۹ راز عجیب و غریبی که از چند آدم معمولی فاش شد | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۳:۵۱
کد خبر: ۵۹۲۱۲۹
تاریخ انتشار: ۱۵:۳۵ - ۱۵ آبان ۱۴۰۲
اگر از مخاطبان قدیمی برترین‌ها باشید حتما مقاله‌هایی مشابه مقاله امروز را به یاد می‌آورید. مقاله‌هایی که به بهانه یک پرسش در شبکه‌های اجتماعی و البته پاسخ‌های فراوان و جالب کاربران به آن نوشته می‌شود و دریچه‌ای می‌شود برای نگاه به زندگی انسان‌هایی که هرچند میلیون‌ها کیلومتر دور از ما در جغرافیا و فرهنگی متفاوت زندگی می‌کنند اما انگار خیلی هم با ما تفاوت ندارند.

 

 

 
 

کاربری در یکی از شبکه‌های اجتماعی پرمخاطب از بقیه کاربران پرسید:"چه رازی در زندگی دارید که نمی‌توانید با اطرافیان، دوستان یا اعضای خانواده در میان بگذارید؟" کاربران مختلف از سراسر دنیا خیلی زود به این پرسش واکنش نشان دادند و سینه خود را از شر سنگینی رازهایی ناگفتنی خلاص کردند. در ادامه قرار است با هم نگاهی بیندازیم به تعدادی از این پاسخ‌ها و به خودمان یادآوری کنیم هر انسانی فارغ از ظاهرش ممکن است در حال حمل باری بسیار سنگین باشد.

 

من برادرم را به پلیس لو دادم

9 راز عجیب و غریبی که از چند آدم معمولی فاش شد

 

"راز بزرگ زندگی من لو دادن برادرِ کوچکترم به پلیس و در نتیجه دستگیر شدن اوست. برادر من به بچه‌هایی زیر سن قانونی مواد مخدر می‌فروخت و من به محض مطلع شدن از این موضوع به پلیس زنگ زدم. تماس من باعث شد برادرم با جرایمی جدی چون حمل و توزیع مواد مخدر به زندان بیفتد."

من فقط تظاهر به غذا خوردن می‌کنم

9 راز عجیب و غریبی که از چند آدم معمولی فاش شد

"دروغ بزرگ من این است که هرروز جلوی فرزندانم تظاهر به آماده کردن غذایی می‌کنم که قرار است در وقت ناهار در اداره بخورم. حقیقت این است که من مدت‌هاست که ناهار نمی‌خورم چون آن‌قدر فقیریم که ممکن نیست هم من و هم بچه‌هایم بتوانیم هم‌زمان غذا بخوریم. به آن‌ها دروغ می‌گویم تا مبادا بابت این موضوع حس بدی داشته باشند و نتوانند غذایشان را بخورند."

من نقشه فرار در سر دارم

9 راز عجیب و غریبی که از چند آدم معمولی فاش شد

"راز بزرگ من این است که حالا سه سالی می‌شود که نقشه فرار از شوهر و تک‌تک اعضای خانواده‌ام(پدر، مادر، خواهر و برادر) را در سر دارم و برای این موضوع پول جمع می‌کنم. حقیقت این است که همه اعضای خانواده‌ام و البته همسرم برای من فقط نیرویی منفی و آزاردهنده بودند. به خاطر آن‌ها من سال‌ها در بدترین شرایط روحی و درگیر با بیماری‌های روانی از جمله افسردگی زندگی کردم.""حالا سه سال است که من به صورت پنهانی مشغول پس‌انداز بخشی از حقوقم هستم و رویای لحظه‌ای را در سر دارم که نامه‌ای بسیار کوتاه برای همسر و خانواده‌ام بگذارم و سوار هواپیما شوم و این کشور و این زندگی را برای همیشه ترک کنم. من فرزندی ندارم پس هیچ‌چیز من را به ماندن و ادامه دادن وسوسه نمی‌کند."

من از مرگ برادر بزرگ‌ترم خوشحال هستم

9 راز عجیب و غریبی که از چند آدم معمولی فاش شد

"این راز بزرگ زندگی من است و می‌دانم هیچ‌وقت اطرافیانم و به ویژه مادرم از آن آگاه نخواهند شد. برادر بزرگ من تقریبا در تمام عمرش در رفت و برگشت به زندان بود و حالا چند سالی می‌شد که اعتیاد هم داشت و در نهایت به دلیل اوردوز از دنیا رفت. البته پیش می‌اید که بابت این اتفاق غمگین شوم اما انگار حالا که می‌دانم کجاست باری سنگین از روی دوشم برداشته شده است.""من، مادرم و فرزندانِ قد و نیم‌قد برادرم دیگر به تلفن‌های دلهره‌آور نیمه‌شب عادت کرده بودیم و همه ما وقتی او در زندان بود خیال راحت‌تری داشتیم. آزادی او معمولا زیاد طول نمی‌کشید و به سرعت راهی برای بازگشت به زندان پیدا می‌کرد. حالا وقتی مادرم درباره مرگ فرزند ارشدش حرف می‌زند فقط می‌گویم دست‌کم دیگر زجر نمی‌کشد و حالا می‌دانیم کجا خوابیده است. راستی این را هم اضافه کنم که حسابی دلم برای فرزندان برادرم می‌سوزد. دلم می‌سوزد هم بابت داشتن چنین پدری و هم بابت اینکه هیچ‌وقت شانس شناختن برادرم پیش از مواد و جرم را پیدا نکردند."

