پشت پرده نزدیکی پادشاهیهای خلیجفارس به ایران
روزنامه اعتماد به بهانه درخواست بحرین برای عادیسازی روابطش با تهران بررسی کرد
احسان پناهبر
حمد بن عیسی، پادشاه بحرین روز پنجشنبه در مسکو در دیدار با ولادیمیر پوتین رييسجمهور روسیه اذعان داشت که اگرچه کشورش در سال 2016 روابط خود را با ایران قطع کرد و چالش هایی را با تهران داشت، اکنون آن چالشها برطرف شده است و هیچ دلیلی برای به تعویق انداختن عادیسازی روابط منامه با تهران وجود ندارد. او خواهان عادیسازی روابط دیپلماتیک، تجاری و فرهنگی با تهران شد. طبق گزارش خبرگزاری رسمی بحرین (بنا)، پادشاه بحرین روز جمعه این هفته نیز برای گفتوگو با شی جینپینگ، رييسجمهور چین، به پکن سفر خواهد کرد. این سفر نیز در راستای همگرایی بیشتر در منطقه ارزیابی شده است. در همین حال، خبرگزاریهای ایران از سفر قریبالوقوع محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی به دعوت محمد مخبر، ريیس موقت دولت جمهوری اسلامی ایران به تهران خبر میدهند. این سفر در راستای تقویت روابط تازه احیا شده دو بازیگر قدرتمند منطقه قلمداد می شود. این نخستین سفر ولیعهد سعودی به تهران است و در شرایطی صورت میگیرد که عربستان و ایالاتمتحده نیز در حال رایزنی برای انعقاد پیمانی امنیتی هستند که میتواند اسرايیل را نیز شامل شود. همین امر نگرانیهایی را برای تهران نسبت به گسترش دامنه نفوذ ایالاتمتحده در منطقه به وجود آورده است. فارغ از اینکه چه روابط دوجانبهای میان این بازیگران منطقهای و فرامنطقهای در جریان خواهد بود، یک امر روشن است و آن اینکه قطع روابط میان همسایگان در منطقه خلیجفارس برای طولانیمدت غیرممکن به نظر میرسد. قطع روابط عربستان، امارات و بحرین با همسایه شمالی و قدرتمندشان، ایران نه تنها میتوانست در بلندمدت بر اقتصاد و ژئوپلیتیک منطقه تاثیر سوء بگذارد که امنیت آن را نیز به مخاطره می انداخت. این امر، به ویژه پس از امضای پیمان ابراهیم از سوی بحرین، امارات با رژیم اسرايیل بیشتر باعث نگرانیها شده بود و تنش را در خلیجفارس بالا برده بود. حال که تمامی کشورهای منطقه به دنبال احیای روابط خود با ایران برآمدهاند و بحرین آخرین حلقه این زنجیره پس از امارات و عربستان است، باید پرسید که دلایل و پیامدهای این عادی سازی چیست؟ در واقع هدف درک این موضوع است که چگونه ترکیب پیچیدهای از مسائل مربوط به امنیت، منافع اقتصادی، پیوندهای فرهنگی و جغرافیايی مشترک، نگرش کشورهای حاشیه خلیجفارس را نسبت به همسایه بزرگ و قدرتمند خود یعنی ایران شکل می دهد؟
ردپای مسکو و پکن
سیاست کلی جمهوری اسلامی ایران در منطقه همواره بر درک متقابل با همسایگان در چارچوب خطوط قرمز امنیتی و اعتقادی خود بوده است. اما حضور و نفوذ ایالاتمتحده به بهانه حفظ امنیت کشورهای حاشیه خلیجفارس از یک سو و نزدیکی روابط برخی از کشورهای منطقه با رژیم اسرايیل باعث شده است که تفاهم در برهههایی از دست برود و امنیت منطقه را با چالش مواجه کند. منطقه خلیجفارس که بیش از 30 درصد از انرژی جهان را تامین میکند، همواره در طول تاریخ از اهمیت راهبردی برخوردار بوده است و شیخنشینها و پادشاهیهای متمول آن در تلاش بودهاند تا با بازیگر قدرتمند آن، ایران در تعامل دوستانه باشند. اشغالگریهای استعماری بریتانیا در قرن 19 و اوایل قرن 20 آغازگر دور جدیدی از عدم تفاهمات در منطقه شد و از دل آن اشغالگری رژیم اسرايیل بیرون آمد. همین مساله باعث شد تا خاورمیانه که میرفت با