
سه امتیازی که بنسلمان در ازاء رابطه با اسرائیل از جو بایدن میخواهد
عربستانسعودی در ازای به رسمیتشناختن اسرائیل، خواهان فناوری هستهای، تسلیحات امریکایی و یک پیمان امنیتی است...
در خاورمیانه سؤالی هست که زیاد پرسیده میشود: «چرا ازدواج نکردی؟» پرسشی که میتواند هر شخصی را در هر مقام و منصبی که باشد، در نقش یک بازجو قرار دهد؛ چه این شخص راننده تاکسی باشد و چه والدین خود فرد.
اما انگار حالا این رئیسجمهور امریکاست که اصرار دارد دو تن با هم پیوند ازدواج منعقد کنند.
یک دههای میشود که عربستانسعودی و اسرائیل روابط خود را به صورت مخفیانه ادامه میدهند و جو بایدن حالا از آنها میخواهد که این پیوند را رسمی کنند.
اما برای سعودیها «اکنون» زمان مناسبی برای انجام این کار نیست. اسرائیل حالا دولت راستگرایی دارد که اتحادیه عرب اقدام وحشیانه ماه اخیر او را «جنایتی جنگی» اطلاق کرده و متهماش ساخته است.
اما با این وجود دولت بایدن کماکان خواستار این است که این دو دولت تا پایان امسال به توافقی دست یابند که به موجب آن روابط دو کشور حالتی رسمی پیدا کند.
در هفتههای اخیر، دستیاران رئیسجمهور به پادشاهی سعودی سفر کردند تا از محمد بنسلمان، ولیعهد قدرتمند آن بپرسند که برای عقد این رابطه چه مطالباتی دارد.
سؤالی که البته شاهزاده آمادگی کامل برای پاسخگویی به آن را داشت. او خواستار جهیزیهای بزرگ از امریکا بود: سلاح، یک پیمان امنیتی، و کمک به برنامه هستهای نوپای کشورش. بنابراین به دیگر بیان باید گفت پیمانی که بخواهد منعقد شود را باید بیشتر معاهدهای سعودی_امریکایی دانست، تا سعودی_اسرائیلی.
گروه حامیان بر این باورند که این پیمان ارزش هزینه آن را دارد و آغازگر دورانی تازه برای خاورمیانه خواهد بود. اما با این حال مطالبات سعودیها، این استدلالهای دورودراز را به هیچ میانگارد. دیدگاه آنها به عادیسازی روابط، دیدگاهی صادقانه است: آنها آن را نه پیمانی تحولآفرین، بلکه پیمانی امنیتی_مبادلاتی میدانند.
اسرائیل در ۷۲ سال ابتدایی آغاز رژیمش تنها با دو کشور عربی مصر و اردن، روابط رسمی داشت. طی چهار ماه در سال ۲۰۲۰، چهار کشور دیگر _یعنی بحرین، مراکش، سودان و اماراتمتحدهعربی_ نیز از طریق توافقنامه ابراهیم به این گروه افزوده شدند. دونالد ترامپ، گسترش روابط با اسرائیل در منطقه را در اولویت برنامههای خود قرار داد و جانشین او نیز به همین ترتیب.
برای مدتی، یکی از بازیهای دیپلماتیک جذاب این بود که حدس بزنیم کدام کشورهای عرب ممکن است به دنبال آن به این گروه اضافه شوند. عربستانسعودی نیز همیشه دستاوردی بزرگ به نظر میرسید. چرا که عربستان، بزرگترین اقتصاد منطقه، وزنه سنگین دیپلماتیک آن و همینطور زادگاه اسلام بود.
با این حال از ماه دسامبر و از زمان به قدرت رسیدن دوبارهی بنیامین نتانیاهو، چنین بحثهایی جذابیت خود را از دست دادهاند. با وجود دستنخورده ماندن توافقات حاصله، دوستان عرب اسرائیل دیگر آن شور و رغبت سابق را ندارند.
مقامات سعودی نیز به لحاظ عمومی نه آمادگی انجام این کار را دارند و نه تمایل چندانی برای تحققیافتنش. اما ماههای اخیر شاید بستر حوادثی بوده که بسیاری از کارشناسان را متقاعد ساخته که شانسی بزرگ و واقعی برای انجام این معامله وجود دارد.
این میان نکات ظریف دیگری نیز هست. پادشاهی مدتها مُصر بوده که تنها در صورتی اسرائیل را به رسمیت خواهد شناخت که این رژیم نیز طرح صلح عرب _طرحی که اتحادیه عرب در سال ۲۰۰۲ آن را تأیید کرده و در ازای ایجاد کشور فلسطین، بستر روابط عادی را فراهم ساخت_ را بپذیرد.
اما با این وجود، فیصل بنفرحان، وزیر خارجه عربستان، ماه گذشته و در خلال کنفرانس مطبوعاتیاش در ریاض، در کنار همتای امریکایی خود، کوچکترین اشارهای به این موضوع نکرد.
در عوض او از نیازی که برای «ایجاد مسیری صلحآمیز» برای فسطینیان وجود داشت، داد سخن داد و در لفافه گفت که «قاعدتاً مزایای عادیسازی محدود خواهند بود».
