به هر حال وقوع انقلاب و ممنوعیت فعالیت این دو نفر در فضای رسمی شکلی از حسرت در ذهن مخاطبان سینما ایجاد کرده که با هر نوع کنشی مشابه دیدار روز گذشته، جلوه تازهای پیدا میکند. دیروز البته بهروز وثوقی مصاحبهای هم کرد و برای چندمین بار از تمایل به بازگشت گفت، ساعاتی بعد ویدیوهایی از دیدار او و داریوش اقبالی هم منتشر شد، ظاهرا داریوش هم در اکران این مستند حضور داشته. به هر حال این ویدیوها و اقبال افکار عمومی بهانهای شد تا مطلبی درباره فیلمهای مشترک این دو چهره را مرور کنیم.
اولین فیلم مشترک بهروز وثوقی و گوگوش، "پنجره" (۱۳۴۹)، وقتی روی پرده آمد که وثوقی بزرگترین ستارۀ سینمای ایران و گوگوش، کودک بازیگر دیروز، خوانندۀ پاپ امروز شده بود. آنها خیلی بیشتر از اندازهای که تصور میشود در شکلگیری فرهنگ دهۀ پنجاه شمسی نقش داشتند. چهار فیلم مشترک آنها - "پنجره"، "ممل آمریکایی"، "همسفر"، "ماه عسل" - که بین سالهای ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۵ ساخته شدهاند، به جز سرگرم کنندگی سرخوشانهشان، چهار اثر درخور تأمل دربارۀ شکافهای فرهنگی و طبقاتی در تهران مدرناند و همسفر البته نمادینترین و مشهورترین همنشینی بهروز وثوقی و گوگوش در کنار یکدیگر است.
مردی، که رئیس شرکتی است، عاطفه را اغفال کرده، اما حاضر به ازدواج با او نیست. مراسم ازدواج عاطفه با جوانی دیگر به هم می خورد و او که اختلال حواس پیدا کرده تصمیم می گیرد از خانه ی پدری غلامحسین بگریزد. جوان جلنبری به نام علی و دایی رستم به قصد سرقت وارد خانه غلامحسین می شوند. دایی رستم به دام می افتد و غلامحسین درصدد بر می آید که عاطفه را برای حفظ آبرو به مدت یک هفته به عقد دایی رستم درآورد و …..
سهراب سالاری (بهروز وثوقی) برای کار از آبادان به تهران میرود و در کارخانهٔ عمویش مصطفی سالاری (محسن مهدوی) مشغول میشود. سهراب با دختری به نام ترانه آشنا میشود. ترانه آبستن است. سرپرست ترانه، اصغر ژیلا (حسن رضیانی) با نقشه سعی دارد سهراب را به عنوان پدر بچه جا بزند تا مخارج وضع حمل ترانه به گردن سهراب بیفتد …
جوانی مشهور به ممل آمریکایی هدفش سفر به آمریکا است. ممل دوستی دارد که از آمریکا برایش نامه می نویسد و او را به رفتن به آمریکا تشویق می کند. ممل با دزدیدن قالپاق اتومبیل و فروش آنها به یک ارمنی به نام سرکیس روزگار می گذراند. او به کمک سرکیس گذرنامه می گیرد؛ اما چون ضامن معتبری ندارد به او ویزا نمی دهند. روزی ممل اتومبیل زنی به نام نسرین را می دزد و در آن نامه ای می یابد که از نسرین دعوت شده به آمریکا سفر کند و …..
رضا و مادرش ماه بانو با خانواده حسین، موسوم به خان بابا، همدم و مونس هستند. رضا اوقاتش را با چنگیز، پسر خانواده، می گذراند و به خواهر او مینو علاقه دارد. خان دایی موافق این وصلت است، اما خان بابا مخالفت می کند و محمود، پسر اکبرخان، را برای ازدواج با دخترش در نظر گرفته است. وقتی مینو اعتراض می کند یکی از جوانهای خانواده به نام هوشنگ را به عنوان نامزد او معرفی می کنند. هوشنگ، که از آمریکا بازگشته و در خارج، خود نامزد دارد، به کمک خان دایی رضا را ترغیب می کند که بر علاقه خود به مینو پافشاری کند و …