پایان استعمار روی شکوفایی و صلح به خود ببیند، دچار آشوبها و فتنههای جدیدی شود. استعمار این بار به رهبری ایالاتمتحده به منطقه بازگشت و با ایجاد پایگاههایی در منطقه به مرور زمینه را برای به چالش کشیدن امنیت در این نقطه فراهم کرد. طی جنگ سرد، خاورمیانه بارها محل نزاع و انقلابها و کودتاها شد. همین امر به کشورهای نفتی حاشیه خلیج القاء میکرد که باید به آغوش غرب تکیه کنند تا از آسیبها مصون بمانند. استعمار نو ایالاتمتحده در منطقه تهدیدی برای کشورهایی همچون ایران محسوب میشد که از انقلاب 57 رویکرد ضد امریکایی اتخاذ کرد. اما در سالهای اخیر و با گسترش نفوذ ایران در منطقه از یکسو و حضور راهبردی چین و روسیه در آن از سوی دیگر، کشورهای منطقه خلیجفارس را بر آن داشته است تا با ایران، به میانجیگری مسکو و پکن، به تعاملی تازه دست یابند. در ماه مه، پادشاه بحرین سی و سومین اجلاس سران کشورهای عربی را رهبری کرد. در این اجلاس، کشورهای عضو از منامه خواستند میزبان نشست صلح بینالمللی برای احیای راهحل تشکیل دو کشوری و تشکیل کشور فلسطین باشد. توافق کامل کشورهای عربی بر ضرورت برگزاری نشست صلح برای حل مشکل خاورمیانه وجود دارد. به نقل از خبرگزاری روسی اینترفاکس، حمد بن عیسی آل خلیفه اعلام کرد که روسیه اولین کشوری است که بحرین از آن درخواست حمایت کرده است. به نظر کشورهای منطقه بیش از آنکه بر غرب و ایالاتمتحده تکیه کرده باشند، بر نقش روسیه و چین تاکید دارند. در هشت ماهه گذشته، بحران در منطقه تا نقطه جوش و رویارویی مستقیم ایران و اسرايیل نیز رسید. کشورهای منطقه خلیجفارس در تلاشاند تا از گسترش دامنه جنگ جلوگیری کنند و به نظر اکنون از غرب برای مهار اسرايیل ناامید شدهاند. بیش از یک سال است که عربستان سعودی و ایران در مارس گذشته اعلام کردند که این کشورها روابط خود را از سر گرفتهاند. انتظار می رفت که بحرین نیز پس از عربستان، به سرعت روابط خود با ایران را به حالت عادی درآورد، اما این امر رخ نداد. در طول این یک سال، مذاکراتی نیز برای عادیسازی روابط در جریان بوده است، اما در خلال بحران غزه، دوطرف کمتر به آن نزدیک شدند. با اظهارات اخیر پادشاه بحرین، به نظر می رسد دو طرف با میانجیگری مسکو این امر را محقق کنند. در شرایطی که در ایران تا کمتر از دو ماه دیگر انتخابات ریاست جمهوری برگزار خواهد شد، این امر نیز در دولت جدید پیگیری شود. از سوی دیگر، در غرب به رهبری ایالاتمتحده، بنبست کنونی بر سر برنامه هستهای ایران و رویارویی مستقیم و بیسابقه تهران و تل آویو، برای نظم سیاسی و امنیتی مد نظر ایالاتمتحده در منطقه خلیجفارس و خطرات گستردهتر امنیتی متمرکز است. ایالاتمتحده به دنبال آن بوده است تا از حداکثر توان خود برای جذب کشورهای حوزه خلیجفارس به سمت خود و نزدیکی آنها به اسرايیل بهره برد. این کار علاوه بر اینکه امنیت مورد نظر واشنگتن را تضمین میکند، از نفوذ تهران، مسکو و پکن نیز در این منطقه میکاهد. به عقیده جِس مارکس، تحلیلگر روابط خاورمیانه و چین، در طول دو دهه گذشته، منابع اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک قابل توجهی را برای ایجاد شراکت قوی در خاورمیانه سرمایهگذاری کرده است. این منطقه به یک نقطه کانونی در سیاست خارجی چین و یک گره زمینی و دریایی ضروری در امتداد ابتکار یک کمربند و یک جاده تبدیل شده است. با این حال، این امر باعث افزایش قرار گرفتن چین در معرض بیثباتی منطقهای، درگیریهای متعدد و رقابتهای