آقای مصباحی! قناعت ملت یا درایت دولت؟ | روزنو

Roozno | پایگاه خبری تحلیلی روزنو

به روز شده در: ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۶:۵۳
غلامرضا مصباحی مقدم عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام گفته بود: “مردم چین قانع هستند و به یکی دو وعده غذا در شبانه روز اکتفا می‌کنند، اما مردم ما اینگونه نیستند”

مجیدرضا حریری رئیس اتاق بازرگانی ایران و چین در واکنش به اظهارات مصباحی مقدم، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام نوشت: جناب آقای مصباحی مقدم! احتراما به اطلاع میرساند وعده غذایی رایج در چین ۴ وعده است.

غلامرضا مصباحی مقدم عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام گفته بود: “مردم چین قانع هستند و به یکی دو وعده غذا در شبانه روز اکتفا می‌کنند، اما مردم ما اینگونه نیستند”

غلامرضا مصباحی مقدم، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام اخیراً گفت و گویی با سایت جماران داشته و در عین نکاتی درستی که در طول مصاحبه بدانها پرداخته، چند مورد قابل نقد را نیز بیان داشته است:

“چین ۴ دهه رشد بالای ده درصد را تجربه کرده و توانسته از یک کشور به شدت فقیر با جمعیت انبوه خارج شود و به کشوری تبدیل شود که جایگاه دوم اقتصاد دنیا را دارد. پس این نشان می‌دهد شدنی است. چین ظرفیت‌های ما را ندارد. موقعیت جغرافیایی چین موقعیت ما نیست. چین به اندازه موقعیت و شرایط ما نیست. موقعیت انرژی که ما داریم چین ندارد. البته موقعیت جمعیتی که چین دارد را ما نداریم. آن جمعیت قانع است، جمعیتی که به دو عده یا یک وعده غذا در شبانه روز اکتفا می‌کند. این فرهنگ کاملاً متفاوتی است.”

بله! کاملا درست می فرمایند؛ چین در ۴ دهه گذشته با رشد اقتصادی بالا و مستمر توانسته است ۸۰۰ میلیون نفر را از زیر خط فقر خارج کند و همین ۳ سال پیش بود که با خارج کردن ۹۰ میلیون فقیر باقی مانده در فقر مطلق طی ۸ سال، جشن پیروزی بر فقر مطلق برگزار کردند.

چین ؛ قبل از توسعه که مردم حتی کفش و لباس مناسب هم نداشتند و بعد از توسعه که صاحب مدرن ترین آسمانخراش ها و برترین تکنولوژی ها هستند

قطعاً در رسیدن به این نقطه درخشان، عوامل زیادی موثر بوده است اما اولین و مهم ترین علت این حرکت و پیروزی تاریخی، نگاه توسعه گرایانه مسوولان چینی به کشورشان بوده است.

بعد از مرگ مائو تسه تونگ در ۱۹۷۶ و در شرایطی که چین در باتلاق فقر و فساد و تباهی غوطه ور بود و صدها میلیون انسان، به معنای واقعی کلمه دغدغه نان شب داشتند، “دنگ شیاپوپینگ” زمام امور این کشور پهناور و پرجمعیت و مطلقاً فقیر را در دست گرفت. او شعارهای ایدئولوژیک مائو را کنار گذاشت و این شعار را جایگزین همه شعارهای پرطمطراق کمونیستی کرد: «عمل تنها معیار حقیقت است».

برای دنگ، در گرینش همکارانش در دولت و نظارت بر عملکرد مقامات، تنها کارآمدی آنها مهم بود. او توسعه صنعتی را در دستور کار قرار داد، به نوسازی صنایع و کشاورزی پرداخت، آرام آرام اصول اقتصاد آزاد را بر چین حاکم کرد و توانست تا سال ۱۹۸۰ با دو برابر کردن تولید ناخالص ملی چین، در گام اول مشکل تغدیه و پوشاک مردمش را حل کند.

 

وضعیت فلاکت بار مردم چین

در دوران حکومت شعاری مائو

این که آقای مصباحی مقدم اکتفای مردم چین به یک یا دو وعده غذایی را از دلایل توسعه چین شمرده است نیز از آن حرف های عجیب و غریب است چرا که اگر قرار باشد با نخوردن توسعه یافت، باید در سال های اخیر، شاهد بیشترین توسعه در ایران می بودیم چرا که طی این سال ها میزان مصرف گوشت، لبنیات، میوه و … در ایران کمتر و کمتر شده و حتی بهار امسال اعلام شد که حجم خرید مواد غذایی مردم نسبه به سال گذشته، ۳۰ تا ۳۵ درصد افت کرده است و برعکس، مدام بر تعداد مرفهین چینی افزوده شده و اکتفا به یک یا دو وعده غذا در چین به خاطره ها پیوسته است و عجالتاً ما ایرانی ها هستیم که به استناد آمار، کمتر می خوریم. مزید اطلاع آقای مصباحی مقدم باید گفت که سرانه مصرف گوشت (قرمز،طیور، ماهی) در ایران سالانه ۳۴ کیلو است و در چین بیش از ۶۰ کیلوگرم. یعنی مردم چین که آقای مصباحی مقدم می گوید به یکی دو وعده غذایی قانع اند، فقط در فقره گوشت، بیشتر از ایرانی ها می خورند و حال بماند سایر اقالام غذایی! (تازه آمار چین مربوط به ۲۰۱۷ هست و امار جدیدی پیدا نکردیم و قطعا اکنون این رقم بیشتر شده است چون آمار واردات و تولید گوشت در چین طی این سال ها رو به فزونی بوده است.)

