آپارتاید در ساحت فرهنگ
اوایل دهه نود، وقتی مداحها، تهران را تسخیر کردند منتش افتاد بر گردن «خالصسازی به نفع جریان انقلاب»؛ با اینکه آن خالصسازی بیشتر به نفع «جریان شهردار وقت یعنی محمدباقر قالیباف» بود تا جریان انقلاب.
در هر گوشهای از مدیریت شهری تهران، در هر ردهای، رد پای مداحان پیدا بود. آش به قدری شور شد که سازمان بازرسی کشور گزارش داد تنها متروی تهران طی سالهای 91 و 92، چهار هزار و دویست نیروی مازاد جذب کرده که تعدادی از آنها جزو «خواص» بودهاند. حتی گزارشهایی هم شد مبنی بر استخدام دو هزار حامی انتخاباتی قالیباف در شهرداری و مشخصا متروی تهران. اما آنچه در جریان این خالصسازیها رخ داد، پروندههای قطور فساد بود و خالی شدن شهر از نیروهای فنی و متخصص. تا جایی که صدای اعضای شورای شهر هم درآمد که «در شهرداری افراد متخصصی نداریم و آنهایی که استخدام شدهاند یا مداح هستند یا با مدرکهای تحصیلی زیر دیپلم.»
این روزها زیر سایه حاکمیت یکدست و دولت انقلابی، خالصسازیها دامنه خود در حوزههای متنوع و متعددتری گستردهاند؛ از اخراج اساتید از دانشگاهها تا پاکسازی بیمارستانها از پزشکان غیرخودی و گسیل روحانیون به سوی بانکها.
حالا اما وزیر ارشاد خبر داده که وادی فرهنگ و هنر هم قرار است خود را به پیشقراولی خالصسازی برساند. «400 نیروی جوان حزباللهی بعد از دو سال کار جدی تا پایان تابستان وارد وزارتخانه فرهنگ و ارشاد اسلامی میشوند تا بدنه این وزارتخانه را تغییر دهند»؛ این خبری است که محمدمهدی اسماعیلی چهارشنبه شب در پایان یک مراسم مذهبی اعلام کرد؛ آن هم تنها چند روز پس از رسوایی اخلاقی مدیر کل ارشاد گیلان که خودش محصول همین نوع خالصسازیها بوده است!
مدیریت فرهنگی با سلطه انگیزیسیون
جلال محمودزاده، نماینده مهاباد اخیرا در جلسه علنی مجلس شورای اسلامی با اشاره به انتخاب وزرای دولت سیزدهم از میان دانشآموختگان دانشگاههای امام حسین، امام صادق و آستان قدس، به طعنه گفته است: «دایره انتخاب مدیران و وزرای دولت آقای رئیسی به حدی محدود و کوچک است که معمولا اگر وزیری یا معاون وزیری را میخواهند انتخاب کنند با کمبود نیرو رو به رو خواهند شد.»
خبر تازه اسماعیلی مبنی بر تزریق 400 جوان حزباللهی به بدنه وزارت ارشاد اما موید این نکته مهم است که دولت سیزدهم صرفا در سطح وزرا و معاون وزیر به سراغ یک طیف خاص نمیرود، بلکه پروژه خالصسازی عزم جزم کرده که در سطح پیادهنظام و ردههای میانی نیز حلقه و دایره انتخاب را محدود به دوستان خاصه کند. به طوری که اگر تا امروز در سازمانها و ادارات کارمندانی با گرایشهای متنوع فکری و سیاسی زیر دست مدیری نزدیک به یک جریان خاص کار میکردند، زین پس کارمندان نیز باید در وفاداری و تقید به آن جریان خاص، یکدست باشند.