ژئوپلیتیکی طولانی شده است که این منطقه را برای دههها در تنش گرفتار کرده است. چین به عنوان بازیگر نسبتا تازه وارد اخیرا خود را در فعالیتهای میانجیگری در تنشهای منطقه محک زده است. در مقایسه با رقبای همتا، پکن فاقد دانش و تجربه اساسی در مورد ابزارها و روشهای میانجیگری اختلافات است. رویکرد چین به میانجیگری، بهطور کلیتر، هنوز مفهومی در حال تکامل است. در طول دو دهه گذشته، چین به بازیگری صلحساز تبدیل شده است، این کشور به دلایل مختلف، از حفاظت از منافع گرفته تا ارتقای تصویر مثبت، با میل خود را درگیر فرآیند میانجیگری کرده است. به نظر میرسد رقابت ایران و عربستان یکی از جدیدترین مواردی است که در آن پکن، بهرغم اهرمهای سیاسی و اقتصادی قابلتوجه خود در منطقه، بیشتر خود را در نقش تسهیلکننده، و نه میانجی به معنای سنتیاش، نشان داده است. در واقع، پکن به دنبال حفظ تعادل راهبردی روابط با هر دو طرف بوده است. ایران و عربستانسعودی مسلما اساسیترین بازیگران خاورمیانه و دو ستونهای اصلی سیاست چین در خاورمیانه هستند. چین دارای منافع ملموس قابل توجهی مانند امنیت انرژی، سرمایهگذاری اقتصادی و تجارت و منافع راهبردی مثل موافقتنامههای همکاری راهبردی جامع در روابط خود با تهران و ریاض است. با این حال، مزایای درک شده از تعامل راهبردی پکن با هر دو قدرت منطقهای به امنیت در خلیجفارس وابسته است. بهطور سنتی، چین ترجیح میدهد در درگیریهای منطقهای به نفع هیچ طرفی وارد معرکه نشود. همانطور که در درگیری میان حماس و اسرايیل نیز چنین کرده است. پس نقش چین بیشتر تسهیلگری روابط با کمترین دخالت ممکن است تا همچون ایالاتمتحده خود را مداخلهگر نشان ندهد. با این حال، اندازه و گستره تعامل چین در عربستانسعودی و ایران، پکن و منافع آن را در معرض خطرات تشدید تنش در منطقه خلیجفارس قرار داده است. از سوی دیگر، تعامل روسیه در خلیجفارس نیز با تحولات یک دهه اخیر در منطقه، به ویژه در جریان جنگ اوکراین، گره خورده است. تغییر نقش کشورهای خلیجفارس، نفوذ گسترده ایران در منطقه، تحریمهای غرب علیه مسکو در پی حمله به اوکراین و تغییر سیاست ایالاتمتحده در خلیجفارس باعث شده است که روسیه نیز به تسهیلگری روابط کشورهای منطقه با ایران روی آورد. پس از «بازگشت» روسیه به خاورمیانه در سالهای 2012-2015، سیاست خارجی مسکو در قبال خلیجفارس را میتوان در قاب راهبرد چانهزنی توضیح داد. از یکسو، روسیه در تلاش است تا با طرح ابتکارات دیپلماتیک و سیاسی بر اهمیت و ارتباط خود با شورای همکاری خلیجفارس تاکید کند. به عقیده لئونید ایسایوف، پژوهشگر مرکز مطالعات خلیجفارس در دانشگاه قطر، کرملین از حضور مستقیم یا غیرمستقیم خود در درگیریهای منطقهای مانند جنگ داخلی سوریه، جنگ غزه میان اسرايیل و فلسطین و موضوع مناقشه هستهای ایران با غرب استفاده میکند تا نقش خود در منطقه را گسترش دهد. از سوی دیگر، روسیه علاقهمند به ایجاد همکاری اقتصادی قویتر با شورای همکاری خلیجفارس، جذب حجم بیشتری از سرمایهگذاری از خلیجفارس به اقتصاد شکسته روسیه و هماهنگی تلاشها با عربستانسعودی در بازار جهانی نفت است. پس، مسکو میداند که حفظ روابط نزدیک کشورهای حاشیه خلیجفارس با تهران هر چه بیشتر از نفوذ ایالاتمتحده میکاهد و بر قدرت روسیه میافزاید. درحالی که به زودی، تحول کیفی روابط روسیه با شورای همکاری خلیجفارس به سختی امکانپذیر است، هنوز گزینههایی برای تعمیق روابطشان در سطح کنونی تعامل بین مسکو و خلیجفارس وجود دارد.