به راستی از نظر آقای مصباحی مقدم و همفکران ایشان، واقعاً مردم ایران چقدر باید نخورند که کشورشان توسعه پیدا کند؟ و با به راستی، وضعیت خورد و خوراک خودشان چگونه است؟!

اگر چین چنان رشدی کرده که به تنهایی ۱۰ درصد از جمعیت کل جهان را از زیر خط فقر خارج ساخته، دلیل اش این نیست که مردمانش امروز نیز روزی یک یا دو وعده غذا می خورند. دلیل اش این بود (و هست) که برای مسوولان چینی، ملاک و معیار اصلی، بهبود شاخص های اقتصادی، سود ملی و ثروتمندتر شدن کشورشان است و مرفه تر شدن مردم شان.

مثلاً اگر مسوولان چینی می دیدند که تحریم های کشورشان باعث فقر مردم می شود، حتماً با مذاکره و بده بستان، کاری می کردند که تحریم ها لغو شود، نه این که افتخارشان این باشد که توانستند بعد از سال ها، پول خود را از کره جنوبی به قطر منتقل کنند و زیر نظر آمریکا غذا و دارو بخرند و از آن به عنوان دستاورد دیپلماتیک یا گشایش اقتصادی یاد کنند!

آقای مصباحی مقدم به درستی به ظرفیت های ایران از جمله ذخایر ارزشمند زیر زمینی و موقعیت ایران برای ترانزیت غرب-شرق و شمال-جنوب اشاره کرده است ولی نگفته است که این ها به خودی خود برای کشور توسعه نمی آورند بلکه نگاه کلان مدیریتی است که اگر توسعه محور باشد، می تواند از بیابانی مثل دوبی، توسعه بسازد چه رسد به بهشتی مانند ایران!

مثلاً در همین حوزه نفت که مزیت نسبی ایران است، به خاطر سیاست های خارجی پرتنشی که داریم، سال هاست صنایع مرتبط بروز رسانی نشده اند و از همین رهگذر، میلیاردها دلار ضرر یا عدم النفع متوجه مردم ایران می شود.

یا همین بحث ترانزیت که آقای مصباحی مقدم اشاره درستی به آن کرده است، مگر با نگاه کردن به نقشه جغرافیایی کشور اتفاق می افتد؟ آیا با این وضعیت درآمدی کشور (که متاثر از اوضاع سیاست خارجی ایران است) می توان به فراتر از ضروریات اولیه زندگی پرداخت و زیرساخت های بندری، جاده ای و ریلی ترانزیت را فراهم کرد؟

یا رانندگان خارجی را تصور کنید که قرار است در این مسیرها تردد کنند و ناگهان متوجه می شوند که در این یکی دو هزار کیلومتر ایران، برخلاف قبل و بعد مسیر، نمی توانند از کارت های بانکی بین المللی استفاده کنند یا شبکه های ارتباطی شان فیلتر است و …!

حال بماند که دنیا منتظر این تکه از کره زمین نمی ماند و نمانده است و در حال جایگزینی مسیرهای دیگری برای ترانزیت است؛ نمونه اش همین ترکیه که منتظر ما نماند و در حال مذاکره با مقامات عراقی است تا ترکیه را از طریق بزرگراه “سیلوپی-بصره” به خایج فارس متصل کند یا چین، ایران را از مسیر جاده تاریخی ابریشم کنار گذاشت.

این ها را چه کسانی باید درست کنند؟ مردم با نخوردن غذا یا مسوولان با اندکی مردم دوستی و دغدغه توسعه و عادی سازی رابطه با دنیا؟!

مصباحی مقدم درباره دلایل ناکامی ها گفته است: “خبرهایی که داریم در رده وزرا که مشخص هستند، تغییرات را در دست می‌گیرد و مشکلی وجود ندارد. در رده معاونین نیز همینطور است. ولی وقتی به رده مدیرکل و مدیران جزء می‌رسیم عدد آنقدر افزایش می‌یابد که یک دولت نمی‌تواند همه اینها را جایگزین کند و تغییر دهد. ضمناً در هر دوره‌ای با هر گرایشی دولت‌ها مهره‌کاری کردند یعنی مهره کاشتند. این مهره‌هایی که کاشته شدند با دولت دیگر درست کار نمی‌کنند و همراه نیستند و در نتیجه کار پیش نمی‌رود.”

در این که ضعف مدیریت در همه سطوح بیداد می کند، تردیدی نیست ولی اتفاقاً اگر بخواهد گشایشی حاصل شود، باید در نقاط بالاتر هرم مدیریتی ، تصمیمات عملگرایانه و منطبق بر منافع ملی اتخاذ شود و الا وقتی منافذ را از بالا بسته اند، مدیر میانی اساساً چه می تواند بکند؟

همان دوران کوتاهی که برجام اجرا شد را به یاد بیاورید. وقتی تصمیم درستی در بالای هرم گرفته شد، آثار مثبتش در تمام هرم جاری شد، از مدیران میانی هم گذشت و به سفره مردم رسید و تورم تک رقمی شد. پس می بینید که تصمیمات مهم در بالا، بیشتر از اجرائیات در بدنه اثرگذار‌تر است.

عکس روز
خبر های روز