محمدمهدی اسماعیلی خود از دانشآموختگان دانشگاه امام صادق است و تحصیلات حوزوی را نیز تا پایان دوره سطح ادامه داده است. او در اظهارات چهارشنبهشب خود تصریح کرده: «این وزارتخانه تلاش کرده که همه منابع انسانی خود را از میان جبهه انقلاب و در سطوح مختلف از افراد شناخته شده، کارکرده و مورد وثوق انتخاب کند.» به گفته او «بدنه نیروی انسانی این وزارتخانه با یک کار سخت و پرمانع در آستانه یک تحول جدی قرار گرفته است.»
اینکه این نیروها چگونه گزینش شده و چگونه به استخدام وزارت فرهنگ درمیآیند مشخص نیست، اما استفاده اسماعیلی از عنوان «حزباللهی»، گویای رویکرد آقای وزیر برای تغییر بدنه وزارتخانه است؛ رویکردی که تمرکزش بیش از تخصص و فنسالاری بر نوع خاصی از نگرش سیاسی در ایران است؛ آن هم در حوزه فرهنگ و هنر که بنایش بر خلاقیت و آزادی و تکثر اندیشه استوار است.
محمد فاضلی، جامعهشناس در واکنشی به خبر وزیر ارشاد، به همین موضوع اشاره کرده و نوشته است: «محققان توسعه یکی از علل توسعه کشورها بالاخص در آسیا «ژاپن، کره و ...» را دولتهای با ظرفیت متکی بر انتخاب کارکنان با آزمونهای سختگیرانه و شایستهگزین میدانند. اینجا وزیر ارشاد از استخدام 400 جوان حزباللهی تا پایان تابستان خبر داده است. با کدام آزمون و معیار انتخاب میشوند؟»
سوتیتر: اینکه نیروهای مورد اشاره وزیر ارشاد چگونه گزینش شده و چگونه به استخدام وزارت فرهنگ درمیآیند مشخص نیست؛ اما استفاده اسماعیلی از عنوان «حزباللهی»، گویای رویکرد وی برای تغییر بدنه وزارتخانه است؛ رویکردی که تمرکزش بیش از تخصص و خلاقیت بر نوع خاصی از نگرش سیاسی در ایران است
اولویتهای انقلابی و تعارضش با توسعه فرهنگی
اما آیا توسعه در حوزه فرهنگ و هنر، به آن معنا که محمد فاضلی به آن اشاره کرده و مدنظر کشورهایی چون ژاپن و کره است، اولویت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت رئیسی نیز هست؟
در تاریخ وقتی میخواهند بگویند که پادشاهی قدر علم و هنر میدانست و کمر به رشد و تعالی آن میبست، شرح میدهند که چگونه هنرمندان و دانشمندان از شعرا و ادبا و معماران گرفته تا منجمان و پزشکان را از اقصی نقاط بلاد تحت سلطه خود فرامیخواند، تکریمشان میکرد و اسباب توسعه دانش و هنر را برای آنان فراهم میکرد؛ این رویکرد و عملکرد در واقع سندی بر اولویت هر حاکمیتی برای توسعه فرهنگ و هنر است.
اختصاص صندلیهای وزارتخانه فرهنگ به یک جریان خاص اما نشانی است از اینکه اولویت در این وزارتخانه، توسعه فرهنگی به آن معنا نیست. خود اسماعیلی در اظهارات چهارشنبه شبش گفته است: «در دولت گذشته گفته میشد که ما قرار نیست افراد را به زور به بهشت ببریم، منظور این حرف در اجرا این بود که مدیریت فرهنگی خارج از حکمرانی دینی باید قرار گیرد.» این گفته را میتوان در کانسپت کلی «حکومت اسلامی نباید بگذارد کسی مردم را به سمت جهنم ببرد» قرار داد که حجتالاسلام علیرضا پناهیان در سخنرانی دهه محرمش بر آن تاکید کرد.
