سایت روزنو | روزنو | Roozno

به روز شده در: ۰۹ تير ۱۴۰۳ - ۰۷:۳۳
کد خبر: ۶۲۵۱۸۴
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۶ - ۱۹ خرداد ۱۴۰۳
ریشه سوءتفاهم بزرگ اصلاح‌طلبان هم در اینجاست که از همان روز اول نفهمیدند این رأی «وام» است؛ «عاریت» است؛ خودشان آن را پدید نیاورده‌اند؛ سرمایه خودشـان نیست، بلکه جامعه این امید را به آنها بسته است و ممکن است روزی این وام را پس بگیرد.
روزنو :

پروژه تازه محمود، یک «بله» از شورای نگهبان کم دارد

مهدی تدینی، فعال سیاسی در صفحه اینستاگرامی تاریخ‌اندیشی در مطلبی با عنوان «پروژه محمود» به مسیری که احمدی‌نژاد از سال ۸۴ در دو دولت‌های نهم و دهم و همچنین پس از آن طی کرده پرداخته است.

برترین‌ها: این روزها با رسیدن موسم انتخابات، محمود احمدی‌نژاد بار دیگر به صحنه بازگشته. البته مشخص نیست که صلاحیت او تایید می‌شود یا نه اما تصاویری که رسانه‌های نزدیک به او از میدان ۷۲ نارمک (منزل پدری احمدی‌نژاد) و یا حضور او در میان مردم (بازار تهران) منتشر می‌کنند حاکی از آن است که او باز هم بدش نمی‌آید بر مسند ریاست قوه مجریه بنشیند.

به همین بهانه، مهدی تدینی، فعال سیاسی در صفحه اینستاگرامی تاریخ‌اندیشی در مطلبی با عنوان «پروژه محمود» به مسیری که احمدی‌نژاد از سال ۸۴ در دولت‌های نهم و دهم و همچنین پس از آن طی کرده پرداخته که در ادامه می‌خوانید:

شاید زنده‌ترین خاطراتی که از محمود در ذهن ما ایرانیان مانده باشد، خس و خاشاک باشد یا کاغذ پاره خواندن تحریم‌ها - «تحریم اصلا نمنه دی» ـــ یا دختری که در زیرزمین خانه شان انرژی هسته ای تولید می‌کرد... تصاویری هم در ذهن‌ها مانده است؛ مثل نگاه متأسف آقای جوای آملی به احمدی نژاد، وقتی تعریف می‌کرد در سازمان ملل هاله‌ای گشوده شده و او را در بر گرفته بود و در نهایت شاید اشتیاق وافر احمدی‌نژاد برای اینکه از مردمی که زیـــر آفتاب یا در سرمای زمستان در ورزشگاهی جمع شده بودند پرسد: «از ساعت چند اومدید اینجا؟» و بعد همسرایی طنازانه میان او و مردم که ساعت به ساعت عقب می‌رفت تا مشخص شود مردم ساعت‌ها انتظار آمدن او را کشیده‌اند و ترجیع بند محبوب او: «کی خسته‌ست؟» و طبعاً تنها گزینۀ مردم این است که بگویند «دشمن!» اما شبی که پرونده زیر بغل و با شعار «بگــم؟ بگــم؟» و آن نگاه تهدیدآمیز و نفرت‌آلود به مناظره با موسوی نشست، کبریتی در ماده اشتعال‌زای جامعه انداخت تا به اهدافش برسد... «پسران آقای هاشمی...»، «پسران آقای ناطق....»

این خاطرات که برای برخی دل‌خنک‌کننده و برای برخی دیگر مشمئزکننده است نمای بیرونی دوران محمود است؛ نمایی چنان جنجالی که نمی‌گذارد فکر به لایه‌های عمیق‌تر برود. می‌خواهم در این متن از این جنجال‌ها بگذریم و حال که دوران محمود به راستی «تاریخ» شده است ببینیم محمود چه بود و چه کرد؛ «پروژه محمود» چه بود اما در عین حال از زیاده‌گویی هم پرهیز می‌کنم و فقط جان کلام را می‌گویم؛ درباره دولتمردی که با سرعتی نامنتظره، از شهرداری تهران سر درآورد و در آنجا تخته پرشــی بــرای ریاست جمهوری یافت.

