سینمای مقتول و پایان سلسله‌ی اتابکان فارس | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۱:۲۲
کد خبر: ۶۰۸۹۷۴
تاریخ انتشار: ۱۴:۱۵ - ۰۵ اسفند ۱۴۰۲
به گمانم، با تمام کاستی‌ها، آیندگان خواهند گفت سینمای ایران به قدر بضاعت موفق بود و آن‌چه برجای گذاشت گرامی داشته خواهد شد. اما باید پذیرفت عصر اتابکان سینما به پایان خود رسیده است.

سینمای مقتول و پایان سلسله‌ی اتابکان فارس

محمدرضا بیاتی؛ فیلمنامه‌نویس و فیلمساز نوشت: تاریخ‌نگاران آینده خواهند نوشت در آخرین سال‌های سده‌ی سیزدهم خورشیدی، سینمای ایران مُرد و تأویل‌گران نیز چه بسا همزمانی ذبح داریوش مهرجویی با این رخداد را نماد سینمای مقتول بدانند و آن سرِ بُریده را به عصرِ فرهنگ بی‌سر، به آغاز دورانِ هنر بی‌مغز و اندیشه، تعبیر و تفسیر کنند؛ آیا- چنان‌که این روز‌ها بسیار می‌شنویم- چنین روزگاری در پیش است و نشانه‌های امروز آن آینده را هشدار می‌دهند؟

محمدرضا بیاتی؛ فیلمنامه‌نویس و فیلمساز: تاریخ‌نگاران آینده خواهند نوشت در آخرین سال‌های سده‌ی سیزدهم خورشیدی، سینمای ایران مُرد و تأویل‌گران نیز چه بسا همزمانی ذبح داریوش مهرجویی با این رخداد را نماد سینمای مقتول بدانند و آن سرِ بُریده را به عصرِ فرهنگ بی‌سر، به آغاز دورانِ هنر بی‌مغز و اندیشه، تعبیر و تفسیر کنند؛ آیا- چنان‌که این روز‌ها بسیار می‌شنویم- چنین روزگاری در پیش است و نشانه‌های امروز آن آینده را هشدار می‌دهند؟ نمی‌دانم، اما گمان نمی‌کنم چنین شود. دقیق‌تر بگویم؛ می‌توان گفت کاملاً مشهود است که اراده‌ای قاطع برای بی‌سرسازی علم و فرهنگ و هنر وجود دارد. انگیزه‌ای که می‌خواهد آدم‌ها اشیائی مطیع باشند و مثل موم به هر شکلی که لازم شود در آیند. مفاهیم، مزدور قدرت و در خدمت تحکیم و توجیه سیاست باشند و به هنگام ضرورت حتی در معنای وارونه‌ی خود بکار روند. اما تجربه‌ی تاریخی بشر حکایت از آن دارد که جهان هرگز محصول محضِ اراده‌ها و انگیزه‌ها نبوده است و هر قدر آدم‌ها فردیتِ مستحکم‌تر و متمایزتری پیدا می‌کنند شکل‌پذیری جمعیِ اراده‌گرایانه‌ی آن‌ها ناممکن‌تر می‌شود. با این‌وجود، نمی‌توان پیامد‌های این اراده‌ی ویرانگر را نادیده گرفت و آن دعای پُر تُپُق، آن طعنه‌ی نابهنگامِ مُحوّل الحُول وَالاحوال را یک لکنت طبیعی برای کسانی دانست که حتی از دین جز قشری‌مسلکی و خشک‌مغزی و انجماد در ظواهر و مناسک، هیچ نمی‌دانند. اما نباید هراسید. در واقع بنظر می‌آید که ما باز هم در یکی از آن دوران‌های گذار هستیم، روی یکی از آن پُل‌های تاریخی ناگزیر... اگر بپرسید چه باید کرد؟ می‌گویم ما -کم و بیش- در روزگاری شبیه پایان سلسله‌ی اتابکان فارس هستیم. به گمانم، چه باید کرد از در درونِ فهم آن سلسله بیرون می‌آید.