گزارشی که اسماعیلی از کارنامه وزارتخانهاش ارائه میدهد نیز معرف اولویتهای اوست. او در اظهارات خود راهیابی 20 فیلم از جبهه انقلاب به جشنواره فیلم فجر را یادآور شده اما هیچ اشارهای به اینکه جشنواره فجر پارسال یکی از بیرمقترین دورههای جشنواره فجر از ابتدای انقلاب تاکنون بوده، نکرده است.
جریان یکدستسازی حالا دیگر منحصر به طبقات فوقانی حاکمیت نیست و ظاهرا قرار است در همه حوزهها در سطوح خرد نیز تسری پیدا کند. چه بسا که وزیر صمت همین روزها اعلام کند که تنها نانوایان حزباللهی حق برخورداری از سهمیه آرد و روشن کردن تنور را دارند!
او در ذکر دستاوردهای وزارتخانهاش، به نمایشگاه کتاب هم پرداخته و گفته است «رهبر انقلاب بعد از سالها امسال به نمایشگاه کتاب آمدند و بیش از «سه ساعت و نیم» حضور داشتند.... بیش از هزار و ۸۰۰ خواهر طلبه آموزش دیده در صحنه امر به معروف کردند.»
در این کارنامه اما اثری از دربرگیری همه آرا و اندیشهها برای عرضه هنر که مقدمه شکوفایی در این عرصه است، دیده نمیشود و آنچه پررنگ است، غالب بودن نگاه سیاسی و ایدئولوژیک در مدیریت فرهنگی است.
گذشته از نگاه سیاسی به نظر میرسد اقتصاد نیز از اولویتهای وزیر ارشاد است و گویا رویکرد خالصسازی، ارتباط مستقیم با برخورداری مالی وزارتخانه نیز دارد؛ آنچنانکه اسماعیلی گفته است: «روزی که ما در وزارت فرهنگ کار را شروع کردیم بودجه کل این وزارتخانه هزار و ۲۰۰ میلیارد تومان بود، امروز این بودجه را با جهتگیریهای درست به چند برابر افزایش دادهایم.»
تصفیهسازی و آرمان انقلاب
اسماعیلی در بخش دیگری از گفتههایش اشاره کرده که از آغاز بنا را بر ریلگذاری و جهتگیری به سمت اهداف و آرمانهای انقلاب گذاشته است؛ آرمانی که مبتنی بر گسترش عدالت بود، اما حالا این نوع گزینشها و تصفیهسازیها در تعارض مستقیم با عدالت قرار گرفتهاند.
احمدزیدآبادی در یادداشتی اشاره کرده که این نگاه، یعنی طبقهبندی جامعه به کاستهای عقیدتی مختلف و توزیع حقوق و مزایا و امکانات میان آنها و محرومسازی کاستهای دیگر.
او با بیان اینکه گویی «مناصب اداری این کشور، ارث پدری قشر خاصی از پیروان یک عقیده به نام حزباللهیهاست و باقی اقشار و طبقات مردم، هیچ حق و حقوقی در این زمینه ندارند»، افزوده است: «آیا حقخوری و ظلم و تبعیضی زشتتر و استخوانسوزتر از این در دنیا یافت میشود؟ کدام عدالت یا انصاف حکم میکند که 400 جوان حزباللهی تا دو ماه دیگر جذب وزارت ارشاد شوند و همزمان جوانان مردم گروه گروه در پی یافتن شغلی راه آوارگی در بلاد غربت را در پیش گیرند؟»
آنچه که زیدآبادی آن را بیعدالتی آشکار مینامد، همان جریان یکدستسازی است که حالا دیگر منحصر به طبقات فوقانی حاکمیت نیست و ظاهرا قرار است در همه حوزهها در سطوح خرد نیز به شکلی بیسابقه تسری پیدا کند.
مشخص نیست این حجم از تصفیه نیروها تا کجا ادامه داشته باشد؛ چهبسا که وزیر صمت همین روزها اعلام کند که تنها نانوایان حزباللهی حق برخورداری از سهمیه آرد و روشن کردن تنور را دارند!