رویکرد پادشاهیهای خلیجفارس به ایران
با این حال، در مورد اینکه کشورهای خلیجفارس چگونه به ایران مینگرند، باید گفت برحسب شرایط، رویکرد این گروه از بازیگران نسبت به ایران متفاوت است. در برههای، کشورهای منطقه به دنبال آن بودند تا به شکل مستقیم و دوجانبه به تعامل و حتی تقابل با ایران بپردازند. در برههای دیگر، تلاش کردند با سازمانهایی منطقهای مثل شورای همکاری خلیجفارس، و به ظاهر دسته جمعی، در مقابل قدرت ایران بایستند. اما، همواره شورای همکاری خلیجفارس به دلیل امتناع از درک خواستهها و قدرت ایران در برخورد با کشورهای منطقه با مشکل مواجه شده است.
از نگاه تهران، این نهاد برای همگرایی فرهنگی و تجاری تاسیس نشده بود، بلکه بیشتر بر مواضع امنیتی برای مقابله با تهران طراحی شده بود. از سوی دیگر، همه کشورهای عضو این نهاد، اگرچه در ظاهر به هم شبیه بودند، در منافع و ارتباط با ایران هر یک ساز خاص خود را کوک میکرد. این امر در پیشدستی امارات در احیای روابطش با تهران در سال 2022 به وضوح دیده میشد. کشورهای منفرد بهطور کلی به دنبال مدیریت دوجانبه روابط سیاسی و اقتصادی خود با تهران بودهاند. از سوی دیگر، منطقه نشان داده است که هیچ ائتلافی علیه منافع تهران برای همیشه نیست. موقعیت ژئوپليتیک ایران در منطقه خاورمیانه و خلیجفارس از یکسو و رویکرد ضد امریکایی-صهیونیستی آن در منطقه که با افکار عمومی در منطقه و حتی جهان عرب هماهنگ است، سبب شده است نفوذ تهران روز به روز بیشتر شود.
ازسوی دیگر، همگرایی میان کشورهای سازمان همکاری خلیجفارس نیز در سالهای اخیر شکننده و رقابتی بوده است. تنش و قطع ارتباط عربستانسعودی، امارات و بحرین با قطر نشاندهنده شکنندگی همکاریهای منهای ایران در منطقه است. آتش زیر خاکستر در حاشیه خلیجفارس کم نیست. درحالی که امارات با ریاض بر سر مرز غربی خود اختلافنظر دارد، رقابت سخت ژئوپليتیک و تضاد منافع میان ابوظبی و ریاض در آینده نیز قابل پیشبینی است. آنها حتی نتوانستند در مقابل تهران و جنبش انصارالله همگرایی خود را برای چند سال حفظ کنند و این امر نشان میدهد که ائتلافها و پیمانهای منهای ایران، یا دستکم با نارضایتی ایران، در منطقه منجر به شکست میشود.