محمود آمده بود تا جنبش اجتماعی ایجاد کند و به بیان دقیق‌تر «ضدجنبشی اجتماعی»؛ دقیقاً همان چیزی که اصول‌گرایان به آن نیاز داشتند و اما از ایجاد آن ناتوان بودند. پیش زمینه تاریخ محمود از ٧٦ آغاز می‌شود. تغییراتی در جامعه ایران از ۵۷ تا ۷۶ رخ داده بود. بخش جوان و پیشروی جامعه میل وافری به تغییر داشت و جدی‌ترین نیروی تحول‌خواه از قضا نه دولتمردان و سیاستمداران موجود (که همگی میراثداران انقلاب ۵۷ بودند و در خلوص پنجاه و هفتی از هم پیشی می‌گرفتند)، بلکه درون جامعه بود: جوانان - دو نسل جدیدی که می‌کوشید دست‌کم در تیپ و ظاهرش تمایز خود را با آن شهروندِ سر به راه  نشان دهد.

همین نسل جوان در حالی که حتی خوشبین‌ترین اطرافیان خاتمی هم انتظارش را نداشت پیروزی قاطعی برای خاتمی رقم زدند. سیب ناچیده‌ای به دامان خاتمی و کادر اطراف او افتاده بود که حتی از کنترل و اداره آن عاجز بودند. آنها بارانی نم‌نمک خواسته بودند، سیل آمده بود. ریشه سوءتفاهم بزرگ اصلاح‌طلبان هم در اینجاست که از همان روز اول نفهمیدند این رأی «وام» است؛ «عاریت» است؛ خودشان آن را پدید نیاورده‌اند؛ سرمایه خودشـان نیست، بلکه جامعه این امید را به آنها بسته است و ممکن است روزی این وام را پس بگیرد.

دو جناح سیاسی روشن در سیاست ایران صف آراستند (البته جایی هم برای غیر این دو گروه نبود). آن جنبش اجتماعی قدیمی و مطلوب اصول‌گرایان که انقلاب ۵۷ را رقم زده بود، متلاشی شده بود؛ چپ‌ها همان ابتدا به دشمن تبدیل شدند و جمهوری‌خواهان میانه‌روتر هم حتی زودتر از چپ‌ها از جنبش ٥٧ جدا/حذف شده بودند (بدون اینکه دلبستگی‌شان را به ٥٧ از دست بدهند). اینک در میانه دهه 70 جنبشی جدید سر برآورده بود و ائتلافی نانوشته میان این جنبش و گروهی از سیاستمداران که خود را اصلاح‌طلب می‌نامیدند شکل گرفت. از این پس یک چیز محرز شده بود: یک نیروی اجتماعی قدرتمند وجود داشت کـه هـر انتخاباتی را می‌توانست ببرد. رأیش را هم به کسانی می‌داد که ادعا می‌کردنـــد توان اصلاح و تحول گام به گام را دارند. معضل بزرگی برای محافظه‌کاران اصول‌گرایان ایجاد شد. اصول‌گرایان از اصلاح‌طلبان خشمگین بودند و تصور می‌کردند اصلاح طلبان جماعتی فرصت طلبند که روی موج تحول‌خواهی مردمی لیبرال‌شده سوار شده‌اند و برای رسیدن به کرسی‌ها حاضرند به آرمان‌های قدیمی خودشان پشت کنند. 

هر سلاحی را فقط با سلاحی مانند خود آن می توان خنثـی کـرد. اسلحه اصلاح‌طلبان این بود که سوار جنبشی اجتماعی شده بودند، پس به جنبشی اجتماعی نیاز بود تا این جنبش را خنثی کند. فلسفه ظهور احمدی‌نژاد همین بود. اما یک مشکل بزرگ وجود داشت! جنبش اجتماعی گیاه آپارتمانی و گلخانه‌ای نیست که بتوان آن را در گلدان و در شرایط آزمایشگاهی پدید آورد. پس محافظه‌کاران مجبور می‌شوند لژیونری به خدمت بگیرند تا بتواند نوعی رفتار ضدمحافظه کارانه کنترل‌شده را انجام دهد. محمود دقیقاً همین لژیونر بود.