من دارم به آخر خط می‌رسم

9 راز عجیب و غریبی که از چند آدم معمولی فاش شد

"راز بزرگ زندگی من این است که برخلاف تصور تمام کسانی که من را می‌شناسند در یک قدمی فروپاشی روانی قرار دارم. من همیشه به عنوان آن شخص همیشه شاد و با روحیه مثبت شناخته می‌شدم اما اعضای خانواده‌ام و دوستان و آشنایان نمی‌دانند که هرروز چقدر تظاهر به شادی سخت‌تر و سخت‌تر می‌شود.""من حالا در پنجمین دهه زندگی‌ام هستم و تقریبا همه فکر می‌کنند آدم موفق و خوشبختی هستم. من اما خوب می‌دانم که چیزی در تک‌تک روزهای این بیش از پنجاه سال روی هم انباشته شده و من هر روز خسته‌تر و خسته‌تر شدم و حالا فقط آرزو می‌کنم این شکنجه تمام شود."

یادآوری: اگر افکاری شبیه به این کاربر دارید باید پیش از هرچیز بگویم که کاملا حق دارید. زندگی گاه سنگ‌هایی روی دوشمان می‌گذارد که هزاران برابر توان پاهایمان است و همین زندگی ثابت کرده که می‌تواند هر انسانی را به تسلیم وادار کند. نکته اما یادآوری لزوم کمک خواستن است. خواهش می‌کنم فراموش نکنید بیماری‌های روانی هم مانند سرماخوردگی و سرطان ممکن است برای هر انسانی اتفاق بیفتد و دقیقا مانند سرماخوردگی و سرطان تنها راه درمان مراجعه به متخصص است. مهم‌ترین تصمیم‌های زندگی‌تان را در تاریک‌ترین روزها نگیرید و به خودتان یادآوری کنید برای آدمی که در انتهای چاه است راهی برای سقوط بیشتر وجود ندارد و شما هم با مراجعه به روان‌شناس و روان‌پزشک چیزی از دست نخواهید داد.

من آرزوی مرگ پدربزرگ و مادربزرگم را در سر دارم

9 راز عجیب و غریبی که از چند آدم معمولی فاش شد

"یکی از آن‌ها سرطان دارد و دیگری به زوال عقل و آلزایمر مبتلاست و کیفیت زندگی آن‌ها در حدی است که به نظرم هیچ انسانی لایق آن نیست. اگر از زجری که خودشان می‌کشند چشم‌پوشی کنم تازه به فشار غیرقابل تحملی می‌رسیم که پدرم و بقیه خواهرها و برادرها بابت این وضعیت تحمل می‌کنند.""پدر من را همه به عنوان یک انسان قوی می‌شناسند که همیشه در بدترین شرایط برای بقیه تکیه‌گاه است و حالا من می‌بینم که هرروز پیرتر و شکسته‌تر و ناامیدتر می‌شود."

راز بزرگ زندگی من

9 راز عجیب و غریبی که از چند آدم معمولی فاش شد

"راز بزرگ زندگی من این است که من لعنتی حالا سال‌هاست که آرزوی این را دارم که فردی فارغ از جنسیتش من را مهربانانه بغل کند، فقط همین."

خواهری که فقط من می‌دانم خودکشی کرده است

9 راز عجیب و غریبی که از چند آدم معمولی فاش شد

"پدر و مادر من ژاپنی هستند و برخلاف من و خواهرم در ژاپن زندگی می‌کنند. آن‌ها به شدت سنتی فکر می‌کنند و مسئله‌ای مانند خودکشی برای خود و اطرافیانشان تابویی بزرگ به حساب می‌آید. خواهر عزیز من به زندگی‌اش پایان داد و من تصمیم گرفتم حقیقت را به خانواده‌ام نگویم. احساس عجیبی است که مجبور باشی درباره مسئله‌ای که تقریبا در تمام لحظات در فکرت است به صورت مداوم دروغ بگویی."

من همیشه از خواهرم متنفر بودم

9 راز عجیب و غریبی که از چند آدم معمولی فاش شد

"درباره خواهر کوچک‌ترم صحبت می‌کنم. راستش او همیشه من را دوست داشته و سعی کرده شبیه به من باشد اما فقط من می‌دانم که چه حسی به او دارم. تنفر من از او از مشاهده رفتارهایی کوچک آغاز شد. مثلا این‌که به همه به دروغ می‌گفت خانه ما در محله‌ای مرفه‌نشین است یا زمانی‌که مادرم اولین ماشینش را برای خواهرم خرید و او کیلومترها رانندگی کرد تا بتواند جلوی خانه شیک دوستش عکسی از اتومبیلش بگیرد.""ما وضعیت مالی بدی داریم و در یک محله فقیرنشین زندگی می‌کنیم. مادرم تمام عمرش را به خاطر رفاه ما کار کرد آن‌هم کارهایی به شدت سخت و سطح پایین. مادر من مانند خانواده همسر خواهرم شیک و به روز نیست. او صورتی پر از چین و چروک و دهانی تقریبا خالی از دندان دارد. من از خواهرم متنفر شدم زمانی که دریافتم او در حسابش در شبکه‌های اجتماعی ده‌ها عکس با مادرشوهرش دارد و هیچ عکسی از مادرم در کار نیست." "خواهرم بابت وضع مالی ما خجالت می‌کشد و من بابت این موضوع از او متنفر هستم."

در نهایت مانند همیشه از شما مخاطبان برترین‌ها درخواست می‌کنم که هم با پاسخ دادن به پرسش، این مقاله را کامل کنید و هم نظرتان را درباره موضوعات مطرح شده با ما و بقیه کاربران به اشتراک بگذارید.

ویژه روز
عکس روز
خبر های روز