غزه؛ بهانهای برای نزدیکی به ایران
موضوع دیگر این است که آیا همکاری کشورهای عربی خلیجفارس با اسرايیل در قالب پیمان ابراهیم برای مقابله با نفوذ ایران نشاندهنده امری راهبردی و دايمی است. با شروع جنگ در غزه، به نظر میرسد پیمان ابراهیم با چالشی جدی مواجه شد. در رویارویی اخیر ایران با اسرايیل نیز این پیمان بهشدت با چالش مواجه شد. ایران که همواره نشان داده است هرگونه ائتلاف و پیمان امنیتی را که موجودیت و تمامیت ارضیاش را تهدید کند، برنمیتابد، با پاسخ موشکی و پهپادی خود نه تنها به اسرايیل، که به کشورهای منطقه نیز این پیام را مخابره کرد امنیت منطقه بدون امنیت تهران غیرقابل تصور است. مارتین ایدنک، سفیر سابق ایالاتمتحده در اسرايیل در جلسه توجیهی شورای روابط خارجی درباره حمله ایران گفت: آنچه اتفاق افتاد این بود که اعراب منطقه، به ویژه آنهایی که در قالب پیمان ابراهیم با اسرايیل رابطه برقرار کردهاند، به خوبی درک کردند که یا ائتلاف قویتری در منطقه نیاز دارند یا اینکه باید با ایران به تعامل بیشتر برسند. او گفت آنچه ایالاتمتحده از پاسخ موشکی ایران به اسرايیل درک کرد این بود که هماهنگی (ادعایی) راهبردی بین ایالاتمتحده و اسرايیل بسیار فراتر از آن چیزی است که اکثرا نشان داده می شود. اما به نظر نمیرسد که این هماهنگی قابل تعمیم به دیگر کشورهای منطقه باشد. همانطور که پیشتر گفته شد، کشورهای حوزه خلیجفارس اگرچه به دنبال چتر دفاعی ایالاتمتحده هستند، اما نسبت به آن بیاعتماد نیز شدهاند. در جنگ یمن، هر سه کشور امارات، بحرین و عربستانسعودی در مقابل حملات انصارالله به شدت آسیبپذیر نشان دادند و حمایتی را که ایالاتمتحده متعهد به انجامش بود، ندیدند. بنابراین، راه چاره را در نزدیکی به ایران با رفع نگرانیهای امنیتی مقامات تهران نسبت به هرگونه ائتلاف با اسرايیل در تهدید منافع این کشور یافتهاند. ازسوی دیگر، نزدیکی کشورهای حاشیه خلیجفارس به اسرايیل در بعد امنیتی به هیچ روی راهبردی نبوده است. در همین رابطه، یکی از مقامات بریتانیایی به روزنامه گاردین گفت: «ما سالهاست که گامهای خود را با کشورهای حوزه خلیجفارس برای تامین امنیت مشترکمان تمرین میکنیم. اما این فرض را در ذهن نگه داشتهایم که کشورهای عربی و اسرايیل دشمن یکدیگرند.» برخی ناظران معتقدند که اعراب در رویارویی اخیر ایران با اسرايیل به نفع اسرايیل وارد معرکه شدند. اما به نظر این امر بعید به نظر میرسد راهبردی بوده باشد. برای سالها، ارتش ایالاتمتحده از اتحاد یکپارچه دفاع هوایی در منطقه حمایت میکند که امنیت کشورهای خلیجفارس و اسرايیل را به هم پیوند میدهد. در مرحله اول توافقنامه ابراهیم در سال 2020، قرار بود بحرین و امارات روابط خود را با اسرايیل عادی کنند. مرحله دوم در سپتامبر 2021 با پیوند ارتش اسرايیل به سنتکام، فرماندهی رزمی امریکا و خاورمیانه که کشورهای عربی خلیجفارس را نیز در بر میگیرد، همگان از نوعی ناتوی خاورمیانه سخن میگفتند. اما پرسش این است که آیا رویدادهای اخیر منجر به اتحاد ضدایرانی پدافند هوایی خواهد شد و اگر چنین است، با چه شرایطی؟
دانا استرول که تا دسامبر ارشدترین مقام غیرنظامی پنتاگون در خاورمیانه بود، میگوید: هر چه سیاستمداران منطقه بگویند، برای نهادهای نظامی، امنیتی و اطلاعاتی کشورهای عربی و اسرايیل کاملا واضح است که ایران مرکز قدرت بازدارندهای در منطقه است. به عقیده استرول، ایران با متحدین خود در منطقه میتواند هر قدرتی را به چالش بکشد و در جنگ غزه نشان داده است که این امر کاملا قابل تحقق است. پیامد پاسخ موشکی ایران به اسرايیل برای سیاستمداران عرب منطقه ممکن است چندوجهی باشد. از یک طرف، کشورهای عرب منطقه خلیجفارس یا باید امنیت خود را به امنیت تهران پیوند بزنند یا با امنیت اسرايیل. اما به نظر میرسد باتوجه به رویکردهای اخیر این کشورها، هر چند که وعدههای ایالاتمتحده و اسرايیل برای آنها وسوسهانگیز باشد، قماری را که آنها در پیمان ابراهیم کردند، تکرار نکنند. یوآو گالانت، وزیر جنگ رژیم اسرايیل اینطور به کشورهای عربی خلیجفارس وعده داده است: «ما در اینجا فرصتی داریم تا اتحادی راهبردی در برابر تهدید جدی از سوی ایران ایجاد کنیم.» اما به نظر، رویکرد کشورهای حوزه خلیجفارس پس از شروع جنگ در غزه متحول شده است.