سلسله‌ی اتابکان فارس -در نیمه‌ی قرن ششم- در روزگاری به قدرت رسیدند و یکی از شکوفاترین دوران‌های فرهنگی تاریخ ایران را رقم زدند که مغولان خاک ایران را به توبره کشیده بودند و تمدن ایران در آتش و خون می‌سوخت. مظفرالدین ابوبکر بن سعد، شاید لایق‌ترین اتابک آن سلسله، با مغولان به مذاکره نشست و آنان را متقاعد کرد تا در برابر باج و خراجی مقبول، چشم طمع و تعرض از ایالت فارس بردارند. ابوبکر، نگهبانان و داروغه‌های مغول را در خارج از شهر شیراز اسکان داد و اسباب آسایش و خوشباشی را برای آن گرگ‌های درنده و رام‌نشدنی فراهم کرد و فرمان داد مردم از آنان دوری کنند و به حال خود بگذارند. چنین بود که با گرگ‌ها به صلح رسید و امنیتی پدید آمد که پناهِ بسیاری از فرهیختگانِ خانمان‌سوخته‌ی گریخته از سُم‌کوبه‌های اسبان مغول شد. اهل علم و فرهنگ و هنر به شیراز بارِ سفر بستند و در سایه‌ی امنیت، اقتصادی پُررونق و مدارای فرهنگی، روزگاری درخشان را به یادگار گذاشتند که در آن سعدی گلستان و بوستان می‌سرود و -به پاس خدمات و قدرشناسی از اتابکان- خود را سعدی نامید؛ تخلصی که از نام سعد بن ابوبکر، اتابک شایسته‌ی شیراز، الهام گرفته بود. از آن سو، قطب‌الدین محمود شیرازی، پزشک نامدار، در بیمارستان هم درمان می‌کرد و هم آموزش طبابت می‌داد و علوم عقلی و نقلی دیگر نیز بالنده و شکوفنده بودند چنان که جهانگرد معروف عرب (ابن بطوطه) روایت کرده است که در شیراز، سه روز در هفته، هزار یا دو هزار نفر در گرما -در حالی که بادبزنی در دست داشتند- گِرد هم می‌آمدند و پای سخن عالمان می‌نشستند و در میان آنان جمعیت زنان چنان بود که آن جهانگرد نامدار گفته است در هیچ کجا چنین اجتماعی از زنان را ندیده بودم. در عصر اتابکان فارس، نام مردان اغلب عربی بود، اما -مانند ایران باستان- عجیب نبود که زنی به مقام مردانه برسد. اَبِش‌خاتون، دختر سعد بن ابوبکر، یکی از آن زنان بود که به حکومت رسید، با این‌حال سرانجام آن سلسله نیز، پس از صد و پنجاه سال، از قدرت به زیر کشیده شدند و مانند دوران طلایی یونان، آتنی‌های قرن پنجم پیش از میلاد، عصر شکوفای پریکلس، پژمرده شدند و مُردند؛ به باور نگارنده، سینمای ایران و از چشم‌اندازی کلان‌تر، علم و فرهنگ و هنر، در سراسر این سال‌های دراز کوشید با مغولان فرهنگ مصالحه کند تا سرزمین هنر را از تعرض جهل آنان در اَمان نگه دارد هر چند به سختی زبان عقل و منطق را می‌فهمیدند و جز زور نمی‌پسندیدند.

به گمانم، با تمام کاستی‌ها، آیندگان خواهند گفت سینمای ایران به قدر بضاعت موفق بود و آن‌چه برجای گذاشت گرامی داشته خواهد شد. اما باید پذیرفت عصر اتابکان سینما به پایان خود رسیده است. کلیدواژه‌ی "خالص‌سازی" که این روز‌ها در ادبیات سیاسی، فراگیر شده خبر از سلطه‌ی یک اقلیت بنیادگرای کم‌شمار است که جای هیچ باج و خراج اتابکانه به مغولان، در برابر یک شیراز فرهنگی، را نمی‌دهد. باید به تلخی پذیرفت گاهی این دوران‌های گذار به قیمت تباه شدن استعدادها، سوختن کتاب‌ها و دیگر آثار و پژمردن چند نسل از هنرمندان تمام خواهد شد، اما جای امیدواری آن‌جاست که شتاب دگرگونی در عصر جدید با گردباد برابری می‌کند و آن‌چه در گذشته صدسال طول می‌کشید ممکن است در یکسال اتفاق بیفتد. روزگار خوشِ اتابکان هنر نیز فراخواهد رسید.

عکس روز
خبر های روز