سعودیها حالا از اسرائیل هیچ مطالبهای نداشته و در عوض خواستار امتیازاتی چند از ایالاتمتحده امریکا هستند. آنها خواهان یک پیمان دفاعی قویترند؛ منظور پیمانی است که امریکا را ملزم به حفظ و پشتیبانی از پادشاهی عربستان کند.
آنها خواهان دسترسی آسانتر به سلاحهایی آمریکایی هستند. ضمن آنکه خواستار کمک آمریکا برای راهاندازی یک برنامه هستهای غیرنظامی هستند؛ برنامهای که تأسیسات غنیسازی اورانیوم را در داخل پادشاهی نیز تضمین نماید.
البته که این درخواست از جانب کشوری چون مصر سبقه دارد: امریکا همیشه حامی تحکیم معاهدات اعراب و اسرائیل بوده است. از سال ۱۹۷۹، یعنی زمانی که مصر و اسرائیل به صلح رسیدند، این کشور بیش از ۵۰ میلیارد کمک نظامی را به مصر ارسال کرده است. آقای ترامپ هم جهت ترغیب اماراتمتحدهعرب به توافق ابراهیم، وعده فروش جتهای جنگنده F-۳۵ را داده بود (بگذریم که آمریکا هنوز که هنوز است آنها را تحویل نداده).
اما خواستههای عربستان، چیزی ورای پول و تسلیحات است. آنها خواستههایی دارند که برآوردهشدنشان بعید به نظر میرسد. در این میان باید یک معاهده رسمی دفاعی توسط سنا به تصویب برسد؛ که در حالحاضر به ندرت چیزی را به تصویب میرسانند.
معاملات تسلیحاتی اغلب نیاز به تأیید کنگره دارد و قانونگذاران هر دو طرف، در ارسال تسلیحات به کشور عربستان محتاطانه عمل میکنند.
برنامه هستهای کماکان میتواند موضوعی بحثبرانگیز باقی بماند. سعویها میتوانند به تأسی از امارات متحده عربی، سوگند یاد کنند که اورانیوم خود را غنیسازی کرده و بدینترتیب دسترسی به فناوری آمریکایی را تضمین نمایند.
اصرار ورزیدن بر ظرفیت غنیسازی خود _آن هم زمانی که ایران اورانیوم خود را تا حد تسلیحاتی غنیسازی کرده باشد_ میتواند وحشت از یک مسابقه تسلیحاتی منطقهای را کاهش دهد.
حتی در واشنگتن نیز، با وجود انشقاق شدیدی که وجود دارد، احتمالاً هم دموکراتها و هم جمهوریخواهان بر جنبههای منفی اشاعهی هستهای متفقالقول هستند.
این موضوع بر مشکل بزرگتری اشاره دارد که در پسِ فشار عجولانهی یک توافق وجود دارد. حامیان امریکاییِ توافق چندین استدلال دارند. یکی آنکه این مهم میتواند به اتحادی علیه ایران، که دشمن مشترک اسرائیل و عربستانسعودی است، بینجامد.
با این حال ارتش عربستان را هیچگاه را نمیشد قدرتی رزمی به حساب آورد. اسرائیل هم حاضر نیست که در صورت وقوع درگیری، به کشوری مثل عربستان تکیه کند. سعودیها حتی در ماه مارس، یعنی آن زمان که حاضر به توافق با ایران شدند، ترجیحشان آشتی با این کشور و کنار آنها ایستادن بوده.
اما ایدهای غیرواقعیتر از آن این است که سعودیها را مجبور کنی از چین و روسیه فاصله بگیرند. پادشاهی عربستان نیز مانند سایر کشورهای حوزه خلیجفارس تمایلی به انتخاب ندارد. آنها هیچوقت قرار نیست امریکا را رها کنند. اما قید روابط پرسود خود با چین یا شراکت نفتی با روسیه را نیز نخواهند زد.
در ظاهر، میتوان گفت که استدلال قابلقبولتر این باشد که به رسمیتشناختن اسرائیل از جانب عربستان، سایر کشورهای عرب را متقاعد به انجام این کار نماید. اما به احتمال قریببهیقین، کشورهایی چون الجزایر و لبنان و تونس به انجام این کار تن نخواهند داد. همانطور که امیران کویت و قطر حاضر به پیروی از همسایه خود نخواهند شد.
در طول دههها، بسیاری از دیپلماتهای غربی، مناقشه اسرائیل و فلسطین را مهمترین مشکل این منطقه میدانستند. بهار عربی نیز نشان داد که چنین تفکری ساده است. دههها حکومت رعبآور و اقتدارگرا، خاورمیانه را در تحولی خشونتبار فرو برد که اسرائیل هیچ نقشی در آن ایفا نمیکرد.
فشاری که برای توافق احتمالی میان سعودیان و اسرائیل وجود دارد، خطر تکرار آن چرخه معیوب را به دنبال خواهد داشت؛ منتها این بار در جهتی معکوس.
مدافعان این توافق بر این باورند که این موضوع میتواند تحولآفرین باشد. اما بسیاری نیز مزایای چنین توافقی را دور از ذهن میدانند؛ که البته این ناباورانگی آن را به هدفی بیارزش تبدیل نخواهد کرد. اما امریکا هم باید تصمیم بگیرد که آیا این کار ارزش هزینههای متعاقب آن را دارد یا خیر.