به نظر تحلیل استرول کاملا درست باشد. دفاع ایران از مردم غزه با تاکتیکهای متفاوت اعم از جنگ فرسایشی حزبالله لبنان با اسرايیل در مرز لبنان و بلندیهای جولان اشغالی، حملات پهپادی و موشکی مقاومت اسلامی عراق علیه منافع اسرايیل، و حملات انصارالله به آبراه دریای سرخ امان اسرايیل را بریده است.
هیو لاوت، کارشناس ارشد سیاست در برنامه خاورمیانه و شمال آفریقا در شورای روابط خارجی اروپا در این باره گفت: کشورهای خلیجفارس سیاست خارجی خود را عمدتا در مسیر جدیدی قرار دادهاند که اقتصاد خود را در اولویت قرار داده و این هدف اصلی توافق عربستان و ایران در سال 2023 با کمک عراق و چین بود. امارات نیز قبلا نشان داده بود که اولویتش اقتصاد و تجارت با ایران است و اکنون بحرین نیز به واسطه رویکرد عملگرایانه خود به این باور رسیده که باید تجارت را با همسایه قدرتمند شمالیاش، ایران دنبال کند.
هیو لاوت خاطرنشان کرد که همه کشورهای عرب خلیجفارس عربستانسعودی به همراه قطر، اردن، امارات و مصر در ماههای اخیر سرمایهگذاری هنگفتی در طرح صلح فلسطین انجام دادهاند. این سرمایهگذاریها شامل پیشنهادهایی برای آتشبس و به دنبال آن استقرار نیروی حفاظتی بینالمللی عربی بود که در غزه و به طور قابلتوجهی در کرانه باختری عمل میکرد. این اقدامات مقدمهای برای مذاکرات صلح خواهد بود، چراکه به عقیده آنها، صلح در غزه میتواند به اهداف اقتصادی آنها در ارتباط با ایران کمک شایانی کند.
به گفته لاوت، این امکان وجود دارد که ایران بهرغم مخالفت جدیاش با راهحل دو کشوری، دستکم با بخشی از این روند صلح مشارکت داشته باشد. به عقیده لاوت، روند صلح در خاورمیانه به شدت به ایران گره خورده است و هرگونه سازش احتمالی میان اسرايیل و فلسطینیان در مذاکرات آتی آنها باید از تصویب نهایی تهران بگذرد. دیپلماتهای سعودی این فرضیه را که در ازای دریافت کمکهای امنیتی به فلسطین پشت خواهند کرد را رد کردند. توبیاس بورک، مدیر بخش خاورمیانه در اندیشکده دفاعی RUSI، گفت: «مساله فلسطین در کنار منافع ملی داخلی ریاض قرار دارد، اما من فکر میکنم سعودیها کاملا آگاه هستند که نوع ثباتی که آنها در منطقه میخواهند تنها زمانی واقعا امکانپذیر است که همه طرفها، از جمله تهران در آن نقش مهمی ایفا کند. او خاطرنشان کرد که بر این اساس عربستانسعودی و دیگر کشورهای منطقه به دنبال نزدیکی به ایران هستند تا هم امنیت خود را تضمین کنند و هم با حل مساله فلسطین، اعتبار خود را در جامعه گستردهتر جهان عرب باز یابند.
به طور کلی، به نظر میرسد کشورهای حاشیه خلیجفارس ترجیح دادهاند که با نگاه به شرق و احیا و تعمیق روابط با ایران بر امنیت بلندمدتتری برنامهریزی کنند. از سوی دیگر، اقتصاد که حرف اول را در کشورهای حاشیه خلیجفارس میزند، به آنها نشان داده است بدون امنیت راهبردی و بلندمدت، هرگونه طرح اقتصادی و توسعهای غیرممکن خواهد بود. بنابراین، عملگرایی و فایدهگرایی راه را به کشورهای منطقه نشان داده است: ارتباط سازنده با ایران با تسهیلگری و همکاری بیشتر با روسیه و چین.