عجیب نبود که محمود به تمام نیروهای محافظــه کــار بـه تنــدی می‌تاخت؟ از هاشمی و ناطق تا اصلاح‌طلبان این کاری بود که یک اصول‌گرای سنتی نمی‌توانست انجام بدهد، بلکه بـه پدیده‌ای نیاز بود که می‌توان آن را «محافظه‌کار انقلابی» نامید. جنبش‌سازی محمود آغاز شد. مخاطبان محمود خواب بودند. محمود باید آن‌ها را بیدار می.کرد طبقه متوسط شهری، جامعه تحصیل کرده و بدنه بوروکراتیک از قضا همان نیرویی را تشکیل می‌دادند که جنبش اصلاحی را پدید آورده بود. پس محمود نمی‌توانست روی این اقشار حساب کند. در واقع، نه تنها این اقشار مخاطب محمود نبودند، بلکه اصلاً محمود آمده بود تا جنبش این اقشار را مسدود و متوقف کند (این همان چیزی است که در دانش سیاسی به آن «بُناپارتیسم» می‌گویند). پس سفرهای استانی خارق‌العاده او شروع شد.

پدیدۀ سفر استانی سابقه دیرینه‌ای دارد و به گمانم دولت اقبال (۱۳۳۹-۱۳۳۶) مبدأ آن بود؛ هیئت دولت بــه یک شهرستان می‌رفت و جلسات خود را ضمن بازدید در نقاط مختلف آن استان برگزار می‌کرد اما محمود سفر استانی را به «کار روتین رئیس دولت» بدل کرد و کارنامه‌اش خیره کننده بود! به بیش از هزار شهر و روستا رفت. مردمی که فرصت دیدار با یک مدیرکل را نداشتند رودررو رئیس جمهور را می‌دیدند. به این ترتیب آن قشر همیشه خواب، آن قشر غیرسیاسی، بیدار شد؛ بیدار به معنای «امیدوار» و حاضر به «کنش سیاسی».

محمود در پایان چهار سال نخست خود می‌توانست ادعا کند جنبش اجتماعی خود را پدید آورده است. ریشه هشتادوهشت در اینجا بود؛ در هشتادوهشت باید با کمک این «جنبش اجتماعیِ محمودی» آن «جنبش اجتماعی تحول‌خواه» پیشین شکست می‌خورد.

به این ترتیب احمدی نژاد «ضدجنبشی» را پدید آورده بود و وقتی در سال ۱۳۹۰ رفته رفته آخرین تکانه های ۸۸ هم فرونشست و گردوغبار خوابید، طبیعی بود که می‌خواست به همگان، به ویژه بــه اصول‌گرایان بفهماند کت تن اوست و صاحب و بانی این «ضد جنبش» اوست. در اینجا هم حق با او بود و هم نبود. محمود از یک جهت راست می‌گفت و از یک جهت بی‌راه می‌گفت: از ایــن جهت که «فقط او» می‌توانست چنین گردوخاکی کند، راست می‌گفت؛ این کار از عهده اصول‌گرایان خارج بود. اما از این جهت بی‌راه میگفت که تمام این گردوخاک و بولدوزورسواری او بــا حمایت تبلیغاتی و لجستیکی اصول‌گرایان و چراغ سبز آنها میسـر شده بود، وگرنه او در نهایت می‌توانست فرماندار شهر کوچکی باشد، نه رئیس‌جمهوری که برخی رسانه‌ها، شبانه‌روز از او دفاع کنند.

این تقلای محمود برای استقلال محکوم به شکست بود. ماجراجویی از پیش باخته‌ای بود که نتیجه‌اش را هم دیدیم محمود رفت... ته مانده‌ای ضعیف از جنبش تحول‌خواه، سال ۹۲ پای صندوق آمد و پیروز شد. عصر محمود سپری شد. ضدجنبشی هم که ساخته بود کارکردش را انجام داد و مثل مونوریل‌های پرهزینه‌اش نیمه‌کاره رها شد؛ از هم فروپاشید. محمود سکوت پیشه کرد و فکر کرد. دیگری چیزی درباره اسرائیل نمی‌گفت. گاهی تلنگری می‌زد و باز می‌رفت. تا اینکه دوباره آمده نامزد شده است، گرچه مانند دور قبل به احتمال زیاد رد صلاحیت خواهد شد. مردی که نمی‌خواهد بپذیرد دوره‌اش گذشته است دست بردار نیست اما شاید عجیب‌ترین اتفاق این باشد که محمود بدش نمی‌آید این بار یا در آینده صدای همان جنبش تحول‌خواهی باشد که زمانی خود در خاموش کردنش نقش اصلی را داشت. به هر روی، چه در این نقش و چـــه در نقش پیشین، عصر محمود به گمان من گذشته است.

نظر شما
نظراتی كه حاوی توهین و مغایر قوانین کشور باشد منتشر نمی شود
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید
ویژه روز
عکس روز
خبر های روز