر نوع تعامل اصلاحات و حاکمیت خواهد بود و این طرحی است که طراح آن خود جبهه اصلاحات بود.
اما آنان که غافلگیر نشدند و شاید در غافلگیری ما هم نقش داشتند دو گروه از اصولگرایان بودند:
اول: اصولگرایان رادیکال که بهتر است آنان را بنیادگرایان بخوانیم. منتهیالیه راست که به چپ نزدیک شدهاند و طیفی از عدالتخواهان همراه آنان هستند و نامزد اصلی آنان سعید جلیلی است و علیرضا زاکانی هم از این جریان است و همراه هم خواهند بود و جز به نفع هم کنار نمیروند.
دوم: اصولگرایان تکنوکرات که بهتر است آنان را بناپارتیستهای اسلامی نامگذاری کنیم که محمدباقر قالیباف نماد آنان است و ۲۰ سال است از انتخابات ۱۳۸۴ و ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ تلاش میکنند رئیسجمهور شوند و دولت را در دست بگیرند.
نزاع در این انتخابات از همین نقطه شروع میشود؛ نبرد میان رادیکالها و تکنوکراتهای اصولگرا. قالیباف در مجلس در این نبرد نیازمند میانهروهایی چون پزشکیان شد و بدون او نمیتوانست رئیس مجلس شود. اما در هشتم تیر ماه ۱۴۰۳ خبری از این کمک نیست؛ چون قالیباف به آنچه مورد توافق بود، عمل نکرد و ظرف یک هفته نامزد دو مقام عالیرتبه برای ریاست دو قوه (مقننه و مجریه) شد و اکنون او باید پاسخگوی رقیبان درونجبههای خود در جبهه پایداری باشد که از سعید جلیلی و علیرضا زاکانی حمایت میکنند.
مسعود پزشکیان اینک مسئولیت سنگینی دارد که این «روزنه» گشوده را به «راه» تازهای برای اصلاحات بدل کند. مهمترین کاری که او باید بکند، گذار از تحلیلها و حتی تهمتهای قومیتی به راهبردهای ملی است. آذربایجان همواره از عهد صفویه تا عصر مشروطه و از انقلاب اسلامی تا جمهوری اسلامی بر «سر» ایران نشسته است.
در نهضت مشروطیت این تبریز (و گیلان) بود که با شکست استبداد صغیر بار دیگر مشروطیت را به ایران بازگرداند و در انقلاب اسلامی از همین دیار تبریز بود که رئیس دولت دفاع مقدس، مهندس میرحسین موسوی برآمد. حضور رهبران آذربایجانی برای جمهوری اسلامی در سطح مقام رهبری، رئیسجمهوری و نخستوزیر همواره به تحکیم وحدت ملی ایران منجر شده است و نظریههای نادرستی چون فدرالیسم در مکتب تبریز هرگز جایی ندارد. تبریز از دوره شاهاسماعیل صفوی اگر پایتخت نبود، پایتخت دوم ایران قلمداد میشود و آذربایجان جان ایران است. ولیعهدان ایران به صورت سنتی در تبریز بر تخت مینشستند و این شهر دروازه تجدد و توسعه بوده است.
اکنون که شورای نگهبان روزنهای از آذربایجان برای ایران گشوده که اصلاحطلب است و میانهرو؛ پس چرا نباید این روزنه را به راه بدل کرد. تاریخ انتخابات ریاستجمهوری ایران از سال ۱۳۷۶ بدینسو (بهجز انتخابات ۱۴۰۰) آکنده از رقابتهایی است که نتیجه آن با همه پیشبینیها و پیشگوییها در تضاد بود. اصولگرایان در سال ۱۳۸۴ میخواستند، محمدباقر قالیباف رئیسجمهور شود و محمود احمدینژاد برکشیده شد؛ در سال ۱۳۹۲ هم محمدباقر قالیباف شانس اول تلقی میشد و حسن روحانی رئیسجمهور شد؛ در سال ۱۳۹۶ قرار بود سیدابراهیم رئیسی، رئیسجمهور شود اما حتی با انصراف محمدباقر قالیباف باز هم او و نامزد اصلی اصولگرایان ناکام ماندند و باز هم حسن روحانی رئیسجمهور شد.
اینک به صراحت باید گفت، میتوان شرافتمندانه با تکیه بر اصلاحطلبی شریف و مستقل از همه احزاب سیاسی برای چهارمین بار (پس از سه نامزدی ناکام در سالهای ۹۲،۸۴ و ۹۶) محمدباقر قالیباف را شکست داد و در چارچوب همین روزنه، راهی به سوی دموکراسی گشود.
شرط اول پیروزی، اتحاد اصلاحات چه جبهه اصلاحات و چه جنبش روزنه و راهگشایی و نیز همه احزاب و رجال اصلاحطلب بهخصوص شخص سیدمحمد خاتمی و نیز سیدحسن خمینی، حسن روحانی، مهدی کروبی، میرحسین موسوی، محمدجواد ظریف و اسحاق جهانگیری و حتی علی لاریجانی است. اکنون همه مفاهیم از جنبش اصلاحات، جنبش سبز، گفتمان اعتدال و … باید در برابر این اتحاد «برای ایران» رنگ ببازد و همانطور که شورای نگهبان ما را غافلگیر کرده است ما هم شورای نگهبان را غافلگیر کنیم و با عبور از همه اختلافات با تنها نامزدی که شورای نگهبان او را پذیرفته است، نشان دهیم که میتوانیم این بار هم از آذربایجان، ایران را از اصولگرایان پس بگیریم.
یکی از نمایندگان اصولگرا گفته است، مسعود پزشکیان ظرفیت تبدیل شدن به یک محمود احمدینژاد دیگر از ناحیه اصلاحطلبان را دارد. این بیگمان وهن مسعود پزشکیان است اما اگر مقصود آن باشد که او میتواند رئیسجمهور ایران شود (بدون کمک حاکمان) این واقعیتی آشکار است که اصولگرایان و شورای نگهبان را غافلگیر میکند.